عصرامروز: هفته گذشته خبری بر روی سایت ها و خبرگزاری های
داخلی قرار گرفت که واکنش همراه با تاسف بسیاری از مردم هنردوست و اهالی
رسانه را برانگیخت.
خبر آن بود که "باران کوثری"
بازیگر زن سینمای ایران در اقدامی بی سابقه و دور از اخلاق حرفه ای در
مقابل دیدگان مردم به "علی نورایی" بازیگر فیلم قلاده های طلا اهانت کرده
است.
"علی نورایی" در حین بازگشت از محل کارش در محوطه تئاتر شهر با "باران کوثری"
و دو تن از همراهانش که از قضا آن دو نیز از دست اندرکاران سینما بودند
روبرو می شود و این بازیگر زن با بی ادبی، قصد فحاشی و درگیری را داشته که
با وساطت مردم و نیروی انتظامی مستقر در پارک دانشجو خاتمه می یابد.
طبق
گفته "محمد خزاعی" دبیر جشنواره سی ام فجر و تهيه كنندهي «قلادههاي طلا»
این جماعت به "نورایی" گفتند به شما پول دادهاند تا خون شهدای ما را
پایمال کنید!
این معرکه گیری بازیگر زن سینما و تلویزیون که بیش تر
از آنکه به خاطر توانایی هایش وارد سینما شده باشد شهرتش را در این عرصه
مرهون کارگردانی مادر و تهیه کنندگی پدر خود است سوالی را به ذهن نگارنده
متبادر کرد که امیدوارم بنا به حکم "ادب مرد به ز دولت اوست" با فحاشی دوباره وی رو به رو نشود.
خطاب کوثری به علیرام نورایی یک معنا بیشتر ندارد. و آن اینکه: ایها الناس! من اپوزیسیونم و طرفدار فتنه.
و البته معتقدم در انتخابات تقلب شده و لذا این دولت و به تبع آن نظام را
به رسمیت نمی شناسم. اگر معنای حرف چیزی غیر از این است که باید امیدوار
بود خود کوثری و یا والدینش! دست به تکذیب آن بزنند. اما اگر معنای حرف
همین است آنگاه مخاطب با یک پرسش عظیم رو به روست و آن اینکه: خانم اپوزیسیون در فیلمهای ساخته شده با بودجه دولتی چه می کند؟
کوثری
به حکم آنکه پدرش تهیه کننده سینماست خوب می داند در این مملکت فیلم خصوصی
به معنای واقعی کلمه نداریم و کلهم اجمعین هر چه ساخته می شود دولتی است. و
طبعا خانم کوثری اگر دولت را مشروع نمی داند حضورش در فیلم های دولتی
حضوری است که به درستی "دورویی" و "فرصت طلبی" تعبیر خواهد شد.
به راستی باید از باران کوثری پرسید اگر شما کشته شدگان وقایع پس از انتخابات سال ۸۸ را شهید می نامید و بازی در سیاسی ترین فیلم تاریخ سینمای ایران را قدم زدن بر روی خون شهدای فتنه، پس چرا
سینمای دولتی ایران را رها نمی کنید و برای عرضه هنر ناب! بازیگری تان
عازم ینگه دنیا نمی شوید تا همه دنیا از هنرنمایی شما لذت ببرند؟خدا را چه
دیدی؟ شاید مثل گلشیفته معروف شدید و علاوه بر بازی در نقش معتاد، نقش های بسیار جذاب تری هم به شما پیشنهاد شد.
پاسخ
را خود "باران" می داند. و البته همه ما. آنجا دیگر "جهانگیر" و "رخشانی"
نیستند که به دگنگ تهیه کنندگی و کارگردانی پدر و مادر بتوان سر از هر
فیلمی درآورد بی آنکه واقعا تخم دوزرده ای در کار باشد. نه! آنجا برای این
حرفها تره هم خرد نمی کنند و خود باران خوب می داند که برای موفق شدن تنها
راه این است که روی "پای خود" بایستد. همانطور که گلشیفته ایستاد.
و
البته باز هم به مرام گلشیفته که حداقل وقتی دید در این سینما به آمال و
آرزوهایش نمی رسد و این دولت و این نظام نیز از منظر وی متقلب
بودند نایستاد تا از نام "مادر" فیلم ملاقلی پور نان بخورد و عاروق
اپوزیسیونی اش را بر سر ما بزند و رفت آنجا که رفت.
و ای کاش "جهانگیر" به جای کاشتن تخم بازیگری در این برهوت استعداد حداقل به اندازه "بهزاد" به فرزندش صداقت یاد می داد.
نورایی
نیز هر که هست و هر کاری که پیش از قلاده های طلا کرده و یا پس از آن بکند
مرهون استعدادش بوده و به نظرم آنقدر هم شجاعت دارد که مرعوب شانتاژها
نشود.
غرض آنکه نمی شود دست بند سبز بست و در جشنواره های دولتی سکه ها را با طیب خاطر گرفت و جلوی دوربین ها لبخند زد. یا باید "علیرام" باشی و نان اعتقادت را بخوری و یا گلشیفته باشی و نان "بدنت" را. به نظرم باران نیز اکنون که آستانه 30 سالگی است باید یکی از این دو راه را انتخاب کند. کم کم دیر می شود.