به گزارش سرویس اندیشهی دینی پایگاه 598، متن بيانات حضرت آیت الله عبدالله جوادی آملی در جلسه درس تفسير قرآن كريم در آستانه سالروز شهادت امام
جعفر صادق (ع)؛ در جمع طلاب و فضلاي حوزه علميه قم در مسجد أعظم قم در سال 1388 که به بررسی سیره ی شیخ الائمه امام جعفر صادق(ع) در تربیت شاگردان خود می پردازد، تقدیم می گردد.
شخصيت ممتاز حضرت امام جعفر صادق (ع) با عنايت به شرائط عصر امامت آن حضرت و مجاهدات بي نظير ايشان در تعليم و تربيت امت اسلامي و احياي مآثر و آثار قرآن كريم و عترت طاهرين (عليهم السّلام)، نيازمند تحليل كافي براي جامعه و معلّمان و مربيان فرهنگ و دانش عصرحاضر است.
ظرافت هاي رئيس مذهب تشيع در تربيت شاگردان بر اساس استعداد و توانائي ذاتي و راههاي تعليمي امام صادق (ع) در شرائط اختناق عصر عباسي ؛مسائلي است كه در تحليل جامع حكيم فرزانه« حضرت آيت الله جوادي آملي (مدظلّه) »بيان شده است و به مناسبت ايام شهادت جانسوز آن مشعل هدايت تقديم خوانندگان گرامي مي شود.
فرصت مناسب امام صادق (ع) براي ترويج معرفت ديني
در آستانه شهادت وجود مبارك امام صادق (ع) وظيفه همه شيعيان، بلكه همه مسلمانها تكريم آن ذات مقدّس است؛ امّا حوزه يك وظيفه خاصي دارد. اينكه وجود مبارك امام صادق (ع) رئيس مذهب بود و اين مذهب را او تبيين كرد، او ترويج كرد، او تعليل كرد، او تبليغ كرد، او ازآن دفاع كرد، او احتجاجات را ذكر كرد؛ در اثر فرصت مناسبي بود كه وجود مبارك امام صادق (ع) داشتند، اين مطلب اوّل.
شكايت امام صادق (ع) از مردم معاصر مدينه
مطلب دوّم آن است كه فرصت مناسب نه معنايش اين است كه مردم آماده بودند يا دولت همكاري كرد ! معناي فرصت مناسب اين بود كه مردم آماده نبودند، هيچ؛ دولت هم همكاري نكرد، هيچ؛ لكن اين مردم مزاحمت نكردند يا كمتر مزاحمت كردند؛ دولت مزاحمت نكرد يا كمتر مزاحمت كرد؛ و گرنه نه تأييدي از مردم داشتند، نه حمايتي از دولت ! مرحوم محدّث قمي (ره) در سفينه و بسياري از بزرگان نقل كردند كه وجود مبارك امام صادق (ع) از مردم مدينه گله داشت. اگر كسي از خارج مدينه مي آمد، مطلبي سئوال مي كرد؛ وجود مبارك امام صادق (ع) به او پاسخ مي داد.
تعبيري كه مرحوم محدّث قمي نقل مي كند، در سفينه زير كلمه صدقه اين حديث هست. ايشان از رجال كشّي و همچنين از كافي نقل مي كنند كه وجود مبارك امام صادق (ع) وقتي افراد خاصي را از خارج مدينه حضورشان مي آمدند،مي فرمود: اشكوا لي الله وحدت ي و تقلقل ي م ن اهل المدين ه.(1). من از تنهائي خودم به خدا شكوه مي كنم، از اضطراب فكري خودم درباره حمايت دين به خدا شكايت دارم.
يك بيان نوراني از پيغمبر (ص) رسيد كه ازهد النّاس ف ي العال م اهله و ج يرانه (2)؛ اين دستور نيست، اين بيان وصف است. حضرت فرمود: طبيعي اينطور است؛ بي رغبت ترين مردم هر شهر نسبت به عالم، مردم همان شهرند. از كودكي اين را ديده، همسايه او بوده، حاضر نيست او ترقّي بكند !حرف عالم دين را بچه هاي او كمتر مي شنوند، همسايه هاي او كمتر مي شنوند، هم محلّي و همشهري وهم روستائي او كمتر مي شنوند. ايشان اگر مهاجرت كرده به جاي ديگر رفته، موفق است؛ اين طبيعي است البتّه ! دستور نيست، بيان وصف است.
وجود مبارك امام صادق مي فرمايد: من از مردم مدينه شكايت دارم كه ما را تنها گذاشتند: اشكوا لي الله وحدت ي و تقلقل ي م ن اهل المدين ه حتّي تقد موا؛ مگر اينكه شما از خارج مدينه بيائيد، چيزي از ما بپرسيد ! و اراكم و اسرّ ب كم؛ شما را ببينم، با ديدن شما هم مسرور بشوم ! اي كاش اين حكومت عباسي كه حكومت طاغوتي دارد؛موافقت مي كرد من يك مدرسه اي مي ساختم،مي رفتم در همان مدرسه ساكن مي شدم، شماها كه علاقمند به اين علوميد، شما را هم در همان مدرسه جا مي دادم و اين علوم را منتشر مي كردم: يا ليت هذا الطّاغ يه اذ ن ل ي فاتّخ ذ قصراً فسكنته و اسكنتكم مع ي و اضم ن له الّا يجيء م ن ناح يت نا مكروأ ابداً (3). اگر بخواهد تعهد هم بگيرد، من تعهد مي دهم كه ما كاري با حكومت او نداريم ! براي اينكه با چه وضعي با حكومت او درگير بشويم؟! اگر از ما تعهد هم بخواهد، تعهد هم مي دهم؛ ولي بالأخره ما بايد دين را حفظ بكنيم يا نه؟! اين وضع وجود مبارك امام صادق بود.
دشواري امام صادق (ع) در تربيت شاگردان
اگر گفته شد وجود مبارك حضرت 4 هزار شاگرد داشت،نه يعني اينكه اينجور مجلس براي امام صادق بود، مگر جلسه 100 نفره برايش مقدور بود، 20 نفره مقدور بود؟! او با جان كندن، در تمام اين مدّت، 4 هزار شاگرد فراهم كرد. 2 تا، 3 تا؛ شب، روز؛ كم كم شد 4 هزار تا ! نه اينكه مجلس 100 نفره يا 50 نفره داشت ! گاهي ممكن است به يك مناسبت هائي يك جمعيّتي يك جائي بودند و حضرت مطالبي مي فرمود؛ ولي به عنوان رسمي كه به او اجازه بدهند در مسجد مدينه بنشيند و صدها نفر يا دهها نفر حضور پيدا كنند كه چنين قدرتي نبود !
آن جريان قصّه خيار فروش را كه مستحضريد كه كسي به بهانه خيار فروشي خدمت حضرت رفت و 4 تا مسأله سئوال كرد.او به عنوان اينكه من دست فروشم، خيار مي فروشم و حضرت هم با خبر بود؛ دستور داد خيار فروش را به منزل دعوت كنيد، به بهانه اينكه از او خيار بخرند واورفته، مسأله طلاق و اينها را پرسيده ! پس وجود مبارك حضرت با اين جان كندن 4 هزار شاگرد درست كرد، با اين جان كندن اصول أربعه درست كرد و اساس مذهب ما آن است.
تلاش ائمه (ع) در احياي دين و عالم پروري
وجود مبارك امام باقر(ع) كه رحلت كرد، وجود مبارك امام صادق (ع) تا زنده بود، آن اتاق مخصوص پدر را روشن نگه مي داشت. وقتي امام صادق رحلت كرد، وجود مبارك امام كاظم (ع) تا در حجاز بود، در مدينه بود،در اتاق مخصوص پدر شب ها چراغ روشن مي كرد. وقتي از مدينه به بغداد تبعيد شد و به زندان افتاد، ديگر خبر نداشتند كه كي روشن مي كرد! روشن نگه داشتن اتاق امام يعني فكر او؛ اين يك سنّتي است. درست است كه به حسب ظاهر يك يادآوري است، يك تذكره است، امّا اساس كار اين است كه شما اين مصباح هدايت را روشن نگه بداريد؛ اين دين را، اين علم را، اين فن را نگه بداريد ! خيلي هنر است انسان 4 هزار شاگرد را تربيت كند، اين جز معجزه چيز ديگري نيست ! آنجور بتواند شاگرداني نظير هشام بن سالم، هشام بن حكم، زراره، حمران بن أعين، زراره بن أعين به جامعه تحويل بدهد!
نجاشي (ره) نقل مي كند: ابان بن تغل ب شاگرد مخصوص امام صادق (ع) بود، وقتي ابان بن تغلب مي آمد خدمت وجود مبارك امام صادق (ع) امر له ب و ساده الق يت له (4)،مي فرمود: بالش را براي آقا بياوريد! يك امام زمان دستور بدهد بالش را براي شاگردش بياورند، آيا اين فخر نيست؟ آدم وارد محضر امام زمانش بشود، امام زمان بگويد: بالش را براي آقا بياوريد؟ علماي دين يعني اين ! مراجع دين يعني اين ! قدر اينها را هر چه ما بيشتر بدانيم، از عمرمان بيشتر بركت مي گيريم. دين و نظام و جامعه و ملّت به اين عالمان دين و مراجع بسته است !
عدم برتري شاگردان امام صادق (ع) با علماء و مراجع فعلي
مگر ابان بن تغلب از اين علماء و مراجع ما ملّاتر بود؟! او شاگرد حضرت بود، چند تا حديث ومسأله ياد گرفت، چند تا حكم فقهي و آيه و روايت ياد گرفت؛ شد يك فقيه ومرجع ديني. بعيد است كه آنها از اين مراجع ملّاتر بودند! ولي حضرت فرمود: بالش را براي آقا بياوريد. ائمه اينجور عالمان دين را تشويق مي كردند و عالم پروري مي كردند؛ بعد به حمران فرمود: برو در مسجد جامع كوفه بنشين، من علاقمندم بنشيني، فتوا بدهي. از حجاز فارغ التّحصيل شدي، برو در عراق.
لزوم تربيت عالمان ديني در رشته هاي مختلف اسلامي
مرحوم كليني نقل كرد كه وجود مبارك پيغمبر وارد مسجد شدند، ديدند مردم دور يك كسي حلقه زده اند، حضرت پرسيد: اين كيست؟ گفتند: اين علامه است. فرمود: چه كار مي كند؟ گفتند: انساب عرب (نسب شناسي) بلد است. فرمود: اينها علمي نيست كه نافع باشد! اين علمي است كه لا يضرّ من جه له و لا ينفع من عل مه. نّما الع لم ثلاث ه؛ آيأ محكمه، فر يضأ عاد له و سنّأ قائ مه (5)؛ علم اينهاست ! اين را دين بيان كرده.امام صادق (ع) اينها را براي شاگردانشان بيان كردند.
لزوم تلاش طلاب در رشته هاي تخصصي خويش
همان ديني كه گفت: طلب الع لم فر يضأ (6)، همان ديني كه گفت: بايد عالم بشويد، همان دين گفته چه بايد بخوانيد ! فرمود: 3 رشته را يادتان نرود ! ( آيه محكمه ) بخوانيد، ( فريضه عادله ) بخوانيد، ( سنّت قائمه ) بخوانيد. ما گفتيم آيه محكمه، فقه و اصول؛ فريضه عادله، فقه و اصول؛ سنّت قائمه، فقه و اصول؛ اين وضع حوزه ما شد ! اگرچهار تا شبهه مربوط به عقائد و وحي و نبوّت و فرشته ها و اينها بشود، دست ما خالي است ! كارها را وجود مبارك امام صادق تقسيم كرد؛ يك عدّه از شاگردان را به آيه محكمه، يك عدّه شاگردان را به فريضه عادله، يك عدّه شاگردان را به سنّت قائمه ارجاع دادند. الآن به لطف الهي، به بركت خونهاي پاك شهداء و تلاش امام راحل، حوزه ها به اين سمت دارد حركت مي كند؛ عدّه اي در تفسير، عدّه اي در كلام، عدّه اي در رجال، عدّه اي در حديث، عدّه اي در فقه، عدّه اي در اصول دارند متخصص مي شوند؛ كار بسيار خوبي است. امّا قبلاً اينجور نبود، الآن تازه آغاز شده !
وجود مبارك امام صادق (ع) كه تحوّلي در حوزه هاي علميّه ايجاد كرد، با آن دشواري كه نه از ملّت كمك به او مي رسيد و نه ازطرف دولت حمايت مي شد؛ شاگردها را تقسيم كرد، استعدادها را شناسائي كرد. مستحضريد كه همه براي فقه و اصول خلق نشده اند، همه براي فلسفه و كلام خلق نشده اند ! تفسير كه از بهترين علوم الهي است، همه براي تفسير خلق نشده اند ! ممكن است آدم اطلاعات عمومي داشته باشد. ذات أقدس له به هر كسي يك گرايش خاصّي داد تا نظام شكل بگيرد؛ همه آن علوم لازم است. خدا غريق رحمت كند سيّدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبائي را؛ مي فرمود: پاي درس مرحوم آقاي نائيني در آن مسجد پر جمعيّت بود، ما خيال كرديم همه اينها دنبال فقه و اصولند ! بعد معلوم مي شود دو تايشان در تفسير، دو تايشان در حديث، دو تايشان در كلام، دو تايشان در رجال دارند تلاش و كوشش مي كنند؛ آن گرايش فقه براي همه نيست !
نياز دائمي روحانيان به علم فقه و مسائل فقهي
ما، يعني معمّمين مادامي كه اين لباس را در بر داريم تا زنده ايم بايد با فقه مأنوس باشيم؛ براي اينكه هم خودمان بايد عمل بكنيم، هم مردم از ما اين را مي پرسند !اين فقه را يك روحاني نبايد ترك بكند !! بقيّه وقت را آدم مي گذارد در آن رشته اي كه خدا او را براي آن رشته خلق كرده ! نمي شود يك روحاني مسائل فقهي را كنار بگذارد؛ چون هم محل ابتلاي خودش است، هم محلّ ابتلاي جامعه است، مردم از او سئوال مي كنند ! و لو در حدّ عروه و لو در حدّ تحرير؛ اين بايد مسائل فقهي در دستش باشد. بقيّه را در آن رشته اي كه خدا او را براي آن رشته خلق كرده بايد باشد.
تربيت شاگردان متخصص در رشته هاي مختلف توسط امام صادق (ع)
مرحوم مجلسي (ره) در جلد 47 بحار به طبع بيروت، صفحه 407 از كشّي نقل مي كند كه يونس بن يعقوب مي گويد:كنّا ع ند ابي عبد الله (ع)؛ ما از شاگردان مخصوص امام صادق (ع)بوديم:فورد رجأ م ن اهل الشّام؛ مردي از شام وارد شد كه معلوم مي شود دوره ديده، سئوال ها را آماده كرده، پخته شده براي مناظره بود، فورد رجأ م ن اهل الشّام؛ او جامع بين اين علوم نبود، بلكه از هر مسأله يك چند مطلب را ياد گرفته براي مناظره. فاستأذن فاذ ن له؛ از وجود مبارك امام صادق اجازه خواست، حضرت هم اذن داد. فلمّا دخل سلّم فامر ابو عبد الله فامره ب الجلوس؛ سلام عرض كرد و وجود مبارك امام صادق جواب داد و بعد فرمود بنشين.
وجود مبارك امام صادق از اين مرد شامي سئوال كرد كه براي چه آمدي؟ قال بلغن ي انّك عال أ ب كلّ ما تسأل عنه. به من گفتند كه هر چه بپرسند از شما، شما بلديد؛ بالأخره اينها از خانداني اند كه سلون ي قبل ان تفق دون ي(7) مال اينهاست. درست است غير از اميرالمؤمنين (ع)اين جمله را كسي نگفته ولي هر كدام از اهل بيت باشد سلون ي قبل ان تفق دون ي درباره آنها صادق است. به من گفتند: هر چه از شما سئوال بكنند، بلدي. فص رت ا ل يك ل اناظ رك، من آمدم با شما مناظره بكنم.
فقال ابوعبد الله (ع) ف ي ماذا، در چه رشته اي مي خواهي با ما مناظره كني؟ قال ف ي القرآن و قطع ه و ا سكان ه و خفض ه و نصب ه و رفع ه ؛ قرآن و تجويد قرآن و قرائت قرآن و امثال ذلك. فقال ابوعبد الله (ع): يا حمران دونك الرّجل؛ اينها كه نشسته بودند، حضرت خطاب كرد به حمران، فرمود: تو كه در تفسير و قرآن كار كردي با اين شخص مناظره بكن. اين شخص گفت كه: نّما اريدك انت لا حمران؛ من مي خواهم با شما مناظره كنم، نه با حمران ! حضرت فرمود: ا ن غلبت حمران فقد غلبتن ي. من حمران بن أعين را طوري تربيت كردم كه اگر او شكست خورد، شكست او شكست من است؛ با او مناظره كن، با اين تعهد. فاقبل الشّام ي يسأل حمران حتّي ضج ر و ملّ و عرض و حمران يجيبه، هر مطلبي كه او سئوال مي كرد، حمران جواب مي داد. فقال ابوعبد الله ك يف رأيت يا شام ي؟ قال رأيته حاذ قاً، ما سألته عن ش يء لا اجابن ي ف يه. حضرت فرمود: چگونه ديدي؟ اعتراف كرد، گفت: يك مرد حاذقي است، هر سئوالي كردم جواب داد. بعد حضرت به حمران بن أعين فرمود: حالا تو يك سئوال از شامي بكن، بعد از يك مختصر مناظره ديدند كه شامي افتاد؛ اين مال بحث هاي قرآني.
بعد شامي گفت: ارايت يا اباعبد الله اناظ رك ف ي العرب يّ ه. آنگاه وجود مبارك امام صادق رو به ابان بن تغلب كرد، فرمود: يا ابان بن تغل ب ! ناظ ره فناظره فما ترك الشّام ي يكش ر. ديگر نگذاشت او خوشحال بشود! قال اريد ان اناظ رك ف ي الف قه، فقال ابوعبد الله : يا زرار ه ! ناظ ره. به زراره فرمود: تو در فقه با او مناظره كن؛ فما ترك الشّامي يكش ر. قال اريد ان اناظ رك ف ي الكلام، قال يا مؤم ن الطّاق ! ناظ ره، فناظره فسجل الكلام ب ينهما. ثمّ تكلّم مؤم ن الطّاق ب كلام ه فغلبه ب ه. فقال اريد ان اناظ رك ف ي الا ست طاعه، جريان جبر و تفويض واينكه آيا انسان قدرت دارد يا نه، آيا قدرت قبل از فعل است يا نه و مانند آن. فقال ل لطّيار كلّ مه ف يها، قال فكلّمه فما ترك يكش ر. فقال اريد ان اناظ رك ف ي التّوحيد؛ در جهان بيني، در الهي، در علوم عقلي؛ فقال ل ه شام بن سال م كلّ مه، فسجل الكلام ب ينهما ثمّ خصمه ه شام. فقال اريد ان اتكلّم ف ي الا مام ه، فقال (ع) ل ه شام بن حكم كلّ مه يا ابا الحكم، فكلّمه ما تركه يرت م و لا يحل ي و لا يمرّ، فبق ي يضحك ابوعبد الله حتّي بدت نواج ذه.
فقال الشّامي كانّك اردت ان تخب رن ي انّ ف ي شيعت ك م ثل هؤلآء الرّ جال، قال هو ذل ك. به حضرت عرض كرد: تو مي خواهي به من بفهماني متخصص زياد داري، حضرت فرمود: بله، من خواستم به تو بفهمانم. بعد حضرت فرمود: ما نمي خواهيم كه حق روشن نشود، ولي تو آن قدرت را نداشتي با شاگردان من مناظره كني. در اين مناظره ها بعضي از مطالب بود كه لازم بود تذكر بدهم، الآن دارم تذكر مي دهم؛ ولي تو قدرت تشخيص نداشتي؛ كه بحث مفصّلي است. اينها را حضرت تربيت كرد ! با اين وضع هم تفسير فراهم شد، هم كلام فراهم شد، هم رجال و درايه فراهم شد، هم حديث فراهم شد، هم فقه فراهم شد !
(1) الكافي/ 8/ 215
(2) دعائم السلام/ 1/ 83 و 84 ـ با تلخيص
(3) الكافي/ 8/ 215
(4) رجال النّجاشي/ 11
(5) الكافي/ 1/ 32
(6) الكافي/ 1/ 30
(7) نهج البلاغه/ خ189 ـ ( ع لم الوصي )