ـ خطّ مقدّم مبارزه کنوني دشمنان غربی بر عليه انقلاب اسلامي، عرصه اقتصادي است، و اقتصاد مقاومتی، ناظر به همين مبارزه و درگيري اقتصادی با دشمن و مقاومت در برابر توطئههای آنها در سطح ملي و جهاني است.
2ـ اقتصاد مقاومتي، حرکتي انفعالي نيست؛ بلکه سلب و ايجاب را با هم دارد. اقتصاد مقاومتي نبايد بر اساس الگوهاي رايج اقتصادي (مثل چين و هند) که تنها ميخواهند در موازنه جهاني، سهم تأثير خود را بالا ببرند، تعريف شود؛
چون اين رقابت و جنگ اقتصادي، بر سر طراحي الگوي جديد نيست، بلكه براي سهم خواهي و بالا بردن جايگاه خودشان در درون الگوي سرمايهداري است، اما اقتصاد مقاومتي به معناي آمادگي روحی و عملي براي مقاومت در برابر حملات اقتصادی دشمن و پاسخ به آن (در کوتاهمدت) و حرکت به سمت طراحی الگوی اقتصادی اسلامي در چهارچوب الگوی اسلامي ـ ايراني پيشرفت (در درازمدت) است.
3ـ جامعه اسلامي در مقاومت اقتصادي خود، (علاوه بر بصيرت سياسی و فرهنگي) بايد به بصيرت اقتصادی برسد و حب و بغض اقتصادي پيدا کند؛ در اين صورت، عضو جامعه اسلامي ميفهمد كه رفتار اقتصادي او چه نسبت منطقی و عينی با برتري اسلام دارد؛ مثلاً كساني كه براي صادرات و واردات برنامهريزي ميكنند، بايد به برتري اقتصاد اسلامي حساس باشند و رابطه مديريت خودشان را با اين امر، درک کنند.
اين امر، حتي در تصميمات خُرد اقتصادي مثل رفتارهای توليدي، توزيعي و مصرفي هم جريان دارد؛ به عنوان مثال، يک کارخانهدار يا حتی يک عضو خانواده، بايد بداند كه كالاي توليدی يا مصرفي او، چه نسبتي با پيروزي جبهه اسلام در برابر دشمن برقرار ميکند.
البته در کشورهای غربی هم حساسيتهای اقتصادی وجود دارد که با بحث بصيرت اقتصادی تفاوت دارد؛ به عنوان نمونه، وقتي طرح خاصی در سازمان تجارت جهاني مطرح ميشود، كارگران برخی كشورها اعتراض ميكنند؛ زيرا اثر آن طرح را در زندگي شخصي خود ميفهمند، اما يک مسلمان بايد بتواند با بصيرت اقتصادی، نسبت بين پديدههاي اقتصادي جهاني را با برتريِ دنياي اسلام و کشور خود بفهمد و تنها به دنبال سودآوري شخصي نباشد. بايد به جاي روحيه رقابت غربي، بايد روحيه ايثار و فداكاري به وجود آيد، و روحيه قناعت در مصرف (تلاش حداکثری و مصرف حداقلي) به جاي روحيه زيادهخواهي و تكاثر بنشيند.