مريم
زرگر نيز ادامه ميدهد:"در يكي از آموزشها من را به ... بردند،براي
آموزش سلاحها و آموزشهاي اطلاعاتي كه به من ياد دادند نفوذ و نزديك شدن
به افراد را خيلي خوب ياد دادند".
آرمان يا فرشيد يا بهزاد كه همان
آرش خردكيش است يا به عبارتي مرد هزار چهره تيم ترور، توضيح ميدهد:"توي
همين... يك پيست تمرين موتورسواري را شروع كن كه به يه جايي مهارتتو
برسانيم كه بتوني به خودروي در حال حركت بمب بچسباني، به من گفتند كه اين
دورهاي كه اينجاست اگر بخواهي با امكاناتي كه داريم تا اين حد ميتوانيم
آموزش بدهيم،و اگر بخواهي آماده باشي2 ماه هم توي اسرائيل دوره ميبيني كه
آموزشات تكميل بشه، بعد كه برگشتي ايران يك عمليات براي ما انجام بدهي
ترتيب خروجت را ميدهيم".
اعضاي تيم ترور در پادگاني در حومه
تلآويو مستقر شده و شيوه كلاسيك "ترور اسرائيلي" كه پيش از اين در كشورهاي
عربي- اسلامي توسط رژيم صهيونيستي انجام ميشد را فرا ميگرفتند.
بهزاد
عبدلي ميگويد:" وارد خاك تركيه كه شديم از آنجا در يك كشتي به يك كشور
ديگر رفتيم كه بعدها فهميديم قبرس است، بعد از قبرس وارد خاك اسرائيل شديم
در يك شهر كوچكي نزديك تلآويو مستقر شديم".
آرمان، فرشيد، بهزاد يا
آرش که ميداند دوربين ما لحظهاي از او چشم برنميدارد ميافزايد: "ما
وقتي كه رسيديم و سوار قايق شديم، قايق رسيد به بندري كه بايد پياده
ميشديم، بعد ما را بردند به يك شهري و دوري در شهر زديم، اون روز كار
خاصي نداشتيم تا روز بعدش، كه براي اولين بار وارد محيط پادگان شدم..."
مازيار
ابراهيمي يا همان سامان، اميريل، اميرعباس در تكميل صحبتهاي آرش
ميگويد:"ما را اعزام كردند به اسرائيل و در آنجا آموزش كار با مواد منفجره
و كار و آموزشهاي نظامي تيراندازي را ديديم".
آرش ادامه
ميدهد:" داخل پادگان ما را با خودرو بردند، يك سوله كوچكي بود، كه اول
آموزشها داخل آن سوله بود كه داخل آن سوله اول اول در مورد سلاحها بود،
بعد از سلاحها در مورد بمب تئوري صحبت كردند، بعد در مورد مونتاژ بمب صحبت
كردند".
مريم ايزدي كه همه گونه نيازهاي اربابان وحشيصفت
صهيونيستي خود را تامين ميكند، ميگويد:"به من آموزش دادند؛ آموزشهاي
سوژهيابي، تشخيص هويت و تحت تعقيب قرار دادن سوژه".
بهزاد كه
زوج كاري آرش به شمار ميرود ميافزايد:"يك دوره عمليات، بيشتر عملياتي
تكميلي همان دوره آموزشي بود كه در... ديده بوديم، كلاسهاي آموزشي خيلي
زيادي در مورد حرف زدن با ما حرف ميزدند كه چكار بايد انجام بدهيم، مثلا
چطوري بايد قرار ملاقاتمان را چك كنيم".
آرش خردكيش ادامه ميدهد:"
بعد از يك ماه كه آموزشهاي تئوري تمام شد شروع كرديم يك پيست موتورسواري
در همين سمت پادگان بود، بمب تايمردار به ما دادند كه موقع چسباندن بايد
كليد استارتر تايمر را ميزديم، حساب ميكرديم كه دور بشويم، ضمن اينكه توي
دوره اينها هر از گاهي بعضي روزها، مسيرها را تعيين ميكردند كه بايد بعد
از چسباندن، ازمسير معين خارج ميشديم، اول آزاد بوديم در تغيير جهتها،
بعد كه جلو رفتيم يك مسيري كه مدنظرشون بود، مواد ضعيف انفجاري بود كه عملا
ميزدي به موتور يك انفجاري خيلي جزئي صورت ميگرفت".
*وعده کمک مالي آمريکا به تيم ترور
اما
طمع هميشه يك پاي ثابت جرم و جنايت بوده و وعده حمايت مالي زيباترين نوع
آن به شمار ميرود به طوري كه بهزاد عبدلي يكي از اعضاي اصلي تيم ترور به
اين نكته اشاره ميكند و ميگويد:"به ما حمايت قول مالي داده بودند، قول
تضميني داده بودند كه هيچ مشكلي براي ما پيش نميآيد".
آرش خردكيش
نيز در اين رابطه ميافزايد:"بعد از اينكه دوره تمام شد پول دادند به
نفرات حاضر در دوره، و ترتيب برگشتشان اول به ... دادند".
*استفاده ابزاري از زن در عملياتهاي ترور
اما
يكي از ترفندهايي كه در اين پروژه براي اولين بار طراحي شده بود استفاده
از زنان به عنوان ابزار عملياتهاي تروريستي بود؛ البته در اين ميان حتي از
بردگي جنسي نيز دريغ نشده است چرا كه زرگر ميافزايد:" بعد از يك ماه من
را به خونهاش دعوت كرد!"
محسن صدقي آذر كه سعي دارد به صورت كامل
خيانت خود را تشريح كند توضيح ميدهد:"اين گروه به اين صورت عمل ميكرد كه
كسي كه قرار بود از او جمع آوري اطلاعات شود توسط يك خانم به عنوان اغواگر
به ايشان نزديك شده و فيلمبرداري ميشد از اين قضايا".
مريم ايزدي ادامه ميدهد:"توي كافي شاپ به من گفت كه كار اغواگري را انجام بده".
تارا
باقري با اسمهاي مستعار نغمه و ندا نيز در تكميل صحبتهاي همدستش
ميگويد:" با اغواگري به افراد مختلفي كه به من معرفي ميشد ارتباط برقرار
ميكردم،از آن طريق و از آنها فيلم تهيه ميكردم و بر عليه آنها استفاده
ميكردم، اين فيلمها باعث ميشد كه آنها اطلاعاتي را كه شخصيت اصلي گروه
ميخواهد به او بدهد".
و البته وظيفه صدقي آذر در تيم تروريستي نصب دوربين مدار بسته بود.
*صدور نخستين دستور عمليات ترور
اتاق
عمليات مثلث شوم ترور، زمان اولين عمليات را صادر ميكند و مرحله نخست
عمليات با جمع آوري اطلاعات و شناسايي دكتر مسعود عليمحمدي كليد ميخورد.
مريم زرگر توضيح ميدهد: "ما بايد به صورت نوبتي يعني هر نيم ساعت به نيم ساعت ورود و خروج دكتر عليمحمدي را كنترل ميكرديم".
روز
عمليات دو نفر كه از فيلتر آموزشهاي تلآويو بالاترين نمره را كسب كرده
بودند مامور انفجار مي شوند، بمب در موتوري كه جمالي فشي آن را حمل ميكند و
قرار است مقابل درب منزل دكتر عليمحمدي زنجير شود،جاسازي شده است.
اميريل
يا همان مازيار ابراهيمي در اين رابطه ميافزايد:" اولين عملياتي كه انجام
داديم عمليات شهيد دكتر عليمحمدي بود، سه تا تيم بوديم، يك سري كه با
ماشين فقط براي پوشش و مراقبت بودند و كمي دورتر از محل حادثه و من هم با
خودرويي دورتر منتظر آنها بودم كه وقتي موتور را قرار ميدهند در وقت مناسب
كه منفجر ميكنند به خودروي من بيايند و از آنجا با هم متواري شويم".
آرش
خردکيش ميافزايد:"5 روز قبل ا زاينكه عمليات دكتر عليمحمدي انجام شود با
من تماس گرفتند، و قرار شد كه براي انجام عمليات بيام تهران، كه اومدم
تهران، به اعضاي گروه پيوستم و اون جمعآوريهايي كه انجام داده بودند در
اون 5 روز چك كردم".
البته آرش در محل حادثه و در مقابل دوربين
عمليات آن روز را اينگونه بازگو ميکند:"روز عمليات صبحش طبق قراري كه
داشتيم يك موتور را دم درش ]منظور دم در منزل عليمحمدي است[ زنجير كرده
بوديم، بعد بالاتر از اونجا كه يك ساختمان در حال پي كندن است ]با دست
اشاره مي کند به ساختماني که مقداري بالاتر از جايي است که مصاحبه با او
صورت ميگيرد[ من مستقر شده بودم، و 100-200 متر بالاتر يك فرعي است و داخل
آن فرعي يك پرايد منتظر من بود، اعلام كردند كه از پاركينگ ميآيند بيرون
من كه رويت كردم، ريموت را فشار دادم، بعد از زدن ريموت به سمت پرايد رفتم،
سوار پرايد شدم و از آن كوچه ما رفتيم، وارد اتوبان شديم و رفتيم به خونه
تيمي، يك ساعت و ربع بعد كه موتور را گذاشته بوديم توي كوچه آمد اطلاع داد
كه عمليات موفقيتآميز بوده است".
سازماندهي اين تيم تروريستي از
اين جهت پيچيده بوده است كه اعضاي تيم به صورت سلولي فعاليت ميكردند و
زيرشبكهها از فعاليت گروههاي موازي اطلاعي نداشتند اگرچه در برخي از
موارد ماموريتشان مكمل هستههاي ديگر است، به گونهاي كه اعضاي تيم از
نحوه عملكرد ساير اعضا اطلاعي ندارند چرا كه در روش سلولي هر شخص مسئول
انجام وظايف محوله خود بوده و از ديگر اعضا خبري ندارد.
*دريافت پيام دوم براي ترور بعدي
با
دريافت پيام ديگري از اتاق ترور، عوامل تيم در خانه تشكيلاتي پونك گرد هم
ميآيند تا هدف بعدي را نشانه روند، يعني دكتر مجيد شهرياري استاد فيزيك
دانشگاه شهيد بهشتي تهران.
بهزاد عبدلي پاي ثابت تيم ترور بار ديگر
از دعوت خودش براي عمليات ديگر خبر ميدهد و ميگويد:"در سال 89 اونجا به
من اعلام كردند كه يك عمليات در تهران انجام مي شود به نام استاد شهرياري،
به تهران آمديم، موقع عمليات شد، زمان ملاقات را روي ايميل به من ابلاغ
كرده بودند و من هم چند روز بعد وارد تهران شدم، چند نفر را ملاقات كردم،
مسيرهاي عمليات را براي ما تشريح كردند، كار هر نفر را اعلام كرده بودند،
سالار مسئول تداركات بود يعني هر چيزي كه نياز داشتيم سالار تهيه ميکرد،
علي خودش مسئول تحقيقات بود و همراه با فرشيد مسئول جمع آوري تحقيقات
اطلاعات در مورد نحوه عمليات بودند و ساناز هم مسئول بود عمليات را
پشتيباني كند".
اما ساناز يا همان فيروزهيگانه روند عمليات ترور
استاد مجيد شهرياري را اينگونه تشريح ميكند:" در اين عمليات ما
نميدانستيم كه موفقيتآميز است يا نه، و سرنشيني كه باهاش بود خانمش بود،
من مسئول اين كار شدم كه با يك گريم خاصي كه مثلا صورتم را سبزه كرده
بودند، ابروهايم را درست كرده بودند، لنز گذاشته بودند به چشمانم و عينك
گذاشته بودند كه از شناسايي بيفتم".
بهزاد اينگونه تكميل
ميكند: "بعد از اينكه يك روز ما به محل حادثه رفتيم و جزييات مشخص شد كه
هر كدام چه نقشي داريم و چه كاري بايد انجام دهيم روز عمليات حول و حوش
ساعت 6:30 فرشيد دنبال من آمد، با هم رفتيم به محل حادثه..."
آرش با
دستاني اسير دستبند و بي آنكه عرق شرمي از خيانت به مردم مملكتش در چهره
انسانگونهاش پديد آيد، ادامه ميدهد:"اينجا ]اشاره به محل توقف در زمان
ترور[ با موتور پولسار ايستاده بوديم و كلاه كاسكت داشتيم".
و بهزاد
ادامه ميدهد:" بالاتر از ما علي و ساناز داخل يك پژو 405 نقرهاي جلوتر
از ما بودند و سالار هم از]دم[ در خونه شهيد را همراهي ميكرد، ماشين شهيد
را همراهي ميكرد تا به محل حادثه ميرسيد، ما به همديگر مرتبط بوديم".
اما
همراه شهيد دكتر مجيد شهرياري كه در زمان ترور اين استاد فيزيك و نابغه
علمي-معنوي كشورمان هدايت ماشين را بر عهده داشت در اين خصوص ميگويد:"يك
ربع يا 10 دقيقه به 7 صبح بود كه از دم در خونه حركت كردم، شهيد شهرياري
سمت راست جلوي خودرو نشسته بود و همسرشان خانم دكتر قاسمي پشت سرشان نشسته
بود، ما از لاين كندرو داشتيم حركت ميكرديم كه به سمت مسير كه به داخل
اتوبان برويم".
عبدلي ميافزايد: "موقع عمليات كه شد به ما خبر داده شد كه سوژه مورد نظر دارد به شما نزديك ميشود".
آرش نيز اينگونه ادامه ميدهد:"موقعي كه پيچيدند تا وارد اين سمت خيابان شوند، چند متر پايين تر به آنها رسيديم".
همراه
شهيد دكتر شهرياري ميافزايد:"در لاين كندرو آمديم سرعتمان را كم كرديم
كه بپيچيم و از بلوار اوشان برويم بالا، دقيقا جلوي همين تابلو ]با دستش
تابلويي را كه شهيد شهرياري دقيقا مقابل آن به شهادت رسيده بود به ما نشان
ميدهد[ يك موتورسواري آمد و ..."
آرش كه سركرده اصلي گروهك ترور به
شمار ميرود در ادامه ميافزايد:" من بمب را به در جلوي سمت راست ماشين
چسباندم، بعد ما سريع دور شديم از محل و وارد بلوار اوشان شديم و از انتهاي
اتوبان امام علي آمديم و وارد اتوبان شديم".
و بهزاد عبدلي نيز پايان ماجرا را صرفا با سه كلمه اينگونه بيان ميكند:"بمب، ريموتي بود".
اما در اين حادثه موج انفجار به حدي بود كه حتي يكي از اعضاي تيم تروريستي كه سوار بر موتور بود به زمين ميخورد.
يكي
از سرنشينان موتور ميگويد:" قبل از اينكه من از خودروي شهيد فاصله بگيرم
ريموت را زدم و من هم مورد اصابت بمب قرار گرفتم و زمين افتادم".
مريم
ايزدي در اين خصوص ميگويد:"وقتي كه بمب را گذاشتند و به ماشين چسباندند
امواج آن بمب باعث شده بود كه موتور زمين بخورد و سرنشين آن زخمي شود كه ما
بهش كمك كرديم".
بهزاد عبدلي همچنين ميافزايد: "روز حادثه خانمي هم با شهيد شهرياري داخل ماشين بود".
البته در اين حادثه همسر شهيد شهرياري نيز كه با وي همراه بود، مجروح ميشود.
همسر
شهيد شهرياري كه يكي از جانبازان عمليات ترور به شمار ميرود و در روز
ترور شهيد دكتر مسعود عليمحمدي نيز ناظر صحنه بود، شهادت همسرش را اينگونه
توصيف ميكند: "باعث افتخار ملت ايران است، گرچه ايشان ]دكتر شهرياري[ به
خصوص براي خانواده، فرزندان و من فوق العاده سنگين و فوق العاده تاثرآور
است چرا كه ايشان پدر و همسر بسيار خوبي بود".
*پايان خوش خدمتي تيم ترور به اربابان صهيونيستي
ساناز
انتهاي خوش خدمتي خود را اينگونه عنوان ميكند:"وقتي خبر بردم و وقتي گفتم
كه شهيد شهرياري شهيد شده، خانمش هم زخمي شده و اطلاع دادم، پول را به من
دادند".
اما اين پايان كار مثلث شوم ترور نبود چرا كه داريوش رضايي نژاد هدف بعدي اين تيم تروريستي اعلام ميشود.
بهزاد عبدلي در اين رابطه ميافزايد:"اواخر تيرماه 1390 ايميلي به من اعلام شد براي عملياتي ديگر".
مريم
زرگر نيز در تكميل اين صحبتها ميگويد:" در عمليات آقاي رضايي ]نژاد[ مثل
ترورهاي قبلي كه انجام داده بوديم باز دوباره گروه ما دور هم در تهران جمع
شديم".
پس از عمليات شناسايي، يكم مردادماه سال 1390 براي اين جنايت تعيين ميگردد.
اما
روش ترور اين بار متفاوت است؛ اسلحه يكي از راكبين موتورسيكلت داريوش
رضايي نژاد محقق جوان كشورمان را مقابل چشمان همسر و فرزند كوچكش آرميتا به
شهادت ميرساند.
عبدلي در توضيح اين عمليات ميگويد:" برخلاف ساير عملياتها در اين عمليات اصلا از بمب استفاده نشد و از تفنگ استفاده شد".
همسر
شهيد داريوش رضايينژاد كه لحظه ترور در خاطر او حك شده است، در اين خصوص
ميافزايد:"من سريع از ماشين پياده شدم و ضارب را دنبال كردم، چند متر از
ماشين دور شده بودم كه با صداي شليك به خودم آمدم، چون ضارب داشت به سمت
منم شليك ميكرد، منم افتادم، صداي موتور را ميشنيدم كه دور ميشد".
عوامل
مزدور وابسته به رژيم صهيونيستي در حالي درصدد بستن پرونده زندگي شهيد
داريوش رضايينژاد بودند كه پرونده خدمت و نجات او براي هميشه در اذهان
عمومي امت اسلامي ايران باز خواهد ماند.
اما بهزاد عبدلي كه در هر سه ترور پيشين نقش اساسي داشت براي بار چهارم براي تروري ديگر دعوت شده و اعلام آمادگي ميكند.
اما
پرده چهارم واقعه ترور دانشمندان هستهاي كشورمان كه اين بار قهرمان آن
شهيد مصطفي احمدي روشن بود بار ديگر با حضور بهزاد عبدلي شكل گرفت به طوري
كه در اين خصوص توضيح ميدهد: "سال 90 دوباره من را خواستند براي عملياتي
ديگر در تهران و اعلام كردند دقيقا همان عمليات به همان شكل صورت ميگيرد و
اين دفعه عكسي را به من نشان دادند به اسم احمدي روشن بود".
رامتين
مهدوي موسايي در ادامه ميگويد:"با مريم و بهزاد آمديم براي شناسايي، من
آنها را تا جايي ميرساندم و اينها ميرفتند عكسبرداري ميكردند و اطلاعات و
تحليلهايشان را ميآوردند در داخل خونه تيمي انجام ميدادند كه چه كاري
بايد انجام شود".
تاكيد ميشود براساس مستندات، بخشهايي از جمع
آوري اطلاعات بر روي ترور شهيد مصطفي احمدي روشن در مكاني به غير از خانه
تيمي صورت گرفته است، چرا كه چند نفر از اعضاي تيم جمع آوري اطلاعات در
شاخههاي عملياتي نقشي ندارند و تنها وظيفه جمعآوري و شناسايي بر روي
افراد و محل ها را بر عهده دارند.
بهزاد ميگويد: "دراين عمليات دو بار قرار ملاقات گذاشتيم در يك كافه ... واقع در خيابان خيام شمالي".
آرام،
فرشيد، بهزاد كه اسمهاي مستعار آرش خردكيش است و در دو ترور قبلي نقش
کليدي داشته است، ميافزايد: 6 روز قبل از عمليات شهيد مصطفي احمدي روشن به
اعضاي گروه پيوستم و يك جمع بندي روي تايمهايي كه اعضاي گروه قبلا
درآورده بودند و حدود 12، 13 روز كار كرده بودند يك جمع بندي نهايي انجام
داديم و قرار شد روز عمليات كار را انجام بدهيم".
سرشاخههاي عملياتي 21 ديماه 1390 يعني روزهاي مصادف با سالگرد ترور شهيد عليمحمدي را براي ترور مصطفي احمدي روشن انتخاب ميكنند.
اميرعباس،
سامان، اميريل يا همان مازيار ابراهيمي نيز در تشريح اين عمليات
ميگويد:"عمليات بعدي ما عمليات شهيد احمدي روشن بود، در اين عمليات من
مسئول عمليات بودم و وظايف طوري تنظيم شده بود كه ايشان را در محله تردد
خودشان در خيابان شريعتي به سمت جلفا و پل سيدخندان بمب را روي ماشينشان
نصب كنيم".
البته شايد تروريستها كه نقشه ترورهايشان را به خوبي قبول داشتند هيچگاه تصور نميكردند در كمين دوربينهاي امنيتي باشند.
بهزاد،
حادثه 7 صبح خيابان گل نبي تهران را اينگونه تشريح ميكند:" روز حادثه فرا
رسيد، روز عمليات من و فرشيد سوار بر موتور اولي بوديم".
فرشيد
ميافزايد:"من راننده موتور بودم، بهزاد بايد بمب را مي چسباند و يك خودروي
206 داشتيم كه سالار و فرانك داخل آن بودند، و بايد ميآمدند جلوي خودروي
شهيد احمديروشن تا سرعتش را ميگرفتند."
فرشيد كه اسم اصلي او آرش
خرد كيش است در محل حادثه اينگونه ادامه ميدهد:"موتور را داخل كوچه
گذاشتيم، موتور مشكي و منتظر مانديم، بعد از 10 دقيقه كه گذشت موتور را
آورديم سر خيابان، آماده روي موتور نشستيم تا موتور تعقيب كننده اول اعلام
كرد كه ماشين احمدي روشن به موضعي كه ما هستيم، دارد نزديك ميشود".
بهزاد
ادامه ميدهد:"بعد از اين توقفها كه حول و حوش 15 دقيقه طول كشيد ماشين
استاد احمدي روشن به سمت پايين آمدند، 206 هم پشت سرش بود".
ساناز
كه وظيفه پشتيباني را بر عهده داشت چگونگي حرکت به سمت ماشين دکتر شهرياري
را نشان ميدهد و ميگويد:"تا يك حدي رفتيم و گروهمان اونجا بودند من سرعتم
را زياد كردم پيچيدم جلوي آقاي احمدي روشن، سرعتش كم شد."
فرشيد
راننده موتوري كه بهزاد سوار آن بود در محل حادثه با اشاره به مكان ترور
ميگويد:" توي اين موضع بود كه ما به ماشين شهيد رسيديم و بمب را به
خودرويشان چسبانديم و ماشين جلوي نردههاي سفيد ]با دست برخي نردههاي حفاظ
كنار خيابان را كه شهيد مصطفي احمدي روشن نزديك آن به شهادت رسيده، اشاره
ميكند[ بمب منفجر شد و ما با موتور از آنجا به انتهاي مسير رسيديم،
پيچيديم سمت چپ."
التبه شايد تروريستها كه نقشههاي طراحانشان را
قبول داشتند هيچگاه تصور نميكردند در كمين دوربينهاي امنيتي باشند چرا كه
تصوير يكي از دهها دوربين امنيتي لحظاتي قبل از عمليات تروريستي را ثبت
كرده است و سرنخهاي مهمي را از اين تيم تروريستي در اختيار دستگاه هاي
امنيتي قرار داده است.
ناگفته نماند توسط همين دوربينها تصوير آرش
كه حامل كيسه بمب بود در يكي از عملياتها با دوربينهاي عملياتي شكار
ميشود و مورد شناسايي قرار ميگيرد.
سامان يا اميريل در ادامه ميگويد:"عمليات بعدي عمليات دكترعباسي بود كه درآنجا من مسئول عمليات بودم".
*رئيسي که براي پيشرفت زنده ماند
اما
دكتر فريدون عباسي يكي ديگر از هدفهايي بود كه اين تيم تروريستي درصدد از
ميان برداشتن وي بودند اما او حالا رئيس سازماني است كه در جهاد علمي كشور
پيشرو است، يعني سازمان انرژي اتمي ايران.
دكتر فريدون عباسي با
چهرهاي متبسم- که شايد به ناتوان بودن دشمنان نظام ميخندد- حادثه روز
ترور خودش را که مصادف با روز ترور دکتر شهرياري بود اينگونه روايت
ميكند:"از نوبنياد حركت كردم، مسير شلوغي را انتخاب ميكردم مسيري كه
ماشينها کند باشند، حركتم را سريع كردم، ميخواستم به موقع برسم به
دانشگاه، چون با آقاي دكتر شهرياري قرار داشتم كه همديگر را در همان اول
صبح ببينيم."
اميرعباس ادامه ميدهد:"تفكيك وظايف كردم براي
بچهها، يك خودرو يك مقدار بالاتر يعني از شمال به جنوب بلوار دانشگاه شهيد
بهشتي مراقب تردد دكتر بود، خود من و يكي ديگر از اعضاء داخل خودروي ديگري
در نزديك خيابان ولنجك بوديم..."
رامتين مهدوي موسايي در ادامه ميافزايد: " ما در تيم ترور دكترعباسي بوديم".
نشمين
زارع با اسم مستعار شادي نيز ميگويد:"دو تا ماشين را به ما نشان دادند،
يكي پژو و ديگري سمند و به ما گفتند بايد عمل همراهي و پشتيباني اين دو
ماشين را انجام بدهيد. من و شوهرم دنباله رو اين دو تا ماشين بوديم..."
شوهر
شادي در تكميل سخنان همسرش ميگويد:" نقش ما نيز به عنوان پشتيباني بود،
كه چون ماشين ما تاكسي زرد رنگ بود، 405 و عمومي بود، گفتند پشت سر
ماشينها به فاصله 5 الي 6 متر به عنوان آخرين ماشين قرار بگيريد."
نشمين
ادامه ميدهد:" كه اگر تصادفي، تيراندازي و يا هرگونه مزاحمي و يا توقفي
پيش آمد ما فورا بايستيم و سرنشينان آنها را سوار كنيم و به سرعت از محل
دور شويم".
دكتر عباسي ادامه ميدهد:"7:42 بود كه بمب به من چسبيد،
نزديك ميدان دانشگاه، كه يك دفعه يك صدايي را شنيدم به در ماشين برخورد
كرد، تا صدا را شنيدم سرم را برگرداندم موتور سوار را كه با هيئت ديدم، از
ديدگاه من صدا و موتور به آن شكل يعني بمب، اينجا ديگر من فوري ترمز گرفتم و
به خانمم هشدار دادم كه بپر بيرون، سريع گفتم بپر بيرون، گفتم حالا تا اين
دور شود بخواهد بزند من ترمز گرفتهام، همزمان كه كمربند را باز ميكردم
در ماشين را هم باز كردم و با يك لگد روي در و درب را باز كردم و پريدم
بيرون، يعني با اين فرض كه منفجر ميشود،حداقل همسرم آسيب نبيند. يعني فقط
خودم در معرض بمب باشم، ولي دويدم به سمت عقب ماشين ديدم منفجر نشد، رفتم
آن طرف ديدم همسرم پياده نشده اينجا بود كه يكدفعه حالت تقاضاي وقت اضافه
كردم از خدا (با خنده) يعني گفتم تا حالا نشده دويدم دوباره سمت در ماشين و
در را باز كردم و با شدت ايشان را از ماشين كشيدم بيرون، بمب منفجر شد".
همسر
دكتر عباسي در اين خصوص ميافزايد: "البته ايشان از صورتش كه خدا رحم
كرده بود گونهاش تركش خورده بود، دستش تا مدتي از كار افتاده بود."
مثلث ترور ياراي مقابله با سربازان گمنام امام زمان (عج) را ندارد
بايد
خاطر نشان کرد که پيچيدگي عملياتها، اسامي متعدد و رمزآلود، پشتيبانيهاي
همه جانبه مثلث سياه ترور يعني آمريكا، انگليس و اسرائيل هم نميتواند
تروريستها را از كمين چشمهاي بيدار دستگاه امنيتي-اطلاعاتي كشور مصون
بدارد و تلاشهاي شبانه روزي سربازان گمنام امام زمان (عج) به ثمر
مينشيند.
اشک شوق مادري که نَگِريست
مادري
كه در شهادت فرزندش نَگِريست حال پس از دستگيري عاملان ترور دانشمندان
هستهاي كشورمان اشك شوق از چشمانش جاري ميشود و ميگويد:" خيلي خوشحالم،
خدا را شكر ميكنم، براي همه بچه ها دعا ميكنم".
مادر شهيد احمدي
روشن مي افزايد:"خوشحالم كه دستگير شدند، اين نشان ميدهد اطلاعات ما خيلي
قوي است و شبانه روز بچهها تلاش ميكنند".
*افتخاري دوباره براي ايران
همسر
شهيد مصطفي احمدي روشن نيز گفت:"احساس افتخار و سربلندي دوباره براي ايران
شد كه در عرض كمتر از 5 ماه كه خيلي زمان كوتاهي است براي دستگيري عامل
ترور، اين احساس كه الحمدالله ايران ما همچنان مقتدر است بعد ازاين ترورها
كه در عرض اين 2 سال افتاد بالاخره در عرض كوتاهي وزارت اطلاعات توانست
عوامل اصلي اين ترورها را دستگير كنند، اين خيلي احساس خوبي است براي من".
*اقتدار ايران قابل شمارش نيست
پدر
شهيد احمدي روشن نيز ميافزايد:"اقتدار كشور ما الحمدالله ساليان سال است
كه به مرحله ظهور رسيده و همه به عينه ديدند كه ما در چه جاهايي اقتدار
داشتهايم كه اگر بخواهيم بشماريم از حد به در است، اين خيلي جايگاه تشكر و
امتنان دارد".
*خوشحالم که مردم ايران خوشحال شدند
مادر
شهيد قشقايي نيز كه فرزندش دوست و همكار شهيد احمدي روشن بود و در يك
حادثه به سوي خدا پركشيدند، خوشحالي خود را اينگونه ابراز ميكند:" خوشحالم
كه مردم ايران خوشحال شدند، از ديروز تا به حال مردم همينجوري زنگ ميزنند
خونه ما، خبر خوشحالي ميدهند، ميگويند اين تروريستها را دستگير كردند،
دعا ميكنم هميشه در پناه آقا امام زمان (عج)، خدا حفظشان كند. هميشه تنشان
صحيح و سلامت باشد با اين كفار و اشرار مبارزه كنند كه دارند به خوبي
مبارزه ميكنند دستشان درد نكند".
*بخاطر اون روزها ناراحت شدم
همسر
شهيد رضا قشقايي با همان صلابت همسرش ميگويد:" هم ناراحت شدم هم خوشحال
شدم، ناراحتي من به خاطر اين بود كه ياد اون روزها افتادم و خوشحالي من به
خاطر اين بود كه اين كفار را به دام انداختند تا به سزاي اعمالشان
برسانند".
*براي من مسجل بود
اما
همسر شهيد داريوش رضايي نژاد نيز از دستاورد بزرگ سربازان گمنام امام زمان
(عج) تقدير و تشكر ميكند و ميافزايد:" اين براي من مسجل بود كه حتما اين
افراد دستگير ميشوند، حالا چه داخل ايران باشند چه خارج ايران. چون به
قدرت دستگاه امنيتي خودمان واقعا ايمان داشتم و ميدانستم صددرصد دستگاه
امنيتي ما يكي از قويترين دستگاهها در منطقه است و به شرط زنده بودن اين
افراد هر كدام از اين تروريستها، اين افراد نهايتا دستگير ميشوند".
*سربازان گمنام واقعا گمنام هستند
چهره
متبسم همسر دكتر شهرياري نيز به خوبي حكايت از رضايتمندي اقدامات
پيروزمندانه سربازان گمنان امام زمان (عج) داشت مخصوصا آنجايي كه گفت:"جاي
تبريك به ملت ايران است و يك دست مريضادي به بچهها كه طي يكسال و نيم كار
كردند روي اين قضيه، و خب من خودم هم هميشه در اين مدت هم از خدا خواستم و
هم از خود دكتر خواستم و وزارت اطلاعات را خيلي دعا كردم كه زحمتهايشان بي
ثمر نماند، چون در جاهاي ديگر زحمتهايشان عيان است، وزارت اطلاعات وقتي
سربازان گمنام ميگويد واقعا گمنام هستند، آنقدر فشار به آنها ميآيد و
صدمهها ميبينند كه ملت خبردار نميشوند".
*براي مبارزه کلي کار داريم
قطعا
پسر شهيد شهرياري خنده مليح را از پدر به ارث برده است زيرا كه همانند
خنده آشناي دكتر مجيد شهرياري ميگويد:"آن كسي كه برنامه ريزي ميكند و آن
كسي كه اومده عمليات را تعيين كرده و اون هدفش كه چرا اون كار را كرده، اون
واسه من مهم است،كه حالا انشاالله واسه مبارزه با اينها كلي كار داريم".
*اسرائيل نميتواند در مقابل تقدير الهي بلند شود
دختر
شهيد شهرياري نيز ميگويد:"يك چيزي كه اسرائيل هنوز بهش نرسيده اين است كه
نميتواند در مقابل تقدير الهي بلند شود و آن چيزي است كه اسرائيل هنوز
بهش نرسيده است".
به جد تشکر مي کنم
و
اما فريدون عباسي در قامت رئيس سازمان انرژي اتمي جمهوري اسلامي ايران كه
خود از زخم ديدگان گروه تروريستي مثلث سياه ترور است اقدام سربازان گمنام
امام زمان (عج) را اين چنين ميستايد:"جا دارد از اينجا از برادرانمان كه
در وزارت اطلاعات شبانه روزي دارند زحمت ميكشند تشكر بكنم، هم به عنوان يك
فرد ايراني كه شاهد تلاشهاي آنها بودم و هم به عنوان يك مسئول در كشور كه
حسب شغلم اطلاعات كافي را دارم از آن فعاليتها و برنامههاي كه انجام
ميدهند به جد تشكر ميكنم از آنها و خدا قوت ميگويم."
*از خوشحالي حال خودم را نميفهمم
همسر
شهيد عليمحمدي كه همواره در طول سه سال گذشته يعني از زمان ترور همسرش از
سربازان گمنام امام زمان (عج) قدرداني كرده، در خصوص دستگيري عاملان ترور
شهداي هستهاي كشورمان از ابراز خوشحالي خود دريغ نميكند و ميافزايد:"من
هم خيلي تشكر ميكنم، اول از همه از دوستانمان در وزارت اطلاعات، از
برادرانم كه ميدانم خيلي زحمت كشيدند و خيلي خوشحالم، خيلي خوشحالم،
حقيقتش اصلا حال خودم را نميفهمم و اميدوارم كه همه اينها كه گرفته
ميشوند بعلاوه عوامل اصلي كه خارج از كشور هستند به سزاي اعمالشان برسند".
*باز در صحنهايم
اما
ملت فهيم ايران كه همواره مشوق و پشتيبان جمهوري اسلامي در همه زمينهها
بودند اين بار نيز فرزندان گمنام خود را كه موفق به كشف و انهدام تيم ترور
شده بودند مورد نوازش و حمايت قرار دادند به طوري كه در مصاحبههاي آنها
اين جملات قاطع ديده ميشود".
"خيلي خوشحال شدم يعني منتظرش بودم"،
"احساس و غرور يا هر چيز ديگري كه بشه اسمش را گذاشت به من دست داد،
مصممتر به كار خودمان و براي آخرين هدفمان ميجنگيم"، "دانشمندان ما
نخبههاي ما هستند و سرمايههاي اين مملكت هستند و ما نسبت به همه شان تعصب
داريم و ناراحت ميشويم حتي خاري به پايشان برود چه برسد به اينكه بحث
ترور و اين مسائل مطرح شود"، "نشانه قدرت داخلي است"، "من از شنيدن اينكه
يه كسي كه اين كار را كرده گرفتنش خيلي خوشحال شدم"، "قطعا كسي كه منافعش
در خطر است و ببيند با پيشرفت ملت ايران ممكن است منافع مشتركي كه دارند
حالا آمريكا، اسرائيل يا هر جاي ديگري به مخاطره بيفتد اين گونه واكنش نشان
ميدهد".
*تبريك به امام زمان (عج)
حجتالاسلام
والمسلمين حيدر مصلحي وزير اطلاعات جمهوري اسلامي ايران بلافاصله پس از
پيروزي سربازان گمنام امام زمان (عج) كه موفقيت بزرگي در تثبيت و اثبات
اقتدار ايران اسلامي است، گفت: من لازم ميدانم به سهم خودم اين موفقيت
بزرگ را به محضر مبارك آقا امام زمان (عج)، مقام معظم رهبري و ملت ايران و
خانواده معزز شهداي ترور عرض تبريك و تهنيت داشته باشم و لازم است اشاره
داشته باشم كه در اين ترورهايي كه به دست استكبار و سرويسهاي اطلاعاتي
موساد و مجموعههايي كه با اونها همراهي ميكردند اتفاق افتاد، ما جداي از
شهداي عزيزي كه تقديم كرديم جانبازاني هم اين ترورها داشت كه اين جانبازان
همسران شهيدان شهيد شهرياري و شهيد رضايي نژاد هستند كه شهيد شهرياري همسرش
براثر تركش بود و همسر شهيد رضايي نژاد با اصابت گلوله جانباز شده، آقاي
دكتر عباسي كه خود ايشان مجروح شد همسر ايشان در اين انفجار باز جزء
مجروحين و جانبازان است و من براي اين عزيزان آرزوي سلامت و موفقيت دارم كه
انشاءالله بتوانند چون خود اين عزيزان با همسرانشان در واقع در فضاهاي
علمي كشور اثرگذار بودن و نقش ايفا كردن بتوانند اين مجموعه جانبازان
باقيمانده از ترورهاي اخير در فضاي علمي كشور نقش ايفا كنند و بتوانند
موفقيتهاي بزرگي را براي انقلاب اسلامي و ايران به ارمغان بياورند".
*هضم ترور در قانون شهادت
اما
نكته جالب اينكه هدف ديروز تروريستها از يك موج عظيمي ميگويد كه به
دنبال اين ترورها خروشان شده است همان موجي كه تعريف ترور را در قانون
شهادت تغيير داد.
*جوابگوي نياز داوطلبين صنعت هستهاي نيستم
رئيس
سازمان انرژي اتمي ايران در اين باره ميگويد:"من هم به عنوان متخصص
هستهاي و هم به عنوان شخصي مسئول در صنعت هستهاي كشور ميگويم؛ من الان
ظرفيت پذيرش متخصصين كشور را كه خواهان هستند بيايند در انرژي اتمي همكاري
كنند عليرغم اين تحريمها و ترورها ندارم، بايد بروم ظرفيتسازي كنم كه
جواب اين موج عظيمي كه آمده و ميگويد ميخواهم همكاري بكنم را بدهم، يعني
ما همه معاونين و متخصصين سازمان را بسيج كرديم كه بياييد ظرفيتهاي علمي
فني را افزايش بدهيد تا ما جوابگو باشيم".
گفتني است؛ اعضاي اين تيم
گسترده تروريستي در پي يكسري عمليات پيچيده اطلاعاتي در چنگ قانون گرفتار
ميشوند و مشخص ميشود اين تيم عملياتهاي متعدد ديگري را در دستور كار
داشتند كه با اين ضربه مهلك تمامي نقشههاي آنها خنثي و نقش برآب شد.
*نکاتي براي تامل
اما در پايان اين چند نكته لازم به ذكر است:
1-فرزندان
جمهوري اسلامي ايران هيچگاه دشمني مثلث شوم ترور را از ياد نخواهند برد و
آرمانهاي شهدا را بيش از پيش دنبال خواهند كرد كه مويد اين نكته رويش
هزاران احمدي روشن در راه جهاد علمي ايران اسلامي است كه نه تنها از شهادت
نميهراسند بلكه آنرا افتخار ميدانند كه نتيجهاش رتبه اول رشد علمي در
منطقه ميشود.
2-با افتادن نقاب طراحان ترور يعني آمريكا، انگليس و
رژيم جعلي صهيونيستي، جمهوري اسلامي خود را در پيگري حقوقي در مجامع
بينالمللي محق ميبيند چرا كه كلوپ ترور تروريستها از ماه ها پيش كه
سوداي ايجاد مزاحمت در مسير پيشرفت كشور را در پيش گرفت هر آنچه در چنته
داشت به كار بست ولي بسياري ازا ين ترورها و بمبها در همان مراحل اوليه
كشف و خنثي شدند.
اقدامات پيشگيرانه صورت پذيرفت و تيمهايي كه قصد
اخلال و خرابكاري در مراكز صنعتي و حساس كشور را داشتند منهدم شدند كه تنها
گوشهاي از آنها اطلاع رساني شد اما آنچه در " كلوپ ترور" بيان شد
گوشههايي از اعترافات خيانتآلود اين تيم گسترده تروريستي است و اطلاعات
تكميلي در مستندهاي بعدي نيز اطلاع رساني خواهد شد.
و در پايان با
توجه به مستندات به دست آمده از محل آموزش تروريستها در اقليم مجاور و
ترانزيت آنان به سرزمينهاي اشغالي از طريق خاك يكي از كشورهاي همسايه اين
هشدار ضروري است كه واكنش مناسب در مناسبات ديپلماتيك از سوي مجاري مربوطه
صورت خواهد پذيرفت.
*سوال پاياني
و يك سوال آخر:
چه
كسي جواب چشمان معصوم آرميتاي داريوش و علي مصطفي را ميدهد و مجامع
پرسروصداي به اصطلاح حقوق بشر تا به كي به سكوت خود ادامه خواهند داد؟
و
اما در انتهاي اين مستند زمزمههاي سرودي از شهيد داريوش رضايي نژاد پخش
ميشود كه شايد او براي چنين روزي سروده بود چرا كه ميگويد از خون جوانان
وطن لاله
خدا لاله
عزيز لاله
جانم لاله دميده
و...