کد خبر: ۷۲۶۸۴
زمان انتشار: ۱۱:۱۲     ۲۱ مرداد ۱۳۹۱
فارس: برخی روزنامه‌های صبح امروز کشور سرمقاله خود را به موضوعات زیر اختصاص دادند.

*کیهان

روزنامه کیهان در سرمقاله خود با عنوان « سرباز صفر اسرائیل در جنگ پنجم » به قلم « محمد ایمانی » آورده است.

ارتش سوریه پس از تصرف آخرین مواضع گروه های مسلح تروریستی در شهر حلب، در حال پاکسازی این منطقه در مرز ترکیه است. رقم افراد مسلح در این منطقه تا 8 هزار نفر هم برآورد شده است. حلب آخرین نقطه امید محور آمریکا و ترکیه و عربستان و اسرائیل محسوب می شد و پاکسازی گروه های مسلح در این منطقه به معنای زدن تیر خلاص به پروژه 18ماهه غرب در سوریه خواهد بود. جنگ سوریه پنجمین جنگ مشترک آمریکایی- صهیونیستی در 11سال گذشته بود اما این دو رژیم به اعتبار تجربیات به غایت تلخ 4 جنگ قبلی ترجیح دادند نیابت جنگ پنجم را به گردن دولت دیگری (ترکیه) بیندازند. در واقع سوریه، فقط قطعه ای از پازل بزرگ جنگ و فصلی از فصول متعدد آن در خاورمیانه است.

اسناد فراوانی وجود دارد که نشان می دهد صهیونیسم بین الملل نقش عمده ای در تحریک آمریکا برای حمله به افغانستان و عراق داشت. در واقع حس برتری طلبی آمریکایی ها بهانه تحمیق و تحریک آنها واقع شد. صهیونیست ها امیدوار بودند بدین ترتیب بحران بقا را از مرزهای فلسطین اشغالی به هزاران کیلومتر دورتر در شرق ببرند و ضمنا به تسویه حساب با کشورهای اسلامی بپردازند. اما در سالهای 2005 و 2006که شکست آمریکایی ها آشکار شد، این بار نوبت آنها بود که از اسرائیل بخواهند جور جنگ نیابتی را برای تغییر نقشه خاورمیانه اسلامی بکشد. بنابراین اسرائیل با چراغ سبز دولت بوش- و سپس اوباما که به ریاست جمهوری انتخاب شده بود- به جنوب لبنان و باریکه غزه در سالهای 2006 و 2008 یورش برد. این دو جنگ برای رژیم اسرائیل و ارتش اسطوره ای آن همان قدر خسارت استراتژیک به همراه داشت که دو جنگ قبلی برای آمریکا. کمر آمریکا و اسرائیل با این جنگ ها شکست. جمع بندی ارزیابی ها درباره علت شکست در این جنگ، وجود جبهه مقاومت اسلامی با محوریت ایران بود. اما یک محاسبه نه چندان پیچیده مشخص می کرد که درگیری با ایران می تواند هزینه های به مراتب سنگین تر و پیش بینی نشده تری را به دنبال داشته باشد. سوریه در این میان ضعیف می نمود و حلقه اتصال شرق و غرب جبهه مقاومت بود. ضمنا پروژه سوریه می توانست اذهان را از بیداری اسلامی- قطعه مکمل مقاومت اسلامی- منحرف کند تا آمریکا و متحدانش فرصتی برای تجدید قوا پیدا کنند و رژیم هایی نظیر عربستان از گوشه رینگ بگریزند. با این حال چشم آمریکا و رژیم صهیونیستی از 4 تجربه قبلی بشدت ترسیده بود. از متن این فرآیند بود که ترکیه نامزد انتحار شد، با همان فرمول دمیدن در آرزوهای نوستالژیک و تحریک و تحمیق. در چالش سوریه، اگر پروژه اصلی شکست خورد اما اسرائیل تا اینجا به واسطه لجن مال کردن حیثیت دولت ترکیه، انتقام سختی از عملکرد دو سال پیش آنها در ماجرای کشتی مرمره و... گرفته است. اینها البته بدان معنا نیست که حال و روز اسرائیل در مواجهه با جبهه مقاومت و ایران، حال و روز خوبی است. اسرائیل در آستانه روز جهانی قدس، حال و روز بدی دارد آن گونه که اخبار متعدد حکایت می کند. ماجرای سوریه را باید از زاویه باخت های استراتژیک آمریکا و اسرائیل نگریست و اینکه با به میان کشیدن پای ترکیه کوشیدند دولت آنکارا را در حالی که مثلا در اتحادیه اروپا راه داده نمی شود، در زیان های هنگفت غرب شریک کنند.

اسرائیل آن گونه که روزنامه آلمانی نویس دویچلند چند روز پیش خاطرنشان کرد به خاطر وعده احمقانه آریل شارون برای فتح 48 ساعته لبنان، مجبور شد 18 سال در لبنان هزینه بدهد و پس از دادن تلفات سنگین، در سال 2000 میلادی از این کشور بگریزد در حالی که ثمره آن اشغال 18 ساله چیزی جز سر برآوردن حزب الله و قدرتمندتر شدن روز به روز آن به ویژه پس از جنگ 33 روزه نبود. اسرائیل به لحاظ وضعیت داخلی و خارجی با شرایط بغرنجی دست و پنجه نرم می کند. در هیچ یک از اعتراضاتی که طی 2 سال گذشته از خاورمیانه تا اروپا و آمریکا رخ داد، به اندازه رژیم صهیونیستی آبروریزی نشد، جایی که 11نفر به خاطر شدت فشارهای موجود، دست به خودسوزی زده اند. در بیرون از مرزهای فلسطین اشغالی وضعیت بهتر از این نیست. مقامات صهیونیستی تلاش بسیاری را به کار بستند تا پای آمریکا را به پرتگاه جنگ با ایران بلغزانند. ایهود باراک سال گذشته گفته بود اسرائیل دولت کوچکی است و نباید هزینه جنگ با ایران را بپردازد بلکه غرب و جامعه جهانی باید این مسئله را حل کنند. موضع آمریکا در این میان جالب توجه است. روز گذشته به فاصله یکی دو ساعت پس از انتشار گزارش روزنامه هاآرتص و استناد ایهود باراک به آن مبنی بر اینکه گزارش نهادهای اطلاعاتی جدید آمریکا، نظر اسرائیل درباره نزدیکی خطرناک ایران به تولید سلاح هسته ای را تایید می کند، بلافاصله یک سخنگوی شورای امنیت ملی آمریکا با رویتر گفت وگو و تصریح کرد «ایران تصمیم به ساخت بمب اتمی نگرفته و ما همچنان معتقدیم این کشور در آستانه دستیابی به تسلیحات اتمی نیست.» یعنی اینکه واشنگتن دیگر حاضر نیست با طناب تل آویونشینان وارد چاه شود. مقارن همین اتفاق، پایگاه خبری ردیس فاش کرد که آویگدور لیبرمن وزیر خارجه به مقامات امنیتی و نظامی اسرائیل گفته «موضع گیری درباره حمله نظامی به ایران غیرمسئولانه است و من از آنها می خواهم دهان خود را ببندند.»

وقتی فردی با مختصات «وزیر خارجه» اسرائیل به چهره های امنیتی و نظامی کارکشته نظیر مئیر داگان، یودال دیسکین، گابی اشکنازی، بنی گانتس، عاموس یادلین، یورام کوهین، آوی کوخاوی، امیر ایشل و نظایر آنها می گوید «دهانتان را ببندید» یعنی اسرائیل در حوزه قدرت و پرستیژ و اعتبار خارجی دچار بدحالی مفرط است. این واقعیت را هفته گذشته «متیو گولد» سفیر انگلیس در تل آویو که خود یک صهیونیست افراطی است مورد اذعان قرار داد. این دیپلمات انگلیسی می گوید «در حالی که تل آویو می کوشد همه چیز را در داخل برای جهانیان خوب نشان دهد، اسرائیل در حال فروپاشی کامل است... هر کس در دنیا نگران جایگاه اسرائیل است بداند جایگاه این دولت روز به روز در حال ضعیف شدن است و لحظه به لحظه از تایید آن نزد جهانیان کاسته می شود. به نظر من این روند سرعت تازه ای به خود گرفته است. منظور من فقط افراد عادی نیست بلکه نمایندگان پارلمان و شخصیت های مهم جهانی یک به یک از تایید اسرائیل منصرف می شوند. اسرائیل اکنون شاهد است که صبر جهانیان از رفتارهای او به سر آمده است.»

در چنین موقعیتی که اسرائیل از جنوب (مصر) احساس خطر می کرد، پروژه سوریه کلید خورد و آمریکا و رژیم صهیونیستی و عربستان و قطر، از ترکیه به عنوان سپر و پیاده نظام در جنگ نیابتی استفاده کردند. از نگاه این جبهه، ترکیه به اعتبار ملت مسلمان آن، دارای صبغه دموکراتیک بود و می شد به واسطه معامله با دولت آنکارا- خیانت به ملت مسلمان ترکیه- این پرستیژ مثبت را خرج بی حیثیتی های آمریکا و اسرائیل و عربستان کرد و احتمالا ضمن منحرف کردن انقلاب های منطقه از اهداف اسلامی، انسجام جبهه مقاومت را از هم گسیخت و البته با ترکیه نیز در آخر کار تسویه حساب کرد. اسرائیل به واسطه ماجرای دو سال پیش کشتی مرمره و هو شدن شیمون پرز رئیس کودک کش صهیونیستی دل پرخونی از ترکیه داشت. اما هر قدر که زورآزمایی غرب در این جنگ نیابتی طولانی تر شد، انرژی آزاد شده از سوی این جبهه نیز بیشتر به سوی پیاده نظام آنها (ترکیه) کمانه کرد. گروه های مسلح برای اولین بار پنجشنبه گذشته، به یک خودروی نظامی در شهر مهم و بندری ازمیر حمله ور شده و 11نظامی را کشته یا مجروح کرده اند. درگیری با پ ک ک در مناطق کردنشین هم 40 کشته و مجروح را در همین دو هفته اخیر به دنبال داشته است. اکنون خبرگزاری رویتر به نقل از دیپلمات ها و تحلیلگران ترکیه گزارش می دهد «بدترین کابوس برای دولت آنکارا در حال وقوع است. روابط ترکیه به خاطر دخالت در ماجرای سوریه و حمایت از گروه های مسلح با همسایگانی چون ایران و عراق و حتی روسیه مسموم شده حال آن که سیاست آنکارا، به صفر رساندن مشکلات با همسایگان بود. رویکرد دولت ترکیه درباره بحران سوریه، بی توجهی فوق العاده به ملاحظات سنتی سیاسی و امنیتی این کشور بوده و تبعات آن گریبانگیر خود ترکیه شده است. با وجود اظهارات جنگ طلبانه مقامات آنکارا علیه سوریه و کمک به مخالفان دولت اسد، آنها توانایی کار دیگری را ندارند و کاری بیش از این از دست آنان برنمی آید. با وجود همه کمک های غرب و ترکیه به اپوزیسیون بشار اسد، او همچنان پابرجاست و در کنار متحدانی چون ایران و عراق ایستاده و تمام فشارهای خارجی به بن بست رسیده است. ایان لسر کارشناس آمریکایی در امور ترکیه می گوید در آینده بدترین سناریو برای ترکیه این است که هرج و مرج های طولانی موجب خلأ امنیتی در مرزهای جنوب و مناطق کردنشین این کشور شود.»

تعبیر بی بی سی درست است که «باتلاق سوریه می تواند دولت ترکیه را ببلعد و سرنوشتی مانند سرنوشت دولت بلر در جنگ عراق را رقم زند. جنگ عراق بلر را از چشم مردم انگلیس انداخت و سرانجام باعث برکناری وی و کوتاه شدن عمر قدرت حزب متبوع او شد.» این واقعیت را وزیر خارجه فرانسه نیز می فهمد که با اعتراض به تحرکات سارکوزی گفته است «آیا سارکوزی می خواهد ما را در موقعیت بوش هنگام اشغال عراق قرار دهد؟ سوریه، لیبی نیست و این دو کشور کمترین شباهتی به یکدیگر ندارند. وقتی چین و روسیه حامی دولت سوریه هستند نمی توان از هماهنگی بین المللی سخن گفت.» اسرائیل و آمریکا- حتی عربستان- با زیرکی آمیخته به غدر و خیانت، زیان و هزینه های هنگفت خود را به دوش دولت آنکارا انداخته و ترکیه را آلوده بدنامی های خود کرده اند.

ناظران مسلمان در منطقه اکنون می بینند که ترکیه ماه هاست کلمه ای درباره رژیم اشغالگر صهیونیستی سخن نمی گوید همان گونه که درباره نقض جنایت آلود حقوق بشر و دموکراسی در عربستان و بحرین و یمن و قطر مطلقا ساکت است. از آن سو ملت های مسلمان واقفند که دولت سوریه محور مقاومت ضد صهیونیستی بوده و طبیعتا می پرسند سود کشاندن این محور مقاومت به درگیری و بحران داخلی عاید چه کسی می شود؟ قطعا دل ملت مسلمان و غیور ترکیه نیز از این وضعیت خفت بار خون است و اعتراض و خشم خود را به تدریج نشان خواهد داد. قضاوت سر راست نزد ملت های مسلمان منطقه آن است که دولت ترکیه نقش خیانت آلود مبارک و ملک عبدالله در جنگ های 33 و 22روزه را به عهده گرفته است. آنکارا در صف خیانتکاران به امت اسلام ایستاده و پرسش این است که آیا خیانتکارانی چون صدام و مبارک عاقبت به خیر شدند که برخی زمامداران ترکیه قدم در راه آنها گذاشته اند؟ ترکیه باید به افکار عمومی منطقه توضیح دهد که چرا به جای رژیم صهیونیستی، با سوریه و ایران و لبنان و عراق درگیر شده و بحران را از عمق راهروهای رژیم اشغالگر قدس به مرزهای خود با سوریه و عراق منتقل کرده است؟ آیا قرار بوده دولت ترکیه در پروژه شکست خورده اسرائیل و آمریکا، بی آن که متوجه باشد مقدمات تجزیه و تحلیل رفتن نیروی کشورهای مسلمان غرب خاورمیانه را فراهم کند وخود نیز در این ماجرا خودکشی کند؟

هنوز هم برای محاسبه مجدد در میان سیاستمداران آنکارا دیر نشده است. آنها باید از خود بپرسند تا کجا می توانند با رژیم اشغالگر و غدار صهیونیست که حتی دولت آمریکا را قربانی مطامع خود کرد، هم داستان شوند؟ یا اینکه چرا تبدیل به آلت دست ژنرال های لائیک و کودتاگر ترکیه که بارها چوب آنها به تنشان خورده بود، شدند؟ آیا آقای اردوغان می خواهد سرباز صفر این ژنرال ها یا عضو پیاده نظام ارتش اسرائیل باشد؟ آیا او با تحریک داود اوغلو، خشاب سربازان رژیم کودک کش اسرائیل را پر می کند؟! اسرائیل نمی توانست بدتر از این، از دولت ترکیه انتقام بگیرد.

* رسالت

روزنامه رسالت در سرمقاله خود با عنوان « محاسبات ماندگاری انقلاب »  به قلم « محمد کاظم انبارلویی »  آورده است.

محاسبات و رمز ماندگاری انقلاب و تاثیرگذاری  آن در منطقه و جهان چیست؟ رمز ماندگاری ما در مقاومت در برابر حملات بی رحمانه استکبار جهانی، تهدیدها و تحریم‌ها کدام است؟

سرّ پیروزی ملت و رهبری هوشمندانه انقلاب درچه چیز نهفته است؟ اینها سئوالاتی است که اگر رهبران انقلاب‌های منطقه و نیز مردم

به پا خاسته کشورهای اسلامی بویژه منطقه خاورمیانه پاسخی برای آن نیابند، حرکت‌های سیاسی و اجتماعی آنها به بن بست می‌رسد و به‌سرعت توسط استکبار جهانی و بویژه آمریکا مدیریت می‌شوند. انقلاب اسلامی با همه نیرومندی وهمه عمقی که در لایه‌های اجتماعی داشت و با همه صحت و سلامتی که در رهبری آن دیده می‌شد در آغازین روزهای خود، رئیس جمهوری به مردم تحمیل شد که حقوق بگیر سیا بود! نفوذ آمریکا درگروه‌های سیاسی و رجال سیاسی وقت آنها را امیدوار می‌کرد که بتوانند انقلاب اسلامی را از مسیر خود خارج کنند و دوباره به باز تولید استبداد و بازگشت استعمار بپردازند.

اما مردم و رهبری هوشمند و بویژه روحانیت به‌عنوان یک قشر پیشتاز صحنه را خالی نکردند و در برابر هر ترفندی برنامه‌ای مبتنی بر مقاومت و ایستادگی و آمادگی همیشگی را در دستور کار داشتند. با این‌حال امروز پس از گذشت سه دهه هنوز آمریکا ناامید از اثرگذاری روی محاسبات مردم و مسئولین نیست واتاق جنگ سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی آنها یک لحظه تعطیل نشده است.

آمریکا وهمپیمانانش با هر شکستی از ملت ایران تجربه‌ای می‌آموزند که در حرکت‌های بعدی خود به‌کار می‌برند. با هر زخمی که از فریاد دینداری مردم ایران برمی‌دارند، عصبانی‌تر از گذشته ظاهر می‌شوند و فشار را بیشتر می‌کنند. اما ملت ایران و نخبگان کار آزموده ایرانی و رهبری الهی انقلاب اسلامی خم به ابرو نمی‌آورند و همچنان به جلو گام بر می‌دارند و هر روز امیدوارتر از گذشته‌ به راهی که می‌پیمایند و مقصدی  که دارند، به حرکت خود ادامه می‌دهند.

رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر خود با دانشجویان فرمودند؛ " من از سر اعتقاد، شما را افسران جنگ نرم می‌دانم و به همین علت تاکید می‌کنم که به دقت هدف اصلی دشمن از جنگ نرم یعنی ایجاد تغییر در محاسبات مردم و مسئولان را مد نظر داشته باشید"(1)

دانشجویان اولین قشری بودند که با تسخیر لانه جاسوسی آمریکا محاسبات واشنگتن را در اعمال فشار به ملت ایران به هم ریختند. دانشجویان در دهه اول انقلاب هم جزء افسران نبرد نرم بودند و هم جزء افسران نبرد سخت و در هر دو عرصه حماسه‌هایی در تاریخ ایران واسلام پدید آوردند که اگر مورخان معاصر توفیق ثبت آن‌را پیدا کنند ما طلایی‌ترین عصر مقاومت را در تاریخ ایران در همان دهه اول مشاهده خواهیم کرد. رمز ماندگاری انقلاب این بود که ملت ایران بویژه جوانان و دانشجویان با قدرت و تیزبینی انقلابی خود محاسبات دشمن را به‌هم ریختند و نگذاشتند آنها به مقصود خود برسند. نبوغ رهبری انقلاب در این بود که با کشف چنین استعدادی در درون ملت با پشتیبانی قاطع و برخورد سازش ناپذیر با دشمن حرکت ملت و جریان دانشجویی را تسهیل کردند.

امروز جریان دانشجویی کشور با برخورداری از یک تجربه گران سنگ تاریخی در حال ارائه تصویری ماندگارتر از نسل قبل در تاریخ ایران است. جریان دانشجویی علاوه بر حضور انقلابی در جنگ نرم و جنگ سخت در پیکارهای علمی در زیر سقف دانشگاه‌های کشور در حال رکورد گیری است و قله‌هایی را فتح کرده است که فقط رصد سرویس‌های جاسوسی دشمن توانسته است برخی از آنها را شناسایی کند. در این عرصه نام چهار شهید دانشمند ایرانی یعنی شهید مصطفی احمدی روشن ، شهید داریوش رضایی نژاد، شهید مجید شهریاری و شهید مسعود علیمحمدی چون خورشید در محافل علمی دانشجویی می‌درخشند.

کاروان دانشجویی جوانان دانشمند ایرانی به سرعت در حال حرکت است و گوشش به هیچ تهدیدی بدهکار نیست. این یعنی برهم زدن محاسبات دشمن!اکنون جریان دانشجویی علاوه بر حفظ خود در برابر تهاجم سنگین نرم دشمن مامور است مردم را در این عرصه یاری رساند و این ماموریت را به نیکی انجام داده است.

مردم منطقه و بویژه جوانان ، دانشجویان  ونخبگان کشورهای مصر، لیبی ، یمن، تونس، اردن ، بحرین و ... باید بدانند که انقلاب یک شیفت کاری تا سرنگونی استبداد و تنبیه استعمار به‌خاطر حمایت از مستبدین در داخل کشورهای خود نیست. آنها در درون از طریق بازتولید استبداد و از خارج از طریق بازگشت دوباره استعمار مدام تهدید می‌شوند. میادین حضور انقلابی آنها در صحنه به هیچ وجه نباید خالی بماند حضور انقلابی و آمادگی را باید یک امر دائمی بدانند والا یک لحظه غفلت همه دستاوردهای آنها را نه تنها به باد می‌دهد بلکه گرفتار استبداد پیچیده‌تر از گذشته خواهد کرد. تجربه ملت ایران نشان می‌دهد که حتی یک لحظه غفلت از استقلال کشور و آزادی مردم مسیر را برای بازگشت حکومت‌های صد چندان بدتر از گذشته مهیا می‌کند. اگر یک لحظه توکل خود را به خدا فراموش کنند و امید داشته باشند که قدرتهای بزرگ بویژه آمریکا به آنها کمک کنند ضربه اصلی وکاری از همین نقطه وارد می‌شود. مردم منطقه باید مواظب سلامت رهبران خود باشند و نگذاراند آنها منحرف شوند و اسیر دسیسه‌ها و نیرنگ‌های آمریکا شوند. رهبران هم باید مراقب باشند  تا گرمی و حرارت انقلابی مردم فرو ننشیند و خون کسانی که برای استقلال و آزادی و حاکمیت اسلام ریخته شده برباد نرود. جمع این دو مراقبت تداوم بیداری اسلامی تا شکست نهایی دشمن را در پی خواهد داشت. یک انقلاب تا محاسبات خود را بر دشمن تحمیل نکند هرگز پیروز نخواهد شد. انقلاب اسلامی ملت ایران طی سه دهه گذشته محاسبات شرق و غرب عالم را بر هم زده است و تنها با تکیه به خداوند متعال  توانسته است به آنها غلبه کند . در شب قدر مقدرات مادی و معنوی انسانها رقم می‌خورد ، اختیارات انسانها زیر سیطره این مقدرات است . در شب قدر مقدرات آدمی برای یکسال آینده از سوی خداوند تعیین می شود.(2) شبت قدر شب محاسبه و اندازه گیری است . اگر ما در درون محاسبات و مقدرات الهی حرکت کنیم ، آمریکا نمی تواند محاسبات ما را بر هم زند .  از خداوند بخواهیم شر اشرار جهانی را به خودشان برگرداند و ما را یک گام به ظهور منجی عالم بشریت نزدیک بگرداند.

* جمهوری اسلامی

روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله خود با عنوان « چرا قطر » آورده است.

نقش قطر در بحران سوریه، این سؤال را ایجاد کرده که حکومت این شیخ نشین کوچک با دامن زدن به این بحران چه هدفی را دنبال می‌کند؟

این سؤال هر چند از یکسال و نیم قبل یعنی از شروع بحران سوریه وجود داشت ولی با چند رویداد در هفته‌های اخیر پررنگ‌تر شد. پناهنده شدن سفیر سوریه در عراق به قطر، پناهنده شدن سفیر سوریه در روسیه سفید به قطر در هفته‌های گذشته و سرانجام پناهنده شدن نخست‌وزیر دو ماه حکومت کرده سوریه به قطر در هفته گذشته، توجه‌ها را بیش از هر زمان دیگری به قطر جلب کرده است. شاید افزودن واقعه سفر طارق الهاشمی معاون فراری رئیس‌جمهور عراق از اربیل به قطر و پذیرائی گرم شیوخ قطر از وی به رویدادهای مربوط به سوریه نیز درک و فهم روشن‌تر نقش قطر در آنچه در منطقه می‌گذرد یا قرار است بگذرد را آسان‌تر کند.

قبل از پرداختن به چرائی رفتار شیوخ قطر در ماجراهای مربوط به سوریه و عراق، خوب است نگاهی به خود قطر داشته باشیم و با ساختار حکومتی این شیخ نشین آشنا شویم. این آشنائی قطعاً به درک موضوع کمک خواهد کرد.

شیخ نشین قطر، با 11000 کیلومتر مربع وسعت یکصد و چهلمین کشور جهان است که در جنوب خلیج فارس و در همسایگی عربستان و امارات قرار دارد. حکومت این شیخ نشین، خانوادگی است و خاندان "آل ثانی" بر جمعیت حدود نیم میلیونی آن حکومت می‌کند. قطر، فاقد مجلس انتخابی است و هیچ قانونی در این کشور با آرائ مردم تدوین و تصویب نشده و چیزی که به نام مجلس در این شیخ نشین وجود دارد، دارای اعضای انتصابی است که تعداد آنها فقط اندکی بیشتر از انگشتان دست‌ها و پاهای امیر است! کما اینکه قانون اساسی آن نیز توسط خود خاندان "آل ثانی" تدوین شده و مردم هیچ دخالتی در تدوین و تصویب آن نداشته‌اند. رئیس حکومت قطر، خلیفه آل ثانی بود که فرزند او "حمد بن خلیفه" با تبعید کردن پدر به انگلیس در جریان یک کودتای درون خانوادگی، حکومت را در دست گرفت و اکنون بدون آنکه از هیچ قانونی تبعیت کند هر طور که خود بخواهد با مردم و درآمد سرشار نفت و گاز این شیخ نشین رفتار می‌کند.

قطر، تا دو قرن قبل تحت حکومت ایران قرار داشت، سپس همراه با عربستان به متصرفات دولت عثمانی ضمیمه شد و با فروپاشی عثمانی مدتی تحت سلطه انگلیس بود و پس از یک جدال درون خانوادگی در سال 1351 با کودتای خلیفه بن حمد علیه پسر عموی خود شیخ احمد بن علی بن عبدالله، حکومت این شیخ نشین دردست شیخ خلیفه قرار گرفت. اکنون که شیخ حمد بن خلیفه با کودتائی دیگر جای پدر نشسته، فقط 40 سال از پیدایش امیرنشینی به نام قطر با ویژگی حکومت خانوادگی آنهم متکی به کودتا پشت کودتا می‌گذرد بدون آنکه ریشه و اصالتی داشته باشد.

با روی کار آمدن شیخ حمد، استعمار انگلیس جای خود را به استعمار آمریکا داد و حاکم جدید قطر برای آنکه حمایت آمریکا را داشته باشد تا بقاء خود بر تخت امارات را تضمین نماید سه فقره تعهد به واشنگتن سپرد که عبارتند از:

- تبدیل ساختن قطر به پایگاه نظامی آمریکا در منطقه

- برقراری روابط گسترده اقتصادی با رژیم صهیونیستی و دلالی برای این رژیم

- برعهده گرفتن نقش مجری توطئه‌های آمریکا در منطقه

شیخ حمد، در اجرای فقره سوم تعهدات خود به آمریکا، علاوه بر بازی کردن در نقش سیاسی، با استفاده از شبکه تلویزیونی الجزیره و هزینه کردن دلارهای نفتی برای ایجاد اختلاف در منطقه، خوش خدمتی‌های زیادی در زمینه‌های تبلیغاتی و ایجاد بحران در کشورهای عربی برای آمریکا و غرب می‌کند. پایگاه نظامی تقدیمی شیخ قطر به آمریکا، کمک‌های زیادی به واشنگتن برای اشغال عراق به عمل آورد و اکنون نیز نقش مهمی در کمک رسانی نظامی به شورشیان و تروریست‌های سوریه برای براندازی دولت بشار اسد دارد. این نقش را شیخ قطر، برای بی‌ثبات کردن عراق و تجزیه سوریه و عراق به عنوان یک خدمت ارزنده و تاریخی به رژیم صهیونیستی ادامه خواهد داد و از هزینه کردن دلارهای نفتی برای تحقق این هدف شوم از هیچ تلاشی دریغ نخواهد کرد.

امیر قطر، مبلغ 30 میلیارد دلار برای براندازی دولت سوریه بودجه در نظر گرفته است. وی از این بودجه تاکنون 50 میلیون دلار به نبیل العربی دبیرکل اتحادیه عرب به خاطر کشاندن این اتحادیه به موضعگیری علیه سوریه پرداخت کرده، 15 میلیون دلار به "ریاض حجاب" نخست‌وزیر فراری سوریه که هفته گذشته به قطر پناهنده شد داده، همین مقدار نیز به هر یک از سفرای سوریه در عراق و روسیه سفید که آنها نیز به قطر پناهنده شدند پرداخت کرده، حداقل یک و نیم میلیارد دلار به القاعده برای تجهیز تروریست‌های سلفی که هم اکنون در حلب با ارتش سوریه می‌جنگند پرداخت کرده، مبالغ زیادی نیز به مفتی‌های سلفی داده تا فتوای جواز قتل علوی‌ها و شیعیان سوریه را صادر کنند و تصرف در اموال آنها و تجاوز به زنانشان را حلال و جنگیدن علیه خود آنها را واجب اعلام نمایند. اینها اطلاعاتی است که تاکنون به دست آمده و طبعاً برای شیخ قطر که به خاطر ایجاد تغییراتی درصورت و بینی همسرش بیش از یک میلیارد دلار در لندن هزینه می‌کند، خرج کردن میلیاردها دلار برای به دست آوردن رضایت آمریکا آنهم در موضوع مهمی همچون براندازی دولت سوریه که به صورت‌های مستقیم و غیرمستقیم به نفع خود شیخ قطر نیز خواهد بود، اقدامی کاملاً طیبعی و مورد انتظار است.

سودی که شیخ قطر از همدستی با آمریکا و کشورهای غربی در ماجرای سوریه می‌برد اینست که سیل به راه افتاده انقلاب‌های مردمی در کشورهای عربی به مسیری هدایت می‌شود که حکومت خاندان آل ثانی از آن در امان می‌ماند، آمریکا و رژیم صهیونیستی به وفاداری شیخ قطر اطمینان پیدا می‌کنند و طرح آمریکائی - صهیونیستی خاورمیانه جدید، که تثبیت حکومت سران ارتجاع عرب بخشی ازآن است، تحقق خواهد یافت. در این طرح، علاوه بر سوریه، دولت عراق نیز قرار است قربانی شود و تجزیه این هر دو کشور در دستور کار قرار دارد. رجب طیب اردوغان نیز با همراهی‌هائی که با آمریکا در دامن زدن به بحران سوریه و بحران آفرینی در عراق می‌کند، چنین سودائی را در سر می‌پروراند.

علیرغم این تصورات، تحولات منطقه که سرعتی بی‌سابقه دارد با زبان دیگری با حاکمان این کشورها سخن می‌گوید. هم اکنون در ترکیه مخالفت‌های مردمی و احزاب، برای دولت اردوغان دردسرهائی آفریده، در قطر اختلافات درونی خاندان آل ثانی از شرایط جدیدی خبر می‌دهد و در عربستان قیام‌های مردمی از منطقه شرقیه درحال سرایت کردن به سایر مناطق است و روشنفکران مخالف آل سعود درحال سازماندهی برای بهره‌برداری از موقعیت جدید هستند. با توجه به این شرایط، به نظر می‌رسد خاورمیانه عربی و بطور کلی خاورمیانه، بگونه‌ای شکل خواهد گرفت که دیگر جائی برای آمریکا و صهیونیست‌ها در آن وجود نخواهد داشت. در آن صورت، شیخ قطر و همسر یک میلیارد دلار بزک کرده‌اش نیز باید به آمریکا پناه ببرند و در نقطه‌ای دور از دسترس اعراب مقیم آمریکا بقیه عمر خود را در پنهانی و غربت سپری کنند.

*دنیای اقتصاد

روزنامه دنیای اقتصاد در سرمقاله خود با عنوان « جهان، اینترنت پرسرعت و ایران » به قلم « شهرام شریف »  آورده است.

این موضوع برای جهانی که هم اکنون نیز دسترسی‌های پرسرعت به اینترنت دارد، به این معناست که نیاز به سرعت و دسترسی سریع‌تر به منابع اینترنتی به یک جریان سیال و مداوم تبدیل شده است. به بیان ساده‌تر، جهان توسعه یافته ادامه رشد دیجیتالی خود را در فراهم کردن دسترسی‌های سریع‌تر به اینترنت برای شهروندان دیده است. لیست ده کشور اول دارای پرسرعت‌ترین اینترنت در جهان نشان می‌دهد بخش عمده آنها تنها در یک فصل 30 درصد به متوسط سرعت اینترنت خود افزده‌اند.

چرا جهان (‌در حال توسعه ) به‌رغم بهره‌مندی از اینترنت و دسترسی‌های سریع فعلی همچنان به افزایش سهم خود از پهنای باند علاقه‌مند است؟ پاسخ به نیاز این کشورها گره خورده است. اینترنت برای کشورهای در حال توسعه مفهومی جدانشدنی از پیوندهای ملی و بین‌المللی دارد؛ چراکه مشخص است از این شبکه جهانی نمی‌توان تعریفی محلی ارائه داد و پاسخی جهانی دریافت کرد.

در کشور ما طی سال‌های اخیر با ایجاد مفاهیمی چون شبکه ملی و اینترنت ملی موضوع توسعه پهنای باند در حاشیه قرار گرفته است. در حالی که تا پیش از این در قوانین کلان عمدتا روی توسعه پهنای باند تاکید شده بود؛ اما حالا با ایجاد مفهومی چون شبکه ملی اطلاعات، عملا عقب ماندگی‌ها و توسعه نیافتگی‌های اینترنت پرسرعت توجیه شده است. ضمن تاکید بر اینکه مفهوم شبکه ملی اطلاعات می‌تواند در طول اهداف سیاست‌های کلی برای گسترش پهنای باند مفید باشد، ‌اما باید مراقب بود که این هدف در عرض اهداف اصلی قرار نگیرد و آنها را تحت‌الشعاع قرار ندهد. تاکید روی جداسازی شبکه ملی از اینترنت یادآور برخی تجربیات ناموفق گذشته در حصارکشی دور مفاهیمی عمومی‌تر چون اقتصاد است که باعث عقب‌ماندگی وسیع کشور در مفاهیمی چون پیوستن به سازمان تجارت جهانی شد.

بی‌تردید ایجاد هر نوع منبع ملی یا تمهیداتی برای دسترسی سریع‌تر شهروندان به منابع داخلی حرکتی ارزشمند و موافق مسیر توسعه است؛ اما تجربه جهان توسعه یافته نشان می‌دهد که کشورهایی موفق‌تر بوده‌اند که در حوزه تولید محتوا روی اینترنت سرمایه‌گذاری کرده‌اند، چه اگر ایجاد شبکه‌های مستقل داخلی (‌بی‌اتصال به خارج)‌ راه حل مناسب‌تری بود، قطعا از سوی پیشگامان توسعه اینترنتی دنبال می‌شد.

مراقب باشیم برای پاسخ برخی پرسش‌ها مسیری را انتخاب نکنیم که پیش از این هم جواب نداده است و دست آخر ما را به ابتدای پرسش باز می‌گرداند.

* مردم‌سالاری

روزنامه مردم سالاری در سرمقاله خود با عنوان « حقیقت توسعه واقعیت است »  به قلم « میرزابابا مطهری نژاد »  آورده است.

هفته گذشته به مناسبت روز خبرنگار روسای قوا در دیدار با خبرنگاران سخنانی ایراد کردند که با واقعیت‌های جامعه رسانه‌ای نه اندکی که فرسنگ‌ها فاصله داشت. کاش دانشگاه‌ها به ویژه آنها که وظیفه آموزش ارتباطات و روزنامه نگاری را برعهده دارند به تحلیل محتوای این سخنان بپردازند و با واقعیت‌های عینی جامعه رسانه‌ای قیاس کنند تا حقیقت رخ بنماید؛ چون به قول استاد ابوالقاسم حسینجانی: حقیقت توسعه واقعیت است. علاوه بر مورد اشاره شده، رئیس جمهور که مسوول اجرای قانون اساسی است در فرازی از سخنان خود با خبرنگاران، برجامعه مدنی و مردم سالاری دینی و سازوکار پیش‌بینی شده در قانون اساسی و قوانین موضوعه برای دستیابی به چنین جامعه‌ای خط بطلان کشید. وی در بخشی از سخنان خود گفت: «احزاب و گروه‌ها هیچگاه نزد مردم ایران مقبول نیفتاده‌اند و متاسفانه برخی این موضوع را برنتابیده و وقتی به بن بست می‌رسند، شروع به توهین به مردم می‌کنند. عدم رغبت به احزاب ایراد و اشکال مردم نیست و ملت ایران بسیار عمیق‌تر و دقیق‌تر از آنچه برخی افراد مدعی هستند تحلیل می‌کنند، اما متاسفانه برخی‌ها که خودشان نمی‌توانند بزرگ شوند، سعی می‌کنند برای بزرگی کردن بر این مردم، ملت را کوچک کنند و...»!

گویا آقای رئیس جمهور فراموش کرده‌اند که خود، دربستر حزبی و گروهی به نام آبادگران به چرخه قدرت راه یافتند و گویا فراموش کرده‌اند که از ابتدای دولت ایشان با تمام محدودیت‌هایی که برای احزاب ایجاد کردند، قویترین و پر مخاطب‌ترین احزاب را به اندازه یک هیات کوچک هم حمایت نکردند. این مردم بودند که نگذاشتند احزاب به فراموشی سپرده شوند.

اقتدار احزاب و نهادهای مدنی و سازمان‌های مردم نهاد به تفویض اختیار از جانب قدرت و قبول مسوولیت و پاسخگویی از جانب احزاب وابسته است، کدام اختیاری را به احزاب تفویض کردید؟

شوراهای اسلامی شهر و روستا به عنوان پارلمان محلی از فقدان اختیار رنج می‌برد. در همین قضیه جدا کردن شهر ری از تهران، شورای اسلامی شهر تهران به عنوان یک سازمان مردم نهاد قانونی که ریشه در قانون اساسی دارد را در این مساله چقدر دخالت دادید؟

یک پژوهش نه چندان بنیادی، حتی کاربردی به خوبی نشان خواهد داد که در دولت اصلاحات با اقتداری که احزاب یافتند، چگونه مورد اقبال و استقبال مردم واقع شدند.

واقعیت‌های دولت نهم و دهم در بی‌مهری مطلق به احزاب و نهادهای مدنی را فهرست کنید به چرایی ضعف تحمیل شده بر احزاب خواهید رسید.

علاوه بر این اگر قرار باشد به صورت نهادینه و سازماندهی شده جامعه اداره شود چه راه حلی جز تقویت احزاب و سازمان‌های مردم نهاد دارید؟

حجم تخلفات، اختلاس‌ها و سوء استفاده‌ها و پرونده‌های گسترده فساد مالی و اداری در دولت‌های شما در مقایسه با دولت‌های قبل ناشی از چیست؟آیا جز این است که با تضعیف رسانه‌ها و احزاب و نهادهای مردمی از نظارت عمومی به امور کاسته شده و این حوادث که تخریب اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی جامعه را تواما در پی‌‌داشته و دارد، حادث شده است؟

مشکل مردم، احزاب نیستند، مشکل آنها سلیقه‌ای شدن رابطه میان نهادهای مدنی و سیاسی و نیروهای اجتماعی ترکیب کننده این نهادها است. وقتی به واسطه عضویت در یک حزب و گروه سیاسی‌ای که حتی از فعالیت قانونی هم منع نشده است، پرونده‌ای هم ندارد حقوق اجتماعی افراد سلب می‌شود، در استخدام با مشکل مواجه می‌شوند، در سایر حقوق اجتماعی با محدودیت آشکار و پنهان مواجه هستند و در یک کلام هزینه فعالیت در احزاب و گروه‌های سیاسی قانونی بر مردم سنگینی می‌کند، انتظار داریم احزاب، مورد استقبال مردم واقع شوند؟

با یک آسیب شناسی برای یافتن چرائی‌ها، پاسخ کم توجهی به احزاب وگروه‌ها در جامعه به دست می‌آید. این آسیب‌ها را بر طرف کنید آنگاه خواهید دید که مردم ایران به همان علتی که رئیس جمهور اشاره کردند، یعنی قدرت تحلیل بالا، در احزاب و گروه‌ها متشکل خواهند شد و به صورت مدنی بر امور حاکمان نظارت خواهند کرد. از آغاز دولت نهم تاکنون دولت با تمام توان و با قدرت رسانه‌ای و اداری که در اختیار دارد به ایجاد یاس روانی نسبت به فعالیت‌های سیاسی و مدنی ادامه داده و می‌دهد و این امر در روابط اجتماعی خود را به طور قابل لمس نشان داده و نشان خواهد داد. این روحیه یاس با واقعیاتی که مردم می‌بینند، اکثر افرادی که در احزاب و گروه‌های قانونی جز حزب و گروه مورد حمایت دولت عضو بودند از کار برکنار شدند، فرزندان آنها در استخدام و استفاده از جایگاه‌های اجتماعی، اقتصادی با موانع سنگینی مواجه شدند و... این واقعیت‌ها است که آنها را از فعالیت‌های جدی در احزاب بازداشته است.

پس این شرایط تحمیل شده را به حساب مردم نباید گذاشت. دولت باید با نهادهای اجتماعی اعم از احزاب یا سازمان‌های مردم نهاد برخورد مسوولانه و فعال و قانونی و بدون تبعیض برقرار کند تا نهادینه شدن جامعه، به سنت رفتاری اجتماعی برای توسعه نهادها بدل گردد، که این امر خود نیاز به زمان و توسعه فرهنگ ویژه‌ای دارد که نتیجه آن توسعه فرهنگ مسوولیت‌پذیری اجتماعی و مشارکت‌پذیری مردمی و نشر و گسترش فرهنگ عقلانی فعالیت احزاب و گروه‌ها است.

کنار رفتن مردم از حیات اجتماعی و سیاسی در قالب احزاب و گروه‌ها و تن دادن به وضعیتی که توسط دولت از پیش تعیین شده است کار کرد اجتماعی تفکری است که بر دولت حاکم است و به حساب مردم و ضعف احزاب و گروه‌های سیاسی قانونی نباید گذاشته شود.

ناگفته نگذارم که همین حیات نیم جانی که اکنون احزاب و گروه‌ها از آن برخوردارند نتیجه اقبال بخش‌هایی از جامعه و قبول هزینه‌های مادی و معنوی آن است و اگر این هزینه‌ها نبود، به سرعت احزاب چند میلیونی شکل می‌گرفت و کارکرد بالای خود را به رخ می‌کشید.

در میان هفت دریا کنده بندم کرده‌ای

باز می‌گوئی که دامن‌تر مکن!

*حمایت

روزنامه حمایت در سرمقاله خود با عنوان « خواسته‌های هیلاری در آنکارا »  آورده است.

هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا امروز راهی ترکیه می‌شود. این سفر در شرایطی صورت می‌گیرد که دو کشور در ماه‌های اخیر روابط رو به گسترشی را در پیش گرفته‌اند. با توجه به روابط دو کشور و نیز تحولات منطقه اهداف سفر کلینتون در چند محور قابل توجه است. اولا محور اصلی سفر کلینتون به ترکیه را بررسی تحولات سوریه تشکیل می‌دهد. هر چند که آمریکا و ترکیه تقلای بسیاری داشته اند تا با گروه‌های تروریستی سوریه را نابود سازند اما این تحرکات به نتیجه نرسیده است. گروه‌های تروریستی در برابر ارتش ناکام مانده‌اند در حالی که مردم نیز به کمک ارتش آمده اند. طرح تشکیل دولت انتقالی خارج نشین نیز به دلیل اختلاف‌های گسترده و ماهیت غیر مردمی معارضان با شکست همراه شده است. در عرصه منطقه‌ای و جهانی نیز طرح اعمال فشار بر سوریه ناکام مانده است. آمریکا و ترکیه که در سوریه با شکست همراه شده‌اند برآنند تا با رایزنی‌ها و فضاسازی رسانه‌ای بر این ناکامی‌ها سرپوش گذارند.ثانیا، محور بعدی سفر کلینتون را میانجی گری برای رویکرد مستقیم ترکیه به صهیونیست‌ها تشکیل می‌دهد. به رغم آنکه ترکیه ادعای دوری از صهیونیست‌ها را مطرح می‌کند اما در پنهان همچنان روابط خود را ادامه داده است. با توجه به اینکه آشکار شدن روابط ترکیه و صهیونیست‌ها برای تل‌آویو دارای اهمیت بسیاری می‌باشد کلینتون تلاش دارد تا شرایط را برای این مهم فراهم آورد.ثالثا، طرح آمریکا ایجاد چالشهای گسترده منطقة ای و بهره‌گیری از این شرایط برای سلطه بر کشورها است. آمریکا با وعده‌های بسیار تلاش دارد تا ترکیه را به مهره‌‌ای برای رسیدن به این مهم مبدل سازد. نمود این امر را در تقابل‌های اخیر ترکیه با کشورهای همسایه می‌توان مشاهده کرد. هر چند که آمریکا ادعا دارد با این رویکرد به تقویت جایگاه منطقه‌ای ترکیه می‌پردازد اما در عمل در حالی که با این کشور سایر کشورها را با بحران مواجه می سازد در نهایت ترکیه را نیز در انزوای منطقه‌ای قرار می‌دهد. به هر تقدیر می‌توان گفت که سفر کلینتون به ترکیه در کنار روابط دو جانبه برگرفته از طرح آمریکا برای بحران سازی در منطقه است. نکته قابل توجه آنکه این سفر به تضعیف موقعیت درونی دولتمردان ترکیه منجر خواهد شد چرا که نه مردم و نه کشورهای منطقه پذیرنده بازیچه بودن ترکیه در دستان غرب نمی‌باشند و با آن مقابله می‌کنند امری که در نهایت نارضایتی داخلی از دولتمردان ترکیه و انزوای منطقه‌ای این کشور را به همراه دارد هر چند که دولتمردان آمریکا همچنان با ادعای ارتقای جایگاه منطقه‌ای ترکیه برآنند تا از این کشور به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف سلطه طلبانه خود بهره‌برداری کنند.

*آفرینش

روزنامه آفرینش در سرمقاله خود با عنوان « نیاز ورزش به نگاه و مدیریت طلایی »  به قلم « حمید رضا عسگری » آورده است.

جای مسرت و غرور ملی است که ورزشکاران کشورمان توانسته اند در رقابت های المپیک لندن خوش به درخشند و نام ایران و ایرانی را در عرصه های جهانی طنین انداز کنند. به نوبه خود و از طرف تمام مردم ایران به این عزیزان و مربیان دلسوزشان تبریک و خسته نباشید عرض می کنیم.اما با دیدن تلاش‌ها و تحمل فشارهای بی حد وحصر ورزشکاران درمیادین مختلف، استرس ها و فریاد های مربیانشان در کنار زمین، سربلندی و اهتزاز نام ایران درجهان و از همه مهمتر دلشادی، خوشحالی و احساس غرور یک ملت، سبب شد ضمن خسته نباشید به مدیران وبرنامه ریزان ورزشی کشور چند کلامی با آنها صحبت کنیم و حرف دل قشر کثیری از مردم را به گوش آنها برسانیم.

نگاه به قراردادها و میزان دستمزدهای بازیکنان و مربیان فوتبال در مقایسه با ورزشکاران و مربیان مدال آورکشورمان، باعث ناراحتی از بی توجهی‌ها و مدیریت‌های غیرکارشناسی در ورزش کشورمان می گردد. به عنوان مشت نمونه خروار، اگر فقط به وضعیت چندتن از بازیکنان معروف که با تیم های بزرگ قرارداد بسته اند نگاهی بیاندازیم کافی است تا بتوان نسبت به این مشکل قضاوت کرد. جدای از قراردادهای میلیاردی، خانه و ماشین های آخرین مدل، تنها حقوق ماهیانه این افراد برابر با حقوق بهترین مربیان دیگر رشته های ورزشی و چند برابر ملی پوشان کشتی، تکواندو، دومیدانی و... می باشد.

آیا این صحیح است...!

با توجه به اینکه هیچگاه هزینه های واقعی از سوی باشگاه های فوتبال درکشورمان اعلام نمی شود، اما با یک حساب سرانگشی در تیم های بزرگ می توان ادعا کرد که بودجه یک سال آنها برابر است با هزینه صرف شده برای تمام کاروان ورزشی المپیک کشورمان!

این جای تاسف است که مربیان و ورزشکاران ما از سوی دیگر کشورها دعوت نامه برای تابعیت دریافت کنند! علت این امر جدای از لیاقت و مهارت این عزیزان به سبب عدم رسیدگی و تامین مالی ورزشکاران غیر فوتبالی می باشد. کشتی گیران و وزنه برداران و سایر رشته هایی که مورد توجه دیگر کشورها قرار می گیرند، غیرت و تعصب خود را به پول نمی فروشند، چیزی که متاسفانه امروز در مستطیل سبز کمتر دیده می شود!

مدیران و مسولان ورزشی عزیز؛ این درشأن ورزش ایران نیست که یک قهرمان و مدال آور آن در عرصه های جهانی، دغدغه مسکن و مشکلات مالی داشته باشد. امروز به سبب عدم مدیریت صحیح در فوتبال شاهد رد و بدل شدن ارقامی هستیم که با یک فقره آن می توان در استان های محروم کشور ورزشگاه و مجتمع های ورزشی ساخت، تا به سبب آن استعدادهایی همچون مدال آوران امروز المپیک شکوفا شوند.همانطور که گفتیم قصد تخریب و یا سیاه نمایی درمورد ورزش فوتبال را نداریم، بلکه گله ما از نحوه مدیریت کلی ورزش کشوراست که کفه ترازو را درشرایطی نامتعادل به سمت این رشته سنگین کرده و این افسوس را تازه می‌کند که اگر به اندازه فوتبال به دیگر رشته های افتخارآفرین اهمیت داده شود، جایگاه ورزش کشورمان در عرصه های جهانی چیزی بالاتر از موقعیت فعلی قرار خواهد داشت.

 

اگر به دنبال تکرار موفقیت های ورزشکاران و کسب مدال طلا در عرصه های جهانی و المپیک هستیم باید "نگاه ومدیریت طلایی" به ورزش داشته باشیم و بدون تبعیض با الویت بندی در رشته های مدال آور که تاکنون موفقیت های بسیار به دست آورده اند، زمینه پیشرفت و شکوفا شدن ورزشکاران جوان را در سراسر کشور فراهم سازیم.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها