وطن امروز: علیرضا پورصباغ/ در
ترافیک شب عید گیر کردهبودم یکدفعه منوچهر والیزاده زنگ زد. اولش کمی
احساساتی شد، بعد از چند لحظه مکثی کرد و گفت: علیرضا! خدا خیلی دوستت
داره، به آرزوت رسیدی. حالا ماجرای آرزو چی بود؛ چند وقت قبل رفته بودم
سراغ یکی از استودیوهای دوبله، دیدم نسخه سریالی
«گوریل انگوری» را دوبله میکنند و با همه احترامی که برای اکبر منانی
قائلم دیدم ایشان به جای گوریل انگوری حرف میزنند. گریهام گرفت. به
مدیر دوبلاژ اعتراض کردم که خاطره یک نسل با این کار کشته میشود. خلاصه
دوبله انجام شده بود و هنوز مستر نشده بود که صادق ماهرو برای تعطیلات عید
به ایران آمد و دوباره نقش گوریل انگوری را با همان صدای مخملی و جذابش
احیا کرد. کسانی که بدانند برای ما نسل سومیها گوریل انگوری با صدای ماهرو
یعنی چه؛ بغض و گریه نگارنده مفهومی خواهد داشت. در همان ایام عید مصاحبه
کردیم و حالا چاپ شد. شب عید با هم رفتیم قطعه هنرمندان و بعدش هم کلهپاچه
زدیم و بعد از کلهپاچه گفتوگو کردیم. ماهرو در بيش از ۴۰ سال حضورش در
اين حرفه، تيپهاي ماندگاري را صداپيشگي كرده است و گوريل انگوري با صداي
او هنوز در ذهنها باقي است. اسناگلپوس، كوييك درا مكگرا اما دارلينگ (یوگی
و دوستان)، داروغه ناتينگهام (رابين هود)، دالتونهاي بازنده (لوك
خوششانس)، خرس (كتاب جنگل)، تلي ساوالاس (هنگ جانبازان)، جك اوهالوران
(خداحافظ زيباي من)، وارن اوتس
(اين گروه خشن)، شيرعلي قصاب (داییجان ناپلئون)، غول (حسن كچل) و پدر
هند (محمد رسولالله) از برجستهترین فعالیتهای او به عنوان یک گوینده
است.
***
تئاتر پارس که شما در آن فعالیت داشتید پایگاه بسیاری از هنرپیشههاي
مطرح و گویندهها بود، پایتخت هنری خاصی بود برای معرفی استعدادهای تازه؟
البته شما تئاتر جامعه باربد را از قلم انداختید. تئاتر غیر از سینما،
تلویزیون و دوبله به حوزههای دیگر هم نیروهای تازهنفس و مختصص معرفی
میکرد. استاد مهرتاش از تئاتر پارس به جامعه موسیقی معرفی شد. از منظر
پایتخت هنری بودن این عنوان را مدتی باربد یدک میکشید، مدتی فردوسی این
عنوان را داشت، این عنوان را در دورهای که ما کار میکردیم تئاتر پارس
داشت، بعد از مدتی تئاتر پارس و مدتی بعد تئاتر تهران پایگاه معرفی چهرهها
شد. تئاتر پارس زمانی مطرح شد که مصطفی اسکویی از خارج آمد و نمایشنامه
«اتللو» را اجرا کردند. تا قبل از جریان اتللو در تئاتر پارس، جامعه باربد
یکهتازی میکرد، البته حسن تئاتر پارس این بود که اغلب نمایشنامههایی که
اجرا میشد و آنجا بازی میکردند فارسی و ایرانی بود.
اقبال و ارتباط مردم نسبت به پیسهای فرنگی چگونه بود؟
آن زمان با توجه به اینکه دوبله پا نگرفته بود، تئاترهای فرنگی رونق
فراوان و بسیار هواخواه داشت، بویژه بعد از آمدن محمدعلی جعفری، شهلا ریاحی
و مانی (گوینده) و اجرای پیسهای معروفی همچون «مادام کاملیا» و «اتللو» و
اجرای پیسهای فرهنگی به شکل چشمگیری افزایش یافت. زمانی که دوبله راه
افتاد و تولید فیلمفارسی رونق گرفت، رونق تئاتر از بین رفت. من به تئاتر
خیلی علاقه دارم، تا زمانی که ایران بودم همه اجراها را دنبال میکردم. من
و فخری (همسرم) اغلب تئاتر را به عنوان یک مخاطب دنبال میکردیم، بعد از
انقلاب هم رفتم آلمان و متاسفانه 32 سالی از تئاتر دور بودم.
از چه زمانی مدیریت دوبلاژ را آغاز کردید؟ فکر کنم خیلی زود به مقام مدیریت دوبلاژ رسیدید.
5 سال از زمان کارم گذشت که مدیر دوبلاژ شدم و متاسفانه با این کار،
کمتر در تئاتر حضور پیدا میکردم. اولین فیلمی هم که دوبله کردم «خرقه»
بود.
مدیر دوبلاژ خرقه که علی کسمایی بود؟ (ایشان زمان این مصاحبه مرحوم نشده بودند).
خرقه 2 قسمت بود؛ یکی قسمت اول که آقای کسمایی دوبله کرد و قسمت دوم را
تلویزیون خریده بود که من در استودیو ساندفیلم دوبلهاش کردم.
شما بیشترین همکاری را با مرحوم دوستدار در مولنروژها داشتید.
با اینکه خیلی جوان هستید اطلاعات ذیقیمتی دارید، گاهی یکجوری مثلا
راجع به روبیک و کسمایی و برادران اخوان حرف میزنی که فکر میکنم شما آن
زمان بودهاید و همه چیز را از نزدیک مشاهده کردهاید. من تقریبا 74 سال
دارم و واقعا حافظهام مثل قدیم نیست. من با ایرج خیلی کار کردم. به من بگو
استودیو مولنروژ چند طبقه داشت؟
3 طبقه.
گفتم با اینکه سال 58 به دنیا آمدی همه چیز را میدانی. در این 3 طبقه
3 تا استودیو بود. یکی از این استودیوها را مرحوم دوستدار مدیریت میکرد،
یکی دیگر را محمدعلی زرندی و دیگری را علی کسمایی؛ تمام خوشگوییهای زرندی
در لورل و هاردی و گویش متفاوت ایرج (دوستدار) به جای جان وین همانجا شکل
گرفت.
چه شد گوینده نقش تلیساوالاس شدید؟
میخواستیم فیلم «12 مرد خبیث» را در استودیو دوماند (آقای روبیک) در
داوودیه دوبله کنیم. مدیردوبلاژ فیلم آقای چنگیز جلیلوند بود، ایشان تشخیص
دادند بنده باید تلیساوالاس را بگویم، بعد از این فیلم همه تلیساوالاسها
را من گفتم. «هنگ جانبازان» و بعد هم «سرویس مخفی ملکه» و در نهایت سریال
«کوجک».
فکر کنم به اندازه موهای سر من کارتون دوبله کردهاید؟
انیمیشن و کارتون خیلی دوبله کردم. فخری که زنده بود هر انیمیشنی که
اکران میشد 2تایی میرفتیم تماشا میکردیم. راستش شاید کسی به لحاظ
آماری آگاه نباشد که 95 درصد انیمیشنهای والتدیسنی حتی سریال انیمیشن را
من دوبله کردم که معروفترینش که تو دائما ازش حرف میزنی «کشتی نوح» بود
که بعدا به «یوگی و دوستان» تغییر نام داد.
شما به جای همه این شخصیتها در سریالهای فردی خودشان حرف زده بودید، چطور راضی شدید دیگر همکاران به جای این نقشها حرف بزنند؟
من رجوع کردم به مدیر دوبلاژ تلویزیون آقای جلال صفا (یادش خیلی بخیر)
به نظر من مدیران فعلی که در این چند سال آمدند تلویزیون اصلا دوبلهنشناس
هستند. من رفتم با ایشان صحبت کردم و گفتند چنین اتفاقی افتاده و گفتم جای
همه کاراکترهایی که من در سریالهایشان حرف زدم در قالب سریال یوگی یکجا
جمع شدهاند و من نمیتوانم همه این نقشها را بگویم. ایشان گفت رلهایی
مثل كوييك درا مكگرا و هکل بری را خودت بگو و مابقی را بین گویندهها پخش
کن. همه این فیلمها و سریالها بیشتر در استودیوی تلویزیون دوبله میشد و
صاحبی داشت به نام آرکادی. خاقانی، دروازه دولت. بیشتر این سریالهای
کارتونی آنجا دوبله میشد. منم راضی بودم چون امکانات فراوانی داشت.
با ارتقای امکانات کیفیت دوبلهها هم کاسته شده، دوبله یکروزه به این کار صدمه نزده؟
من مخالف دوبله یکروزه هستم. برای دوبله هر فیلم حداقل 2 روز باید صرف
شود، الان خیلی بزن برویی شده و نمود کیفیت بد دوبلهها را باید در
دوبلههای تلویزیونی ببینیم. دوبلهها بجا نیست، مدیر دوبلاژ از خیلی چیزها
میگذرد، مثل لب زدن، وارونه کردن کلمات و اضافه کردن لهجه و جویدن
کلمات. این چیزها اصلا خوب نیست ولی یک اما هم وجود دارد؛ یک مقدار که نه،
بیشتر از یک مقدار نسبت به قبل از انقلاب سطح زندگی بالا رفته، خرج زندگی
افزایش پیدا کرده و به نسبت سال 40 سطح درآمد تنزل پیدا کرده است. درآمد
این شغل واقعا پایین است، کفاف ندادن خرج زندگی سبب شده حجم کار گویندگان و
مدیران دوبلاژ چندین برابر شود. نمیتوان همه تقصیرها را گردن گوینده و
مدیران دوبلاژ بیندازیم. راستی همه چیز دوبله ما نسلی است که سال 40 به این
حرفه پیوست، آنها یادگاران دوبله هستند. من که در این سالها ایران نبودم و
زندگی مرفهی در آلمان دارم اما دیگر همکارانم را میبینم که زندگی خوبی
ندارند و با گرفتاریهای عجیب و غریب دست و پنجه نرم میکنند. سعید مظفری
بهترین گوینده ماست اما همچنان مستاجر است. اینکه سعید که گوینده قدری است
در خانه استیجاری زندگی میکند مصیبت نیست؟ پس همه این حرفهایی که
مسؤولان در پاسداشت هنرمندان و گویندگان میزنند شعار است. تو و همنسلان
تو از ما خاطره خوبی دارید به خاطر دوبله کارتونهایی که دهه 60 پخش
میشد. این خاطره داشتن از گذشته به خاطر فعالیت یادگاران دوبله در دهه 40
است که بعد از انقلاب با وجود رکود کاری همچنان با قدرت کار میکردند.
آنوقت باید این نسل طلایی در حال حاضر در خانه استیجاری زندگی کند و تازه
درصد بالایی از این گویندهها خانهنشین و بیکار هستند.
بپردازيم به گوریل انگوری و کارتونهای محبوب دهه 60.
کارتونهایی که آن زمان دوبله میکردیم خیلی شیرین بودند. گوریل
انگوری در مقابل کارتونهایی که من میشناسم و دوبله کردیم، یادی هم بکنم
از امیر هوشنگ قطعهای که مدیر دوبلاژ این اثر بود، خدا رحمتش کند.
انشاءالله بیگلیبیگلی هم همیشه تندرست باشد (منظور اصغر افضلی گوینده این
رل است) ما کارهایی از این شیرینتر دوبله کردیم اما چند تا نکته را باید
بیان کنم؛ وقتی یک مدیر دوبلاژ گویندهای را خبر میکرد صبر میکرد تا آن
گوینده بیاید. گوریل 15 متری که اندازهاش دائما یادآوری میشود یک صدایی
میخواست که به این 15 متر بخورد. صدای بیگلیبیگلی هم ظرافتهای خاصی
میطلبید. صدای من و افضلی یک طعم کمدی هم دارد، آن طعم کمدی است که به دل
مردم مینشیند.
این دسته کارتونها ساده و ارزان بودند، در حال حاضر کارتونهای جذابتری ساخته میشود اما دوبلههای خوبی ندارند.
دلیل مهاجرت شما به آلمان چه بود؟
بچههای من آنجا درس میخواندند برای اینکه نزدیکشان باشیم با فخری
رفتیم آلمان. البته در این سالها دائما در رفت و آمد بودم و هر بار که
آمدم مثل این دفعه کار کردم.
شما عاشقپیشهترین هنرمندی هستید که میشناسم.
دست روی دلم نگذار. تقریبا 20 ساله بودم که عاشق فخری (همسرم) شدم و با هم 42 سال عاشقانه زندگی کردیم. متاسفانه 7 سال پیش فوت کرد. من همیشه از این زن بزرگ یاد میکنم اگر نبود من صادق ماهروی گوینده مدیر دوبلاژ نمیشدم. دلیل موفقیتم در تئاتر و دوبله تنها همسرم بود، از وقتی که رفته خراب و داغون شدم. فقط همسرم نبود؛ یکجور مشاور هنریام بود. همیشه عاشقانه دوستش دارم. اگر آلمان دفنش نکرده بودیم، میآمدم اینجا. هر روز تا سر خاک فخری نروم آرام نمیشوم؛ یادش بخیر چه روزهایی با هم داشتیم.
چگونه دوبلور شدم
متولد 3 فروردین سال 1318 هستم. قبل از روز حادثه (ورود من به دوبله)
در تئاتر پارس کار میکردم. من، زندهیاد عزتالله مقبلی و رضا شفیع ریشه
تئاتری داشتیم. در یکی از آن شبهایی که تئاتر کار میکردیم 2 نفر آدم
خاص آمدند پشت سن؛ من و مقبلی را انتخاب کردند برای دوبله. این واژه برایم
عجیب و غریب بود، اصلا نمیدانستم دوبله چیست. این روایتی که برایتان نقل
میکنم مربوط به 55 سال قبل است. همان شب آنقدر عجله داشتند که بعد از
تئاتر ما 2 نفر را بردند اطلسفیلم. استانبول، کوچه شیروانی؛ با اولین جایی
که استودیو دوبله تاسیس شد. هنوز استودیوهایی همچون آژیرفیلم، TCI،
پاسارگاد، دماوند و مولنروژها راه نیفتاده بود. آن شب به من گفتند با
همان صدایی که بازی میکردی جای این بازیگر حرف بزن. من حرف زدم، بسیار
موفق بودم. خودم هم فکر نمیکردم با وجود عدم آشنایی با این حرفه در همان
قدم اول موفق شوم. آن موقع از دیویدی و استودیوهای مجهز امروزی خبری
نبود، با لوپ کردن و موویلا دوبله کردن کار سختی بود. اون شب رل به درد
بخور گیر عزت (مقبلی) نیامد. کارمان تا مدتها این شده بود که هر شب بعد از
تئاتر میرفتیم کوچه شیروانی برای دوبله، البته در روزهای بعد عزت هم
مقبول افتاد و شد یکی از ماندگارترینها.