تریبون مستضعفین- متنی که در ادامه میآید گزارشی از مقالهی «سوریه : آخرین جنایت جنگی آمریکا» به قلم پل کریگ رابرتز اقتصاددان آمریکایی، معاون سابق وزیر خزانهداری آمریکا در زمان ریگان و سردبیر سابق وال استریت است که در نشریه گلوبال ریسرچ متشر شده است و آقای محمد تفرشی آن را ترجمه کرده است.
«شگفت انگیز است که سوری ها به ادعای «سوریه آزاد» شورشیانی دل بسته اند که از همان روشهای شورشیان لیبی در جهت نابود ساختن کشور بهره میگیرند. همان لیبی ای که در زمان قذافی، درآمد منابع نفتیاش بر خلاف رویه عربستان سعودی (توزیع درآمد بین شاهزادگان)، بین همه مردم تقسیم میشد و امروز به دلیل فقدان حکومت، در اغتشاش و بینظمی ناشی از جنگ قدرت میان فرقهها فرو رفته است.»
وی ادامه میدهد: «درست همانگونه که کسی نمیدانست شورشیان لیبی -که بنا بر گزارشات، تعدادی از اعضای القاعده در میانشان بودند- چه کسانی هستند، این بار نیز کسی نمیداند که شورشیان سوری دقیقا چه کسانی هستند و یا اینکه به راستی آنها شورشی هستند یا خیر؟ به نظر میرسد برخی شورشیان، راهزنانی باشند که فرصتی برای غارت یافته اند و خودشان را به ریاست دهکدهها و شهرها منسوب کرده اند و برخی دیگر نیز از اعضای القاعده باشند.»
رابرتز، شورش در سوریه را حاصل مداخله بیگانگان میداند و مینویسد: «این حقیقت که شورشیان مسلح گردیدهاند مداخله بیگانگان را نشان میدهد. گزارشاتی وجود دارد مبنی بر اینکه واشنگتن به حکومتهای دست نشانده اش، عربستان سعودی و بحرین، دستور داده است تا تسلیحات نظامی مورد نیاز شورشیان را تأمین نمایند. همچنین برخی بر این باورند انفجاری که منجر به کشته شدن وزیر دفاع سوریه و رئیس سازمان اطلاعات این کشور شد کار یک بمبگذار انتحاری نبوده بلکه با استفاده از یک پهباد آمریکایی و شلیک موشک صورت گرفته است که یادآور تلاشهای شکست خورده ایالات متحده برای کشتن صدام حسین به همین شیوه است.»
وی در ادامه بخشهایی از یک سند محرمانه را که در سال ۲۰۰۳ افشا گردید ذکر میکند که نشان میدهد آمریکا و انگلیس از سال ۱۹۵۷ در پی ایجاد یک انقلاب ساختگی و براندازی حکومت وقت سوریه بوده اند. در این سند آمده است:
«به منظور کمک به جنبش نیروهای آزادی بخش… لازم است تلاش ویژه ای در جهت حذف شخصیتهای کلیدی مشخصی صورت گیرد… این اتفاق باید خیلی زود در ضمن شورشها و مداخلات صورت پذیرد…»
همچنین در بخش دیگری از این سند آمده است: «لحظهای که تصمیم سیاسی به منظور دخالت مستقیم در سوریه گرفته شد، سیا آمادهی عملیات شد و SIS (شاخهای ازMI6) تلاشهایی را شروع کرد تا توطئههایی کوچک و برنامههای نظامی محدود و حادثهمانندی را در سوریه اجرا کند، آنها ارتباط با چهرههای مشخصی را آغاز نمودند… این وقایع نمیبایست صرفا در دمشق متمرکز شوند… مقدار مشخصی وحشت مورد نیاز است… باید در نزدیکی مرزها درگیریها و نبردهایی کوچک شروع شود که پیشزمینههای دخالت را مهیا کنند… تواناییهای روانشناختی و عمیاتی و کنترل درگیریهای سیا و سیس (امآی۶) مورد استفاده قرار خواهند گرفت.»
رابرتز در ادامه یادداشت خود به ذکر انگیزه¬های ایالات متحده از سرنگونی حکومت سوریه میپردازد: « واشنگتن در خصوص انگیزههای واقعیاش محتاط است و گرچه تلاش میکند آنها را پشت نقاب لفاظیهای بشردوستانه پر سر و صدا پنهان سازد اما این انگیزهها آشکارند. یکی از انگیزههای ایالات متحده، خلاص شدن از پایگاه دریایی روسیه در سوریه و در نتیجه محروم کردن سوریه از تنها پایگاهش در مدیترانه است. انگیزه دیگر، حذف سوریه به عنوان منبع تسلیحات و پشتیبانی حزب الله و در نتیجه فراهم آمدن زمینه موفقیت اسراییل در اشغال جنوب لبنان و تسلط بر منابع آبی این کشور است. رزمندگان حزب الله تا کنون توانسته اند دو بار تلاش های نظامی اسراییل به منظور حمله به جنوب لبنان و اشغال آن را ناکام سازند. سومین انگیزه ، نابودی وحدت سوریه با استفاده از مناقشات فرقهای است یعنی به همان شیوه ای که واشنگتن لیبی و عراق را نابود کرد و درگیر کردن سوریه با جنگ فرقهای که منجر به تجزیه این کشور و در پی آن، حذف یکی دیگر از موانع سلطه طلبی ایالات متحده می شود».
وی با اشاره به جمعیت ۱۲ درصدی شیعیان علوی و جمعیت ۷۴ درصدی اهل تسنن و مذهب علوی خانواده اسد، فرصت تغییر حکومت برای اهل تسنن را فرصتی جذاب میداند که منجر به شکاف بیشتر شیعه-سنی در جامعه سوریه میگردد. وی مینویسد : «اختلاف میان اعراب، آنها را در برابر مداخلات غرب آسیبپذیر میسازد. شکاف شیعه–سنی، اتحاد یک کشور عربی را در برابر تهاجمات بیگانه غیر ممکن میسازد و سایر کشورهای عربی را از مساعدت باز میدارد. همانگونه که در سال ۱۹۹۰ و در جریان نخستین جنگ عراق، دولت شیعی سوریه، بر ضد دولت سنی عراق در کنار ایالات متحده قرار گرفت. نه لورنس عربستان، نه ناصر و نه قذافی، هیچیک نتوانستند در چنین شرایطی در ایجاد خودآگاهی عربی کامیاب شوند.»
رابرتز در ادامه به رویه همیشگی ایالات متحده در برخورد با حکومتهای مستقل اشاره میکند و مینویسد: « لفاظیهای اخلاقی، سرپوش همیشگی واشنگتن برای براندازی خشن دیگر دولتها است. نخست، کشور هدف، به مثابه یک اهریمن جلوه داده میشود و سپس تجاوز آشکار واشنگتن، «برقراری آزادی و دموکراسی»، «سرنگونی یک دیکتاتور بیرحم» ، «تأمین حقوق زنان» یا هر ترکیب دیگری از لغات و اصطلاحات خاصی که به کار آید توصیف میشود. واشنگتن ایستادگی دولت سوریه را بد جلوه میدهد تا بتواند حکومت این کشور را به عنوان دولتی که شهروندانش را ترور میکند سرنگون سازد. این در حالی است که واشنگتن حمله تروریستیای را که چندی پیش منجر به کشته شدن مقامات بلندپایه سوری گردید، خواه به دست بمبگذار انتحاری صورت گرفته باشد یا شلیک موشک از پهباد آمریکایی، محکوم نکرد. معیارهای دوگانه واشنگتن، سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه را نیز به تحرک وا داشت تا واشنگتن را صاحب یک موضع شیطانی بداند».
رابرتز هدف دیگر براندازی سوریه را سلطه بر ایران می داند و مینویسد: « نکته شگفتانگیز درباره موضع شیطانی واشنگتن پس از عراق، افغانستان، لیبی، سومالی، یمن و پاکستان چیست؟ بدون شک، پس از سرنگونی سوریه، واشنگتن به سمت ایران حرکت خواهد کرد».
وی سپس به دیدگاه اعراب سنی اشاره میکند و سیر وقایع سوریه را در جهت تبدیل شدن آن به یک حکومت دستنشانده میداند: «تداوم سلطه ایالات متحده در اقدام نظامی نهفته است اما تنها چیزی که اهل تسنن سوری میبینند فرصتی است که برای سرنگونی حکومت شیعیان فراهم آمده است و آنها علیرغم این واقعیت که این واشنگتن بود که دولت سنی عراق را سرنگون ساخت، با بیگانگان متحد خواهند شد. به نظر میرسد تعداد اندکی از اعراب به خاطر داشته باشند که به دست نشانده یک رژیم بیگانه تبدیل شده اند.»
رابتز سپس ادعای دیکتاتور بودن اسد را رد میکند و مینویسد : «واشنگتن به طور بیربطی، بشار اسد را یک «دیکتاتور» یا «دیکتاتور بیرحم» مینامد اما آشکار است که چنانچه اسد یک دیکتاتور باشد، در نقش خود چندان مؤثر نیست. دیکتاتورها معمولا اجازه نمیدهند مخالفتی شکل بگیرد یا مخالفان، خود را مسلح نمایند. صحیحتر این خواهد بود که بگوییم حزب حاکم اگرچه قدرتطلب است اما عناصری از دموکراسی را نیز در قانون اساسی جدید وارد کرده است.»
رابترز در پایان یادداشت خود، با اشاره به شعلهور شدن اختلافات فرقهای پس از اشغال عراق، گوشهای از این حوادث خشونت بار را نقل میکند و بین آنها و دموکراسی و آزادی» فاصله زیادی میبیند. او مینویسد: «واشنگتن جراحت و مرگ بیپایان را برای عراق به ارمغان آورد و این دقیقا کاری است که امروز در سوریه در حال انجام آن است».