سرویس حوزه و مراجع پایگاه 598، دربارهي ماه مبارک رمضان و ويژگيهاي آن، سخن زياد گفته شده است؛ اما شنيدن توصيف اين ماه از زبان قرآن و ائمهي معصومين عليهمالسلام حلاوت ديگري دارد. بخشي از گنجينهي عظيم معارف شيعه، به رواياتي نوراني از حضرات معصومين اختصاص دارد که دربارهي ماه مبارک رمضان بيان داشته اند، و در آن از اهميت و علوّ درجات آن پرده برداشتهاند. از جملهي اين بيانات نوراني، دعاهايي از صحيفهي سجاديهي حضرت امام زينالعابدين عليهالسلام است که معارف گرانسنگي در آن به يادگار مانده است. متن حاضر، بيانات حجتالاسلام سيد محمّدمهدي ميرباقري (دامت افاضاته) دربارهي بخشي از معارف صحيفهي سجاديه، حول ماه مبارک رمضان است که با هم ميخوانيم:
مقدمهماه مبارك رمضان، ماه فضيلت و كرامت است. با طليعه هلال اين ماه، درهاي خاصه اي از رحمت و كرامت الهي به روي جامعه مؤمنين گشوده شده و مؤمنان به ضيافت الهي خوانده مي شوند. از وجود مبارك حضرت زين العابدين علي بن حسين(ع) در صحيفه نوراني سجاديه، دو دعا در ارتباط با ماه مبارك رمضان نقل شده است كه خواندن آن ها براي آشنايي با فضائل اين ماه و وظايفي كه طي آن برعهده ماست، بسيار مفيد است. انسان با سير در معارف اين دعاها متوجه مي شود كه با حلول ماه رمضان چه فضيلتي به وي روي آورده و با پايان اين ماه، چه سفره ضيافتي جمع مي شود؛ و كساني كه اهل اين ماه نبوده اند، چه خسارتي ديده اند.
دعاي اول بيش تر در باب وظايف و تكاليفي است كه برعهده ماست و بايد به آن ها مقيد بود؛ اما در دعاي دوم ضمن اين كه به فضيلت هاي اين ماه و بهره هاي افراد متنعم از آن اشاره مي شود؛ تكليف كساني كه از اين ماه محروم شده و نتوانستند بار خود را از اين سفره ضيافت ببندند، نيز مشخص گرديده است.
طريق بودن ماه رمضان در رسيدن به مقام رضواندعاي اول كه دعاي 44 از مجموعه ادعيه صحيفه سجاديه است، دعاي به نسبت مفصلي است كه با اين فراز شروع مي شود: «الحمدلله الذي هدانا لحمده، و جعلنا من أهله»؛ سپاس خداي را كه ما را به حمد خودش هدايت كرد و ما را از اهل حمد قرار داد تا حامد خدا باشيد. نتيجه اين هدايت به حمد چيست؟ «لنكون لاحسانه من الشاكرين»؛ تا از اين حمد به مقام شكر در مقام احسان برسيم. «و ليجزينا علي ذلك جزاء المحسنين»؛ و در نتيجه پاداش محسنين را به دست بياوريم. پس در اين فراز با سه سرفصل معرفتي روبه رو هستيم كه عبارتند از: حمد، شكر و احسان.
حضرت در ادامه، به نعمت ديگري اشاره و خدا را به خاطر عطاي آن شكر مي كنند: «والحمدلله الذي حبانا بدينه، و اختصنا بملته»؛ حمد خدايي را سزاست كه دين خود را به ما عطا كرد و ما را مختص به دين خودش قرار داد. انسان گاهي نعمت «دين داري» را جزو عطاهايي كه احتياج به حمد داشته باشد، به حساب نمي آورد، درحالي كه اساسي ترين نعمتي كه خداي متعال به ما داده و به دست آوردن آن تصادفي نيست، هدايت به دين خداست. در پس هدايت شدن به دين حق، تدبير الهي نهفته است؛ در دستگاه خداي متعال، امر تصادفي كه بيرون از مشيت او باشد، اتفاق نمي افتد و چون اين هدايت با تدبير حضرت حق بوده است، بايد خداي متعال را حمد كرد.
«و سبلنا في سبل احسانه»؛ حمد خدايي را سزاست كه ما را در راه هاي منتهي به احسان، به حركت درآورده و در اين مسير قرار داده است. چرا؟ «لنسلكها بمنه الي رضوانه»؛ تا با دست گيري او، سالك اين راه ها باشيم. هم مرور به اين سبل احتياج به هدايت الهي دارد و هم ادامه اين سبل و سلوك در اين مسيرها محتاج به من الهي است. پايان اين سبل چيست؟ «الي رضوانه»؛ انسان اگر سبل احسان را با من الهي طي كند، به مقام رضوان الهي مي رسد. «حمدا يتقبله منا، و يرضي به عنا»؛ حمدي كه رضاي حق را به دنبال دارد و مقبول درگاه حق مي شود.
ما در ابتدا خداي متعال را براي اين كه ما را اهل حمد قرارداد و به راه هاي احسان خود هدايت نمود، حمد كرديم؛ اما در ادامه به حمد خاصي مي رسيم: «والحمد لله الذي جعل من تلك السبل شهره شهر رمضان» خدا را ستايش مي كنم بر اين كه يكي از آن سبل را، ماه خودش قرار داد. گويا اين عطا، حمد ويژه اي مي طلبد. حمد بر اين نعمت كه خداي متعال يكي از راه هاي منتهي به خود را، «ماه خودش» كه همان ماه رمضان است قرارداده است، غير از حمد نسبت به راه هاي ديگري است كه ما را به سوي خدا مي رساند. كسي كه طالب مقام رضوان است و درك مي كند كه بالاترين نعمتي كه انسان مي تواند به آن برسد، مقام «رضوان الهي» است (توبه؛72) مسيرهاي منتهي به اين مقام، يك نعمت خاص تلقي مي شوند؛ لذا حمد براي آن ها نيز بايد حمد معني داري باشد.
حضرت سيدالشهدا(ع) در شب عاشورا، وقتي اصحاب خود را جمع مي كنند تا ماجراي فردا را با آن ها در ميان بگذارند و بيعت خود را از دوش آن ها بردارند، خطبه كوتاهي بيان فرمودند؛ خطبه با اين كلمات شروع مي شود: «اللهم اني احمدك علي ان اكرمتنا بالنبوه ». حضرت در تنگناي ابتلاء و در اوج غربت، خدا را به خاطر عطاي مقام نبوت حمد مي كنند. اگر انسان اهل توجه به آن مقاصد بوده و اين نيازها در او پيدا شده باشند، اهميت نعمت نبوت و هدايت به دين حق الهي براي او نيز تلقي مي شود و به مقام حمد آن مي رسد.
ويژگي هاي ماه مبارك رمضان در بيان حضرت زين العابدين(ع)حضرت در اين دعا، ماه مبارك رمضان را چنين معرفي مي كنند: «شهر الصيام، و شهر الاسلام، و شهر الطهور، و شهر التمحيص، و شهر القيام الذي انزل فيه القرآن، هدي للناس، و بينات من الهدي و الفرقان»؛ شهر روزه داري و شهر اسلام؛ شهر پاكي و پيرايش؛ شهر شب زنده داري و شهر قرآن؛ شهري كه در آن هدايت و بينات براي مردم فرود آمده است. گويي نزول قرآن محدود و مخصوص سال هاي اول نزول قرآن در زمان حيات نبي اكرم صلي الله عليه و آله نيست؛ بلكه اين نزول در اين ماه استمرار دارد. شهر برخورداري از قرآن و هدايت آن و بيناتي كه براي بشر آورده، اين ماه است؛ شايد از اين روست كه به ماه رمضان، بهار قرآن گفته اند. انسان در اين ماه مي تواند به صيام و اسلام و طهور و تمحيص و قيام راه پيدا كند. مي تواند به مقام صائمين برسد؛ البته اين مقام هم درجاتي دارد. مانند صوم پرهيز از مبطلات و محرمات، تا صوم «خاص الخاص» كه در آن روزه، «امساك قل از ماسوي الله» شرط روزه داري شمرده شده است. ماه رمضان ماهي است كه انسان مي تواند به اين مقام برسد؛ چرا كه هميشه اين شرايط مهيا نيست.
رسول مكرم اسلام(ص) در خطبه شعبانيه فرموده اند: «[رمضان] شهري است كه در آن دعوت به ضيافت الهي شده ايد. ابواب جهنم به روي شما بسته است؛ درهاي بهشت باز است و شياطين در اين ماه در غل و زنجيرند.»
در اين ماه، راه هاي منتهي به جهنم، مسدود مي شوند؛ يعني از درب بسته بايد وارد جهنم شد؛ و بالعكس! راه هاي رحمت الهي به سوي انسان باز است. شياطيني كه انسان را به جهنم دعوت مي كنند و مانع ورود انسان به رضوان و بهشت و مقامات معنوي مي شوند، در اين ضيافت الهي، در غل و زنجيرند. اين ها حقايقي است كه براي اهل مشاهده ملكوت عالم، امروز هم قابل شهود است. از احوالات برخي بزرگان مي شود اين را فهميد؛ مثلاً مرحوم انصاري همداني وقت مغرب فرموده بودند: «بلند شويد اذان بگوئيد». اطرافيان گفته بودند: «هنوز مغرب نشده»؛ ايشان پاسخ داده بود: «مگر نمي بينيد ملائكه روز دارند مي روند و ملائكه شب فرود مي آيند.»
- ماه اسلام و طهارتدرهمه ماه ها اين زمينه ها وجود ندارد. درماه ضيافت است كه انسان مي تواند به صيام و اسلام برسد؛ مقام اسلام همان مقام تسليم در مقابل خداي متعال و نبي مكرم و اهلبيت (ع) است. انسان مي تواند مقام اسلام را در اين ماه به دست آورد. اگر چه به حسب ظاهر فرصت هاي اين ماه كوتاه است، ولي درهمين فرصت هاي كوتاه اين حقايق به كف آوردني است. انسان مي تواند در اين ماه از همه رذالت ها و آلودگي هايي كه در وجود انسان بيتوته كرده اند، پاك شود. درهر منزلي چه در شهر وچه در روستا و درمنزل، محل مخصوصي به عنوان مكاني براي تطهير و حمام وجود دارد كه وسائل و فضا براي شستشو درآن آماده است. ماه رمضان، ماه طهور است؛ يعني شرايط باطني و ملكوتي عالم دراين ماه براي پاك شدن و طهارت انسان به طور كامل آماده است. اگر انسان بتواند از اين ماه استفاده كند، به طهارت مي رسد. خدا رحمت كند استادي را كه مي گفت:
«بچه كه بوديم با اقوام و رفقا مي رفتيم حمام خزينه اي قديم؛ سه چهار ساعت درحمام مي مانديم؛ كشتي مي گرفتيم و بازي مي كرديم. وقتي از حمام بيرون مي آمديم تازه چرك هايمان خيس خورده بود. يك دست كتك مي خورديم كه چرا حمام رفتيد؟»
گاهي «شهر الطهور» براي بعضي انسان ها نيز مثل همين است. وقتي ماه مبارك تمام مي شود، تازه چرك هايش خيس خورده و نمودارتر شده است. اما اگر انساني اهل بهره مندي باشد، مي تواند همه رذالت هاي روحي خود را در اين ماه تطهير كند؛ ظاهر و باطنش را با شريعت هماهنگ كند تا ملكات و مراتب مختلف وجودي و نفسش همه تطهير و پاك شوند.
- ماه تمحيص و خالص شدنماه مبارك رمضان، ماه خالص شدن است. خيلي از ناخالصي ها براي انسان پوشيده است؛ اين ناخالصي ها را مي توان دراين ماه يافت و آن ها را پاك كرد. خداي متعال در سوره آل عمران وقتي از جنگ احد و شكست هايي كه به حسب ظاهر براي مسلمان ها پيش آمده بحث مي كند، در ضمن همان آيات مي فرمايد: «ليمحص ما في قلوبكم» (آل عمران، 45) اين جنگ هاي سنگين براي اين بود كه آنچه در قلب شماست، تمحيص شود.
انسان در تحت فشارهاي سنگين است كه مي تواند به پاكي و طهارت برسد و قلب خود را از تعلق به اغيار آزاد كند. وقتي در طلا ناخالصي هايي وجود د اشته باشد، اين آلايش ها را به راحتي نمي توان از طلا گرفت؛ بايد طلا را دركوره آتش قرارداد. وقتي طلا در دماي بالا قرارگرفت، ناخالصي ها خود را از طلا جدا مي كنند و ديگر مقاومت ندارند؛ آنچه باقي مي ماند طلاي خالص و گران قيمتي است كه تمحيص شده است.
ناخالصي هاي وجود انسان، تعلقات به غير خداست كه درجان او شكل مي گيرد، كوره وجود انسان نيز، ميدان جنگي است كه خدا زمينه آن را مي چيند تا انسان تعلقاتش را رها سازد و آزاد شود و از هم تعلقاتي كه از جنود ابليسند، رها گردد؛ در ماه مبارك رمضان چنين شرايطي براي تمحيص و خالص شدن آماده است؛ انسان بايد توجه كند كه اين آمادگي و مهيا شدن شرايط، هميشگي نيست و درماه هاي ديگر نمي توان آن را يافت.
-ماه قيام براي خدارمضان، «شهر القيام» است؛ در ظاهر يعني اينكه انسان مي تواند در اين ماه شب زنده داري كند؛ ولي شايد معناي پيش تري در اين فراز نهفته باشد. شايد بتوان گفت كه انسان در اين ماه مي تواند به «قيام لله» برسد.
قيام لله كه انسان براي خدا قيام كند و همه حياتش قيام براي او باشد، كار آساني نيست. نكته اين جاست كه اين مهم در اين ماه ممكن است. شهر رمضان،شهري است كه انسان ازهدايت و بينات قرآن برخوردار است.
هميشه چنين فضايي در دسترس انسان نيست كه قرآن درماه رمضان اين چنين بهره وبار دهد. خواندن ها و بهره مندي ها متفاوت است. درسايه سار اين بهره مندي هاي ويژه است كه انسان مي تواند براي خدا خالص شود و براي خدا قيام كند.
- ماه درك ولايت الهيهدر ادامه، حضرت به اين جا مي رسند كه: «فابان فضيلته علي سائر الشهور»، خداي متعال فضيلت اين شهر را پنهان نكرد، اين آشكار ساختن نعمت هم جزو نعمت هاي الهي است. اگر خداوند متعال همان گونه كه شب قدر را مخفي كرده، ماه خود را هم پنهان مي كرد، كار مشكل مي شد. انسان اگر مي خواست به بركات اين ماه برسد بايد همه سال را مراقبه مي كرد، ولي خداي متعال اين ماه را براي همه معرفي نموده است. «بما جعل له من الحرمات الموفوره ، والفضائل المشهوره »؛ خدا حرمت هايي براي اين ماه قرار داده است. آن حرمات براي چيست؟ «فحرم فيه ما احل في غيره اعظاما، و حجر فيه المطاعم و المشارب اكراما»، حرام بودن اموري كه در ساير ايام حلال شمرده شده، به خاطر اكرام و اعظام اين ماه است. «وجعل له وقتا بينا» زمان آن نيز معين است و جابه جا نمي شود، اين طور نيست كه ماه رمضان پس و پيش بشود، اين هم از الطاف خداست والا اگر قابل جابه جايي بود، ممكن انسان اين ماه را از دست بدهد.
«لايجيز- جل و عز- ان يقدم قبله، ولا يقبل ان يوخر عنه»؛ بايد اين ماه در مواقف خودش احيا شود، چرا كه نعمت بسيار ويژه اي در اين ماه نهفته است. «ثم فضل ليله واحده من لياليه علي ليالي الف شهر»؛ يك شب از شب هاي اين ماه، از شب هاي هزار ماه برتر است. اين شب، گنج عظيم و بي حد و اندازه اي است كه خداي متعال آن را در اين ماه قرار داده است و انسان بايد تلاش كند اين گنج را به دست آورد. كسب فيض از اين شب، يعني تدارك همه كاستي هاي عمر. انسان در اين عمر معمولي، انسان نمي تواند كاري از پيش ببرد، مسير سلوك طولاني است و دست آوردهاي انسان اندك. اگر بخواهد قدم بزرگي بردارد، بايد به درك شب قدر برسد والا بهره چنداني از عمر خود نبرده است.
براساس بعضي روايات، خداي متعال شب قدر را در مقابل عمر طولاني اي كه به امم سابق داده، به امت نبي اكرم(ص) عطا كرده كه عطاي بسيار ارزشمندي است. در ذيل روايات سوره قدر، دو شان نزول براي اين سوره بيان شده است، كه هر دو مي تواند درست باشد. شان نزول اول در تفسير صافي مرحوم فيض كاشاني چنين نقل شده است:
حضرت در خواب ديدند بني اميه بر منبر ايشان بالا رفته اند و مردم را به قهقرا برمي گردانند، هرچه حضرت مردم را پيش برده بودند، آن ها به عقب برمي گرداندند. نبي اكرم(ص) محزون شدند كه جبرئيل آمد و گفت: «يا رسول الله چه شده؟». حضرت خوابي كه ديده بودند را شرح دادند. جبرئيل عرض كرد: «من مطلع نيستم و بايد بروم و ماجرا را از خداي متعال تفحص كنم.» جناب جبرئيل برگشت و سوره قدر و يك آيه ديگر را آورد. بشارت اين بود كه ما در مقابل اين دولت طولاني اي كه به آن ها داديم و آن ها مردم را به قهقرا برمي گردانند، به تو شب قدر را عطا كرديم، شب قدر تو از اين دولت كارگشاتر است و همه فتنه گري آن ها را جبران مي كند.
در آيه شريفه 60 از سوره مباركه اسراء آمده است: «و اذ قلنا لك ان ربك احاط بالناس و ما جعلنا الرويا التي اريناك الا فتنه للناس و الشجره الملعونه في القرآن و نخوفهم فما يزيدهم الا طغيانا كبيرا»؛ پروردگارت محيط به مردم است، آن ها نمي توانند از ملك و حكومت خدا بيرون بروند و كاري كنند كه خدا نمي خواهد. خدا به كاري كه آن ها مي كنند، احاطه دارد. شايد اين جا بپرسيم: «پس اين فتنه ها چيست؟» اين خوابي كه حضرت ديدند و اين شجره ملعونه اي كه قرآن معرفي مي كند، بيرون از اراده خدا نيست، كسي در كار خدا نمي تواند اختلال كند. اين كوره اي الهي است كه مردم بايد در آن وارد شوند تا عده اي خالص شده و عده اي هم جدا شوند. آن هايي كه در ادعاي ايمان و بندگي صادق بودند، بايد صف شان جدا شود. در قيامت اين گونه نيست كه هر كسي در صف جداگانه اي پيش بيايد، بلكه هر كسي به دنبال امام خود به محشر مي آيد.
ذيل اين آيه روايتي است كه فريقين با كمي اختلاف آن را نقل كرده اند. در اين روايت گفته شده است: اين فتنه ماست و اين فتنه براي مردم لازم است. بعضي روايات شجر ملعونه را به بني اميه تفسير كرده اند. در مقابل اين فتنه، ما شب قدر را به تو داديم كه جبران همه آن ها باشد.
شان نزول دوم اين آيه در روايت ديگري است كه آيه را به گونه اي متفاوت معنا مي كند: در محضر رسول خدا عرض شد كه بعضي از امم سابقه 021 سال فقط شمشير روي دوش داشتند و مي جنگيدند، در حالي كه عمر متوسط امت حضرت 06 تا 07 سال است. حضرت به خداي متعال عرض كردند كه خدايا در مقابل اين عمرهاي طولاني به امت من چه عطا كرده اي؟ آيه نازل شد كه ما به تو و امت تو شب قدر را عطا كرديم كه جبران نقص عمر را مي كند.
خود دنيا كه موضوعيت ندارد. اين عمر براي اين است كه انسان بتواند بارش را براي ادامه راه ببندد؛ والا اينكه انسان هزار سال در اين دنيا باشد يا صد سال، نقشي در عاقبت او ندارد. در اين مسير بايد بار را برداشت و رفت. اين نكته قابل تاملي است. پيامبر ما غير از حضرت موسي و حضرت نوح و حضرت ابراهيم عليهم السلام است كه بايد هزار سال كنارشان باشي تا به مقصد برسي؛ با رسول اكرم(ص) در يك عمر كوتاه هم مي توان به مقصد رسيد. مثل اين كه يك استاد زبردست كار كرده، 04 سال درس بگويد؛ از نظر استعداد و توانايي هم كامل باشد. اما با استادي كه به معناي حقيقي كلمه استاد است، خيلي فرق مي كنند. ممكن است كتابي را با او در عرض يك ماه بخواني ولي با ديگري در طول يك سال هم نه. اين شفاعت حضرت و اهل بيت(ع) است كه راه را كوتاه مي كند. شب قدر براي امتي است كه مي تواند از اين شفاعت بهره مند شود.
لذا روايت عجيبي در تفسير فرات كه مرحوم مجلسي نيز آن را در بحار نقل كرده است، مي گويد: «الليله فاطمه و القدر الله فمن عرف فاطمه حق معرفتها فقد أدرك ليله القدر»(1)؛ شب قدر، بايد ارتباطي با ولي خدا داشته باشد. تلقي من اين است كه حقيقت شب قدر، درك ولي خدا و مقام ولايت الهيه است. «ولايت علي ابن ابيطالب حصني»(2) انسان اگر به محيط امن ولايت الهيه وارد نشود؛ شب قدري ندارد. انسان خطرپذير است؛ بايد وارد آن حصن شود تا از مخاطرات نجات پيدا كند. اگر «كلمه لااله الا الله» حصن خداست، «ولايت علي ابن ابيطالب» هم حصن خداست. پذيرش ولايت اولياي الهي، شرط توحيد و مقوم توحيد است؛ انساني كه اين شرط را قبول ندارد، در واقع يك پاي توحيدش مي لنگد و مقامي از مقامات خدا را قبول ندارد. خلاصه، اگر انسان به محيط ايمن الهي و آن وادي امن وارد نشود، همواره در خطر است. شيطان، نفس و ديگران تهديدش مي كنند. وادي ولايت خداست كه وادي ايمن است. شايد حقيقت شب قدر هم همين باشد؛ منتها بعيد نيست كه چنين دركي از شب قدر، با ماه رمضان نيز ارتباط داشته باشد؛ كما اين كه شب قدر هم در ماه رمضان است
. شايد معنايش اين باشد كه درك حقيقت مقام ولايت الهيه هم در اين ماه براي انسان مقدور مي شود. اگر انسان در اين ماه بتواند خودش را به آن وادي ايمن و ولي خدا برساند، در كنار او بيش از هزار سال پيش مي رود و اگر نرسد، هزار سال و هزار ماه هم كه تلاش كند، به ايمني و حصن الهي نمي رسد. يك شب كه با ولي خدا سالك باشي، به آن وادي ايمن مي رسي و به مقام حصن الهي راه مي يابي؛ طبيعي است كه چنين شبي از هزار شب كه خودت راه بروي بهتر است. يك شب سلوك با ولي خدا، از هزار ماه دويدن به تنهايي، براي انسان كارگشاتر است؛ اين يك شب، آدم را به يك فضاي ديگري وارد مي كند. انسان اگر اهل محاسبه باشد، كم كم مي فهمد كه هنوز چيزي به دست نياورده و همه اين ها بازيچه است. ما براي بهره مندي از بازيچه هاي دنيا خلق نشده ايم؛ آمده ايم در اين دنيا تا او را پيدا كنيم. براي به دست آوردن او هم بايد شب قدر را درك كنيم.
شب قدر، بيرون از اين ماه نيست آنهايي كه اهل راه بودند در ماه رجب و شعبان خود را براي اين مهم آماده مي كردند؛ حتي عده اي از فرداي ماه رمضان براي رمضان سال بعد آماده مي شدند تا به درك شب قدر برسند. ولي نبايد فراموش كرد كه درك شب قدر، غير از بيدار ماندن است! ممكن است آدم بيدار باشد؛ ابوحمزه بخواند؛ جوشن كبير بخواند؛ ولي به درك شب قدر نرسد. درك شب قدر يعني ورود به محيط ايمن الهي. روايت مي فرمايد: «فمن عرف فاطمه حق معرفتها فقد أدرك ليله القدر»؛ اسرار اين روايت براي اهل سر گوياست؛ آدرس گنج را نشان داده اند. بعد از اينكه آدرس را گرفت، بايد دنبال گنج باشد؛ آستين ها را بالا بزند و گنج را پيدا كند. داشتن نقشه گنج به تنهايي براي رسيدن به گنج كافي نيست؛ اين روايت نقشه گنج است و بعد يك هشدار سنگين هم مي دهند كه خيال نكنيد اين معرفت در كتاب هايي است كه مي خوانيد: «وانما سميت فاطمه ؛ لان الخلق فطموا عن معرفتها».
در كتاب « علل الشرايع» روايتي از ابابصير نقل شده كه ايشان از حضرت سؤال كردند: چرا به حضرت مي گويند زهرا؟ حضرت فرمود: «لان الله عز وجل خلقها في نور عظمته فلما اشرقت اضاءت السماوات و الارض بنورها و غشيت ابصار الملائكه و خرت الملائكه لله ساجدين و قالوا الهنا و سيدنا ما هذا النور»؛ زماني كه خداي متعال وجود مقدس صديقه طاهره سلام الله عليها را از نور عظمت خود آفريد، و اين نور كه منشعب از عظمت الهي بود، تجلي كرد، زمين و آسمان ها از نورش روشن شده و حجابي در ديدگان ملائك پديدار گرديد. با اين كه خود ملائك، وجود نوري داشتند، اما با ديدن اين نور به سجده افتادند و پرسيدند: اين نور چه بود؟ خداوند متعال فرمود: «هذا نور من نوري و اسكنته في سمائي خلقته من عظمتي اخرجه من صلب نبي من انبيائي افضله علي جميع الانبياء؛ اين نور شعبه اي از نور خودم است؛ او را در نقطه سمائي و رفعت يافته اي منسوب به خودم مكان دادم؛ او را از عظمت خودم آفريدم و او را از صلب يكي از پيامبرانم كه بر ديگر رسولان برتري داده ام، خارج خواهم كرد. «و اخرج من ذلك النور ائمه يقومون بامري يهدون الي حقي و اجعلهم في ارضي بعد انقضاء وحيي»؛ و از اين نور رهبران و اماماني به وجود مي آيند كه پس از انقطاع وحي، مردم را به سوي حق هدايت مي نمايند.
به هرحال، حقيقت وجودي حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها، سري از اسرار خداست؛ «روحي النبي بين جنبي. شب قدر هم در اين ماه است و انسان بايد اين شب را درك كند. ازطريق معرفت صديقه طاهره سلام الله علهيا مي شود به آن شب راه يافت. آنهايي كه چشمشان را بر وجود مقدس صديقه طاهره بسته اند، نه تنها به شب قدر نرسيدند، بلكه از پيامبر خدا و اميرالمؤمنين هم جدا شدند. آنهايي كه ايستادند و تماشا كردند و به روي خودشان نياوردند و از خانه اي كه جبرئيل در آن رفت و آمد داشت فاصله گرفتند و جدا شدند، هرگز نمي توانستند به شب قدر راه پيدا كنند. ابتلا و بلاي حضرت، حلقه اتصال ما و حلقه اتصال عالم به نبوت و ولايت است. اگر ابتلاي ايشان نبود، بقيه جدا مي شدند؛ فتنه هاي شيطان همه را جدا مي كرد. كسي كه حلقه اتصال همه است، هرچه و هركه را بخواهد، مي تواند به وصل برساند. طريقش بلايي است كه حضرت تحمل كرده است؛ بلاي حضرت به خاطر وسعت و عظمتش، حلقه اتصال و پيوند همه اوليا به مقام نبوت و ولايت است. در باطن عالم هركسي متصل مي شود از اين راه متصل مي شود؛ بلاي صديقه طاهره سلام الله عليها حلقه اتصال باطني است. شايد معناي شب قدر بودن حضرت هم همين باشد؛ چرا كه درمقابل آن دولت هاي طولاني، حضرت كار را روشن كرد.
تدارك نقص ها در وداع با شهر ضيافتدرماه مبارك رمضان، عده اي ارباب فضيلت بودند؛ از شب ها و روزهاي اين ماه استفاده كردند و بارشان را بستند. وقتي به پايان ضيافت الهي مي رسند، خداحافظي هاي سنگين آنها با ماه رمضان جگرسوز است: «السلام عليك يا شهر الله الاكبر و عيد اوليائه.»
ماه رمضاني كه گذشت، ديگر برنمي گردد؛ ماه بعدي كه مي آيد، ماه رمضان ديگري است. روايتش را مرحوم شيخ حر عاملي در باب محاسبه نفس و جهاد با نفس بيان كرده اند. ايشان مي گويند: «روزي كه مي آيد به آدم مي گويد من ديگر تكرار نمي شوم؛ خيال نكني كه فردا من هستم! فردا يك روز ديگري است؛ من مي روم و ديگر هم به دنيا برنمي گردم؛ مواظب باش بهره ات را از من ببري». ماه رمضان هم اين طوري است. عده اي ماه رمضان را پشت سرمي گذارند و بهره مند مي شوند، خوشا به حالشان. براي ما كه نتوانستيم بهره هايي مثل آنها داشته باشيم، درسي دادند؛ در فراز دعاي وداع با ماه مبارك مي خوانيم: «خدايا ما را مقابل اين ماه كه از دست داديم، در مقابل تفريط و كوتاهي خودمان در حق اين ماه، مصيبت زده و منكسر هستيم كه چرا ماه خدا آمد و ما نه از شب هايش بهره برديم و نه از روزهايش؛ دست خالي از ماه جدا مي شويم» در ادامه مي فرمايند: خدايا ما تو را حمد مي كنيم در كار تو كه نقصي نيست؛ تو را فقط بايد ستود. تو ماه طهور را قرار دادي؛ شهر صيام را قرار دادي؛ انبياء را فرستادي؛ همه راهها را باز كردي؛ ملائكه ات را آماده و شياطين را در غل و زنجير كردي؛ من كوتاهي كردم و از اين ماه بهره مند نشدم. حالا كه بهره مند نشده ام، هم اقرار به بدي هاي خود دارم و هم اعتراف به تضييع الطاف تو.
بدي كردم و تضييع كردم حق تو را؛ حالا در مقابل اين اسائه و اضائه ما چه داريم؟ قلب ما با ندامت پيوند خورده است؛ پشيمان هستيم؛ خوشحال و بي تفاوت نيستيم كه شهرالطهور تمام شد. روز آخر ماه است و عده اي پاك و موحد شدند؛ خداشناس شدند؛ امام شناس شدند و مقام ولايت الهيه را يافتند و به آن راه پيدا كردند؛ اما ما دست خالي هستيم. بهره اي كه از زبان ما براي توست اين است كه عذر حقيقي و صادقانه داريم؛ نه اين كه بگوييم خدايا تو نخواستي ما برسيم؛ نه! كار از طرف خدا تمام بود؛ ما نخواستيم؛ ما تضييع كرديم. خدايا از تقريط ها و اين مصيبت هايي كه به ما رسيده است، مصيبت زده ايم! در مقابل اين ندامت ها، تو به ما پاداش بده. چه پاداشي؟ «اجراً نستدرك به الفضل المرغوب فيه»؛ اجري كه ما با آن، فضلي را كه از كف رفته است تدارك كنيم. «ونعتاض به من انواع الذخر المحروص عليه»؛ در ازاي همه آن گنج هايي كه در اول ماه نسبت به او تحريص مي شد، ولي ما به دست نياورديم و از كنار آن گذشتيم.
انسان مي تواند با انكسار و ندامت خود، با «عقد الندم» و «صدق الاعتذار»، از تفريط هاي خودش هم بهره مند شود. خدا رحمت كند استادي را كه مي گفت:
بچه را مي فرستي اين قوري را بشويد، مي اندازد مي شكند؛ دو حالت دارد؛ يك موقع مي آيد سرش را هم بالا مي گيرد مي گويد شكست كه شكست؛ شما هم تنبيه مي كنيد. مستحق است كه تنبيه كنيد. يك موقع مي آيد مي بينيد كه منكسر و خجالت زده است؛ شما به او روحيه مي دهيد و مي گوييد چيزي نشده است؛ قوري مال شكستن است؛ يك قوري ديگر مي خريم، اگر انسان از گناهانش هم به اخبات برسد، اين انكسار، بهره مي دهد؛ اما عبادتي كه سرت را بالا بگيري و بگويي من روزه را كه گرفتم؛ نماز را هم كه خواندم؛ چه كم گذاشته بودم؟ چنين عابدي مستحق چوب خوردن هست.
انكسار در درگاه خداي متعال (كه انسان هر كاري كرده است از حد تقصير بيرون نرود و خيال نكند كه بندگي انجام داده است) ارزشمند است و خريدار دارد. انسان وقتي به اعماد و حالات بزرگان نگاه مي كند، مي بيند و مي فهمد كه خيلي هم راه نرفته است. اين صدق الاعتذار و عقدالندم، تدارك نقص هاست.
سخن پايانياگر كسي قبل از شب قدر نتوانسته است مهيا شود بايد اين دو حال را داشته باشد: يكي اين كه خدايا من قدر اين ماه را ندانستم؛ مثل آنهايي كه يك سال خودشان را آماده مي كنند، از قبل به استقبالش نرفتم. خدايا دستم خالي است؛ با دست خالي وارد ماه ضيافت تو شدم. آدمي كه مي خواهد مهماني برود، پيداست؛ دست كم، دست و صورتش را مي شويد! خدايا، من هيچ كاري نكردم؛ آلوده آمدم. خدايا، آن ها كه آماده شده بودند، گوارايشان باد؛ به آنها كه عطا مي كني، صدبرابر عطا كن؛ ما را هم از چشم كرمت دور نبين.
از يك بزرگواري روايت بسيار لطيفي شنيدم كه خوانده بود: عده اي روز قيامت مزد كارهايشان را مي گيرند؛ يك عده اي هم هستند كه عامل به اين كارها نبودند، ولي همه آن مزدها را به آن ها هم مي دهند. انگار گروه اول اعتراض مي كنند كه خدايا ما زحمت كشيديم؛ پاسخ مي شنوند كه اين ها هم از ما خواستند؛ اهل دعا بودند و از ما خواستند؛ آن ها به اين مزدها و عطايا طمع و اميد داشتند. اين يعني اميد بالله؛ اميد به كرم خدا اگر اين درخواست در انسان پيدا شود كه خدايا ما تا الان آماده نبوديم؛ خدايا آن حالات كه به دوستان و اوليائت به خاطر زحمت هايشان دادي گوارايشان باد؛ به آنها صدبرابر بده؛ اما خدايا به ما هم همه آن آمادگي ها را عطا كن؛ از خزانه بي منتهاي تو كه كم نمي آيد! به ما هم به خاطر خودت عطا كن؛ به خاطر معصومين(ع) عطا كن؛ از صدقه سري امام زمان(عج) به ما هم همه آن چه به خوبان عنايت مي كني را عنايت كن. اگر آدم به اين اميدها برسد، آن وقت آمادگي بهره مندي از شب و روز ماه رمضان هم در او پيدا مي شود.
در اين دعاست كه حضرت مي فرمايند: «خدايا؛ يك ماه هاي رمضاني مي آيد كه ما زنده نيستيم، ولي بندگان تو مي آيند بندگي مي كنند. خدايا؛ هر چه به آن ها مي دهي، به ما هم عنايت فرما». حتي حضرت در اميد به فضل الهي كمي پيش تر مي رود و مي فرمايد: «و أعطنا أضعافه من فضلك»؛ از تفضل خودت، بالاترش را به ما عطا كن. اين جا كه بحث عدل مطرح نيست! اين اميد خيلي بزرگي است! «فان فضلك لايغيض، و ان خزائنك لاتنقص بل تفيض، و ان معادن احسانك لاتفني، و ان عطاءك للعطاء المهنا». انسان بايد اين گونه در كرم خداي متعال طمع داشته باشد. اگر در انسان انكسار، اخبات و رجاء به فضل بي منتهاي الهي پيدا شود، جبران همه كاستي ها خواهد شد.
ــــــــــــــــــــــــ
1- تفسير فرات الكوفي، ص285.
2- الامالي صدوق، ص532.