آهستان نوشته است:
همیشه گفتهام که با فیلتر کردن هر وبلاگ و سایتی به جز سایتهای غیراخلاقی مخالفم. فیلترینگ راه مناسبی برای مقابله با حرف و منطق دیگران نیست. اینکه وبلاگی صرفا به خاطر یک نوشته و یا یک انتقاد، توقیف شود و حکم جلب و بازداشت صاحب آن وبلاگ صادر شود، نشانه پایین بودن تحمل دستگاه قضایی است.
مدیریت و مسئولیت و اداره کشور نیازمند تحلیل درست، تصمیم درست و بالا بردن ظرفیت مسئولان کشور است. نباید همیشه راحتترین راه ممکن یعنی همان برخورد، فیلتر و بازداشت را به عنوان چاره و پاسخ اظهار نظر دیگران انتخاب کنیم. چون همیشه راحتترین راه، بهترین راه ممکن نیست. این مساله برای مسئولین قوه قضائیه بیش از دیگران لازم است. لااقل باید هنگام واکنش به اظهار نظر دیگران، کمی تحمل و تامل داشته باشند.
حرف من فقط درباره حسین قدیانی نیست، بلکه حتی در خصوص فردی مثل شکوریراد نیز همین عقیده را دارم. وقتی شکوریراد بعد از آن همه ادعا و اهانت و جسارت به نظام و رهبری و ایفای نقش در فتنه بعد از انتخابات، به هر دلیلی از زندان آزاد میشود، دیگر نباید تنها به خاطر اظهار نظر علیه شخص آقای صادق لاریجانی به زندان بازگردد، حتی اگر ادعای او دروغ باشد. اگر او دروغی را به رییس قوه قضائیه نسبت داده، ادعای او را باید تکذیب کرد. به زندان انداختن چنین شخصی به خاطر اظهار نظر علیه آقای صادق لاریجانی، نشانهی تحمل پایین دستگاه قضایی و حساسیت بیش از اندازهی مسئولان آن و شخصی کردن قضایاست!
در قضیه فیلتر شدن وبلاگ قطه ۲۶ نیز همین مساله صادق است. فیلتر این وبلاگ به خاطر انتقاد از دستگاه قضایی و صدور حکم بازداشت نویسنده آن و نیز فیلتر سایت مشرق آنهم فقط به خاطر لینک دادن به مطلب قدیانی، یعنی پایین آوردن شان و جایگاه دستگاه قضایی جمهوری اسلامی.
البته انتقادم به قوه قضاییه، به منزله تایید تمام ادعاهای مطرح شده در وبلاگ قطعه ۲۶ نیست. متاسفانه علیرغم همه احترامی که برای نویسنده آن قائلم، با انتقادهای او موافق نیستم، هرچند شاید عدهای از دوستان با نظر من موافق نباشند و از من ناراحت شوند. اما ممکن است سوءتفاهمی پیش بیاید و عدهای گمان کنند که اعتراض ما به فیلتر شدن وبلاگ قدیانی، یعنی تایید همه حرفهای او!
اینکه ما به عنوان نیروهای اصولگرا، از سران فتنه راضی نیستیم و خواستار محاکمه آنها به خاطر اهانتشان به نظام و انقلاب هستیم، حرف کاملا درستی است، اما وجود این کینه و بغض در دلهایمان، به منزله این نیست که از قوه قضائیه انتظار داشته باشیم آنها را دستگیر و اعدام کند!
انتظار محاکمه توقع بجایی است، اما قطعا نمیتوان براساس توقعات و انتظارات و احساسات مملکت را اداره کرد! این قبول که موسوی و کروبی به خاطر ادعای دروغ تقلب و حوادث بعد از انتخابات مجرم هستند، اما تحلیل اینکه چرا آنها دستگیر نمیشوند و چرا با آنها برخورد نمیشود، کار چندان سختی نیست. بصیرت تنها این نیست که بدانیم آنها مجرم هستند و باید اعدام شوند! بصیرتِ بیشتر این است که بیندیشیم چرا آنها دستگیر نشدند و اینکه آیا عدم برخود با آنها، به نفعشان تمام شد یا به ضررشان؟
کافیست یکی دو روز از محیط مجازی و دنیای اینترنت فاصله بگیرید و به شهرها و روستاهای دور و نزدیک سفر کنید و خودتان قضاوت کنید. ببیند موسوی و کروبی و رهنورد و خاتمی و جرس و کلمه و بالاترین و خودنویس تا چه اندازه در زندگی مردم عادی جامعه نقش دارند و جزو دغدغههای مردم هستند؟! معنای حرف من این نیست که فتنه را فراموش کنیم و حواسمان جمع نباشد، منظورم این است که وضعیت امروز موسوی و کروبی اگر از زندانی بودن آنها بدتر نباشد، قطعا بهتر نیست.
امروز بیانیههای تکراری این جماعت فقط و فقط در رسانهها و سایتهای همسو با خودشان و برای دلخوشی خودشان منتشر میشود. این بیانیهها از یک سو به خاطر باقی ماندشان در فضای سیاسی و دمیدن روح به جان مرده فتنهگرانی است که امید چندانی به موسوی و کروبی ندارند و از سوی دیگر برای تحریک نظام برای اقدام متقابل است. پس نباید این قبیل بیانیههای تکراری را چندان جدی گرفت. ظاهرا جانمایهی اصلی انتقاد بعضی دوستان به قوه قضائیه، همین بیانیههاست!
مساله مهمتر این که چرا فکر میکنیم قوه قضائیه برخلاف خواست و نظر رهبری، در بازداشت (و یا اعدام؟!) سران فتنه تعلل میکند؟ بر اساس کدام مدرک چنین ادعایی داریم؟ حتی اگر ستاره و سیاره باشیم و همسایه و مجاور ماه و خورشید، باز هم نمیتوانیم ادعا کنیم که رهبری چنین خواستهای دارد!
به نظر شما چه کسی توانست فتنه سال گذشته را جمع و جور کند؟ بسیج؟ سپاه؟ نیروی انتظامی؟ وزارت اطلاعات؟ دولت؟ مجلس؟ قوه قضائیه؟ اصولگراها؟ همه اینها در حد و اندازه خودشان در رفع فتنه سال گذشته موثر بودند، اما نقش اصلی را رهبر انقلاب برعهده داشت. چرا که از یک سو همه اهانتها، تهمتها، فشارها و حملهها به سوی ایشان بود و از سوی دیگر رهبری برخلاف احساسات و تندرویها و گاه تصمیمات اشتباه و انتظارات نابجای برخی دوستان، کاملا حساب شده با حوادث بعد از انتخابات برخورد کردند. مطمئنا اگر کار در دست دیگران بود، چه بسا حوادث به سمت و سوی دیگری میرفت.
وقتی شخص اول مملکت با کاندیداهای معترض و نمایندگان آنها صحبت میکند و جلسه میگذارد و مهلت رسیدگی به شکایات را تمدید میکند و از در نصیحت وارد میشود و حساب مردم را از آشوبگران جدا میکند، یعنی اینکه در قبال حوادثی اینچنینی باید نهایت دقت را به خرج داد. یک معنای بصیرت این است که فرق بین یک حادثه عادی با یک فتنه بزرگ را بدانیم. اگر راه برخورد با برخی جرائم، بازداشت و یا اعدام باشد، قطعا راه برخورد با فتنه، بازداشت و اعدام نیست! چرا که فتنه، درد نرمی است که راه حل سخت نمیتواند درمانش باشد.
در چنین صورتی آیا میتوان ادعا کرد که رهبری در جریان چند و چون قضایا نبوده و نیست؟ آیا میتوان ادعا کرد که ایشان خواستار محاکمه آن دو سه نفر هستند و قوه قضائیه تعلل میورزد؟ این قبیل اظهارات در حقیقت نشانه پایین بودن سطح تحلیل و عدم درک صحیح شرایط و مصالح نظام است.
ما به قوه قضائیه اعتراض داریم که چرا شان و جایگاه خود و نظام جمهوری اسلامی را با فیلتر کردن وبلاگ و سایت و صدور حکم بازداشت نویسندگان، آنهم فقط به خاطر انتقاد و اظهار نظر پایین میآورد، اما این فقط یک طرف قضیه است. طرف دیگر قضیه اینجاست که انتقاد و اعتراض به قوه قضائیه را نباید با این قبیل ادعاها قاطی کنیم. چرا که در آن صورت اساس منطق ما زیر سوال میرود.
من اگر جای بعضی دوستان بودم، به جای اینکه خواستار اعدام موسوی و کروبی باشم، انتقادهای دیگری را به قوه قضائیه و آقای صادق لاریجانی مطرح میکردم. اینکه چرا همان زندانیان فعلی به صورت عادلانه محاکمه نمیشوند و نتیجه محاکمه آنها اعلام نمیشود؟ اینکه چرا بین زندانیان عادی و زندانیان شناخته شده فرق و تبعیض وجود دارد؟ چرا چهرههای سیاسی شناخته شده به مرخصی میروند اما زندانیان عادی نه؟ چرا فتنهگری بعضی چهرههای سیاسی بعد از بازداشت و زندانی شدن آنها همچنان ادامه دارد؟ اگر علل بازداشت برخی از این افراد، توهین و اهانتشان به نظام و انقلاب و رهبری است، پس چرا مانع از اهانت آنها در داخل زندان نمیشوند که هر از چندگاهی شاهد نامه و بیانیه آنها از داخل زندان هستیم؟ چرا به موقع و با دلائل مستند و متقن، در برابر این ادعاها و سیاهنماییها و نیز در برابر تبلیغات رسانههای ضدانقلاب و غربی، از جمهوری اسلامی و یا لااقل از خودش دفاع نمیکند؟ چرا آستانه تحملشان تا این اندازه پایین است که در برابر هر انتقادی، از در تهدید و ارعاب و بازداشت و فیلتر وارد میشوند؟ چرا در قبال اهانت به سایر مسئولین نظام همانند توهین به رییس قوه قضائیه برخورد نمیکنند؟ و صدها چرای دیگر…