سايت گل- ماجرای مجیدی و قلعهنویی، و اختلاف عمیق و ریشهداری که بیش از یک دهه میان این نفر (صرف نظر از جایگاه و اختلاف سنیشان وجود دارد) این روزها برجستهتر شده و حتی برنامه 90 هم به آن دامن زد.
برای آنهايي که دوران بازیگری و کاپیتانی هر دوی این عزیزان را از نزدیک دیدهاند، ماجراهای این چند روزه انبوهی از خاطرات را زنده ميكند که گاه خوشایند و گاه ناخوشایند است. هرچند که خاطرات و به عبارتی پیشینه برخوردهای این دو تنها یکی از وجوه شکاف عمیق میان تفکرات قلعه نویی و مجیدی است.
در این میانه نقد حرفهای دو طرف ارزشمند نیست. چون هر دو حرف هایی به زبان می آورند که شاید چندی دیگر آن را قبول نداشته باشند. همه می دانند که در حالت عادی نه مجیدی بخاطر بازوبند قید استقلال را می زند نه قلعه نویی دوست دارد دعوای کاپیتانی در تیمش راه بیفتد. مجیدی روزی بازوبند استقلال را بر بازوی شریفات تعویضی بیست و اندی ساله بست و امیر هم هرگز در هیچ تیمی شرط کاپیتانی را ملاک بازی دادن به کسی قرار نداده است. اما در این وضعیت مجموعه عواملی در کنار هم کار را به بگو مگو های اینچنینی کشانده است.
در مطلبي كه پيش رو داريد غرض اين نيست كه خیلی کلاسیک و دسته بندی شده زوایای این اختلاف ریشهدار بیان شود، اما سعي شده همه دلایل و عوامل درونی و بیرونی اختلاف قلعهنویی - مجیدی دستهبندی شود. گاه چارهای نیست که با موشکافی موضوع، از شبهاتی که موجب طولانیتر شدن ماجرا میشوند بكاهيم.
ورود به استقلال سرمنشا اختلافات
کسانی که در دهه 70 شرایط تیم استقلال را از نزدیک دنبال می کردند خوب می دانند که ورود مجیدی به استقلال با هزینه های سنگین همراه شد؛
در حالی که امیر قلعه نویی به تازگی کفش ها را آویخته بود و برای دستیاری ناصر حجازی ( آن هم دستیاری نافرجام و تا پیش از جام باشگاه های آسیا) هم پولی نگرفته بود، مجیدی با رقمی معادل کل قرارداد ستاره های استقلال به این تیم پیوست. شاید خیلی ها بخاطر دارند که حجازی در جریان دعواهای رسانه ای متعدد فتح اله زاده با مدیرعامل وقت باشگاه بهمن و در حالی که مجیدی هنوز تسویه حساب نداشت او را بدون تمرین برابر پرسپولیس به میدان فرستاد ( بازی ای که در آن استقلال با 3 گل مغلوب حریفش شد). در نهایت هم فتح اله زاده به رغم نارضایتی بازیکنان بزرگتر تیمش و بی توجه به مطالبات مالی آنها مبلغ هنگفتی به باشگاه بهمن پرداخت کرد و این سرآغاز اختلاف بزرگان استقلال با جوان 20 ساله ای بود.
چندی بعد وقتی استقلال در 4 بازی با شکل گرفتن زوج جوان یزدانی – مجیدی (یزدانی البته بر خلاف مجیدی بعدها به دلیل مشاوره غلط خیلی زود فوتبالش به پایان رسید) 7 گل به ثمر رساند، زرینچه لب به اعتراض گشود و در محفلی گفت: " تاکتیک تیم ما در دو نفر خلاصه شده فرهاد مجیدی و داریوش یزدانی فقط به هم پاس می دهند، در حالی که فوتبال یک بازی 11 نفره است." این عکس العمل کاپیتان تیم بروز عینی «یک نارضایتی» در بین بزرگترهای استقلال آن زمان بود.
دیری نپایید که مجیدی به یمن حرص بیمارگونه «حاجی ترانسفر!» به راپید وین اتریش پیوست تا برای یک دهه آتش اختلافات فروکش کند.
تفاوت نگاه دو نسل
برای آنانی که روزهای ترکه ای امیر قلعه نویی را ندیده اند و ظرافت بازی و هوش خارق العاده اش را به یاد ندارند، خیلی ساده است که در دعوای مجیدی – قلعه نویی، رای به ستاره ی گلزن و البته با هوش سرشارش بدهند.
در ظاهر امیر از نسل آنهایی است که برای هر کاری همه جوانب را می سنجند ولی فرهاد به سبک نسل همین جوان های امروز آدم های دهه قبل را اصلا قبول ندارد و راه خودش را می رود. عده ای این را می پسندند و عده ای آن را.
ولی این همه ماجرا نیست. پشت این همه ظاهر «عوام دیروز پسند» و «عوام امروز پسند» مسایل دیگری هم هست.
آیا ترس از محبوبیت بود؟!
بعضی می گویند قلعه نویی از محبوبیت مجیدی ترسید! حال آن که امیر چنین روزهایی را سپری کرده. یادم نمیرود زمانی را که می گفتند " پورحیدری از محبوبیت امیر می ترسد!" و چه جالب که طرفداران فرهاد بعد از 15 سال اشتباه هواداران امیر را تکرار می کنند!
برای مجیدی جدایی از پیراهن شماره 7 و بازوبند روی آن و سکوهای پر از شور و اشتیاق همان قدر سخت است که برای قلعه نویی رها کردن پیراهن شماره 8 و بازوبند روی آن و سکوهای پر از شور و اشتیاق مشکل بود. اتفاقی که برای هر بازیکن حرفه ای در سطح بالا رخ می دهد.
عبدالصمد مرفاوی میگوید: "روزی که حجازی گفت: این فصل تو را نمی خواهیم و بازیکنان جوانتری جای تو را پر خواهند کرد، موقع خروج از ورزشگاه سرم گیج رفت و خوردم به دیوار..."
و این حقیقت تلخ برای هر بازیکنی وجود دارد خواه مارادونا یا پله باشد، خواه قلعه نویی یا مجیدی و البته برای هوادارانشان دردناک...
فرهاد هم امروز همان کاری را می کند که امیر در سالهای آخر بازیگری میکرد. البته که هرکس برای به تعویق انداختن این روز تلاش می کند. ولی شک نکنید اختلاف دو نفر با مشابهت های بسیار این قدری نیست که امروز جلوه گر و شعله ور شده است.
همراهان و بلاهت های ناتمام
در این بین هستند که کسانی که آتش اختلاف را بالا می برند. مجیدی به واسطه همان خلق و خویی که در بالا ذکرش رفت، در تمام سالها خیلیها را تحویل نگرفته. مخصوصا آنهایی را که احساس می کند هرگز کارش به آنها نمیافتد؛
مثل اطرافیان قلعه نویی و کسانی که در طول سال ها خودشان را به امیر چسبانده اند. آنهایی که روزی آرزوی شان ناهار خوردن با استقلال بود و برای رسیدن به آن باشگاه همراهان استقلال را تشکیل دادند و حالا بعد از حدود دو دهه - بدون سواد درست و حسابی، یا اندکی درایت و هوشمندی - به لطف همان همراهی ها و رسیدن به پول و پله تا سمت معاون باشگاه هم بالا آمدند.
این ها به خاطر نادیده گرفته شدن توسط مجیدی کینه ی عمیقی از او به دل دارند که باید به نحوی عقده گشایی می کردند و بهترین راهش در تمام این سال ها بدگویی از فرهاد نزد امیر بوده است.
اینکه مجیدی سال گذشته به خاطر کارشکنی های معاونان فتح اله زاده از این تیم جدا شد نه فقط حقیقت محض است بلکه کلیدی ترین وجه ماجراست.
بلاهت هایی که تمامی نداشت فصل پیش طاقت کاپیتان استقلال را طاق کرد و گرنه تیام بهانه بود و فرهاد در سه فصل گذشته اش بارها چشم بر پول قطری ها بسته بود.
خرج کردن از نام حجازی
قلعه نویی نسخهی متفاوتی از اختلافات کهنه و طولانی را هم با ناصر حجازی تجربه کرده است. در آنجا هم عده ای بودند که سعی داشتند این دو را رو در روی هم قرار دهند و دسته بندی قائل شوند. اما قلعه نویی هرگز در مقابل حجازی از حریم خود خارج نشد و پیوسته احترام حجازی را در نظر گرفت. دشمنانش این نجابت امیر را هم به حساب عوام فریبی اش گذاشتند.
پس از درگذشت حجازی قلعه نویی خیلی دلش می خواست این اختلافات فراموش شود اما عده ای همچنان برای فرونشاندن آتش حسدشان دوست دارند این موضوع یادآوری کنند. خانوادهی حجازی و پورتال حجازی که پس از مرگ وی بجای پرداختن به یاد و خاطره ی آن چهرهی اساطیری تبدیل به تریبون شخصی بعضی دشمنان قلعه نویی شده است، در یک سال گذشته بر آن دامن زدند و همان هایی که آدرس اشتباهی به مجیدی دادند هم او را وارد این بازی کردند. "من شاگرد مکتب حجازی ام" به نوعی خرج کردن از نام حجازی در دعوای مجیدی و قلعه نویی بود که به نظر می رسد مجیدی اگر قدری تعمق می کرد، نیازی به آن نداشت.
نقش نود
در ماجرای اختلاف سرمربی و کاپیتان پیشین استقلال تهیه کننده – مجری برنامه نود نیز از بزرگنمایی آن خرسند شد. او به گواه تاریخ هربار که پرسپولیس دچار بحران شده با دعوت از طرفین دعوی و اختصاص چند ساعتی تریبون برنامه اش مشکل پرسپولیس را حل و فصل کرده اما در اختلافات استقلالی ها با از شاخه به شاخه پریدن، طرح موضوعات بی ربط ، دامن زدن به شایعات و تحریک طرفین عملا هیزم به آتش ریخته و نهایتا با منحرف کردن اذهان عمومی بحث را ابتر رها کرده تا تنش های استقلال فزونی یابد (برای مثال رجوع کنید به همه برنامه هایی که امیر قلعه نویی میهمان آن بوده است، یا دعواهای واعظ و فتح اله زاده، دعواهای فتح اله زاده و رسولی نژاد، دعواهای واعظ و قلعه نویی، اختلاف جباری و قلعه نویی، ماجرای حذف استقلال از لیگ قهرمانان آسیا یا ادعاهای حسن روشن علیه رجبی و ...). عادل دوشنبه شب نه خیرخواه امیر بود و نه خیرخواه مجیدی و نه چهرهی یک مصلح فوتبالی را از خود به نمایش گذاشت.
نقش بزرگان: جبهه گیری و حفظ صندلی!
در این میان انتظار می رفت تعدادی از پیشکسوتان استقلال پا در میانی کنند و با کنار زدن اطرافیان فرصت طلب و کینه توز، سوتفاهم های چند ساله دو طرف را برطرف نمایند. اما متاسفانه برخی از بزرگان استقلال خیلی زود به نفع یکی از طرفین جبهه گیری کردند تا صلح و آرامشی برقرار نشود.
در این بین باید به فتح اله زاده هم آفرین گفت که با سیستم یکی به نعل و یکی به میخ، ماجرا را به نفع خودش تمام می کند. برای او مهم است در بین هواداران جایگاهی داشته باشد. اگر لازم شد روزی به حجازی می چسبد و روزی به پورحیدری ، روزی به قلعه نویی و روزی به مجیدی. باد از هر طرف به پرچم استقلال بوزد او هم همان طرف است. اداره باشگاه را دیگران انجام میدهند و او مسوول گرفتن عکس های یادگاری است. اگر نشد اختلاف قلعه نویی و مجیدی را هم حل کرد باکی نیست؛ با هرکدام که ماندنی شدند جوجه کبابی دور هم می خوریم...!
جدایی بهتر از درمان
در چنین شرایطی جدایی بهترین راه حل برای استقلال بود. اگر قرار باشد قلعه نویی سرمربی تیمی باشد که کاپیتانش دیدگاه هایش را نمی پسندد. و اگر قرار باشد مجیدی کاپیتان تیمی باشد که سرمربی تیمش به او اعتقاد ندارد. چه بهتر برای استقلال که این دو در کنار هم نباشند چه در آن صورت هزینه درمان های میانه فصل بسیار گران تر خواهد بود. حالا هواداران استقلال می توانند برای هرکدام که در تیم دیگری هستند آرزوی موفقیت کنند و برای هرکدام که در تیم هستند هورا بکشند. سنتی که سالهاست در تمام دنیا و در میان هواداران رایج است. استقلال استقلال است با امیر یا بی امیر با فرهاد یا بی فرهاد، با ناصر یا بی ناصر، با منصور یا بی منصور اما بدون هوادار استقلال استقلال نمی شود!