کد خبر: ۷۵۳۲
زمان انتشار: ۱۵:۱۵     ۲۷ آذر ۱۳۸۹
شهيد مهدي خندان در خاطراتش دارد: ديشب ، امام آمد اسلحه دوستم را كه در حال نگهباني بود ، گرفت و خودش به جاي او 2 ساعت نگهباني داد . وقتي نگهباني تمام شد اسلحه را آورد و بعد رفت وضو گرفت و به نماز شب ايستاد .
وقتي كه جنگ شروع شد، داوطلبانه رفت به جبهه . شش ماهي سر پل ذهاب آن جا بود . پس از پايان ماموريت به پذيرش سپاه رفت تا براي ادامه ي خدمت ، لباس سبز سپاه را به تن كند . مورد پذيرش قرار گرفت و به محافظان امام « ره » پيوست …

يك شب براي استراحت به منزل آمده بود . خيلي خوشحال به نظر مي رسيد . از او پرسيدم : « چه خبر مهدي جان ، خوشحالي ؟! »
در جواب گفت : « ديشب ، امام آمد اسلحه دوستم را كه در حال نگهباني بود ، گرفت و خودش به جاي او 2 ساعت نگهباني داد . وقتي نگهباني تمام شد اسلحه را آورد و بعد رفت وضو گرفت و به نماز شب ايستاد . »
وقتي اين جملات از زبانش جاري مي شد ، از خوشحالي مردمك چشمانش به رقص آمده بودند . بعدها كه مهدي شهيد شد ، فهميدم آن پاسداري كه امام به جايش نگهباني داده بود ، خودِ مهدي بود .

*راوي : مادر شهيد مهدي خندان
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها