درخشش مردي از جنس احمدي
نژاد
مقايسه ماهيت و عملكرد دكتر سعيد جليلي با حسن روحاني و سپس علي لاريجاني به وضوح گوياي گام بلند جمهوري اسلامي در رسيدن به تراز انقلاب اسلامي و مبين روند پرشتاب اخراج «ليبراليزم عريان» و «سكولاريسم رياكار مذهبي» است از ساحت اجرايي نظام.
به ياد بياوريم دوراني را كه بايد ننگ دولا شدن مسئول امنيت كشور تا زانو را در برابر هر ديپلمات دون پايه غربي تحمل مي كرديم. همان دوراني كه جك استراو صهيونيست در مذاكرات سعد آباد با كوبيدن مشت روي ميز مذاكره و به تعطيلي كشاندن تاسيسات هسته اي حقارت حسن روحاني را به رخش مي كشيد و ضعف نفس امثال او را به پاي ملت مي نوشت.
يا كمي نزديك تر ، زماني كه علي لاريجاني مرد مه آلوده مجلس ، نه به عنوان رئيس مجلس كه به عنوان مسئول امنيت كشور و نه در فضاي فتنه كه در آسمان ديپلماسي ، مشغول پرسه در مه بود و در حين مذاكرات ، خودسرانه تعليق موقت چرخه سوخت را به سولانا قول داد و محمود احمدي نژاد در حالي كه مشغول سفر استاني بود براي جبران اين رفتار خود سرانه و معنادار وارد عمل شد و پيغام فرستاد كه قطار هسته اي جمهوري اسلامي دنده عقب و ترمز ندارد و چندي بعدبه طور محترمانه اي عذر علي لاريجاني خواسته شد ...
سعيد جليلي را بايد به حق مردي از جنس عدالت خواند. حد فاصل بين حسن روحاني و سعيد جليلي ، حد فاصل ليبراليزم است تا اسلام و ترس است تا لرز و ذلت است تا عزت و مگر نه اينكه سعيد جليلي جانباز است و يك پايش مصنوعي و مگر نه چنين است كه دكتر جليلي در اوج كربلاي جبهه ها ، امام را تنها نگذاشت به بهانه گرفت دكترا و تو بگو چرا به جاي دانشگاههاي انگليس سر از دانشگاه هاي جبهه در آورد. سعيد جليلي چون معلمش در ديپلماسي احمد متوسليان است ، لحن ديپلماتيكش منطبق بر لهجه همت است و اين روزها مرد سعيد و جليل ديپلماسي جمهوري اسلامي به تقليد از از احمد متوسليان كه 30 سال است رژيم صهيونيستي را به اسارت گرفته و به پيروي از محمود احمدي نژاد كه مشغول مديريت جهاني است ، 5+1 را به بند كشيده و راه به راه تحقير مي كند اشتون را.
فتنه 88 با هيچ توطئه اي عليه جمهوري اسلامي قابل قياس نيست الا جنگ تحميلي و تصور نكن حتي اگر تصور كردنش آسان باشد كه كسي غير از سعيد جليلي سكان دار امنيت ملي كشور در دريا متلاطم فتنه مي بود و تصورش را نكن كه اگر علي لاريجاني بود حكم به حكميت مي داد و حسن روحاني راي به حقانيت انگلستان! و تصور نكن كه چه بلايي سر انقلاب مي آمد اگر مديريت داهيانه او نبود و تصورش را كن كه جليلي زين پس بيش از پيش قرار است بدرخشد و ايضا جليلي هاي بسياري در راه اند...
راستي اين اشتون عجوزه چه مي خواهد از جان دكتر و ستاره درخشان انقلاب ما كه پاشنه در اتاقش را از جا كنده؟ يك نفر بامرام آدرس خانه دانشمند فارين پاليسي (شيخ بي سواد خودمان) را به او بدهد . خصوصا اينكه بلاهت از چهره اش مي بارد مثل شيخ و كلا به هم مي آيند. اشتون اگر چه اصلا به مانكن هاي غربي نرفته و عجوزه است و بي ريخت اما هرچه باشد از پيرزن غرغرو و عجوزه نافرمان مهندس قابل تحمل تر است و اصلا قوه قضائيه ما كه شراره انقلابي اش پشت هر مفسد و محارب و آقازاده و منافق و دزد و راس فتنه را به لرزه مي آورد ، به اين دليل مهندس متوهم را محاكمه نمي كند كه مي پندارد بزرگترين عذاب براي اين عنصر نفاق تحمل اين پيرزن چروكيده و آلزايمري است در منزل!
پي نوشت 1 : روايت است كه رهبر انقلاب پس از مشاهده مسامحه دكتر جليلي در مسائل حفاظتي و بي پروايي ايشان در حضور ميان مردم خطاب به وي با عتاب فرموده اند : «آقاي جليلي دغدغه من اين شده است كه كي شما را ترور مي كنند؟» (نقل به مضمون) و روايت است كه سعيد جليلي بعد از شنيدن اين جمله حضرت آقا از اينكه موجب نگراني ايشان شده بسيار خجلات زده و شرمسار شده و ضمن عذر خواهي از محضر حضرت آقا ، توبه كرده است.
پي نوشت 2 : در همزماني اين موضع گيري اسفنديار رحيم مشايي : « به عنوان كسي كه راي بدهم، حتما در انتخابات حاضر ميشوم، اما ملت بزرگ ايران بزرگتر از آن است كه من به عنوان كانديدا به انتخابات آينده فكر كنم» و درخشش دكتر جليلي در ژنو به نظرم نكته ها نهفته است.
پي نوشت 3 : از آنجايي كه حقير حقيرتر از آنم كه روضه و مرثيه خوان «حضرت خون خدا» باشم و از آنجايي كه شعبه اي از عاشوراي 61 هجري را در عاشوراي 1388 ديدم و از آنجايي كه نه شعبه اي از بني اميه كه خود يزيد و مير يزيد و سپاه عمر سعد لعنت الله عليهم اجمعين را نه با لباس قرمز كه با مچبند سبز و اين بار در حال پايمال كردن بيرق اباعبدالله ديدم و از آنجايي كه ديدم آنچه را كه جز باتوم به دستها و بچه بسيجي ها و هيئتي ها نديدند و ديدم كه اين بار در عاشورا كربلا تكرار نشد و تار مويي كم نشد از سر «حضرت خون خدا» چون بودند بسيجي ها و هيئتي ها و سينه زنها ، خواهم نوشت مرثيه عاشوراي 88 را از لنز باتوم (همان سوراخي كه از درونش نخي رد مي كنيم و حلقه مي كنيمش دور مچمان كه اگر منافقي خواست از چنگمان در بياردش اين ستون انقلاب را ، بپيچيم به بازي و بكوبيمش اين ورژن آخرالزماني ذوالفقار را بر سر خس و خاشاك) خواهم نوشت ان شا الله با اختلاف فازي يك ساله و اگر هم ننوشتم بد قولي نكرده ام و اينگونه برداشت كنيد كه توفيق روايت روضه باتوم نسيبم نگشته .
پي نوشت 4 : 9 دي نزديك است ...