کد خبر: ۷۶۶۷
زمان انتشار: ۱۸:۰۳     ۳۰ آذر ۱۳۸۹
سالار شهیدان، اندیشه‌ی مردم را با انگیزه‌ی عاشقانه هماهنگ نمود و عقل جهان‌بین را در پرتو نور احیا كرد. كسی كه رهبری خویش را به دستان توانای عشق می‌سپارد، مست شراب ناب توحید می‌شود و در راه انجام فرمان‌های الهی، همه‌ی دشواری‌ها و خطرها را به جان می‌خرد.
1 . احیای انگیزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی عاشقانه
پیامبر اكرم(ص) فرمودند: «العلم علمان؛ علم الادیان و علم الأبدان1».همگان، حدیث یاد شده را این‌گونه می‌فهمند كه علم ابدان، علومی است كه پیوند مستقیم با بدن دارد، مانند پزشكی، دارو‌سازی و...، یا به شكلی برای تأمین نیازهای بدنی به كار می‌آید؛ مانند زمین‌شناسی، گیاه‌شناسی، جانور‌شناسی، كشاورزی، دامداری و... علم ادیان نیز از علومی است كه به دین ارتباط دارد؛ مانند فقه، فلسفه، كلام و تفسیر.

لیكن عارفان متفكر، این حدیث را به گونه‌ای دیگر تبیین می‌كنند و هر سخن و حدیثی در بیان عارفان، رنگ و بویی تازه می‌یابد. به نظر عارف، فهمیدنی‌های حصولی و دانش‌های مفهومی مربوط به علم ابدان است؛ ولی یافته‌های حضوری و چشیدن‌های شهودی، مربوط به علم ادیان است. از این منظر، حكیم، مفسر، متكلم و فقیه با بدن سروكار دارند؛ اما عارف عاشق با جان سروكار دارد. علم ادیان، یافتنی‌هاست؛ زیرا دین، متن واقعیت و حقیقت است، نه مفهوم. بنابراین، عاشق با علم ادیان پیوند دارد؛ چنان‌كه حكیم با علم ابدان مأنوس است.
 
بشوی اوراق اگر همدرس مایی                     كه درس عشق در دفتر نباشد2
كسانی چون یزید و عبیدالله‌بن زیاد بر كرسی كرامت و خلافت تكیه می‌زدند و خود را جانشین رسول خدا معرفی می‌كردند؛ ولی دستور سلطان روم را اجرا می‌كردند؛ چنانكه «سرجون»‌ (مسیحی رومی) هم در جنگ جمل، صفین، نهروان در دربار معاویه بود، هم در اتاق جنگ یزید بر طبل جنگ می‌كوبید و عمربن سعد در كربلا مجری فرمان او بود.

پس، انسان تا می‌فهمد و با علم انس گرفته است، با بدن سروكار دارد و هنگامی كه حقیقت را می‌یابد و با معلوم مرتبط است، با دین به سر می‌برد. او زمانی به واقع دین می‌رسد كه یافته باشد. سالار شهیدان، پس از بررسی وضعیت جهان اسلام، دریافت كه صرف علم و استدلال حصولی خواهانی ندارد و بازار سخنان حكیمانه، تألیف و تدریس كتاب‌های علمی و تدریس فقه و كلام و تفسیر، كاسد و راكد است. همه‌ی این راه‌ها را امامان پیشین پیموده بودند و خود او نیز بیست سال آن را آزموده بود.

آن حضرت عملاً فرمودند: در این زمانه، اندیشه‌ی حصولی‌ خواهان ندارد و گوش مردم از شنیدن سخنان عالمانه خسته شده است؛ اما ندایی از درون، آن‌ها را به آخرت فرا می‌خواند و سامعه‌ی باطنی‌ آن‌ها منتظر دریافت صدای هاتف غیبی است. اكنون آنچه جایش خالی است و جهان انتظار آن را می‌كشد، انگیزه است؛ انگیزه‌‌ای برخاسته از عشق و عاطفه، نه صرف عقل و منطق. این چراغ می‌توان جهان را روشنایی بخشید و خفتگان را بیدار كرد.

سالار شهیدان، اندیشه‌ی مردم را با انگیزه‌ی عاشقانه هماهنگ نمود و عقل جهان‌بین را در پرتو نور احیا كرد. كسی كه رهبری خویش را به دستان توانای عشق می‌سپارد، مست شراب ناب توحید می‌شود و در راه انجام فرمان‌های الهی، همه‌ی دشواری‌ها و خطرها را به جان می‌خرد.

عقل مانند ماه است و ماه در دو حالت بی‌فروغ می‌شود؛ گاه شب‌ها سایه‌ی زمین بر ماه می‌افتد و مانع رسیدن نور خورشید به آن می‌شود و در نتیجه، ماه تاریك می‌شود. در این حالت گفته می‌شود: ماه را طفل گرفته و منخسف شده است.
گاهی نیز در روز كه خورشید می‌تابد نور ماه دیده نمی‌شود، ولی آن را ظل نگرفته، بلكه تحت‌‌الشعاع خورشید است و نور ناچیز آن در كنار شعاع درخشان خورشید به چشم نمی‌آید.

عقل كسی كه گرفتار بدمستی شده و زمام كار را به دست شبهه و شهوت سپرده، در حالت انخساف است و او را در آن وضع ظل گرفته است و درباره‌ی آن گفته می‌شود: «انارة العقل مكسوف بطوع الهوی» وقتی شهوت و غضب بر عقل سایه افكند، انسان حق را نمی‌فهمد و بدمستی می‌كند و عقل كسی كه شیدای حق و عاشق و والح شد، تحت شعاع نور عشق قرار می‌گیرد و هرگز خورشید فروزان عشق، عقل را زیر سایه‌ی خویش محو نابود نمی‌‌كند، بلكه از موضعی بالاتر آن را تحت‌‌الشعاع قرار می‌دهد:
جناب عشق را درگه، بسی بالاتر از عقل است              كسی آن آستان بوسد كه جان در آستین دارد3

كسی شایستگی بوسیدن درگاه عشق را دارد كه جان بر كف باشد؛ مانند شهدای جنگ تحمیلی، به ویژه شهید حسین فهمیده كه خویشتن را عاشقانه به زیر تانك دشمن افكند و به وسوسه‌ی عقل وقعی ننهاد؛ زیرا به گفته‌ی حافظ:
هشدار كه گر وسوسه‌ی عقل كنی گوش       آدم صفت از روضه‌ی رضوان به درآیی

او به فرمان عشق كیمیاكار، دست به كاری زد كه به فرموده‌ی امام راحل(ره) شایسته‌ی رهبری همگان شد. عقل تا جایی كه به سود صوری انسان باشد. او را همراهی می‌كند؛ ولی در هنگامه‌ی دفاع از اسلام و قرآن و مرز و بوم اسلامی و پشتیبانی از ولایت فقیه و ایثار مال و نثار جان، عقل توانایی همراه با مجاهد نستونه را ندارد. تنها عشق رنج فداكاری و خطر شهادت را به امید تشرف به لقای الهی برای سلحشوران عرصه‌ی نبرد آسان كند.

آری، علم حصولی توان ارزیابی حیات مادی را در قبال حیات معنوی ندارد؛ ولی علم شهودی هنرمندانه رخیص و ارزان بودن زندگی دنیا را از یك سو و غالی و گران بودن زندگی آخرت را  از سوی دیگر، به خوبی تبیین می‌نماید و عناصر محوری تصمیم بر تبدیل ارزان به گران تقدیم فانی به پیشگاه باقی و قربان نمودن دانی در ساحت عالی را سامان می‌بخشد و عرش شهادت در راه دوست را بر فرش حیات محدود با دشمنان ترجیح می‌دهد و بزم كربلا را در صدر اسلام رقم می‌زند و به دنبال ‌آن، صحنه‌ی دفاع مقدس هشت ساله را در تاریخ معاصر قلم می‌زند.

http://www.esraco.org//Pages/Controls/UploadedData/DSC06283.JPG

2. احیای عزت و كرامت
در زمان امام حسین(ع) فضایلی اخلاقی در زنجیر اسارت خاندان اموی بود. آنان بساط شهوت‌پرستی و تن‌پروری حیوانی را گسترده و فضایل و معارف الهی را به فراموشی سپرده بودند و آن حضرت(ع) با نهضت خود، این گره‌ها را از دست و پای دین باز كرد.

پرهیز پستی و ذلت، در سخنان آن حضرت(ع) موج می‌زند. ایشان هم در زمانی كه بر اسب سوار بودند و می‌جنگیدند و هم وقتی كه پایین قتلگاه و زیر باران تیرها و نیزه‌ها قرار داشتند و هم در زمانی كه سر مباركشان بر بالای نیزه بود، شعارهایشان چنین بود:

1.‌ «موت فی عزّ خیزٌ فی ذلّ4»؛ «مرگ در حالت عزت، بهتر است از زندگی ذلیلانه»

2. «إنّ الدعی ابن الدعی قد تركنی، بین السلة و انذلة و هیهات له ذلك منی و هیهات منّا الذلة ابی الله ذلك لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طهرت و جدود طابت...»؛ این ناپاك حرا‌م‌زاده مرا فقط بین دو امر متمركز و مخیر كرده است: ذلت بیعت ننگین و شمشیر خونین و ذلت و خواری از ما دور است؛ زیرا خدا رسول گرامی او و دامن‌های پاكی كه ما را پرورانده‌اند، به رخصت پذیرش خواری نمی‌دهند.5»

3. «والله لا اُعطیهم بیدی اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید ... یا عبادالله» «انی عذت بربی و ربكم من كل متكبر لایؤمن بیوم الحساب6»؛ «به خدا سوگند! نه دست تسلیم در برابر آنان دارم و نه  فرار و نه همچون بردگان به حكومت طاغیان اقرار می‌نمایم... ای بندگان خدا! من از هر متكبر خودسری كه روز قیامت را باور ندارد، به پروردگارم پناه می‌برم7» این همان سخنی است كه موسای كلیم به فرعون فرمود و پیامبر اكرم(ص) نیز فرمودند: «من اقر بالذل طائعاً فلیس منا اهل البیت8»؛‌ «كسی كه با میل و رغبت خویش ذلتی را امضا كند، از خاندان ما نیست.9»
در زمان امام حسین(ع) فضایلی اخلاقی در زنجیر اسارت خاندان اموی بود. آنان بساط شهوت‌پرستی و تن‌پروری حیوانی را گسترده و فضایل و معارف الهی را به فراموشی سپرده بودند و آن حضرت(ع) با نهضت خود، این گره‌ها را از دست و پای دین باز كرد.

سالار شهیدان، فصل تازه‌ای از معارف و اخلاقی الهی را به روی جامعه بشری گشودند و كرامت و شرف انسان را به او یادآور شدند. وقتی به او عرض كردند: در تو تكبر و كبریایی است، فرمود: كبریایی از آن خداست؛ «لله لعزه و لرسوله و للمؤمنین10» و من مظهر و مجلای عزت خدایم.

 خداوند در سوره‌ی «حجرات» فرمود: همه‌ی شما انسان‌ها را از یك پدر و مادر آفریده شده‌اید و میان شما هیچ تفاوتی نیست همانا شریف‌ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست؛ «یا ایها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثی ... ان اكرمكم عندالله اتقیكم.11» این برتری در زمینه‌ی معنویت است و به آخرت مربوط است، نه دنیا. بنابراین آیه‌ همه‌ی افراد انسانی برابرند، حتی افراد یك قبیله.

پس از فتح مكه نیز پیامبر اكرم(ص) در حضور همگان، سند بطلان تفاخرهای قومی و نژادپرستی را امضا كردند و فرمودند: همه‌ی مردم آفریده‌ی خدا و فرزند آدمند و آدم از خاك آفریده شده است: «لا فصل للعربی علی العجمی و لاللأحمر علی الأسود12»؛ «نه سفیدپوستان روی بر رنگین‌پوستان آفریقای برتری دارند، نه تازیان بر فارسیان  و نه فارسیان بر تازیان. همه‌ی اقوام و ملت‌ها یكسانند.13»
سالار شهیدان(ع) در خطبه‌ها و نامه‌ها، در سیرت و سنت و در قول و عمل همتایی افراد بشر را با یكدیگر و همسانی نژادها را با همدیگر اعلام داشتند و هر یك از ظلم نمودن و ظلم‌پذیری را مطرود و پذیرش هرگونه ذلتی را منافی با اسلام دانستند.

منشأ عزت و كرامت
پیامبر گرامی(ع) و اهل بیت بزرگوار ایشان به انسان عزت و كرامت بخشیدند.
سالار شهیدان فرمودند: خداوند انسان را مكرم آفرید. آیه‌ی «و لقد كرّمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی كثیر ممن خلقنا تفضیلا14» بیانگر كرامت انسان است.
اكنون این پرسش پدید می‌آید؛ چرا انسان مكرم است و كرامت انسان از چیست؟ پاسخ این است كه آیه‌ی «انی جاعل فی الارض خلیفه15»، سند كرامت انسان است. انسان جانشین خداست و از جانب او آمده است. از این رو از كرامت برخوردار است؛ یعنی خلافت خداست كه به انسان كرامت و عزت و شرافت بخشیده است؛ چنان كه روح منسوب به خداوند به نسبت تكریمی و جان مضاف به خدا به اضافه‌ی اشراقی و تشریفی زمینه‌ی چنان خلافت و چنین كرامت را فراهم كرده است.

همه‌ی این سخنان، مقدمه‌ی اصل ناگفته مانده است. همگان از شرافت و كرامت انسان و تساوی افراد در برابر قانون سخن‌ها گفته و كتاب نوشته‌اند؛ ولی نكته‌ی فراموش شده، این است كه خلیفه پیام «مستخلف عنه» را اجرا كند، نه حرف خود را.
 كسی كه ادعای خلافت دارد،‌ ولی اندیشه‌ی خود را بر وحی الهی ترجیح می‌دهد و یا دین را افیون توده‌ها می‌داند، خلیفه‌ی خداوند نیست. او غاصب خلافت است زیرا پیام خداوند این است: دین، حیات‌بخش است. «یا ایها الذین امنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما یحییكم16» دین خدا بشر را زنده می‌كند و پیامبر اكرم(ص) مجری قانون حیات‌بخش است.
سالار شهیدان، اندیشه‌ی مردم را با انگیزه‌ی عاشقانه هماهنگ نمود و عقل جهان‌بین را در پرتو نور احیا كرد. كسی كه رهبری خویش را به دستان توانای عشق می‌سپارد، مست شراب ناب توحید می‌شود و در راه انجام فرمان‌های الهی، همه‌ی دشواری‌ها و خطرها را به جان می‌خرد.

كسانی چون یزید و عبیدالله‌بن زیاد بر كرسی كرامت و خلافت تكیه می‌زدند و خود را جانشین رسول خدا معرفی می‌كردند؛ ولی دستور سلطان روم را اجرا می‌كردند؛ چنانكه «سرجون»‌ (مسیحی رومی) هم در جنگ جمل، صفین، نهروان در دربار معاویه بود، هم در اتاق جنگ یزید بر طبل جنگ می‌كوبید و عمربن سعد در كربلا مجری فرمان او بود.

حسین‌بن علی خلافت را از بند اسارت امویان و دیگران رها كرد تا مدعیان دروغین خلافت، دین را افیون نخوانند و بدانند كه جانشین خدا، كسی است كه سراپای انسانیت او را خلافت تشكیل می‌دهد و سخنی جز سخن «مستخلف عنه» ندارد؛ زیرا معنای خلافت جز این نیست كه خلیفه اندیشه‌ی خود را تابع علم مستخلف عنه قرار دهد و انگیزه‌ی خویش را پیرو اراده‌ی او سامان بخشد و در علم و عمل، ذهن و عین و تولی و تبری، جز رضای او را نخواهد.

3. اقامه‌ی نماز
امام حسین(ع) در نامه‌ای به مردم كوفه نوشتند: «فان السنة قد اُمیت و إنّ البدعة قد احییت17»، «سنت رسول خدا(ع) نابود شده  و بدعت‌ها رواج یافت است.» آن حضرت (ع) با قیام خونین خویش احكام و حدود الهی را احیا، و نماز را اقامه كرد.
نماز گزاردن، به تنهایی برای زنده نگاه داشتن دین بسنده نیست. نماز خواندن، به یك تعبیر نارسای عرفی است. مكتبی كه نماز را ستون دین می‌داند، دستورش نیز مطابق این آموزه است. از این رو، در آیات و روایات، همواره سخن از اقامه‌ی نماز است، نه خواندن آن؛ زیرا ستون برپا كردنی است، نه خواندنی. اگر نماز برپا داشته نشود، همه‌ی اجزای دین فرو خواهد ریخت و اقامه‌‌ی نماز، به معرفت و خلوص و ادای آن در ابتدای وقت است. خصیصه‌ی عمود دین بودن نماز سبب شد تا در اذان و اقامه كه به مثابه‌ی دالان ورودی نماز است، با تعبیر ویژه‌ی «حی علی الصلاة» به نماز ترغیب شود و چنین تعبیری درباره‌ی عبادت‌های دیگر مانند روزه، حج و... دیده نمی‌شود.

اگر پدران و مادران، همواره نماز را در اول وقت بخوانند و به آن اهمیت دهند، فرزندان نیز به نماز گرایش می‌یابند و آن را ارج می‌نهند. نوجوانان، فطرتی سالم و پاك دارند و د‌ل‌های بی‌غبار آنان برای ارتباط با پروردگار آماده است. وظیفه‌ی پدران و مادران است كه فرزندان هفت و نه ساله را به نماز خواندن تمرین دهند تا در سن تكلیف، نماز خواندن ملكه‌ی جانشان شود و با آن خود گیرند؛ «فمروا صبیاتكم بالصلاة اذا كانوا بنی سبع سنین18»

نمازگزاران ریاكاری كه «چون به خلوت می‌روند آن كار دیگر می‌كنند19»، نقش دین در زندگی آنان بسیار كمرنگ است. اینان تنها نماز می‌خوانند و هرگز آن را اقامه نمی‌كنند، زیرا نمی‌دانند كه مخاطب نمازشان خداست؛ خدایی كه پیش از انذار انسان از دوزخ، او را به شرم و حیا از خویش فرا می‌خواند. در سوره‌ی علق كه در ابتدای بعثت نازل گردیده، چنین آمده است: آیا  انسان گناهكار نمی‌داند كه خدا كردار او را می‌بیند (ألم یعلم بان الله یری20) انسان نخست به حیا دعوت شده است تا در برابر نگاه خدا خویشتن را به گناه نیالاید و ترساندن از كیفر الهی در واپسین مرحله است؛ آنگاه كه هیچ تربیتی در انسان كارگر نمی‌افتد؛ زیرا «آخر الدواء الكی21»

قرآن كریم افزون بر فرمان اقامه‌ی نماز همگان را به اقامه‌ی اصل دین فرا می‌خواند. این دستور، اختصاصی به مسلمانان ندارد. بلكه به منزله‌ی فرهنگ جهانی دین الهی به شمار می‌آید و همه‌ی موحدان را دربر می‌گیرد؛ «شرع لكم من الدین ما وصّی به نوحا و الذی اوحینا الیك و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی أن اقیموا الدین و لا تتفرّقوا فیه كبر علی المشركین ما تدعوهم الیه الله یجتبی الیه من یشاء و یهدی الیه من ینیب22» «ما به نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و امت آنان گفتیم و به شما نیز می‌گوییم كه دین را برپا دارید و در این راه، هیچ اختلافی نداشته باشید.»

پاورقی:
1. بحارالانوار، ج 1، ص 220
2. دیوان حافظ
3. دیوان حافظ
4. بحارالانوار، ج 44، ص 192
5. احتجاج طبرسی، ج 2، ص 99.
6. سوره غافر، آیه 27.
7. بحارالانوار، ج 45، ص 6
8. همان، ج 77، ص 162
9. در عكس‌ها و فیلم‌های به جا مانده از دوران پیش از انقلاب دیده‌ایم كه درباریان و وزیران رژیم منحوس پهلوی برای ادای خوش‌خدمتی و چاپلوسی، در برابر شاه و همسرش و رئیس‌جمهور آمریكا به شكل حد ركوع خم می‌شدند. كسانی كه حاضر نبودند در برابر خدا به ركوع روند و «سبحان ربی‌العظیم» بگویند در برابر چنین كسانی تعظیم می‌كردند. آری كسی كه شرافت خود را نادیده بگیرد، این‌گونه رفتار شرف ‌فروشی می‌شود.
10. سوره منافقون، آیه 8.
11. سوره حجرات، آیه 13
12. بحارالانوار، ج 22، ص 348
13. در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، دو اصل درباره‌ی شرافت و كرامت انسان است یكی درباره‌ی تساوی افراد و دیگری درباره‌ تساوی اقوام. قانون‌گذاران می‌توانستند این دو اصل را در یك اصل بگنجانند؛ ولی چون این دو اصل، بیانگر دو مطلب جداگانه است و قانون اساسی باید با قانون عادی فرق كند و همه‌ی كلمات و الفاظ آن دقیق و حساب شده باشد، دو اصل ارائه شد. در یك اصل آمده است كه همه‌ی افراد از كرامت انسانی برخوردارند و هیچ فردی بر دیگری برتری ندارد و همه در برابر قانون یكسانند. در اصل دیگر آمده است كه همه‌ی نژادها، طایفه‌ها و قبیله‌ها یكسانند و هیچ نژادی با نژاد دیگر و هیچ قبیله‌ای با قبیله‌ی دیگر تفاوت دارد.
14. سوره‌ی اسراء، آیه 70
15. سوره‌ی بقره، آیه 30
16. سوره‌ی انفال، آیه 24
17. كلمات الامام الحسین(ع)، ص 315
18. وسائل‌الشیعه، ج 2، ص 19
19. دیوان حافظ
20. سوره‌ی علق، آیه‌ 14.
21. بحارالانوار، ج 59، ص 118
22. سوری شوری، آیه 13
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها