سرویس نقد رسانه پایگاه 598 -
حجت الاسلام علی جعفری/ 1. «اخراجيها» در سينماي دفاع مقدس ايران يك نقطه عطف است. اين فيلم چه از «حيث شكستن ركورد فروش»، چه به لحاظ «روايت وجوه ناگفته يا كمتر گفته جنگ» و چه از نظر «چاشني كردن كم نظير روايت دفاع با طنز» و به راه انداختن يكي از به يادگارترين خنده بازارهاي تاريخ سينماي ايران يكي از برجسته ترين اتفاقات حداقل دهه اخير فرهنگ و هنر جمهوري اسلامي ايران است. از همان روزهاي اول دو رونمايي از اين پديده پيشبيني ميشد كه اخراجي ها به مثابه يك «ژانر جديد ميان سينمايي طنز و جنگ» به توليد نسل جديدي از فيلم هاي دفاع مقدسي دامن بزند.
متفاوت بودن اخراجيها، البته؛ فقط بابت پيوند طنز با جنگ يا پردهبرداري از برخي وجوه ناگفته جنگ نبوده، چه بسا بيش از آن اختصاص يافتن نقشهاي اصلي و فرعي فيلم به مردم به همان معنايي كه در تقابل با صاحبان ژستهاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، رسانهای، مديريتي، سياسي، اخلاقي از دماغ فيل افتاده و تافته هاي جدا بافته از «پابرهنه ها»، «حاشيه نشينها»، «مستضعفين»، «بر و بچه های كف خيابان»، «جنوب شهري ها»، «روستانشين ها» و ... به كار ميرود باز مي گشت.
به جرات ميتوان گفت كه اخراجي ها يكي از برجستهترين فيلم هاي تاريخ سينماي ايران است كه در آن مرداني از جنس مردم نه تنها قهرمان فيلم بلكه به مثابه ستارگان تمام عيار سينما تكريم شدند. ده نمكي در يك ساختارشكني آشكار «ستاره» را كه در سنت مألوف سينمايي يك تافته جدا بافته برج عاج نشين است به موجودي كه در هر خانه و در كيان هر خانواده ايراني يافت ميشود تبديل كرد.
وقتي خيل عظيمي از همان مردم معمولي اما محترم كوچه و بازار، پس از سالها تحقير و تخطئه در قاب سينماي مغرور روشنفكري اين بار نه تنها تكريم بلكه «سوپراستار» سينما شوند، بديهي است كه بيشترين هزينه مردمي اقتصاد هنر را در تاريخ بسا انقلابي فرهنگ و هنر ايران به اين فيلم اختصاص ميدهند.
2. «اخراجي ها» در كنار همه اين مزيتها اما سطوحي از تقليلگرايي معني شناختي جنگ را نيز نشان ميداد. تقليل «وضعیت جبهه و منطقه جنگي» به «گعدههاي سرگذر بچه محلها» و نيز تقليل «ابهت و قدرت مديريتي سرداران» به «عصبيت افراطي و درماندگي از فرماندهي» از مهمترين محدوديتهايي به شمار ميرفت كه زبان صريح و مردمي اخراجي ها را دچار لكنت كرده بود. اخراجيها در عين اين كه با به تصوير كشيدن برخي واقعيت هاي كمتر گفته و شنيده جنگ واجد توفيق شده بود اما به دليل غلظت بخشيدن بيش از حد به نقش «داش ها» حتي بيش از فرماندهان نظامي، روحانيون و رزمندگان معمولي بدون آسيب نمي نمود. به عبارت ديگر «ده نمكي» برای جبران تفريط هاي گذشته در ناديده گرفتن نقش دفاع مقدسی برخي گروهها يا خرده فرهنگهاي خاص، دچار افراطي در حاكم كردن «گفتمان داشي» بر كل فرآيند جنگ شده بود.
در روايت وي «فرهنگ لمپنيزم شهري» نه گفتماني فرعی، در كنار ساير گفتمانهاي فرهنگي جبهه ها، بلكه؛ گفتماني حاكم و ميدان دار بازنمايي ميشد.
3. عليرغم همه اين سوگيريهاي آسيب زا در بازنمايي نه چندان واقعي از نسبت لوتيهاي پايتخت با جنگ، اما اخراجيها بدين دليل چندان مورد انتقاد قرار نگرفت و يا انتقادهايي از اين دست حداكثر بسان ملاحظاتي جانبي و نه تخطئه كننده ابراز شد. به نظر ميرسد در اخراجيها با اين كه «گفتمان لمپنها» حتي بر «گفتمان فرماندهان و رزمندگان» سيطره داشت و از اين لحاظ به نوعي بازنمايي وارونه دامن ميزد، اما تفوق گفتمان بزرگتر و مادر «جنگ، مدرسه انسان سازي» بر گفتمان «لمپنيزم»، تا حدود زيادي آسيبهاي پیش گفته را كنترل كرد.
به عبارت ديگر كارد جسارت «رزمنده- لات»هاي اخراجيها در قبال فضاي سنگين معنويت و حماسه جنگ، بالاخره كند شد و پذيرفت كه زير تيغ جراحي مدرسه جنگ صيقل بخورد و دگرگون شود. بازنمايي نسبتا موفق اين واقعيت توانست اخراجيها را از يك قدمي پرتگاه وارونه نمايي جنگ كنار بكشد؛ هرچند هنوز با قاطعيت نميتوان گفت كه آيا همه تماشاچيان اخراجیها به تبع فيلم و كارگردان آن از سقوط در پرتگاه درك وارونه از جنگ رستهاند يا خير؟ حتی به راحتی نميتوان پذيرفت كه دهنمكي در «اخراجيهاي 3» به حاكميت گفتمان «جنگ، مدرسه انسان سازي» بر گفتمان لمپنيزم متعهد مانده است. «نان به نرخ روز خوردن» و سبك زندگي نابهنجار «اكبر عبدي» و «امين حيايي» در «اخراجيهاي 3» به برداشتهای غیر خوشبينانه درخصوص «انسان ساز بودن جنگ» دامن میزند.
4. «ضد گلوله» متأخرترين اخراجي نماي سينماي ايران است. البته مزيت اين فيلم فقط در همگرايي نشانه شناختي آن با اخراجيها خلاصه نميشود، چه اين كه فيلمنامه خوب و منسجم و نيز بازي قوي و جذاب «مهدي هاشمي» آورده و افزوده ضد گلوله به ژانر پنجساله اخراجيهاست. روايت «ضد گلوله» از جنگ در كنار آسيبهاي ناشي از ژانر اخراجيها (تقليل كليت مراودات جنگي و نيز انگاره فرماندهان)، دامنه تقليلهايي از اين دست را توسعه داده است. تقليل «روحاني حاضر در جبهه» به «دستيار نظامي فرمانده»، تقليل «فعالين جنگي رده پايين و رزمندگان» به پديده جديد الورود «نظامي- هالو» و تقليل «همسر شهيد» به «زن یک بدلك ار ماجراجو» از مهمترين نمونه هاي قابل ذكر است.
5. هرچند كه «ضد گلوله» تقليل گرايي سنتي اخراجيها از جنگ را بسيار بيش از آن به پيش ميبرد و توسعه ميدهد، اما اين مساله نقطه رهايي اين فيلم از اخراجيها نيست. كاربرد رمزگانهای تقليل گرا حتي به افراطي كه در قاب ضد گلوله مشاهده شد، اگر در چارچوب گفتمان «جنگ، مدرسه انسانسازي» قرار داشت، اين فيلم را در سبد اخراجيهاي يك حفظ ميكرد. اما صحنه هاي پاياني اين فيلم نشان داد كه در ضد گلوله برعكس اخراجي هاي يك اين گفتمان انسان ساز جبهه است كه در گفتمان لمپنيزم حل ميشود.
احوالات مهدي هاشمي با آن اعتماد به نفس خلافكارانه و جسورانه در سكانسهاي پس از جنگ امكان برداشت هر نوع تحول و تطوري را از شخصيت بعد از جنگ او از بين ميبرد. بدين ترتيب ضد گلوله اولين فيلم سينمايي بساانقلابي ايران است كه در يك وارونگي تمام عيار جبهه را به مثابه هيچ روايت كرده است. اصولا زبان لغزنده و به شدت تقليل گراي اخراجيها در كنار مزيت هاي سينمايي و جذاب خود استعداد زيادي هم در وارونه گرايي و حتي هیچ انگاري جبهه دارد. شايد اگر «مسعود ده نمكي» هم به سان «مصطفی کیایی» بدون تجربه زیسته جنگی زبان اخراجيها را براي روايت دفاع مقدس به كار ميگرفت دچار همین هيچ انگاري ضدگلوله مي شد.
تجربه واقعي ده نمكي از جنگ اجازه نداد كه این زبان لغزنده او را به وادي وارونه گرايي همه جانبه جنگ بغلتاند و با پيوست کردن سكانسهايي دال بر تحول داشها زهر زبان خود را گرفت. اين سم زدايي اگرچه براي كارگردان- رزمندهای مثل دهنمكي ممكن است، اما براي كارگرداني كه هيچ تجربه زيست های از جنگ ندارد چگونه امكان خواهد داشت؟ كارگردان يا فيلمنامه نويسی كه كل دفاع مقدساش را «از برساخته ده نمكي» برداشت كرده است تا چه حد هشت سال دفاع مقدس را به سان پدیدهای جدي، راهساز و تأثيرگذار درك خواهد كرد؟ به نظر ميرسد ضدگلوله و امثال آن كه در آينده سينماي ايران كم نخواهند بود، پيامد طبيعي شناخت جنگ از مجرای زبان و قاب اخراجي هاست. جريان بازنمايي وارونه جنگ، متاثر از ژانر قدرتمند و جذاب اخراجي ها بيترديد يكي از چالشهاي آينده فرهنگ و سينماي دفاع مقدس جمهوري اسلامي ايران خواهد بود.