سید حسن نصرالله در بیست سال دبیرکلی حزبالله لبنان توانست با ایجاد تغییرات راهبردی نه تنها خاطرات تلخ شیعیان را در کشور لبنان کاملا بزداید، بلکه با اتکا به قدرت ایمان و رهبری هوشمندانه، به افسانه شکستناپذیری رژیم صهیونیستی پایان دهد؛ اقدامی که بارقه امید را دل فلسطینیان مظلوم زنده کرد و سید را به یکی از محبوبترین چهرههای جهان اسلام و حتی آزادیخواهان و عدالتجویان سراسر دنیا تبدیل کرد. در همین راهپیمایی روز قدس گذشته، تصاویر وی در هر پنج قاره بهعنوان نمادی از مقاومت و کسی که عزت را به مردم و بهخصوص اعراب بازگردانده است دیده میشد. در صحنه داخلی نیز تمام نیروها و گروههای مختلف لبنانی به خوبی به این مسأله واقف هستند که بدون موافقت حزبالله هیچ اقدامی نمیتوانند انجام بدهند. هر بار که وی در صحبتهای خود صهیونیستها را تهدید میکند، لرزه بر اندام آنها میافتد زیرا شکی ندارند که وعده وی صادق و حتمی است.
سید حسن نصرالله در چه عالَمی زندگی میکند؟/ نصری الصایغ- السفیر
سید حسن نصرالله متعلق به دنیای دیگری است. وی از سیاره دیگری آمده است و دیگر مقامات رسمی جهان عرب نیز به سیاره دیگری تعلق دارند.
این مرد و دیگر یارانش عجیب هستند. وی چنان از فلسطین و قدس صحبت میکند که اطمینان دارد حتی پس از دل بستن اعراب به آمریکا، نفت و رسانهها بازهم بالأخره قدس آزاد خواهد شد.
وی خود را برای روزهایی آماده میکند که در صورت حمله به لبنان –کوچکترین و ضعیفترین کشور منطقه و حتی دنیا- اسراییل را پریشان کند و روزهای ترس و وحشت را برای شهرکنشینان رقم بزند.
این آگاهی، این قول و این فلسطین بسیار زیباست!
وی به این دنیا تعلق ندارد... ما در شرایط بدی غوطهور هستیم و از فلسطین منفک شدهایم. طبق ضرب المثلی که مردم دارند: «مردم مکه بهتر مسیر خود را میدانند.»
آنها [حکام عرب] ترجیحا با رضایت شهر مقدس بیت المقدس را ترک میکنند تا بهدنبال استحکام قدرتشان باشند و در مسیر استبدادی خود به هر عملی از جمله ظلم و سرکوب دست میزنند.
دنیای عرب سرزمین خود را به محلی تبدیل کرده است که مردم با گلوله جنگی کشته میشوند... سرزمینِ ظلم و غارت؛ جایی که مردمش به ذلت کشیده شدهاند و گویا بیش از حیوانات ارزش ندارند و از دکترین پاولوف تقلید میکنند.
نقشه سید حسن نصرالله نقشه فلسطین است و بیت المقدس، پایتخت آن.
پایتخت دیگران در خارج از نقشه عربی است. واشنگتن تبدیل به مادر پایتختهای عربی شده است... محل تصمیمگیریهای اعراب؛ چه کسانی اقدام به تجهیز ارتشهای آنها میکنند؟ برنامهریزان رسانهها و صاحبان قلم چه کسانی هستند؟
سید حسن نصرالله و دیگر یارانش به فلسطینِ فلسطینی باور دارند و مفهوم، ماهیت، گذشته و آینده آن را درک میکنند. چه شیعه، چه سنی، سکولار یا ملحد، امیدشان تحت تأثیر عدم باورِ دیگران به آرمان فوق قرار نخواهد گرفت. آنها از هیچ تلاشی برای محقق کردن این مسأله دریغ نمیکنند چرا که به راه درست هدایت شده و هیچگاه از آن منحرف نشدهاند.
دیگرانی هم هستند که بیش از حد پیر شدهاند... از زمانی که مسأله فلسطین بهوجود آمد و از زمانی که ملت را به بخشها، سیستمها، مذاهب، دکترینها، خانوادهها، دستهها و قبیلهها تقسیم کردند و از زمانی که پادشاهان، شاهزادهها، مردان مسلح و دزدان قدرت را به دست گرفتند، با فلسطینی به گونهای برخورد میکنند که انگار با سرمایهای محلی یا تجارتی سودمند مواجه هستند. سالهای زیادی گذشته است.
آنها [صهیونیستها] در سال 1948 به آنجا رفتند تا آن را تسخیر کنند یا اگر نتوانستند کل آن را تحت کنترل خود درآورند، بخشی از آن را به خود اختصاص دهند. کسانی که بخشی از سرزمین را تسخیر کردند، آن را اشغال و توقیف کردند. نام آن مناطق را حذف کردند و مدالها و القابی مانند مارشال و سرهنگ دریافت کردند.
دیگران حتی کسانی که ارتشهایشان را به جنگ اسراییل فرستاده بودند، پس از پیروزی نسبی در جنگ نوامبر، در مجموع شکست خوردند. اسراییل بهوجود آمد تا نیروهای مسلح و صدها میلیون عرب از آن بترسند و با گذشت سالها که اسراییل بدون وقفه به تسلیح بیشتر خود میپرداخت، اعراب بهدنبال ترویج مفاهیمی مانند واقعگرایی و تمسک به صلح بودند و سلاح خود را بهسوی قلب مردم خودشان نشانه رفته بودند. آنها تا آنجا پیش رفتند که ارتشهای خود را تحت رهبری غربیها در جنگهای افغانستان و عراق قرار دهند؛ ضمن اینکه دشمنی با شوروی و سپس خصومت پرخاشگرانه خود در برابر ایران را جایگزین دشمنی خود با اسراییل کردند.
این مرد یک ماجراجو است. کل دنیا در برابر وی قرار گرفته است اما ترسی ندارد. با این حال، اسراییل از وی میهراسد. وی هیچگاه مغلوب از میدان جنگ خارج نشده است. عملیات سال 1993 به نام «تسویه حساب» بهنفع وی به پایان رسید. همچنین «خوشههای خشم» در سال 1996 باعث شد تا کمی از خوشههای تلخ را خودِ رژیم صهیونیستی حس کند و با معادله جدید که برایشان دردآور بود مواجه شوند. 25 می2000 اسراییل از جنوب لبنان فرار کرد و کمربند امنیتی را بهعنوان «دشت اشکها» نامید. در ژوئیه 2006 ترس اسراییل به اوج رسید. رژیم برتر منطقه که توسط آمریکا، غرب و اعراب (حکام، شاهزادگان و رؤسای جمهور) پشتیبانی و حمایت میشد، میدان نبرد را ترک کرد تا نشانهای از ناامیدی باشد... پس از ژوئیه اسراییل کابوسی را در سر داشت که هیچگاه از آن خلاصی نیافت... آنها آرزوی انتقام را همچنان در سر میپرورانند...
آیا خرق عادت شده است؟ آیا مقاومت اسلامی لبنان یک معجزه است یا اینکه تعیین قدرتمندانه مواضع از طریق عمل با صلابت، اطمینان از پیروزی و برحق بودنشان باعث آن شده است؟ یا آنکه دیگرانی که اساس وجود خود را بر پایه حتمی بودن شکست قرار دادهاند، خارقالعاده هستند؟ آیا مقامات دنیای عرب در برخورد انفعالی گذشته و برخورد سازشکارانه کنونی در منطقه تعجبآورند؟ آیا این توطئه خارجیهاست؟ هر دو مسأله درست است. هم مقاومت از ما و با ما است و هم رژیمهای سازشکار از ما و علیه ماست.
فلسطین با افرادی آشنایی داشت که آن را باور داشتند و امیدوار بودند... اما موفق نشدند. آنها تا زمانی که رژیمهای عربی پشت آنها را خالی کردند و آنها را در برابر تیرهای اسراییل تنها گذاشتند، در رویارویی و نبرد خود ثابتقدم بودند. آرمان فلسطین صد سال سابقه دارد. از زمان به راه افتادن امواج مهاجرت صهیونیستی، این [مقاومت] همواره وجود داشت و با کشته دادن متوقف نشد. در اکثر مناطق، فلسطینیان به تنهایی میجنگیدند.
این در حالی است که مسئولین عربی در این زمینه تقصیر زیادی بر گردن دارند. غیر از عبدالناصر که استعفا داد (البته پس از شکست 1967 بازگشت)، بقیه برای ماندن بر سر قدرت عاقبت اندیشی کردند و ترجیح دادند که دست از درگیری با اسراییل بردارند... برخی پس از هر شکست به قدرت چسبیدند و دیگرانی برای در امان ماندن، تسلیم شدند.
اکثر رهبران عربی در سخنرانیهای خود طرفدار فلسطین بودند و در خطابههای خود درباره آن دادِ سخن میدادند اما در همین حال، آنها علیه فلسطینیان بودند... اسراییل مقامات آنها را دستگیر و اخراج کرد و مجبور شدند میهمان اردوگاهها (زندانهای وسیع) و سلولهای بازداشت بشوند. معدود بودند رهبران فلسطینی که بتوانند از اسارت خلاصی یابند و تقریبا کسی از فعالین نتوانست از شکنجه جان سالم به در ببرد.
مقاومت برای ما عجیب نیست زیرا از ما نشأت گرفته و بهنفع ماست. اما میان مقامات رژیمهای عربی و مقاومت، دشمنی بسیار زیادی وجود دارد.
مقاومت امروزه به جایگاهی دست یافته است که رهبرش سید حسن نصرالله این چنین به دشمن هشدار میدهد: «هیچگاه آزمایش نکنید... لبنان قویتر شده است...» سخنرانی سید، حیاتی بود زیرا او متعلق به دنیای متفکرانِ صلحجویی نیست که در [مذاکرات سازش] اسلو و پس از آن، بهدنبال «نظرات سازنده» برای متقاعد کردن اسراییل به یک توافق سیاسی بودند... آنها حاضر بودند امنیت کامل اسراییل را تضمین و تأمین کنند. اما گفتههای سید متفاوت است. در کلام وی امتیاز دادن به اسراییل قابل قبول نیست زیرا اسراییل تنها به عقب نشینی کامل رضایت میدهد. آنها هم فلسطین و هم مردمش را میخواهند و خواستار تسلط بر کل منطقه هستند... برخی از اعراب پذیرفتهاند که حیاط خلوت اسراییل باشند؛ نگهبان پایگاههای نظامی آمریکا باشند و نقش سگ نگهبان اسراییل را بازی کنند.
کلام سید متفاوت است. باید آن را تکرار کرده و بر روی آن تعمق کنیم زیرا کلام وی شالوده ملت را برای آینده بنیان میگذارد.
سید میگوید: «در دنیایی هستیم که تنها به قدرتمندها احترام میگذارند و هر کشور عربی که میخواهد از تجاوزات در امان بماند، باید قوی باشد.»
در پاسخ به تهدیدات رو به افزایش اسراییل علیه ایران و لبنان گفت: «ما منکر این مسأله نیستیم که اسراییل از قدرت تخریبی بالایی برخوردار است... نمیگویم که اسراییل را نابود خواهیم کرد، اما میتوانیم بگوییم که زندگی میلیونها صهیونیست در اسراییل را تبدیل به جهنمی حقیقی خواهیم کرد و توانایی تغییر ظاهر اسراییل را داریم... هزینه جنگ با لبنان بسیار بالا خواهد بود. اهدافی در فلسطین وجود دارد که با چند موشک قابل هدفگیری است. این موشکها میتوانند زندگی دهها هزار اسراییلی را به جهنم تبدیل کنند... تردیدی در استفاده از این موشکها برای هدف قرار دادن اسرائیل نخواهیم داشت. اسراییلیها باید به خوبی بدانند که هزینه جنگ آتی بسیار بالا خواهد بود و قابل مقایسه با جنگ 2006 نیست.» روز بینالمللی قدس، مناسبتی جهانی است. هنگامی که سید سخنرانی میکرد، دکتر سمیر جعجع [رهبر حزب فالانژ لبنان] زیر آوارها بهدنبال کشور میگشت؛ ولید جنبلاط [رهبر دروزها] بهطور موقت ائتلافش را با چند حزب لبنانی به هم میزد و به تغییر موضع هر روز خود ادامه میداد؛ مقامات رژیمهای عربی نیز بهدنبال راهی برای جنگیدن با ایران در لبنان، سوریه، عراق و منطقه خلیجفارس بودند. اما اسراییل مشغول مطالعه سخنرانی سید نصرالله بود زیرا هر چیزی که او میگوید، اسراییل آن را باور میکند؛ از آن به وحشت میافتد و کلام وی را جدی میگیرد.
سیاره تیم مقامات عربی بهدنبال اطمینان دادن به اسراییل و قرار گرفتن در یک جبهه واحد با محور اسراییل علیه ایران و حزبالله است اما سیاره مقاومت خواب خوش را از چشم رهبران اسراییلی ربوده است و بر این اساس آنها مجبور به اتخاذ تصمیمات دشواری در این شرایط حساس هستند که توسط مقاومت اسلامی به آنها تحمیل شده است. تفاوت بسیار زیادی میان دو تیم وجود دارد.
این مقاومت پروژه آینده ملت است. حتی اگر لازم باشد که بهدلیل استقامت، قدرت، تصمیم مقابله با اسراییل، تقویت و کسب مهارتها، روزهای سختی داشته باشند، [حاضر به پذیرش آن هستند].
لبنان ضعیف است اما این ضعف برایش مثبت بوده است زیرا این تهدید را تبدیل به فرصتی برای خود کرده است. لبنان رو به فرسایش است و این یک مسأله منفی است. دلیل این مسأله نیز توطئههایی است که علیه این کشور صورت میگیرد.
وقتی مقاومت به دولت پیوست، با مشکلاتی مواجه شد و از همه سو مورد هجمه قرار گرفت؛ حملههایی که فراتر از مسائل سیاسی بود و بهدنبال گرفتن سلاح از مقاومت بود. مقامات عربی -که پیرو عادات سلاطین قدیم هستند- حاضر به دیدن مقاومتی با ماهیت شیعی نیستند. تیم اعراب سرسپرده که اکثرا سنی هستند، مشکلی با شیعیان ندارند، بلکه مشکل مقاومت است. میخواهند شیعیان را خلع سلاح کنند.
رویدادهای سوریه، مقاومت را هدف قرار داده است و شعلهور شدن مسائل فرقهای در لبنان نیز برای خسته کردن مقاومت است. خاندان العسیر در صیدا، خاندان مقداد و دیگر خاندانهای مقاومت برای رفع این مشکلات خود را مجاز به استفاده از سلاح نمیدانند.
بهعنوان یک مقاومت شیعی باید ملزومات مشارکت سیاسی در لبنان را بپذیرد.
شبکه امنیتی مقاومت در لبنان فقط متعلق به شیعیان نیست بلکه برای امنیت کل کشور است. پس چطور میتوان انتظار داشت چنین مسألهای را به کنار نهاده و تنها به قصد دفاع از شیعیان وارد مسألهای بشوند؟ منطق مقاومت و آزادی با منطق استبداد و ستم همخوانی ندارد... این تنها یک ادعا نیست، بلکه نتیجهگیری بحث است
* با استفاده از نسخه انگلیسی مطلب در سایت مقاومه
4 بُرِش از 20 سال دبیرکلی
فرازهایی از سخنان غرورآفرین رهبر مقاومت
1996
پس از عملیات خوشههای خشم رژیم صهیونیستی
صهیونیستها باید بفهمند که به مناطق شمال فلسطین، به غیرنظامیان لبنانی و به زیرساختهای غیرنظامی لبنان حمله نکنند... این بمبارانها و حملات هوایی به آنها در محافظت از شهرک نشینان یهودی در سرزمینهای اشغالی شمال فلسطین کمک نخواهد کرد.
دو صهیونیستی که در «کِریات شمونا» کشته شدند، با حمله اسراییل به نیروگاه جامبور جان خود را از دست دادند نه پیش از آن.
هدف تجاوز اسراییل، محافظت از غیرنظامیان اسراییلی نیست، بلکه برای بازگرداندن روحیه ارتش شکستخورده و تحقیرشده است که شاهد تجزیه ارتش و مزدوران متحد مارونی در جِزین بودند. این مزدوران برای خوشایند رؤسای یهودی خود، جنایتهای جنگی وحشتناکِ متعددی در لبنان مرتکب شدهاند.
2000
پس از آزادی جنوب لبنان
شکست زودهنگام شبهنظامیان وابسته به لحد به راستی انسان را در مورد عظمت سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی دچار شگفتی میکند!
(خطاب به اهالی مناطق آزاد شده جنوب لبنان) خون شما خون ما، آبروی شما آبروی ما و اموال شما اموال ماست. به هیچ کس اجازه ندهید که ذهن شما را خراب کند.
تا وقتی مزارع شبعا آزاد و تخلیه نشود، عقب نشینی بهطور کامل صورت نگرفته است. همچنین تمام اسرا و زندانیان لبنانی باید آزاد شوند. در غیر این صورت به مبارزه ادامه خواهیم داد.
این اسراییل، همان که سلاحهای هستهای دارد و صاحب قویترین نیروی هوایی منطقه است، به خدا قسم از خانه عنکبوت سستتر است.
2006
جشن پیروزی جنگ 33 روزه
مقاومت لبنان یک نیروی باتقوا، با توکل، عاشق و عارف و در عینحال عالم، عاقل، با برنامه، آموزشدیده و مجهز است.
این جنگ از لحاظ تصمیم، سلاح، برنامه، اراده و مهلتدهی مکرر به صهیونیستها به مدت یک، دو، سه و چهار هفته یک جنگ آمریکایی بود.
امروز مقاومت لبنان، الهامبخش همه اهالی مقاومت، آزادگان، افراد شریف و آزاده و مخالفان سرسپردگی و ذلت در برابر آمریکا در جهان است. پیروزی ما این است. این نتیجه نبرد ماست.
مقاومت شما در سال 2006 الگویی شد برای پایداری اسطورهای و اعجازگونه.
2012
مراسم پایان بازسازی منطقه ضاحیه بیروت
هر ساختمانی در ضاحیه تخریب شود، در مقابل چندین ساختمان در تلآویو تخریب میشود.
امروز نه تنها میتوانیم همه شهر تل آویو را هدف قرار دهیم، بلکه انشاءالله و به حول و قوه الهی میتوانیم هدفهای بسیار دقیقی در تل آویو و بلکه هر جای فلسطین اشغالی را بزنیم.
اگر وجود سلاح - منظور آنان سلاح ما و سلاح مقاومت است- صحت انتخابات و نمایندگی را خدشهدار میکند، باید گفت انتخابات 2005 باطل است و آنچه بر باطل بنا شده هم باطل است؛ انتخابات 2009 نیز باطل است و آنچه بر باطل بنا شده هم باطل است و اکثریت، دولت و… نیز باطل بوده است.
پیام شفاهی آیتالله خامنهای به نصرالله در جنگ 33روزه
«برادرانم این جنگ همچون جنگ خندق است؛ جنگ احزاب که قریش، یهود مدینه، عشایر و قبایل با تمام نیرو گرد آمدند و رسول الله (صلی الله علیه و آله) و اصحابش را محاصره کردند و تصمیم گرفتند این جمعیت مؤمن را ریشهکن کنند. این جنگ اینطور است. پس جانها به لب خواهد آمد «وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُونَ بِاللَهِ الظُنُونَا- و جانها به لب رسید، و به خدا آن گمانها را میبردید. - احزاب ۱۰» ولی به خدا توکل کنید؛ بنده به شما میگویم که شما پیروز هستید حتما… شما پیروز هستید حتما؛ حتی بیشتر از این. بنده به شما میگویم وقتی این جنگ با پیروزی شما به پایان برسد، به قدرتی تبدیل خواهید شد که قدرت دیگری جلودارش نیست.»
بر اساس ترجمه سایت moqawama.ir از سخنرانی سید حسن نصرالله در افتتاحیه کنفرانس «نوآوری و اجتهاد از دیدگاه مقام معظم رهبری»
دو نانوشته درباره آقای دبیرکل/عباس خامهیار
حُسن انتخاب
یک توافق ضمنی میان فعالان مذهبی و سیاسی و روحانیون لبنانی به وجود آمده بود که ایشان تحصیلات علمی خودشان را انجام بدهند. بهخاطر همین مسأله و با توجه به هوشمندی که سیدحسن در سن جوانی داشتند، به قم فرستاده شدند. اگر ایشان صرفا به تحصیلات حوزوی خود ادامه داده بودند، یکی از مراجع و بزرگان و یکی از شخصیتهای علمی میشدند.
با توجه به اشغال بخشی از کشور توسط اسراییل و اختلافاتی که توسط صبحی طفیلی بهوجود آمده بود، ایشان به لبنان بازگشتند. شهادت سید عباس موسوی در شرایط فوق ضربه جدی به بدنه و رهبریت حزبالله بود. با توجه به شخصیت والایی که ایشان بین حزبالله داشتند، نهایتا تصمیم گرفته شد که بلافاصله این خلأ را پر کنند.
سید حسن نصرالله با وجود جوانی اما باتوجه به سوابقی که داشتند و همچنین همرزمی و همفکری که با سید عباس داشتند، بلافاصله دعوت شدند و به اتفاق آراء در شورای مرکزی حزبالله به دبیرکلی انتخاب شدند. شرایط سیاسی، اجتماعی، نظامی و فرهنگی در سالهای بعد بهخصوص پس از جنگ 33 روزه در حقیقت مهر تأییدی بر حسن انتخاب حزبالله بود. این توجه شیعیان و مسلمانان جهان به حزبالله و مقاومت و بالندگی مقاومت اسلامی در منطقه حاکی از شایستگی سید حسن بود.
آیندهنگری سید
من این افتخار را داشتم که سالها بهصورت مستقیم و غیر مستقیم با ایشان ارتباط داشته باشم (با توجه به مسئولیتی که بهعنوان وابسته فرهنگی جمهوری اسلامی ایران و مسئول رادیو «صوت المستضعفین» داشتم که آن موقع یک رسانه کاملا تأثیرگذار و انقلابی بود) و با خصوصیات اخلاقی، شور و شوق انقلابی، قدرت تحلیل و برنامهریزی ایشان کاملا آشنا هستم.
در این مختصر به یکی از ملاقاتهایم با ایشان اشاره میکنم که درست سه شب پیش از آغاز جنگ 33 روزه رخ داد. آن زمان من سردبیر مجله شاهد یاران بودم؛ یکی از مجلاتی که به شخصیتهای مذهبی و شهدا و ایثارگران میپردازد. قصد داشتیم یکیدو شماره به شهید عباس موسوی اختصاص دهیم. جهت تکمیل مطالب و به قصد درخواست یک مصاحبه خدمت ایشان رسیدم.
در آن زمان با توجه به شرایط عراق این بحث مطرح شد. ایشان تحرکات صورت گرفته را توطئه بزرگ آمریکاییها در عراق عنوان کرده و تفرقه بین شیعیان و سنیها را بسیار نگرانکننده میدانستند. این جمله ایشان را به یاد دارم که فرمودند اگر ما از این فضا و از این توطئه پیروز دربیاییم، بزرگترین پیروزی را به دست آوردهایم و این آخرین ترفند آمریکاییها است. این نگاه عمیق و قدرت تحلیل سید حسن را نشان میداد که امروز با تشدید اختلافات طایفهای و مذهبی بیشتر قابل درک است.
ایشان قول دادند که در صورت ارسال سؤالات درباره شهید موسوی، به آنها پاسخ بگویند اما بلافاصله جنگ آغاز شد و تقریبا همه مکانهایی که رفته بودم - از جمله محل ملاقات با سید حسن- بمباران شد. در حالیکه قرار بود شماره بعد درباره شخصیت دبیرکل سابق باشد، اما با پیروزی درخشان در جنگ 33 روزه، شماره بعد به شخصیت خود ایشان اختصاص یافت و مورد استقبال بسیار گستردهای قرار گرفت.
ترس صهیونیستها از سید حسن
تحلیل رسانههای صهیونیستی درباره شخصیت و جایگاه دبیرکل حزبالله
اسراییلیها میگویند نفرتی که از سید حسن نصرالله دارند، تنها به این دلیل نیست که بیشترین ضربه را به آنها زده است، بلکه به خاطر نوعی احساس است که نسبت به دیگر رهبران مخالف اسراییل وجود نداشته است. دلیل مسأله فوق این است که مردم به وی به عنوان یک فرد بد نمینگرند، بلکه به وی غبطه میخورند و آرزوی داشتن وی را دارند.
طبق گفته رسانههای صهیونیستی، زبان حال اسراییلیها این است: «وی در بازی موفق بود و به همین دلیل امیدواریم به جهنم برود... کاش رهبری مانند وی داشتیم.» این کلمات یک اسراییلی است که تصویر نصرالله را در دیدگان آنها و عمق بینش آنها و در نهایت تأثیر وی را نشان میدهد. دکتر «اودی لِبِل» استاد برجسته روانشناسی سیاسی و متخصص در مسائل نظامی و رسانه در مؤسسه بنگورین در شهر نقب، یک سال پس از پایان جنگ 33 روزه نتایج مطالعات خود را اینطور منتشر کرد: «مقبولیت نصرالله نزد مردم اسراییل بسیار بالاتر از رهبران اسراییل است؛ بهخصوص پس از پایان جنگ دوم لبنان.» وی در مصاحبهای که در مورد نتایج تحقیقاتش در اسراییل منتشر شد، افزوده است: «در برابر فردی مانند نصرالله که تأثیر رسانهای شگرفی دارد، اسراییل موفق نشد کسی را پیدا کند که پاسخ وی را بدهد.»
روزنامه هآرتص در زمان جنگ نوشته بود: «نصرالله کسانی را که جنگ را دنبال میکردند بهخصوص آنهایی که بهدنبال پوشش اخبار و تحلیل آنها بودند، دائما مجبور میکرد که در مقابل تلویزیون قرار گیرند و برای حفظ سکوت حتی نفس خود را در سینه حبس کنند؛ کاغذ و قلم و ضبط خود را آماده کنند؛ تلفن را قطع کنند و تمام جسم و روح خود را وقف گوش دادن به دبیرکل کنند.» اینروزنامه میافزاید: «که دسترسی به نصرالله آنقدر حیاتی بود که اگر دو روز خبری از وی نبود، بلافاصله شایعهها و گمانهزنیها درباره سرنوشت وی –که سرنوشت جنگ مستقیما به وی مربوط بود- به راه میافتاد. هنگامی که [بر صفحه تلویزیون] ظاهر میشد، تمام نکات – حتی عرق روی پیشانی وی، مدل و رنگ مو، مبلی که بر آن نشسته بود و تصویری که پشت سر وی قرار داشت- مورد تجزیه و تحلیل قرار میگرفت.»
در گزارش دیگری در همان روزنامه، زوی برئیل کارشناس امور اعراب تحلیل دیگری درباره نگرش اسراییلیها به نصرالله دارد و تأکید میکند: «از منظر رسانهها و همچنین مردم اسراییل، وی سه شخصیت متفاوت است: دشمن و فرمانده شلیک کاتیوشا، تحلیلگر امور نظامی و همچنین تحلیلگر مسائل اجتماعی و ارتش اسراییل. میتوان گفت که سرویسهای جاسوسی و گروههای تحلیلگر مجبور شدهاند با تمام قوا نظرات آقای نصرالله در طول چند سال گذشته را مورد مطالعه قرار دهند. در عینحال، تأثیرگذاری نصرالله در افکار اسراییلیها باعث شده است که هم در چشمانداز و هم در محتوای برخورد اسراییل بهخصوص در عرصه رسانهها پس از جنگ تغییراتی روی دهد. هدف اصلی از این تغییر، بهبود تصویر و کاهش تأثیر منفی بر مردم اسراییل است که بر اثر جنگ ژوئیه رخ داده است.»
پیش از سال 2006 اسراییل از اعتبار دبیرکل حزبالله و تأثیرگذاری وی بر مخاطبان صدمه زیادی دید؛ تا جایی که نظرسنجیها نشان میدهد بیشتر سیاستمداران [صهیونیست] در مقایسه با نصرالله از اعتباری برخوردار نیستند. مسأله فوق طی جنگ تأثیر زیادی داشت و عامل اصلی از دست دادن اعتماد به ساختار سیاسی بود و هرچه زمان پیش رفت، این حس تقویت شد. جنگ به اسراییلیها نشان داد که شخص نصرالله یک قدرت استراتژیک برای حزب محسوب میشود که بر روی مخاطبان آنها تأثیر منفی میگذارد. وی بر مردم لبنان و اعراب تأثیری مثبت داشته است؛ امری که نیازمند تلاش ویژهای برای تغییر ذهنیت اسراییلیها نسبت به وی بود. بهخصوص که وی با کنترل نیروهای نظامی، نقش اساسی در جنگ داشت. به همین دلیل باید توجه ویژهای به این امر میشد.
پس از جنگ، رسانههای اسراییلی شرایط متفاوتی را نسبت به قبل تجربه کردند. در برخی از موارد، صحبتهای ایشان کاملا سانسور میشد. اجتناب از پرداختن به صحبتهای ایشان بر اساس برنامه کاری و خط مشی اعلام شده توسط ارتش بود.
امیر پرتز وزیر دفاع اسراییل در یکی از جملات معروفِ مبارزطلبانه خود گفته بود: «نصرالله هیچگاه نام مرا فراموش نخواهد کرد.» این جمله به وضوح بهعنوان لاف و بر اساس امیدهای واهی تلقی میشود. سؤال این است: اکنون که شش سال از جنگ گذشته است، چهکسی نام دیگری را فراموش کرد و چه کسی فراموش نکرد؟