جهان نیوز - کیوان صائمی: "گودبای لنین" حالا برای ایرانی های فیلم باز
تبدیل به فیلم محبوبی شده است. یک فیلم مشهور آلمانی که در سال 2003 ساخته
شد و دو سال بعد اکران عمومی پیدا کرد. ماجرای فیلم در آلمان شرقی می گذرد و
فاصله میان حکومت سوسیالیست ها در سال 1989 تا بعد از سقوط دیوار برلین را
نمایش می دهد.
بخشی از داستان فیلم که اینجا مورد توجه ماست از
این قرار است: کریستین مادر یک خانواده آلمانی که از قضا به شدت به
آرمانهای حزب حاکم سوسیالیست در آلمان معتقد و وفادار است طی حادثه ای
دچار عارضه ای قلبی می شود و به کما می رود. این اتفاق در زمان حاکمیت حزب
سوسیالست آلمان اتفاق می افتد و مدت کمای مادر خانواده تا بعد از فروپاشی
دیوار برلین و از دست دادن قدرت در حزب حاکم و فروپاشی تمام آرمانهای
مارکسیسم در آلمان به طول می انجامد. با فروپاشی دیوار برلین جامعه آلمان
با سرعت بی سابقه ای شروع به تغییر می کند همه نمادها ونشانه های ظاهری و
سیستم ساختاریسوسیالیسم جای خودش را به نمادها و ساختار و سیستم سرمایه
داری می دهد. وقتی کریستین از کما بیرون می آید پزشک خانواده به فرزندانش
توصیه می کند که از قرار گرفتن او در معرض هر نوع شوک روانی به شدت جلوگیری
شود. طبیعی است که اگر کریستین متوجه همه این اتفاقات سریع که بیشتر شبیه
یک انقلاب است تا تغییر شود دچار لطمه شدیدی خواهد شد به همین ترتیب پسر
خانواده برای اینکه اتفاقی برای مادرش رخ ندهد تصمیم می گیرد با بازسازی هر
چیزی که مربوط به گذشته زندگی و جامعه او بوده است مدت زمان کمای او را
برایش فقط چند ماه تصور کند. به همین ترتیب با درسر فراوان همه ملزومات
زندگی در دنیای سوسیالیت ها را دوباره برای او فراهم می کند و به مدت چند
سال نمی گذارد که مادرش از انقلاب بزرگ بیرون باخبر شود. به همراه دوستش
برای او گزارش های خبری زمان سوسیالیست ها را دوباره بازسازی می کند برایش
روزنامه جعلی می سازد. خوراکی های ده سال پیش را برایش تهیه می کند و....
کریستین هم همچنان خیال می کند که مشغول زندگی در دوره سوسیالیسم است و
هنوز چیزی تغییر نکرده است.
چهارشنبه شب بعد از یک هفته تبلیغات سنگین تلویزیونی سرانجام مستندی به نام از تهران تا قاهره از شبکه تلویزیونی "من و تو" پخش شد.
جدا
از جنبه تاریخ سازی جعلی این مستند که در مواقع زیادی کار را به طنزی مفرح
تبدیل کرده بود ؛ "از تهران تا قاهره" نمایش رقت انگیزی از دست و پا زدن
های بی حاصل آدمی بود که هنوز در رویای روزگار خوش سی سال قبلش مانده بود
و این به واقع مهمترین خروجی کل این کار در ظاهر پرهزینه و پرزحمت بود.
برای من واقعا قابل باور نبود که از دست سازندگان کار در رفته باشد اما این
اتفاق فرامتنی مهمتر از خود ماجرا بارها و بارها در جریان مستند از تهران
تا قاهره تکرار شد: ساختار مستند به این شکل بود که سازندگان آن فیلم هایی
را از جریان تاریخ انقلاب برای فرح و ما همزمان پخش می کردند و ما قرار
بود که واکنش فرح به این فیلم ها را ببنیم و بعد او در موردش صحبت کند.
اولین واکنش های بدنی: چشم های گرد شده و ابروهای بالا رفته ای که به
راحتی می شد حدس زد از چه چیزی ناشی می شود و فرح در صحبت های بعدش حدسمان
را تایید می کرد اولین جمله مشترک فرح بعد از تماشای بسیاری از فیلم ها در
نهایت سادگی این بود: برای اولین بار است که این فیلم ها را می بینم.
خانم فرح دیبا شهبانوی اعلی حضرت برای اولین بار بود که فیلم های اعتراضات
مردم در خیابان های تهران در سال 57 را می دید. برای اولین بار بود که صحبت
های امام را می شنید. برای اولین بار بود که روابط سیاسی خاص شاه را می
شنید و....
تاسف بار است اما فرح دیبا در زمان متوقف شده بود و
"تهران تا قاهره" نشان داد که فرح دیبا کریستین مادر خانواده آلمانی گودبای
لنین ماست که این بار نه به واسطه ایجاد شرایط مصنوعی عمدی در اطرافش که
خودخواسته دچار این معضل حسی- روانی شده است؛ هنوز فکر می کند که اعلی حضرت
از آن بالا مشغول تماشای ایران است و بزرگ منشانه چه قدر هم نگرانمان است.
هنوز فکر می کند که داشتن تابلوی گرانقمیت در کاخ های نیاوران و فلان از
افتخارات ملی ایرانی هاست و چه قدر برای ایرانی ها مهم است که آنها را فرح
ندزیده است و هنوز هم از خاطره دیدار نیکسون با اعلی حضرتش چشم هایش می
درخشد و لپ هایش گل می اندازد.
طنز مفرح از تهران تا قاهره فقط
توانست در دقایقی اوقاتمان را تلخ کند؛ اینکه دیدیم چگونه یک انسان می
تواند با وجود زندگی در دنیای امروز با داشتن دلبستگی های قوی همچنان در سی
سال قبل این گونه ترحم برانگیز زندگی کند. کاش کسی پیدا می شد که به دادش
برسد.