گروه تاريخ- علي عبدي: داستان
از آنجا شروع شد كه كتاب گفتگوي خواندني حميد داود آبادي با علمدار رشيد
مقاومت اسلامي در سرزمين سدر و سلام، سيد حسن نصر الله امسال به چاپ رسيد. (
اين گفتگو در سال 1375 انجام گرفته بود كه طي اين سنوات در آرشيو شخصي حاج
حميد خاك مي خورد) در گوشه اي از اين خاطرات شيرين سيد داستان جالبي را
روايت كرده است. نخستين بازداشت خود در جمهوري اسلامي . نكته جالب آنكه
اين داستان در بطن خود بي آنكه سيد خواسته باشد، تعريضي نرم به دستگاه
اطلاعات نخست وزيري در دهه شصت و در دوران نخست وزيري مير حسين موسوي داشت.
گويي
اين بار هم تقدير آن بود تا گفته هاي اين سيد شريف كه در ايران اسلامي او
را نواده معنوي روح الله مي دانند افشاگر حقايق مكتوم انقلاب و مقاومت
اسلامي باشد. اين افشاگري اما اين بار متوجه واحد اطلاعات و تحقيقات نخست
وزيري است. روايت سيد اين چنين است:
"ممکن است بسیار عادی بنماید
اگر بگویم که من در شرایط سختی از عراق فرار کردم. در "نبرد اقلیم التفّاح"
هم در محاصره قرار گرفتهام، اما در هیچ جایی بازداشت نشدهام، جز یکجا
که اگر بگویم شگفتزده میشوید؛ ایران! آن هم بعد از پیروزی انقلاب و در
جمهوری اسلامی!
ماجرا از این قرار بود که در
سال 1361 تصمیم گرفتم به قم بروم. بدون خانواده و بهتنهایی راه افتادم. در
هواپیما چندنفر لبنانی بودیم. در میان ما لبنانیها، یکی بود که ریشش را
تراشیده بود و با دختر غیرمحجبهای همراه بود. آنزمان در ایران موضوع حجاب
مطرح نبود. وارد فرودگاه مهرآباد که شدم، مسئول امنیتی فرودگاه که برای
بازرسی ما ایستاده بود، گردن بند طلا به گردنش بود و ریشش را هم تراشیده
بود. کسانی که بیحجاب بودند یا ریششان را تراشیده بودند، بهسادگی رد
شدند؛ اما من را که با لباس روحانی بودم و چندنفر دیگر که ریش داشتند، در
کناری نگهداشتند و اجازهی رفتن ندادند. به همین ترتیب تا نیمهشب در
فرودگاه معطّل شدیم.نیمهشب، ماشینی آمد و ما را به بازداشتگاهی برد.
بازداشتگاه ما، ساختمانی مصادرهای بود که اتاقهای کوچکی داشت. ما را داخل
یکی از این اتاقها حبس کردند. دو روز در آنجا در بازداشت بودم! شخصی آمد
و چندساعت از من بازجویی کرد:
ـ تو کی هستی؟
ـ در ایران قصد انجام چه کاری داری؟
ـ با چه کسی رابطه داری؟
و دربارهی لبنان نیز بازجویی را شروع کرد و ...
بعد از گذشت دو روز از بازداشتم که زیر نظر "اطلاعات نخستوزیری ایران" بود، بازجو بهسادگی از من عذرخواهی کرد و آزاد شدم!
آن دو روز خیلی به من سخت
گذشت. گاهی به این فکر میکنم که در تمام عمرم در زندان یا بازداشت
نبودهام، اما در جمهوری اسلامی بازداشت شدهام. این برای من خیلی دردناک
بود و من اصلا انتظار وقوع آن را نداشتم."
اين روايت و تعريض، مي تواند
بازگشاينده و پرده بردارنده حقايق بسياري درباره واحد اطلاعاتي دستگاه نخست
وزيري تحت تملك چپ هاي مدعي خط امام ( ره) باشد. همين جا بود كه اين جريان
كذايي احساس خطر نمود.لذا لازم بود تا مسئولين سابق دستگاه اطلاعات نخست
وزيري به ميدان آيند و اين سرنخ را كور كنند. هم از اين رو بود كه
بلافاصله نشريه " انديشه پويا" به ميدان آورده شد تا براي انجام اين مهم ،
مصاحبه اي با حجاريان ترتيب دهد به بهانه ي سوابق اطلاعاتي و امنيتي اش.
مصاحبه از بيوگرافي حجاريان شروع مي شود و با سوابق پيش از انقلاب و بعد از
آن ادامه مي يابد تا به نوع ورودش به امور امنيتي و در نهايت اطلاعات نخست
وزيري كشيده مي شود. اينجاست كه پرسش اصلي پرسيده مي شود و او جواب مي
دهد:
"*گویا شما سیدحسن نصرالله را هم در
همین زمان که در نخست وزیری بودید، برای اولین و آخرین بار در عمرش در بدو
ورود به ایران در فرودگاه بازداشت کردید و چند روزی هم در زندان نگه
داشتید. چرا بازداشت اش کردید؟
حجاریان: اصلا نصرالله شناخته نشده بود آن زمان و رئیس حزب الله سیدعباس موسوی بود.
بالاخره معاون سیدعباس موسوی بود آن زمان و سه روز بازداشت شما بود.
*حجاریان: نخست وزیری یک دفتر در
فرودگاه داشت. نهضت های آزادی بخش سپاه زیر نظر سیدمهدی هاشمی بود. او و
محمد منتظری بدون ویزا و پاسپورت آدم به ایران می آوردند. تصور کنید که چند
عرب بدون ویزا و پاسپورت از هواپیما وارد ایران شده اند. طبیعی است که
توسط دفتر نخست وزیری در فرودگاه مورد سوال و جواب قرار بگیرند.
* بالاخره شما که می دانستید او
نصرالله است چرا بازداشت اش کردید؟ و او می گوید که از آن هواپیما خانم عرب
بدون حجاب پیاده شد و آنها با او کاری نداشتند اما مرا که روحانی بودم
بازداشت کردند.
حجاریان: آن خانم بی حجاب پاسپورت داشت اما آقای نصرالله نداشت. غیرقانونی و بدون ویزا آمده بودند و ورود غیرقانونی جرم است.
* مدعی است بازجویی شده؟ چه کسی او را بازجویی کرده؟
حجاریان: نمی دانم. من نبودم.
*بالاخره اطلاعات نخست وزیری او را بازداشت کرده بود و شما هم آنجا بودید خصوصا در بخش خارجی و ضدجاسوسی که مسئولیت داشتید.
حجاریان: بازجویی شده که چرا آمده
ایران. کنترل امنیتی فرودگاه بالاخره دست نخست وزیری بوده. باید مشخص می شد
که چرا یک فرد بدون ویزا به ایران می آید. بچه ها در فرودگاه بازجویی می
کردند و بعد هم او را برده اند دو، سه شب در یک ساختمان دیگر بازداشت کرده
اند. مساله، یک ماجرای اداری بود و جنبه سیاسی نداشت.
* و نهایتا چه شد که او را آزاد کردید؟
حجاریان: سیدمهدی هاشمی و بچه های سپاه آمدند و وساطت کردند و او را بردند."
اين پرسش و پاسخ هاي ترتيب داده شده
قرار بود رافع و زدودنده ابهامات باشد و مسدود كننده روزنه هاي جديد به
سوابق مشعشع دستگاه اطلاعات نخست وزيري. كه البته نه تنها اين چنين نشد كه
خود بر ابهامات مسئله افزوده است. اما ابهامات و شبهاتي كه پاسخ حجاريان
بيشتر بر آن افزود عبارتند از :
يكم. در آن مقطع زماني ( 1361/ 1982)
حزب الله لبنان هنوز اعلام موجوديت نكرده بود. توضيح آنكه جنبش مقاومت
اسلامي حزب الله لبنان در سال (1363/1985) با انتشار بيانيه اي رسمي اعلام
موجوديت نمود. اين اعلام موجوديت حزبالله مقارن فوریه 1985 ( بهمن 63)
بود.
دوم. نخستين دبيركل رسمي حزب الله
لبنان، نه شهيد سيد عباس موسوي كه " شيخ صبحي طفيلي" بود كه از سال 1985
رسماً در اين مقام انجام وظيفه مي نمود.
سوم. بنابر روايت سيد حسن نصرالله ،
سفر وي به تهران نه سفري كاري براي تشكيلات مقاومت، كه سفري شخصي اعلام شده
است آنهم ملبس به لباس روحانيت.
چهارم. بنابر روايت سيد حسن، علت
دستگيري ايشان نداشتن گذرنامه نبوده است چرا كه شگفت زدگي ايشان از عدم
بيان علت بازداشت مشهود است. از ديگر سو متصدي چك كردن گذرنامه در فرودگاه و
مسئولين امنيتي (در آن زمان نماينده اطلاعات نخست وزيري) دو مسئوليت
كاملاً مجزا از هم است كه چندان ربطي به هم ندارد و اين هم خود ناقض مدعاي
جناب حجاريان است.
پنجم. نوع برخورد نماينده اطلاعات نخست
وزيري با چهره هاي ارزشي و اغماض وي نسبت به چهره هاي نامتعارف ديني و
انقلابي نيز خود بشدت محل تأمل و ابهام است.
ششم. وضعيت ظاهري نماينده اطلاعات نخست
وزيري نيز خود تشديد كننده اين ابهام است. سيد او را اين گونه وصف مي كند:
" مسئول امنیتی فرودگاه که برای بازرسی ما ایستاده بود، گردن بند طلا به
گردنش بود و ریشش را هم تراشیده بود." به راستي در دستگاه اطلاعاتي نخست
وزيري مير حسين موسوي چه كساني و با چه تفكري امور امنيتي كشور را تمشيت مي
نمودند كه در اوج ارزش گرايي در سطوح مختلف جامعه و حاكميت ارزش هاي ديني و
انقلابي، نماينده اين دستگاه در فرودگاه با چنين ظاهري بر سركار حاضر مي
شده است؟ اين مسئله خود روشنگر بخشي از تفكر و نگاه جريان حاكم بر آن
دستگاه است. تفكر و نگاهي كه هماره شهيدان بزرگواري چون لاجوردي نسبت به آن
هشدار داده و اعلام خطر كرده بودند.
هفتم. مدعاي حجاريان اينست كه سيد مهدي
هاشمي باعث رهايي سيد حسن شد كه البته روايت سيد غير از اين است او مي
گويد : " بعد از گذشت دو روز از بازداشتم که زیر نظر "اطلاعات نخستوزیری
ایران" بود، بازجو بهسادگی از من عذرخواهی کرد و آزاد شدم!" پس كسي موجب
استخلاص وي نشده است . او را بي دليل گرفته اند و پس از دو روز بازداشت بي
دليل، با يك عذرخواهي ساده! رها كرده اند. به همين راحتي! در واقع حجاريان
مي كوشد توپ را در زمين مهدي هاشمي معدوم بياندازدكه البته بي نتيجه است.
هشتم. مهمتر اينكه اين گفتگو در سالهاي
ماقبل حاكميت اصلاح طلبان و نيز فتنه 88 انجام گرفته و لذا خالي از هرگونه
شائبه هاي سياسي و خطي است.
نتيجه آنكه حال با دوروايت متفاوت از
يك رخداد روبروئيم. دو روايتي كه يكي سرراست و بدون هيچ ابهام و تناقضي است
و ديگري متناقض، پر ابهام و ناسازگار ميان اجزاء آن.دو روايت از دو شخصيت
سياسي كاملاً شناخته شده. يكي نامدار به علمداري مقاومت اسلامي و خار در
چشم دشمنان اسلام و ديگري با كارنامه اي روشن و واضح در نسبت با حاكميت
نظام اسلامي و حضور مؤثر در حوادث فتنه گون ساليان اخير با تذبذبي شفاف و
روشن كه بخشي از آن دراعترافات سال 88 وي هويداست.
اكنون پرسش اين است كه كدام روايت
صادق است و كدام روايت را مي بايست برگزيد؟ پيش از پاسخ ، از يك نكته كليدي
نبايد غفلت ورزيد و آن اينكه در جهان امروز دوست و دشمن به اذعان خود سيد
حسن نصرالله را به صداقت و راستگويي اش مي شناسند تا بدانجا كه ساكنين
صهيونيست سرزمين هاي اشغالي هم به اعتراف خودشان سخنان او را در قياس با
سران خود، صادق تر و راست تر مي انگارند. هم از اين رو در راستگويي و صداقت
نصرالله ترديدي نمي توان داشت. بازگرديم به پرسش اصلي. كدام روايت راست مي
نمايد و كدام نه ؟
اما مهمتر از اين پرسش ، پرسش ديگري
است . پرسش نخست ناظر بر چگونگي روايت است ( صادق يا كاذب) اما پرسش اساسي
تر پرسش چرايي است. چرا روايت ناراست سعي مي كند خود را روايت صحيح جا
بزند؟ كشف پاسخ اين پرسش خود كشاف همه پاسخ هاست و از همه مهمتر كشاف راز
ناراست گويي است. راز اين درست نمايي ناراست را بايد در همين چرايي جست.
روايتي ناراست جعل مي شود تا از رخ نمودن حقايق بيشتري ممانعت كند و روزنه
كشف آنان را مسدود سازد. حال اين حقايق چيست و ناظر بر چه كس يا كسان و چه
چيزهايي است؟ خود داستان ديگري است. حقايقي كه كشف آنها مستلزم بررسي
،تحليل و تدقيق تمام گفتگوي حجاريان است.