به گزارش ايسنا در اين گفتوگو ميخوانيم:
ناصر گیتیجاه بازیگر پیشکسوت سینمای ایران حدودا نیمقرن تجربه بازیگری دارد و طی این مدت نقشهای خاطرهانگیزی را در آثاری مانند «خواستگاری»، «راه دوم» و «خط پایان» ایفا کرده است، ولی با این حال این کمدی «خوابم میآد» عطاران بود که باعث شد وی بتواند دیپلم افتخار بهترین بازیگر مرد را در بخش فیلمهای اول جشنواره سیاُم فیلم فجر از آن خود کند. گیتیجاه درباره همکاری با عطاران و عبدی و همچنین سکانسهای حذف شده «خوابم میآد» و «گشت ارشاد» صحبت کرده است.
سکانسهای حذف شده «گشت ارشاد» درباره نزولخوری بود
درباره کمکاریام در دهه 80 باید بگویم در این ده سال بیشتر در تلویزیون بودم. به هر حال پیشنهاد سینمایی خوب به ما نمیشد اما کار در «گشت ارشاد» باعث شد بار دیگر به سینما بازگردم. من در «گشت ارشاد» در دو سه سکانس خوب بازی داشتم اما متاسفانه ممیزی ارشاد این سکانسها را حذف کرد؛ این سکانسها راجع به نزولخواری بود و اتفاقا با دیدی طنز کوشیده شده بود در مذمت نزولخواری صحبت شود اما فیلم در جشنواره اکران شد، ولی این سکانسها را ندیدم. این شد که سراغ سعید سهیلی رفتم و علت را پرسیدم، او پاسخ داد که که ممیزی ارشاد باعث حذف این سکانسها شده است.
ریزهکاریهای کار عطاران
همین که عطاران یک بازیگر مرد را برای ایفای نقش یک پیرزن در «خوابم میآد» انتخاب کرده که به نوعی محدودیتهای ممیزی را هم دور میزند، یک ریزهکاری است دیگر! البته قدیمترها هم که تئاتر تازه راه افتاده بود این بازیگران مرد بودند که به جای زنها ایفای نقش میکردند چون در آن زمان شرایط طوری بود که زنان کمتر جرات میکردند سراغ تئاتر بیایند. یکی از دلایل موفقیت «خوابم می آد» همین حضور عبدی در نقش یک پیرزن است. به عنوان مثال آن صحنهای از فیلم که در آن من عبدی را ماچ میکنم از جمله نماهای خندهدار فیلم است که به هنگام نمایش در جشنواره به شدت مورد توجه مردم واقع شد.
یکی از سکانسهای عالی «خوابم میآد» را زدند
یک سکانس عالی بازی من در «خوابم میآد» را زدند. این سکانس مربوط به نمایی بود که دوره جوانی من در فیلم مرور میشد؛ در این سکانس من در حالی وارد اتاق میشدم که اکبر عبدی به عنوان مادر بچه در حال داغ کردن فرزندش با قاشق است و خطاب به فرزندش میگوید "هر موقع جیش داری، بگو جیش دارم!" در این سکانس من وارد ميشوم و خطاب به عبدی میگویم "هر وقت بچه را بزنی با من طرفی"، عبدی هم قاشق را میگذارد لای شالش و به طرف من آمده و مرا به دیوار میکوبد. این نما به صورت اسلوموشن در فیلم قرار داده شده بود و نمای برخورد من با دیوار هم خیلی طبیعی از کار درآمده بود. اما متاسفانه این سکانس کاملا کُمیک حذف شد و وقتی از عطاران دلیل آن را پرسیدم پاسخ داد اداره نظارت اعتقاد دارد که این نما، ترویج زنسالاری است.
به جز این نما، بقیه نماهای من حذف نشد. حتی وقتی از عطاران هم درباره کیفیت نسخه اکران عمومی فیلم پرسیدم گفت فقط مقداری از سکانسهای خانم زارعی و خودِ عطاران حذف شده و به سکانسهای من کاری نداشتهاند.
عبدی بیرونش هم بامزه است
درباره کار با عبدی همین قدر بگویم که عبدی بیرونش هم بامزه است. پشت صحنهاش هم شیرین است و لحظهای به شما اجازه نمیدهد در لاک تنهایی فرو رويد و ناراحت چیزی شوید. عبدی میگفت و میخندید. او با لطیفهها و جوکهای دست اولی که برای ما تعریف میکرد سعی میكرد حتی برای یک لحظه هم که شده اجازه ندهد فضایی سنگین بر کار حاکم شود.
رابطه تهیهکننده با عبدی خوب بود
راستش را بخواهید من چیزی درباره مشکلات ما بین تهیهکننده «خوابم می آد» و عبدی نمیدانم. فقط همین قدر بگویم که آقای تختکشیان یکی دو بار سر صحنه آمد و در آن دفعات معدود هم رابطهشان با آقای عبدی نسبتا خوب بود. شخصا مشکل خاصی ندیدم.
سر لوکیشن به همه سلام میکردم
من سر صحنه «خوابم میآد» که میرفتم از در حیاط که وارد لوکیشن میشدم. اگر 50 نفر هم در حیاط بودند به همه سلام و سعی میکردم کاری کنم که دیگران با روی باز با من برخورد کنند. البته این مختص «خوابم میآد» نبوده و در دیگر کارها هم همین قدر با احترام با دیگران برخورد میکنم. خدا شاهد است کمتر اتفاق میافتد من از آبدارچی صحنه بخواهم برایم چای بیاورد، بلکه خودم شخصا برای خودم چای میریزم اما متاسفانه این روزها بازیگران جوانتر چنانکه باید چنین مواردی را رعایت نمیکنند. یادم نمیرود سال 32 که تازه کار تئاتر را شروع کرده بودم سعی میکردم همواره احترام بزرگترها را رعایت کنم. باور کنید بارها پولی که از تئاتر میگرفتم را خرج هنرمندان میکردم تا آنها وقتی فردا سر تمرین میآیند جواب سلام ما را بدهند. این طوری نبود که در سینما باز باشد تا هر کس دلش بخواهد وارد شود.
سعی میکردم پول میز بقيه را حساب کنم
در روزگار نوجوانی که تازه کار تئاتر را شروع کرده بودم، شبی یک تومان از تئاتر درآمد داشتم و مادرم هم روزی پنج تومان پول توجیبی به من میداد. وقتی از سر تمرین تئاتر به لالهزار رفته و بزرگان تئاتر آن زمان را میدیدم علاوه بر رعایت کامل ادب و احترام، سعی میکردم پول میز آنها را هم حساب کنم، بلکه آنها تجربیاتشان را راحتتر در اختیار ما بگذارند. آدمهای بزرگی مثل اصغر تفکری، ناصر بلورچیان و هوشنگ سارنگ از جمله این هنرمندان بودند؛ به خصوص سارنگ که دریایی بود برای خودش. اما الان کار به جایی رسیده که به بازیگری تازه به دوران رسیده سلام میکنی اما زورش میآید جواب سلامت را بدهد. بعضیها هم به جای عرض ادب آنقدر در چشمانت زل میزنند تا به آنها سلام کنی!