کد خبر: ۷۰۷۰۸
زمان انتشار: ۱۳:۱۷     ۱۱ مرداد ۱۳۹۱
پیغمبر راجع به شهادت امام حسین(ع) با امیرالمؤمنین سخن می‎گوید، ایشان می‎فرمایند: می‎شود به من نشان بدهید؟ پیامبر دستشان را تکان می‎دهند و یک مشت خاک بر می‎دارند و به دست علی(ع) می‎دهند و می‎گویند: بگیر! این هم خاکش!

فارس، آیت‌الله مجتبی تهرانی از اساتید برجسته اخلاق در نهمین جلسه از جلسات اخلاق و معارف اسلامی ویژه ماه مبارک رمضان به موضوع «دعا» پرداخت که مشروح آن در پی می‌آید:

 

أعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ؛ بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیمِ؛

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ وَ اسْمَعْ‏ دُعَائِی‏ إِذَا دَعَوْتُکَ‏ وَ أَقْبِلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُکَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ»

مروری بر مباحث گذشته

بحث ما راجع به این بود که در ماه مبارک رمضان به تلاوت قرآن و دعا کردن ترغیب و سفارش شده است و این دو از افضل اعمال در این ماه محسوب می‏شود. تلاوت قرآن که کلام الهی به شمار می‏آید، به نوعی بازگو کردن کلام ربّ تلقّی می‏شود و همین مطلوب است. در دعا هم نوعی گفت‎ و گو بین عبد و ربّ و راز و نیاز بین این دو و اظهار حاجت است که این هم مطلوب می‏باشد. در باب دعا گفتیم که دعا چه برای خود، چه برای دیگران، دنیوی یا اخروی، باید به خیر باشد، نه به ضرر.

به این مناسبت به بحث دعا برای مشرکین و کفّار وارد شدیم، که در اینجا دعای خیر برای آن‎ها دارای بحث است. آن‎ها را دسته‎بندی کردیم و گفتیم: یک دسته مستضعف و دستۀ دیگر معاند هستند. در مستضعفین اشکالی ندارد ولی در معاند این‎طور نیست. راجع به همه این‎ها بحث کردیم. جلسه گذشته به عنوان نمونه روایاتی از پیغمبراکرم نقل شد؛ می‎بینیم که اشخاص و گروه‎هایی هستند که پیامبر علناً نفرین‌شان می‎کند و من بعداً به نمونه‎هایی از آن اشاره خواهم کرد.

رسوا کردن چهره‎های معاند

در اینجا هر چه گفتیم دو جهت داشت؛ یک: حضرت نسبت به گروه‎هایی که لعن فرمود، یک دسته کسانی بودند که چهره‎های سیاسی، اجتماعی داشتند و در اجتماع برجسته بودند و قهراً افراد مستضعف، دنباله‎رو آن‎ها قرار می‎گرفتند. این افراد در هر عصری وجود دارند. پیغمبر برای اینکه این چهره‎ها را معرّفی کند، آن‎ها را نفرین می‎کردند. حتّی بعضی از چهره‎های شخصی را مکرّراً نفرین می‎فرمودند. معلوم می‎شود خطر، خطر بزرگی بوده است. این یک گروه هستند.

تقسیم‎بندی اجتماعی اشخاص

این را اشاره کنم که در اجتماع هم همین‎طور است. یک گروه هدایت‎شدگان هستند که آن‏ها محلّ صحبت ما نیستند. در مقابل گروهی هستند که مستضعفند و از نظر مسائل اجتماعی دنباله‎رو کسانی که در اجتماع چهره‎هایی انگشت‎نما و به اصطلاح معروف هستند، می‏شوند.

معنای درستِ استعمار

در اینجا در مورد کلمۀ مستضعف تذکّری بدهم. جلسۀ گذشته، یکی از دوستان مطلب خوبی را اشاره کرد. الآن در جامعه‎مان این‎طور شده و البتّه از گرفتاری ما است، که وقتی لغت «مستضعف» را به کار می‎برند ذهن‎ها به طرف پول می‎رود. موضوع استضعاف را بر پول قرار داده‎اند و کسانی که دستشان از امور دنیایی تهی است را «مستضعف» می‎گویند. در حالی که مستضعف بالاتر از این است. استضعافی که می‎گوییم، در جامعه دو گروه از آن وجود دارد، به‏معنای استضعاف فرهنگی و فکری است.

ریشه استضعاف مادّی، استضعاف فرهنگی است

استضعاف فرهنگی، جامعه را بدبخت می‎کند و این را بدانید که اصلاً ریشه استضعاف مادّی، استضعاف فرهنگی است.

«استعمار» بر پایه «استحمار»

این را گاهی در بحث‎ها گفته‎ام که «استعمار» بر پایۀ «استحمار» است. اوّل استحمار می‎کنند، یعنی سطح فکر انسان را پایین می‎آورند و بعد بر او مسلّط می‎شوند. مستضعفِ بدبخت، کسی است که استضعاف فرهنگی و استضعاف فکری داشته باشد؛ چنین شخصی دیگر هیچ‎چیز ندارد و می‎توان به راحتی بر او مسلّط شد. من از نظر فرهنگی می‎گویم، امّا چه در بُعد اخلاقی باشد، چه اعتقادی و چه اجتماعی‎، در هر بُعدی اوّلین مسئله استحمار است.

ابزار دستِ حکومت‎های باطل

در بحث‎های گذشته‎ام در دهه عاشورا گفتم: آن‎هایی که حکومت‎های باطل دارند، ابزار دستشان سه چیز است: «تطمیع»، «تهدید» و «تحمیق». «تحمیق» یعنی پایین آوردن سطحِ فکر. پیغمبر و ائمّه، اشخاصی که در اجتماع، چهرۀ مقبول مذهبی داشتند ولی منحرف بودند را معرّفی می‎کردند.

جایگاه منحرفین مذهبی

تنها مسئله سیاسی، اجتماعی نبود، که بیایند و فقط عمروعاص و معاویه و ابو سفیان و مروان بن حکم را معرّفی کنند، بلکه منحرفین مذهبی را هم که در اجتماع مقبولیت داشتند، معرّفی می‎کردند. این منحرفین به اسلام بسیار ضربه زدند. به عنوان نمونه دو، سه روایت می‎آورم. نمی‎خواهم وارد شوم و تک تک را نام ببرم که چه کسانی را لعن کردند، کسانی‏که چه در بُعد اجتماعی چه در بُعد مذهبی برای اجتماع مضرّ بودند.

منحرف مذهبی، در کمین مردم

دقّت کنید! ببینند که ائمّه ما مبتلا به چه کسانی بوده‎اند و مردم چقدر سطح فرهنگی و فکریشان پایین بوده است. روایت را حفص بن عمرو نقل می‏کند: «کُنْتُ جَالِساً عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه‎السّلام)»؛ خدمت امام‎صادق(علیه‎السّلام) نشسته بودم، «فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ»؛ شخصی به حضرت عرض کرد، «جُعِلْتُ فِدَاکَ»؛ فدایت شوم! «إِنَّ أَبَا مَنْصُورٍ حَدَّثَنِی‏»؛ ابامنصور کسی بود که در اجتماع چهره مذهبی داشت و عدّه‎ای هم به او گرویده بودند، «حَدَّثَنِی‏ أَنَّهُ رُفِعَ إِلَى رَبِّهِ»؛ آن فرد می‎گوید: خودِ ابامنصور برای من نقل کرد که: او را نزد پروردگارش بردند، «وَ تَمَسَّحَ عَلَى رَأْسِهِ»؛ پروردگارش هم دستی به سرش کشید، «وَ قَالَ لَهُ بِالْفَارِسِیَّةِ»؛ پروردگارش به فارسی به او گفت: «یَا پسر».

ائمّه در مواجهه با انحراف

ببینید ائمّه و پیغمبرِ ما به چه مبتلا بودند. انحراف تنها مسائل سیاسی و اجتماعی نبود بلکه فرهنگی هم بود و چه بسا این بدتر از آن باشد. امام‎صادق(علیه‎السّلام)، راجع به ابلیس روایت مفصّلی را از پیغمبراکرم نقل فرمودند تا به جمله‎ای که مربوط به این شخص بود رسیدند، بعد فرمودند: «قال إِنَّ أَبَا مَنْصُورٍ کَانَ رَسُولَ إِبْلِیسَ»؛ این ابامنصور فرستاده ابلیس است، «لَعَنَ اللَّهُ أَبَا مَنْصُورٍ لَعَنَ اللَّهُ أَبَا مَنْصُورٍ ثَلَاثاً»  ؛ حضرت سه بار لعنتش کردند.

شعار بی‎شعور ارزشی ندارد

اشاره کردم که وقت اجازه نمی‎دهد تا روایت بیشتری بخوانم و الّا اگر این‎ها را برای شما نقل می‎کردم، می‎دیدید که ائمّه ما در جامعه، چه ابتلائاتی داشتند. منشأش هم عدم شعور است. چندین بار و مکرّر مطرح کرده‎ام و اصلاً تکیه‎گاهم این است که: انسان برود و شعور پیدا کند. شعار بی‎شعور به درد نمی‎خورد. شعار بی‎شعور، جامعه را به سوی بدبختی سوق ‎می‎دهد.

سطح جامعه را بالا بکشید!

اگر جامعه عدم شعور پیدا کرد، چنین جامعه‎ای را می‎شود به سرعت تحمیقش کرد، یعنی می‏توان آن را استعمار و استحمار کرد و بعد هم بر آن مسلّط شد. شخصی می‎آید شعار غلیظ‎تر و قشنگ‎تر می‎دهد و افراد جامعه را به سمت خودش می‎کشاند و بعد هم بر آن‎ها تسلّط پیدا می‎کند. نباید این کار را کرد، باید به جامعه شعور تزریق کرد. أبو‎الخطّاب کسی است که از غُلات بوده و افراد زیادی هم دور او جمع شده بودند. جریان اینکه حضرت او را لعن کردند قضیه مفصّلی دارد. نمی‎خواهم تنظیر کنم به اینکه در وضع فعلی جامعه خودمان هم از این مسائل وجود دارد. نمی‎خواهم از بحثم منحرف شوم، من کلیّت مسئله را می‎گویم، مصداق با خودتان باشد.

واکنش در برابر کید دشمنان

پیغمبر اکرم(ص)، آن‎هایی که احساس می‎کرد خطرشان برای اسلام و جامعه بیشتر است را مکرّر در جامعه و علناً لعن می‎کردند. آن‎ها چه کار می‎توانستند بکنند؟ به خدا قسم که دشمنان کم نگذاشتند ولی آن‎ها گفتند و مردم را روشن کردند؛ امّا چه می‎شود کرد؟ همان است که بیان کردم: وقتی پول آمد، یعنی تطمیع و تهدید و امثال این‎ها صورت گرفت، اثر خودش را می‎گذارد.

معاویه؛ سردمدار معاندین

در روایتی است که: «أَقْبَلَ أَبُو سُفْیَانَ وَ مُعَاوِیَةُ یَتْبَعُهُ‏»، أبوسفیان می‎آمد و پسرش معاویه هم دنبالش بود، پیغمبر دید: «فَقَالَ رَسُولُ‏اللَّهِ(صلّی‎الله‎علیه‎و‎آله‎وسلّم) اللَّهُمَ‏ الْعَنِ‏ التَّابِعَ‏ وَ الْمَتْبُوعَ»؛ خدایا آنکه جلو می‎رود را لعنت کن و آن‎کس که به دنبالش می‌رود. هر دو پدر و پسر را، «اللَّهُمَّ عَلَیْکَ بِالْأُقَیْعِسِ».  این روایت را یک راوی از پدرش نقل می‎کند و به پدرش می‎گوید: این روایتی که شما نقل می‎کنید، در آن «بِالْأُقَیْعِسِ» کیست؟ می‎گوید: او معاویه است. که حضرت در اینجا فرمودند: «اللَّهُمَّ عَلَیْکَ بِالْأُقَیْعِسِ»؛ یعنی خدایا! معاویه را به خصوص می‎گویم. به تعبیر من حضرت می‎دانست که او چه موجودی است. أبوسفیان در زمان پیامبر، آن‎قدر برد نداشت امّا چه کسی بود که ده‎ها سال جامعه را به انحراف کشانید؟ معاویه بود. این دشمنان کم نگذاشتند.

لعن و نفرین در آینه تاریخ

این روایاتی که گفتم خیلی است. شاید شانزده، هفده نفر بودند که پیامبر، شخصاً آنان را لعن و نفرین کرد. آن‎هایی که اهل تاریخ هستند به تاریخ مراجعه کنند و به ایشان هم می‎گویم که من این تعداد را دیدم، که در آن شخص را نفرین کرده‏اند. البتّه پیامبر هم شخص را نفرین کرد که به مردم بفهماند تا فریب آن‎ها را نخورید و هم گروه ها را. دقّت کنید! دو گونه وارد شده است، هم شخصی و هم جمعی. در جمعی‎ها دیدم، در حدود پنج گروه بودند که حضرت آن‎ها را نفرین و لعن کرد. البتّه در رابطه با ائمّه زیاد است؛ در حدود دویست مورد یا بیشتر دیدم.

ائمّه برای ما کم نگذاشته‎‎اند

اسلام کم نگذاشته است. این ما هستیم که نمی‎خواهیم برویم، بفهمیم و شعور پیدا کنیم و الّا ائمّه برای ما کم نگذاشته‎اند. روایتی است از امام‎صادق (علیه‎السّلام) است که: «کَانَ الْحُسَیْنُ مَعَ‏ أُمِّهِ‏ تَحْمِلُهُ‏»؛ حضرت زهرا(سلام‎الله‎علیها) امام‎حسین را بغل کرده بودند و در کوچه‎ها می‎رفتند. پیغمبر به آن‎ها رسیدند، «فَأَخَذَهُ‏ رَسُولُ اللَّهِ فَقَالَ لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلِیکَ»؛ نوه‎شان را از دخترشان گرفتند و فرمودند: خدا لعنت کند کسانی که تو را می‎کشند! اینجا گروهی بود. «وَ لَعَنَ اللَّهُ سَالِبِیکَ»؛ خدا لعنت کند کسانی که اموال تو را غارت می‎کنند، «وَ أَهْلَکَ اللَّهُ الْمُتَوَازِرِینَ عَلَیْکَ وَ حَکَمَ اللَّهُ بَیْنِی وَ بَیْنَ مَنْ أَعَانَ عَلَیْکَ»؛  خدا لعنت کند آن‎هایی که با این افراد هم‎دست می‎شوند؛ خداوند میان من و کسانی که بر ضد تو، به یاریِ یکدیگر می‎روند، حکم کند.

پیغمبرِ رحمت برای غیر معاند

این ائمّه چه چیز کم گذاشتند؟ پیغمبر هم شخصاً و هم از نظر گروهی نفرین کرده‎اند. پیغمبر هدف‎گیری کرده بود؛ می‎دانست، این کسی که دارد لعنش می‎کند، «لَم یُؤمِنُ بالله» است. گفتم که پیامبر برای غیر معاند «رحمة‎للعالمین» است. اگر می‎خواست معاند را لعن نکند و برایش هم دعا به خیر کند، لغو و بیهوده بود، چون می‎دانست که او اصلاح‎شدنی نیست. در اینجا هم دعای معنوی‎ غلط است و هم دعای مادّی. ولی فقط برای اتمام حجّت این کار را می‎کردند.

علی(علیه‎السّلام) در کربلا

روایتی است از علی(علیه‎السّلام) که وقتی پیغمبر راجع به قتل امام‎حسین سخن می‎گوید، ایشان می‎فرمایند: چه ‎طور ممکن است؟ در روایت است که علی(علیه‎السّلام) می‎گوید: می‎شود به من نشان بدهید؟ پیامبر دستشان را تکان می‎دهند و یک مشت خاک بر می‎دارند و به دست علی(علیه‎السّلام) می‎دهند و می‎گویند: بگیر! این هم خاکش. علی(علیه‎السّلام) وقتی می‎خواست به جنگ برود، در زمین کربلا نشست و های های گریه کرد. گفت: این خاک بوی همان خاکی را می‎دهد که پیغمبر به دست من داد.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها