کیهان: با مروري بر كارنامه كارگردان فيلم «بي خداحافظي» به يك سري رويكردهاي نه چندان
مرتبط با هم و خيلي متنوع و با حركتي به اصطلاح زيگزاگي روبه رو مي شويم كه
دقيقامعلوم نيست در چه فضايي سير مي كند و از چه انديشه اي پيروي، و به عبارت ديگر
اين فيلم هاي چندپاره و بي ربط به هم دركدام افق شكل گرفته و از چه مدلي پيروي مي
كنند؟ استادان به نام سينماي جهان تمام عمرشان زحمت مي كشند تا بلكه شايد در يك
ژانر و فرم خاص بتوانند يكي دو اثر خوب بيافرينند و به جايش دوستان ما در سينماي
ايران در پنج فيلمي كه ساخته اند پنج فضاي متنوع و متكثر نامربوط به هم را تست مي
زنند و محك، و آن وقت ادعايشان هم اين است كه علاوه بر منتي كه بر سر سينماي ايران
و بلكه جهان گذاشته اند، يك سري تجربه خوب و رو به پيشرفت را هم براي خودشان لحاظ و
ايجاد كرده اند و... و اين است فرق ميان سينماي حرفه اي و شاخص با سينماي كاذب و
غير اصولي و باري به هر جهت و بلبشو، بگذريم!
احمد اميني را با فيلم هاي سينمايي اش و مهم تر از همه «اين زن حرف نمي زند» سريال
هاي تلويزيوني و البته دستي كه بر قلم دارد مي شناسيم.
او پس از 9 سال دوري از سينما بار ديگر با ساخت «بي خداحافظي» كه قرار بود كيومرث
پوراحمد آن را بسازد به سينما بازگشت. اميني در اين ميان چند سريال براي تلويزيون
هم ساخت.
فيلم «بي خداحافظي » با نگاهي به زندگي رضا صادقي خواننده پاپ ساخته شده و داستانش
با سفر اين خواننده از بندرعباس به تهران آغاز مي شود.
«بي خداحافظي» در ژانر زندگي نامه اي ساخته شده درحالي كه از ويژگي هاي اين ژانر
برخوردار نيست. به اين معنا كه با ديدن اين فيلم مخاطب آگاهي كامل و درستي از زندگي
فرد مطرح در آن-صادقي خواننده- پيدا نمي كند و اين نكته فارغ از اينكه اين آشنايي
اساسا چه اهميتي براي بيننده امروز ايران و مخاطب سينما دارد يا ندارد قابل توجه
است.
فيلم، در يك نگرش سطحي و دم دستي به تلفيق تعدادي آهنگ و خلق چند فضاي نه چندان گرم
و ديدني بدون تمهيد جذابيت هاي لازم فيلم هاي موزيكال پرداخته و رهاوردش تنها مطرح
شدن نام رضا صادقي به عنوان يك خواننده و تعريف كردن بخشي از قصه زندگي او بدون
لحاظ كردن زمينه هاي بصري و جذابيت هاي دراماتيك و سينمايي لازم است كه به همين
دليل هم فيلم تبديل به يك روايت لخت و زمخت و از هم رهاشده و اصلا نمي تواند بيننده
را با خود همراه سازد. گذشته از بيننده اي كه رضا صادقي و زندگي اش احيانا براي او
اهميتي ندارد، حتي بيننده علاقه مند به رضا صادقي و متن و حواشي زندگي اش هم راضي
نمي شود و در فيلم چيز قابل توجهي به دست نمي آورد.
فيلم نه بيان درستي دارد و نه لحني موزيكال، نه روايتش گيراست و نه بازي هاي درست،
صرف اينكه فيلم درباره رضا صادقي است و او در فيلم حضور دارد و راه مي رود و حرف مي
زند و تعدادي ترانه مي خواند كه دليل نمي شود ما به فيلم درست و خوبي دست يافته و
توقع داشته باشيم مخاطب هم با آن همراه شود و برايش هوار و هورا بكشد!
اين چه تلقي كودكانه و سطحي و خامي از سينماست كه دوستان ما دارند و به آن دلخوش
كرده اند و براساسش فيلم مي سازند؟!
فيلم «بي خداحافظي» نه زندگي نامه اي است و نه موزيكال. نه ويژگي هاي آن ژانر را
دارد و نه اين يكي را، و جالب اينكه هردو ژانر هم - زندگينامه اي و موزيكال- جزو
سخت ترين و دشوارترين ژانرهاي سينمايي است و فيلم ساختن در حيطه آنها كاري بس صعب و
سخت و نيازمند كاربلدي فراوان و تمرين و ممارست بسيار است.
اين فيلم نهايتا به درد عشاق سينه چاك آقاي خواننده- در صورت وجود خارجي داشتن-مي
خورد و بس. وگرنه نه چيزي به سينماي ايران مي افزايد و نه دردي از سوژه اصلي اش
درمان مي كند، مگر بيكار نماندن عوامل فيلم و احيانا سود مادي اي كه در صورت فروش
خوبش عايدشان مي گردد!
و بايد قبول كنيم كه حكايت تلخي است اين گونه فيلم ساختن درسينماي ايران كه به هدر
رفت همه چيزهاي بالقوه و بالفعل اين سينما منتهي مي شود.
اما نكته نسبتا قابل تأمل و توجه درباره سوژه اصلي اين فيلم يعني رضا صادقي؛ او
بايد تلاش كند تا در مدار حرفه اي كار خود و با رويكردي با طمأنينه و صبورانه و
بدون حاشيه، به تعميق و جلوبردن تكاملي آثار خويش درعرصه موسيقي بپردازد و از
پراكنده كاري و جلب شدن به سمت اين و آن از آدم ها و كارهاي بي ربط با هدف و افق
اصلي اش بپرهيزد و بداند تنها در اين صورت است كه خواهد توانست نشاني در خور و اثري
ماندگار درعرصه موسيقي از خود برجا گذارد و الا با گرفتارشدن به غرقاب موج هاي
مقطعي و كارهاي صوري و سطحي، هيچ اتفاق مثبتي براي انسان نخواهد افتاد.
اين واقعيت را هم مي توان با مرور و مطالعه تاريخ در زندگي ديگران ديد و درس عبرت
گرفت و هم مي شود خود را درمعرض اين ابتلا قرار داد و روي خويش امتحان كرد. اين
ديگر بستگي به هوش و خردمندي آدم دارد كه كدام را انتخاب كند!