هشتم شهریور همواره یادآور یکی از حوادث تلخ پس از انقلاب است که در آن
شهید باهنر و رجایی دو تن از استوانه های انقلاب به دست عوامل نفوذی در
کابینه دولت در عملیات تروریستی به شهادت رسیدند.
اگرچه در این
اقدام تروریستی همه ملت ایران یقین یافت که وقوع چنین اقدامی همچون سایر
اقدامات تروریستی علیه انقلاب اسلامی ایران ایران اما همواره ابعاد ناگفته
ای از این اقدامات تروریستی باقی مانده است.
حجت الاسلام شجونی عضو
جامعه روحانیت مبارز همزمان با هفته دولت و سالروز شهادت شهیدان باهنر و
رجایی در گفت و گو با خبرگزاری دانشجو ضمن تشریح ابعاد ناگفته ای از عملیات
ترورشهدای هشتم شهریور، از حمایت های برخی چهره های سیاسی کشور در جهت
پیشبرد اهداف تروریستی دهه 60 سخن گفت.
مشروح این گفت و گو به شرح زیر است؛
ابعاد
ناگفته و كمتر گفته شده از ترور شهيد رجايي و باهنر وجود دارد، در حالی که
بسيار گفته شده كه در جریان این ترور، عوامل نفوذي دشمن توانستند وارد
كابينه دولت شده و با شگردهاي خاص نخست وزير و رئيس جمهور كشور را به طور
همزمان ترور كنند اما جاي سوال است كه نفوذي چه كسي بوده و از كجا آمده بود
از طرف دیگر همدستان او برای ورود به کابینه دولت چه كساني بودند؟
شجوني:
از صدر اسلام و در متن قرآن خداوند به مومنان دستور داده كه آدمهاي نفوذي
را در بين خود راه ندهيد و عشق و علاقه، صحبت و صميمي گری با غيرخودي
نداشته باشيد و اين صميمت را فقط با خود مومنان داشته باشيد.
یکی از خط و خطوط شناسان مملکت ما شهید لاجوردی بود
نفوذي
ها در مدينه بسيار بود كه در دل پر از كينه عليه مسلمانان بودند ولي در
ظاهر بسيار صميمي و خودماني رفتار می کردند در حالي كه با كفار قريش در مكه
رابطه داشتند و برخي هم با سيستم مسيحيت روم ارتباط داشتند.
در
روزگار ما يكي از خط و خطوط شناسان مملكت بعد از انقلاب شهيد لاجوردي بود.
كشميري، عامل نفوذي در جريان بمب گذاري كابينه شهيد رجايي از سوی بهزاد
نبوي به شهيد رجايي معرفی شده بود در حالي كه شهيد لاجوردي درباره این فرد
یعنی بهزاد نبوي می گفت که او باید محاكمه، زنداني و اعدام شود.
در
دوره اول مجلس كه من در مجلس بودم؛ آقاي كشميري همیشه با ريش های فراوان و
اوركت خاكي رنگ دم در مجلس ميآمد و مجلسيها را ورانداز مي كرد تا آنها
را خوب بشناسد.
نفوذيهايي كه توانستند در ابتداي پيروزي انقلاب
وارد بدنه نظام شوند چه خصوصيات و ويژگيهايي داشتند كه توانستند با انقلاب
همراه شوند و خودشان را يك انقلابي جا بزنند به طوری که حتي بعدها مشخص شد
كه كساني در جریان این اقدامات تروریستی رسيدگي قضايي به اين پرونده ها را
از دستور كار خارج كردند، حتی به بسياري از مباني انقلاب هم اعتقادي
ندارند.
شجونی: ببینید کشمیری چنان در كاخ رياست جمهوري نفوذ كرده
بود كه در آنجا برای افراد مسئله نشر حرمت درباره شيردادن زن به بچه ديگري
يا مسائل مربوط به ربا از توضيح المسائل مي گفت.
کشمیری در خیابان پاستور روی برف های زمین نماز می خواند!
يكي
از دوستان می گفت در خيابان پاستور، كشميري را در حالی ديدند كه در
زمستان و خيابان پوشيده از برف وقتي موذن اذان ميگفت، كشميري بلافاصله در
همان شرایط اوركت خود را از تنش در ميآورد، روي برف ميانداخت و همان جا
نماز ميخواند؛ ما تا به امروز نشنيدیم كه هيچ پيغمبري روي برف نماز خوانده
باشد اما اين آدم متظاهر اینگونه خودش را در اين سيستم جا كرده بود.
يك
سرهنگ بازنشسته در همين نظام جمهوري اسلامي به يك سربازي گفته بود اگر
ميخواهي راننده اين حاج آقا باشي، نيمساعت به اذان ظهر مانده آستين لباست
را بالا بزن و حالت وضو گرفتن به خودت بگير اگر اين حاج آقا دو مرتبه تو
را با اين وضعيت ببيند حتماً ميگويد بيا و راننده من باش، اين درس تقلب و
ريا و تزوير ياد دادن به افراد است.
البته کشمیری ميخواست
اين بمب را در جماران منفجر كند، رجايي، باهنر و كشميري با هم نزد امام
رفته بودند اما پاسداران آنجا، اجازه ندادند کشمیری وارد شود و گفته بودند
يا باید كيف دستي که همراهت است را همين بيرون بگذاري و خودت داخل بروي يا
اجازه نميدهيم كه داخل بروي.
او هم با حالت ناراحتی گفته بود كه
من همراه اين آقايان هستم، به او گفته بودند به هر حال نميتواني كيف را با
خودت داخل ببري، كشميري هم گفته بود پس من بر ميگردم اما ايكاش كيف او
را همان جا بازرسي مي كردند.
امروز از سقاخانه جلوی خانه شهید صیاد شیرازی هم محافظت می شود
البته
بعد از آن ماجراها در نظام جمهوري اسلامي بيشتر مراقبت ميشود، اگرچه فردي
مثل شهید صيادشيرازي يك محافظ هم نداشت ولي امروز مقابل در خانهاش
سقاخانه ای درست كردند که از آن سقاخانه محافظت می شود!
من يك سال
قبل که ميخواستم در اطراف خانه شهید صیاد شیرازی ماشينم را پارك كنم دو
نفر نظامي اجازه ندادند و گفتند كه اينجا پارك نكنيد.
این يعني امروز از سقاخانه جلوي خانه مرحوم صياد شيرازي هم محافظت ميكنند اما نوش دارو بعد از مرگ سهراب!
آمريكا
دانشجوييهايي كه براي تحصيل به آنجا ميروند را بررسی ميكند، تا ببيند
كدام یک به دنبال دلار و كدام يك به دنبال ترقي و تعالي بادكنكي هستند.
از
اين رو هم كلاهي كه حزب جمهوري را منفجر كرد و شهيد بهشتي و 72 نفر را به
شهادت رساند و هم كشميري هر دو از دانشجويان ايراني مقيم آمريكا بودند و از
آنجا درس ياد گرفته بودند.
دلار و پول ميدهند، در روزنامهها آگهی پذيرش دانشجو براي انگليس و كجا و كجا … می دهند.
دانشجو
هم مثل ساير مردم ميتواند جذب شود و در اثر فقر و ضعف مالي پدر و مار
بورسيه شود این میان برخي انسانها نيز به راحتی فريب ميخورند.
مگر
نه اينکه دكتر عليمحمدي را جمالی فشي ترور كرد، اسرائيليها به او گفتند
به امارات بيا و از آنجا هم به تلآويو، به او وعده صد هزار دلار پول دادند
البته خودش بعد از دستگیری گفت كه فقط نصف اين پول را به من دادند و حتی
خودم 10 ميليون بدهكار از آب درآمدم.
کشمیری و کلاهی آب زیر کاه بودند
انسان
قابل تغيير است، استقامت و ايمان، اراده و غيرت، وطندوستي و اسلامدوستي
بايد داشته باشد تا تغيير نكند؛ به هر حال این دو جنایتکار چه كشميري و چه
كلاهي، آب زيركاه بودند و نظام ما را خونبار و عزيزان مان را از ما
گرفتند.
بعد از این اتفاقات مسائل امنيتي در کشور شدت پيدا كرد؛ امروز ميبينيم كه آقايان مسئول در این زمینه احتياط ميكنند.
چند
روز پیش كارتي را که براي افطار، از دفتر مقام معظم رهبري دریافت کرده
بودم را به پسرم كه روحاني است دادم تا به جاي من برای افطار برود من خودم
شرایط رفتن نداشتم، اما به پسرم گفته بودند كه اين جعفر شجوني نيست و محمد
شجوني است به همین خاطر براي افطار راهش ندادند.
ما از اين كار بدمان نميآيد چون حفظ كردن نظام كار دشواري است و لازمه آن این گونه اقدامات است.
33 سال است كه دشمن با جنگ و ترور و كودتا و ماجراهایی مانند ماجرای طبس و نوژه و منافقين ما را رها نميكنند.
همیشه
می گویم خدا شاه را لعنت كند كه این آمریکایی ها و انگلیسی ها را به
مفتخوري عادت داد، اعتياد را از كله اين معتادها بيرون انداختن كار مشكلي
است.
امام عسگري ميفرمايند: تربيت كردن آدم جاهل و برگرداندن آدم معتاد از عادتش مثل معجزه است.
اعتیاد
فقط ترياك و حشيش کشیدن نيست؛ از 28 مرداد سال 32 تا 22 بهمن 57 یعنی حدود
25 سال، شاه خائن براي آنكه خود بماند و بعد از آن وليعهدش شاه شود همه
كار كرد، روزي 6 ميليون بشكه نفت را از يك دلار و نيم تا 11 دلار و نيم با
كشتيهاي غولپيكر از تنگه هرمز براي آمريكا و اسرائيل به آفريقاي جنوبي
ميفرستاد.
آنها
هم بابت این نفت که پول نميدادند، اسلحه ميدادند؛ خانهها و باغهاي
بزرگ ما را در بهترين جاهاي تهران در اختیار داشتند نه چیزی به كسي ياد
ميدادند و نه خدماتی برایمان داشتند، فقط در مناطق خوش آب و هواي قيطريه و
دروس زندگي ميكردند آنها حاضر نبودند كه حتي تعميرات را هم به دست
تعميركارهاي نظامي ما بدهند.
امام نعلین خود را روی شاهرگ آمریکا و اروپا گذاشت
قطعات
را باز ميكردند و با خود به خارج از كشور ميبردند و تعمير ميكردند و بر
ميگرداندند امام آمد و نعلين خود را روي شاهرگ آمريكا و اروپا گذاشت كه
براي آنها سخت بود چون به مفتخوري معتاد شدند.
حتي آرايش سر
زنهايمان با سيستم آرايشي آنها بود كارشناس ميآوردند كه بگويد يك خيابان
را چگونه جدول بندي كنيم اما در چنین وضعیتی امام آمد، غوغا كرد و فرمود
ما ميتوانيم.
آمریکا ما را ول نمیکند؛ چون به مفتخوری و خیانت
معتاد شده است؛ در دوره ناصرالدین شاه تنب بزرگ و کوچک در دست انگلیسیها
بود، بحرین را هم لازم داشت و از همان زمان آنها را ادعا ميكرد؛ بالاخره
در زمان شاه، بحرین را که مروارید خیز بود به آنها دادند و تنب بزرگ و
کوچک را که مارخیز بود، گرفتند.
هویدا می گفت، بحرین دختر خودمان بود شوهرش دادیم!
هویدا
در این باره میگفت: بحرین دختر خودمان بود شوهرش دادیم؛ اخیراً که بحرین
میخواست به عربستان ملحق شود، من بالای منبر فریاد میزدم بحرین مال ما
بود که شوهرش دادیم حالا که میخواهد طلاق بگیرد باید به خانه پدرش بیاید،
چرا به خانه عربستان برود.
یادم نمیرود عکسی از شاه را که در آن
پرچم ایران در دستش بود و پایش را روی نقشه ایران گذاشته بود، نام بحرین هم
آن زمان در نقشه ایران قرار داشت و زیر این تصویر از زبان شاه نوشته شده
بود که بحرین جزو لاینفک ایران است، مگر اینکه از نعش من رد شوند که
بخواهند آن را از ایران جدا کنند، ما استاندار داریم و بحرین استان چهاردهم
ماست.
البته این حرف را همان ابتدا میزد، چند سال بعد که با انگلیسیها معامله کرد، تنب بزرگ و کوچک را گرفت و بحرین را داد.
یک زندانی داشتیم به نام نعمتزاده آذر که یک شعر گفته بود؛ البته آنقدر کتک خورد که بیچاره آش و لاش شد.
شعرش این بود:
دیروز اگر میگفتی از ما نیست
میگفت آن پاره از اندام مام ماست
ای خائن، امروز اگر گویی از آن ماست
گوید خموش ای مرتجع آن پاره از ما نیست
منظور همان بحرین بود.
به هر حال ما بهترین انسانها را از دست دادیم، بهشتی و یارانش که همه اینها بر اثر سهلانگاری بود.
مملکت را با ساده لوحی و تساهل و تسامح نمیشود نگه داشت.
باید تشکیلات نظامی، انتظامی، سپاه، بسیج، دستگاههای حکومتی و امنیتی ما هوشیار و بیدار باشند.
ما بسیار خوشحال هستیم که نسبت به سابق امنیت ما بيشتر شده است.
وقتی
خبر انفجار 10 استان عراق را شنیدم، دعا کردم و گفتم خدایا مملکت ما آسیبی
نبیند آنها هم از شر این جنایات و ترورها نجات پیدا کنند.
عوامل
پشت پرده این ترورها چه کسانی بودند، به هر حال کلاهی و کشمیری با عواملی
در ارتباط بودند و به واسطه آنها وارد سیستم شدند، کسانی که علیه آنها
اسنادی وجود داشت، اما این افراد هیچ گاه به طور جدی محاکمه نشدند تا جایی
که حتی بعد از فتنه 88 برخی از این افراد به خاطر ورود به ماجرای فتنه
دستگیر شدند، اما هرگز به خاطر این موضوع محاکمه نشدند؛ چرا هیچ گاه این
افراد را محاکمه نکردند.
آقای هاشمی چنان از بهزاد نبوی دفاع کرد که مغز نمایندگان مجلس تسخیر شد
شجونی: چرایی که شما میگویی من هم میگویم.
در دوره اول مجلس، نماینده مجلس بودم، من فرمایشات شهید لاجوردی را به طور صد درصد قبول داشتم.
آن
زمان بهزاد نبوی میخواست به عنوان وزیر صنایع رای اعتماد بگیرد، چنان جوی
علیه بهزاد نبوی درست شده بود که من تصور میکردم که بیشتر از سه رای
نیاورد، همه ما علیه بهزاد نبوی حرف زدیم.
موقع رای گیری آقای
هاشمی از بهزاد نبوی چنان دفاعی کرد که همه ما مبهوت ماندیم، چنان مغز
نمایندگان را تسخیر کرد که بهزاد نبوی که من خیال میکردم سه رای هم
نمیآورد، 183 رای آورد.
آقای هاشمی می گفت مملکت را بهزاد نبوی و میرحسین می توانند نگه دارند!
بعد
که آقای هاشمی از آن بالا پایین آمد، رفتم پیش او و گفتم این طور که
میگویند بهزاد نبوی دو بار در زندان مرتد شده، یکبار مسعود رجوی مسلمانش
کرده و یک بار شهید رجایی.
بیچاره شهید لاجوردی از بابت این ماجراها دارد نابود میشود، کشمیری را این آقا معرفی کرد، این آقا باید زیر سوال و پرسش برود.
آقای هاشمی در پاسخ به من گفت، این مملکت را بهزاد نبوی و میرحسین موسوی میتوانند نگه دارند نه عسگراولادی و بازاریها.
به موتلفه گفتم که آقای هاشمی به شما هیچ اعتقادی ندارد
من به موتلفهایها هم گفتم که آقای هاشمی هنوز هم به شما هیچ عقیدهای ندارند آن زمان عقیدهاش اینگونه بود؛ حالا که دیگر هیچ!
این حمایتها وجود داشت که اجازه نمیداد افرادی مانند بهزاد نبوی محاکمه شوند؛ همان طور که امروز هم اجازه نمیدهند.
نظام ما نظام سالم و پاکیزهای است، ولی در مسائل سیاسی که باید بدبین باشند، خوشبین هستند.
شیخ
حسین لنکرانی یکی از سیاستمداران سالخورده جمهوری اسلامی و سالهای قبل
از انقلاب بود، در دوران جوانی به خانه او که در چهارراه گلوبندک بود،
میرفتیم، یکی از حرفهایش این بود که در مسائل سیاسی باید بر اسب اطمینان
سوار شد و تازیانه سوء ظن را به دست گرفت.
هر کس را نباید به مسائل سیاسی راه داد، کسانی که به قول آقای شجونی جانورشناس هستند و خیلی زیاد میفهمند.
لاجوردی، دکتر حسن آیت و حسین شریعتمداری وارد بودند.
آقای شریعتمداری یک مغز باز و یک جگر سوختهای دارد و با عشق کامل به رهبری و عقیده پاک به خاندان ائمه فعاليت مي كند.
خودش
یک بار میگفت من هر وقت در مسائل مطبوعاتی گرفتار میشوم به حضرت زهرا(س)
متوسل میشوم و الا با فامیل بازی و دوست بازی همین میشود که امروز هم
شده است.
برای خواستگار دخترمان مته به خشخاش می گذاریم!
اگر
یک آقا به خواستگاری دختر ما بیاید مته به خشخاش میگذاریم، ولی چرا یک
فردي كه میخواهد تا ریاست جمهوری برود، زیر سوال نمیبرند و ریشهیابی
نمیکنند.
معلوم است كه ما اين نظام را به اندازه دخترمان دوست
نداريم، اين نظام را به اندازه پسرمان هم دوست نداريم ما در عمل بد عمل
كرديم و در آن دنیا گرفتار خواهيم شد.