سرویس فرهنگ و هنر بولتن نیوز-فاطمه فریدن؛ فیلم «کیمیا و خاک» به کارگردانی عباس رافعی هم از جمله
آثاری است که در حوزه موضوعات انقلابی
روایت می شود. روایت این دسته آثار اندکی دشوار است چرا که ما حالا با آن دوران
فاصله بسیاری داریم و درک و رساندن مطلب و روایت واقعه ای از آن زمان برای افرادی
که در زمان کنونی زندگی می کنند مسیر دشواری را طلب می کند.کیمیا و خاک اما تلاش
می کند تا یک بسیتر ساده و مبتنی بر یک روایت تقدیر گونه را در معرض نمایش بگذارد.
داستان فیلم در ابتدا کمی پیچیده خود را نشان می دهد ولی هر چه که می گذرد و قصه
پیش می رود،شخصیت ها و اتفاقات متعددی رخ می نمایند که جریان را بیشتر به سمت و
سوی یک تقدیر همگانی سوق می دهند.
داستان این فیلم فضای ملتهب آبان ماه سال ۱۳۵۷ و سرنوشت پنج گروهی را روایت می کند که قصد دارند با آخرین پرواز از ایران خارج شوند و در این میان یکی از ماموران اصلی ساواک در جستجوی مدرکی است که به وسیله آن هویت مخالفان فاش می شود. داستان فیلم در واقع دربردارنده فضایی از تنش و التهاب است که قرار است به شکل تعلیق در سراسر فیلم خود را به نمایش بگذارد. رضا (امیر آقایی) یکی از افرادی است که همه تصور می کنند شخصی از گروه را لو داده و حالا از زندان آزاد شده آن هم در حالی که او از این وضعیت بی خبر است. همسر او (آزیتا حاجیان) هم متهم به تماشای نگاه آدم هایی است که در محل کار نسبت به او دارند. جریان در این فیلم گسترده و پایان ناپذیر است. این فیلم در اصل نمایشگر وضعیت بحرانی در پیش از انقلاب است که همه ناخودآگاه با آن درگیر شده اند و راه چاره ای به غیر از یاری و کمک به یکدیگر را ندارند. این جریان مسیری سراسر تقدیر را در کنار یکدیگر می چیند که تعداد شخصیت هایی نه چندان زیاد بلکه موثر در زندگی یکدیگر را پیش روی قصه قرار می دهد.
روایت این فیلم جریان ساده و بی تکلفی است که آدمها در آن
نقش بسزایی دارند و بروز هر اتفاق می تواند اتفاق بعدی را رقم بزند. در کنار شخصیت
بهروز یک روحانی حضور دارد که قرار است کتاب را به دست آقا در فرانسه برساند. این
در حالی است که نامزد بهروز هم در فرانسه است و روحانی (حامد بهداد) که به واسطه
تعویض پول ها به صرافی می رود، جریان پیوسته دیگری را به وجود می آورد. بهروز که
می فهمد حاج آقا عازم فرانسه است، به او می گوید که اگر احتمالا بلایی سر بلیط آمد
این موضوع را به بهروز اعلام کند. این جریان در حالی ادامه پیدا می کند و زمانی
این دوشخصیت همدیگر را می بینند که در فرودگاه به انتظار پرواز نشسته اند. ماموران
هم به دنبال حاج آقا آمده اند تا او را دستگیر کنند در حالی که حاج آقا بارها برای
فرار کردن از چنگ آنان، به راههای مختلفی پناه برده بود. او مجبور است که حالا
بسته یعنی کتاب را به بهروز بدهد تا به دست آقا در کشور فرانسه برساند. جریان
تقدیر در اینجا پیوند دهنده شخصت ها و اصلیت داستان است که از این طریق تعدادی
خانوداه معرفی شوند و جریان تنها منحصر به شخصیت خاصی نباشد.به کارگیری عنصر تقدیر
از سوی نویسنده مناسب است به این دلیل که عامل مهمی را در مقابل روی یک رویداد
قرار داده است.