بحث «نهضت نرم افزاری» از سالها قبل توسط رهبر معظم انقلاب طرح گردیده است و تاکنون برداشت های گوناگونی از آن صورت گرفته است. برخی آن را به معنی «تلاش مضاعف در همین علوم» اعم از انسانی، پایه و مهندسی در نظر گرفته اند و برخی دیگر، علوم انسانی را مستثنا کرده، قائل به «جهت داری» این علوم و تقسیم آنها به «الهی» و «الحادی» یا «دینی» و «سکولار» شده اند و قسمت اعظم نهضت نرم افزاری را تلاش جهت نیل به «علوم انسانی اسلامی» دانسته اند.
در این میان گروه کوچکی نیز دایره «جهت داری» را فراتر از علوم انسانی دانسته و قائل به «جهت داری علوم در تمام سطوح» اعم از پایه و مهندسی و انسانی شده اند و نهضت نرم افزاری را به تحول بنیادین در تمام لایه های علم تفسیر کرده اند. به باور این گروه، علوم پایه شامل فیزیک، ریاضی، زیست شناسی و شیمی به منزله «اصول اعتقادات علوم مدرن» بوده و پیش فرض ها و مبانی علوم انسانی سکولار در تصویری است که این علوم از جهان ارائه می دهند. لذا «تحول در علوم انسانی» و تولید علم دینی را منوط به تحول در علوم پایه دانسته اند. در این مجال اندک، به تبیین یکی از دلایل این گروه بر سکولار بودن علم فیزیک، بعنوان «مادر علوم مدرن» خواهیم پرداخت.
«سکولار» یعنی «غیر دینی» نه «ضد دینی». به این معنی چیزی که سکولار است، مستقیما در مقابل دین موضع گیری نمی کند، بلکه به ظاهر هیچ موضعی نسبت به حق بودن یا نبودن دین نمی گیرد. مثلا حکومت سکولار، حکومتی است که علیه دین و دینداران قانونی تصویب نمی کند، ولی بر مبنای دستورات دینی هم قانون تصویب نمی کند. فرد سکولار، فردی است که علیه دین موضعی نمی گیرد، اما علیه بی دینی هم موضعی نمی گیرد. اخلاق سکولار، یعنی اخلاقی که قصد دارد بدون دستورات دینی، انسان ها را به هنجار کند. یک اختلاف وجود دارد که آیا سکولار، واقعا «غیر دینی» است یا در باطن «ضد دینی» است؟ به این سوال کمی جلوتر خواهیم پرداخت. حال ببینیم آیا علم فیزیک، سکولار است یا خیر؟
ساده ترین و مشترک ترین تعریف علم فیزیک، «علم شناسایی و پیش بینی حرکت ماده» است. حال ببینیم آیا علم فیزیک موجود، علمی غیرسکولار و به تعبیر دیگر «علمی دینی» است؟ برای کسی که چه در حد راهنمایی و دبیرستان و چه در حد دکترا فیزیک خوانده باشد، کاملاً واضح است که پذیرش نتایج و قوانین علم فیزیک، هیچ تلازمی با پذیرش وجود خدا ندارد. درست است که به ظاهر هیچ جای فیزیک ننوشته است «خدا وجود ندارد»، اما هیچ موضع گیری ای هم در اثبات وجود خدا در فیزیک وجود ندارد. به عبارت دیگر،«پذیرش علم فیزیک، هیچ تلازمی با پذیرش وجود خدا ندارد». شما می توانی خدا را انکار کنی و بدون هیچ مشکلی، تمام علم فیزیک را بپذیری. پذیرش علم فیزیک، هیچ تلازمی با پذیرش وجود خدا ندارد.
شاید کسانی بگویند « این قوانین خداست که ما کشف می کنیم». می توان اینجا وارد بحث فلسفه ی علم شد و بحث کرد که آیا علم، واقعاً کشف حقیقت است یا تنها ابزاری است برای ارتباط با جهان؟ اما فعلاً از این بحث می گذریم و در پاسخ سوال فوق، می گوییم: شما دارید خدا را به فیزیک ضمیمه می کنید، نه اینکه در خود فیزیک پذیرش خدا نهادینه شده باشد. کما اینکه ما فیزیکدانان نابغه ای داریم که اساسا منکر وجود خدا هستند. حال کمی بیشتر راجع به «نهادینه شدن خدا در یک علم» توضیح خواهیم داد.
اصولی فلسفی بر هر علمی حاکم است. حاکم بودن یک اصل فلسفی بر یک علم یعنی چه؟ یعنی اولاً اگر بخواهیم آن علم را بپذیریم، باید حتماً آن اصل را هم پذیرفته باشیم و ثانیاً اگر آن اصل را نپذیریم، دیگر نمی توانیم آن علم را بپذیریم. بعنوان مثال، آیا پذیرش «قوانین علم فیزیک» متوقف بر این نیست که ما پذیرفته باشیم «جهان اصولاً قانونمند است»؟ اگر ما معتقد به قانونمند بودن جهان نباشیم و مثلاً معتقد باشیم همه ی اتفاقات شانسی هستند و هیچ نظمی بر جهان حاکم نیست، می توانیم بپذیریم F=ma؟ این قانون (F=ma) یعنی هرچه جرم بیشتر شود، برای شتاب دادن به جسم نیروی بیشتری لازم است؛ خب اگر یکبار که جرم را زیاد کردیم، اتفاقا جسم شتاب بگیرد و بار دیگر کند شود، یا مثلا اگر امروز جرم را 3 برابر کردیم، لازم باشد نیرو را 5 برابر کنیم و فردا که از خواب برخواستیم، ببینیم وقتی جرم را 3 برابر کردیم، لازم است نیرو را 7 برابر کنیم تا با همان شتاب حرکت کند و این تغییر، تابع هیچ انضباطی نباشد، دیگر چیزی به اسم علم فیزیک باقی می ماند؟ پس علم فیزیک، بر این اصل فلسفی که «جهان قانونمند است» استوار می باشد.
شاید بگویید «اینکه جهان قانونمند است یا نه، با آزمایش و از طریق خود علم فیزیک ثابت می شود». اما اینگونه نیست؛ این در واقع همان مسأله ی قدیمی «استقراء» است. خلاصه جواب آنکه فرض کنید هزار بار در هزار مکان مختلف در هزار زمان مختلف، هزار سنگ مختلف را از ارتفاعی رها کردید و دیده اید که تحت معادله ی حرکت نیوتون به زمین سقوط می کنند. اما یک سؤال ساده: «چه دلیل منطقی وجود دارد که سنگ بعدی هم که رها می کنید، از این قانون تبعیت کند؟» شما تابحال هر کلاغی دیده اید، سیاه بوده؛ آیا منطقاً می توانید نتیجه بگیرید «همه ی کلاغ های دنیا سیاه اند و کلاغ سفید وجود ندارد»؟ پس استقراء، یعنی «مشاهدات مختلف از یک پدیده واحد» در اصل چیزی را اثبات نمی کند.
از لحاظ فلسفی، آزمایش هیچ چیز را اثبات نمی کند. بلکه ما بعنوان یک پیشفرض در نظر گرفته ایم که اگر یک چیز چند مرتبه تکرار شد، حتماً قانونی در کار است. حتی در فلسفه ی علم ثابت می شود که «آزمایش هیچ چیز را نمی تواند به طور قطعی باطل کند». مثال مشهور آن، قانون اول نیوتون است که می گوید: «اگر بر جسمی که در حال حرکت با سرعت ثابت است، نیرویی وارد نشود، تا ابد با همین سرعت به حرکت خود ادامه خواهد داد». حال فکر می کنید بتوان با آزمایشی این قانون را باطل کرد؟ یک توپ صیقلی داده شده را در سطح صافی رها می کنیم. می بینیم پس از مدتی سرعتش ذره ذره کم می شود. آیا نیوتون نظریه اش را پس می گیرد؟ خیر؛ او می گوید: اینجا اصطکاک هوا وجود دارد. می بریم در خلاء و خارج از جو زمین توپ را رها می کنیم. می بینیم پس از مدتی مسیرش را عوض می کند و به جهت های مختلف شتاب می گیرد. آیا نیوتون نظریه اش را پس می گیرد؟ خیر! او می گوید: نیروی جاذبه ی سیارات، این جسم را تحت تأثیر قرار می دهد. اما آیا جایی در جهان وجود دارد که جسم دیگری وجود نداشته باشد تا توپ را پرتاب کنیم و ببینیم آیا تا ابد به حرکتش ادامه می دهد یا نه؟ خیر؛ چنین جایی وجود ندارد. پس آیا می توان با آزمایش، صحت قانون نیوتون را آزمود؟ خیر؛ چون اصلا نمی توان آزمایشی طراحی کرد که قانون نیوتون درآن امکان باطل شدن داشته باشد. (برای مطالعه بیشتر در این زمینه، به فصل های اولیه ی کتاب چیستی علم نوشته ی آلن چالمرز، ترجمه ی دکتر سعید زیباکلام مراجعه کنید)
ما اصول فلسفی زیادی را بدون آزمایش پذیرفتیم. هیچ آزمایشی نمی تواند اینکه جهان قانونمند است یا نه را رد کند. حتی هیچ آزمایشی نمی تواند اصل علیت(هر اتفاقی، علتی دارد) را تأیید یا رد کند. به قول دیوید هیوم «ما فقط می بینیم که اتفاق ها پشت سر هم می افتد و عادت کردیم که برخی اتفاق ها را بعد از برخی دیگر ببینیم. اما هیچگاه نمی توانیم از اینکه دو اتفاق پشت سر هم افتادند، نتیجه بگیریم که یکی علت دیگری است». صحت اصل علیت، در فلسفه بحث می شود و در هیچ علمی قابل بررسی نیست.
بحث را جمع کنم؛ گفتیم سکولار یعنی غیر دینی، یعنی چیزی که نسبت به دین، هیچ موضع موافق یا مخالفی نمی گیرد. علم فیزیک، یک علم سکولار است؛ چون در آن نسبت به وجود خداوند بعنوان خالق و اداره کننده جهان هیچ موضع موافق و مخالفی گرفته نمی شود. می توان کل فیزیک را پذیرفت و در عین حال، کافر بود. برخی می خواهند علم فیزیک را با اضافه کردن یک جمله ی «هرچه ما کشف می کنیم، خدا قرار داده» مسلمان کنند، لیکن اینکار شدنی نیست؛ چرا که باید وجود خدا در فیزیک نهادینه شده باشد. نهادینه شدن یک اصل فلسفی مانند «وجود خدا» یا «علیت» یا «قانونمند بودن جهان»، بدین معناست که اولاً اگر بخواهیم آن علم را بپذیریم، باید حتماً آن اصل را هم پذیرفته باشیم و ثانیاً اگر آن اصل را نپذیریم، دیگر نمی توانیم آن علم را بپذیریم. مثلا پذیرش علم فیزیک، متوقف بر پذیرش قانونمند بودن جهان است. همچنین مفصل نشان دادیم که این اصول فلسفی، توسط خود علم فیزیک که مبتنی بر آزمایش است، نتیجه گرفته نشده و از فلسفه وارد فیزیک شده. حال آیا اصل فلسفی «جهان توسط خدایی مختار اداره می شود» یک اصل نهادینه شده در علم فیزیک است؟ یعنی انکار آن، موجب انکار علم فیزیک می شود؟ واضح است که جواب منفی است و دلیل آن، وجود صدها فیزیکدان کافر است. برخی ساده لوحانه می گویند: «آنها فیزیک را نشناخته اند که خدا را در آن ندیده اند». باید به این افراد گفت:«مطمئنید آنها درست فیزیک را نشناخته اند نه شما؟»
تنها یک سوال باقی می ماند که «آیا هر چیزی غیر دینی بود، الزاماً ضد دینی هم هست؟» به این سوال در نوبت آینده خواهیم پرداخت. نگارنده آماده پاسخگویی به نظرات و انتقادات خوانندگان محترم می باشد. (برای مطالعه بیشتر دراین زمینه، به کتاب «از علم سکولار تا علم دینی» و کتاب «تحلیلی بر دیدگاه های فلسفی فیزیکدانان معاصر» تألیف دکتر مهدی گلشنی مراجعه فرمایید)