کد خبر: ۶۸۶۷۶
زمان انتشار: ۱۰:۵۱     ۰۲ مرداد ۱۳۹۱
فارس: برخی روزنامه‌های صبح امروز کشور سرمقاله‌‌های خود را به موضوعات زیر اختصاص دادند.

*کیهان

روزنامه کیهان در سرمقاله خود با عنوان « خون در دل لعل » به قلم « حسین شریعتمداری » آورده است:

می گویند- و شاید فقط یک لطیفه باشد- که دزدی به خانه ای دستبرد زده و آنچه را در دسترس بود، به یغما برده بود. مأموران پلیس بعد از حضور در محل و بررسی  کارشناسانه و فنی، اعلام کردند که سرقت در فاصله بین ساعات یک تا سه نیمه شب صورت گرفته است و صاحبخانه که مردی پاکدل، اما ساده اندیش بود، شانه به نشانه تعجب بالا آورد و گفت؛ پس این آقای دزد که تمام شب گذشته را مشغول دزدی بوده است، نماز شبش را چگونه و در چه فرصتی به جای آورده است!

در این نوشته، اگرچه به فیلم در دست تهیه «لاله» و سفارش ساخت آن به یک کارگردان بدسابقه اشاره ای رفته است ولی موضوع آن ساده اندیشی برخی از خودی های پاکدل و پی آمدهای پرهزینه ای است که فریب خوردگی آنها در پی داشته و به مردم و نظام تحمیل می کند. در کیهان روز چهارشنبه 21 تیرماه سفارش یک فیلم با عنوان «لاله» به یکی از کارگردانان و تهیه کنندگان ایرانی و بدسابقه «هالیوود» به نقد کشیده شده بود. داستان این فیلم به روایت یکی از کارگردانان خوشنام و متعهد و البته ساده اندیش کشورمان، چنین است؛

«فیلم سینمایی «لاله» نشان دهنده دختر ایرانی است که توانسته به عنوان یک قهرمان ایرانی در عرصه بین المللی خوش بدرخشد. به اعتقاد من سوژه این فیلم یک سوژه روز جهان شمول است که می تواند بخش عمده ای از تبلیغات علیه ایران مبنی بر عدم وجود تمدن و تجدد در زندگی شهرنشینی را خنثی کند.»!!

همین کارگردان عزیز کشورمان در ادامه می گوید؛ «باور افکار عمومی دنیا درباره زن ایرانی این است که او آزادی عمل و استقلال در فعالیت اجتماعی ندارد و یا حتی اجازه رانندگی ندارند. با این اوصاف گمان می کنم پروژه سینمایی «لاله» می تواند پاسخی به تمام شبهات مطرح شده در این خصوص باشد.»!

قبل از پرداختن به موضوع اصلی، اشاره به این نکته نیز ضروری است که ساخت فیلم «لاله» به کارگردانی واگذار شده که طی دو دهه اخیر در هالیوود به تهیه فیلم های مستهجن و سکسی مشغول بوده است و در گزارش دو هفته قبل کیهان درباره وی آمده بود؛

«اسدالله نیک نژاد معروف به اسی نیک نژاد سالهاست در استودیوهای درجه 3 و 4 هالیوود به تولید آثار مستهجن و پورنو اشتغال دارد...

در کارنامه تهیه کنندگی اسی نیک نژاد چهارده فیلم و سریال تلویزیونی به چشم می خورد. در بین این فیلم ها عناوینی دیده می شود که شهرت خود را مدیون بی پردگی و صحنه های مستهجن است، فیلم هایی که به هدف اغوای تماشاگر ساخته شده اند.

از جمله سریال «خاطرات کفش قرمز» که نیک نژاد یکی از مدیران تولید و تهیه کنندگان آن بود. مجموعه ای که هر قسمت آن از چند بخش اروتیک با محوریت خاطرات یک زن ساخته شد. سریالی که در نمایش برهنگی هیچ منعی برای خود قائل نیست. این سریال در پنج فصل (در سال های 1992 تا 1999) تولید شد. یکی از کارگردانان این سریال، پورنوساز معروف، زلمان کینگ بود که با فیلم هایی مملو از صحنه های اروتیک چون «ارکیده وحشی» و «انحرافات زنانه» شهرت دارد.»

توضیح بیشتر درباره کارنامه این کارگردان را می توانید در یادداشتی با عنوان «رالی با یک فیلمساز بدنام» که به قلم برادر عزیزم آقای «سعید مستغاثی» در صفحه 14 کیهان چهارشنبه 21 تیرماه به چاپ رسیده است، مشاهده کنید. ولی هویت و کارنامه کارگردان یاد شده موضوع یادداشت پیش روی نیست، بلکه سخن درباره تلقی ساده اندیشانه دست اندرکاران سینمایی کشورمان است. بخوانید؛

یکی از این دست اندرکاران سینمایی کشورمان که فردی خوشنام و خوش سابقه نیز هست و در صداقت و دلسوزی ایشان برای اسلام و نظام اسلامی نمی توان تردید کرد درباره انگیزه سفارش فیلم یاد شده می گوید؛ «فیلم سینمایی «لاله» نشان دهنده یک دختر ایرانی است که توانسته است به عنوان یک قهرمان ایرانی در عرصه بین المللی خوش بدرخشد»! و می افزاید به اعتقاد من سوژه این فیلم یک «سوژه روز جهان شمول»! است که می تواند بخش عمده ای از «تبلیغات سوء علیه ایران مبنی بر عدم وجود تمدن و تجدد در زندگی شهرنشینی را خنثی کند»!

اکنون سؤال این است که آیا سمبل و نماد زن مسلمان ایرانی، دختری است که در مسابقات بین المللی «رالی» شرکت می کند؟! و آیا از نگاه این برادر- متاسفانه ساده اندیش- نشانه تجدد و زندگی مدرن، شرکت این دختر خانم فرضی در مسابقات اتومبیلرانی است؟! آیا اینگونه «نمادها» دقیقا همان نمادهایی نیست که آمریکا و متحدانش برای ایران آرزو می کردند و انقلاب اسلامی این آرزو و ده ها آرزوی مشابه دیگر نظیر «انتخاب دختر شایسته»! و... را بر باد داد؟ چرا باید از کیسه ملت و از بیت المال مسلمین برای تحقق آرزوهای بربادرفته و الگوهای ویرانگر غرب وحشی هزینه کنیم؟ و تازه، این اهانت آشکار به شخصیت زن مسلمان ایرانی را مقابله با تبلیغات سوء آمریکا و متحدانش علیه زنان افتخارآفرین کشورمان بنامیم؟! مبلغ 5 میلیارد تومانی که به کارگردان سکسی ساز و پورنوپرداز دست چندم هالیوود پرداخت شده است، بماند!...

حالا به چند نمونه زیر که فقط اندکی از بسیارهاست توجه کنید؛

3 مایکل هایدن، رئیس سابق سازمان «سیا» که به گفته خود، بیشترین دستور کار وی مقابله با فرهنگ پرجاذبه انقلاب اسلامی و پیشگیری از سرایت آن به سایر ملت های مسلمان و غیرمسلمان - توجه کنید قید غیرمسلمان نیز تاکید هایدن است- بوده است طی سخنانی در مرکز استراتژیک «آمریکن اینترپرایز» که در روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز- فوریه 2011- به چاپ رسیده است، می گوید؛ «با نظر ژنرال رابرت گیتس مخالفتی ندارم که باید در ایران از گروه ها و جریانات همپیمان خود برای ترویج فرهنگ لیبرال دموکراسی مخصوصا در میان زنان و جوانان استفاده کنیم، اما از نگاه من، راه کار موثرتر آن است که دیدگاه و نظر خود را به افکار و نظرات گروه ها و شخصیت های طرفدار رژیم القا کنیم. چرا که در این حالت، آنچه ما می خواهیم را کسانی مطرح کرده و بر آن اصرار می ورزند که رژیم اسلامی آنان را بخشی از بدنه خود می داند» (نقل به مضمون).

3 بعد از پیروزی رجب طیب اردوغان و عبدالله گل در انتخابات ترکیه، روزنامه صهیونیستی و انگلیسی زبان «جروزالم پست» در گزارشی با عنوان «پیروزی روسری ها» که نمی توان دقت در مستندات آن را نادیده گرفت نوشت «آقایان اردوغان و عبدالله گل، پیروزی خویش را مدیون روسری همسران خود هستند. حجاب همسران این دو سیاستمدار ترک، فقط نشانه پایبندی به یک آموزه اسلامی نیست، بلکه «نماد»ی است که از پیوند آنان با انقلاب خمینی حکایت می کند و در میان مسلمانان منطقه به عنوان نمادی از احترام به شخصیت زن شناخته می شود».

3 نگارنده همزمان با جنجال دولت فرانسه علیه حجاب یک خانم مسلمان فرانسوی و مخالفت شدید با حضور و تحصیل وی در دانشگاه پاریس، به محضر یکی از بزرگان رفته بودم. ایشان می فرمودند؛ نظام کاپیتالیست فرانسه، علی رغم تقابل سوسیالیسم با کاپیتالیسم، حضور میتران سوسیالیست را با عنوان رئیس جمهور این کشور به آسانی برای چند دوره تحمل می کند ولی حجاب یک خانم مسلمان را در دانشگاه پاریس تاب نمی آورد! چرا؟! چون نمی خواهد و نمی تواند میان حجاب و علم آموزی رابطه ای تعریف شود.

3 مؤسسه آمریکایی «کارنگی» که بررسی های میدانی و نتیجه آن در میان دولتمردان تصمیم ساز آمریکا از اهمیت ویژه ای برخوردار است و به قول «جیمز ولسلی» رئیس اسبق سازمان سیا، نگاهی موشکاف به مسائل پیرامونی و راه حل های آن دارد، در گزارشی می نویسد؛ «فمنیسم در ایران جایگاه درخور توجهی ندارد. انقلاب خمینی(ره) زنان را در موقعیت برجسته ای از علم و دانش و نقش آفرینی اجتماعی قرار داده است. این موقعیت در آمریکا و بسیاری از کشورهای اروپایی نیز کم نظیر است» و...

3 شاهرخ باوند، رزمنده شهیدی بود که سپاه نسبت به شهادت یا اسارت وی در تردید بود. آن روزها، رادیو بغداد نام برخی از رزمندگان اسیر را اعلام می کرد. برادران دیگر شاهرخ که همگی از برادران رزمنده و حزب اللهی بوده و هستند، با این تصور که شاید مادرشان مایل به شنیدن برنامه رادیو بغداد و کسب خبر احتمالی از فرزندش باشد ولی به خاطر شخصیت حزب اللهی فرزندانش از این کار شرم دارد، خطاب به وی گفتند؛ اگر مایل هستید، به رادیو بغداد گوش کنید شاید خبری از برادرمان به دست آورید! و مادر با عصبانیت پاسخ داد؛ یعنی می گوئید، ده ها دشنام رادیو بغداد به حضرت امام(ره) را تحمل کنم! با این امید که خبری از فرزند رزمنده ام بگیرم!

3 آقایان دست اندرکار امور سینمایی کشور! لطفا چند دقیقه ای از اوقات روزانه خود را به شنیدن و خواندن گزارش ها و اخبار رسانه های آمریکایی، اروپایی، صهیونیستی و نیز دقایقی را به رصد گزارش ها و اخبار رسانه های منطقه اختصاص بدهید، تا از جایگاه و نقش برجسته ای که زنان مسلمان کشورمان در تحولات عمیق و ضد استکباری این روزها در منطقه و جهان داشته و دارند باخبر شوید و... در این صورت، بی تردید و به یقین از معرفی دختر «رالی باز» به عنوان نماد زن ایرانی، شرمنده می شوید و شاید زیر لب این بیت از غزل خواجه شیراز را خطاب به خود زمزمه کنید؛

جای آن است که خون موج زند در دل لعل

زین تغابن که خزف می شکند بازارش

* رسالت

روزنامه رسالت در سرمقاله خود با عنوان « فراتر از یک فاجعه » به قلم « حنیف غفاری » آورده است:

مقام معظم رهبری  اخیرا با اشاره به جنایت کشتار مسلمانان در میانمار فرمودند:

" همین امروز نگاه کنید در شرق آسیا، در میانمار براثر تعصب و جهالت، اگر نگوئیم دست های سیاسی دخالت دارند هزاران انسان مسلمان فدا می شوند، مدعیان دروغین حقوق بشر لب تر نمی کنند. همان هایی که برای حیوانات دل می سوزانند. ادعا می کنند که اینها میانماری نیستند. دروغ می گویند. 300، 400 سال است که مسلمانان در آنجا زندگی می کنند. بر فرض هم که میانماری نباشند آیا باید کشته شوند؟ "

در راستای بررسی آنچه در میانمار می گذرد لازم است تصویری شفاف از این کشور ترسیم کنیم .  میانمار کشوری است در آسیای جنوب شرقی که از شمال شرقی با چین، از شرق با لائوس، از جنوب شرقی با تایلند، از غرب با بنگلادش و از شمال غربی با هند مرز مشترک دارد . میانمار طبق آخرین آمار بدست آمده در سال 2005 از جمعیتی بالغ بر 40 میلیون نفر برخوردار است.70 درصد جمعیت 40 میلیونى میانمار بودایى هستند.خشونت‌های جدید علیه مسلمانان میانمار  بعد از کشته شدن 11 مسلمان بی‌گناه توسط ارتش این کشور  و حمله یک گروه بودائیان به اتوبوس حامل مسلمانان و کشته شدن یک بودایی در پاسخ به این حمله آغاز شد.به دنبال آغاز درگیری‌ها درغرب میانمار، بودایی‌ها با حمله به مناطق مسلمان‌نشین هزاران  منزل مسکونی متعلق به مسلمانان را به آتش کشیدند و بیش از یک صد هزار نفر را آواره و بی خانمان کردند.

این در حالی‌است که "تین سین"رئیس جمهور میانمار 800 هزار مسلمان ساکن در این کشور را قومیتی خارجی می داند که باید در اردوگاههای آوارگان متمرکز شده یا از کشور اخراج شوند.مسلمانانی که قرنهاست در میانمار زندگی می کنند و تنها جرم آنها بودایی نبودن است !

تصاویری که بعضا از میانمار و نسل کشی مسلمانان در آن منتشر می شود دل هر انسان آزاده و دردمندی را می آزارد .کشتار فجیع کودکان و زنان و زنده در آتش افکندن مسلمانان توسط عده ای بودایی مورد حمایت دولت این کشور نشان از فاجعه ای هولناک در جنوب شرق آسیا دارد .به راستی چه کسی باید به این فاجعه پایان دهد ؟متاسفانه سازمان ملل متحد مانند اکثر موارد مشابه در قبال این فاجعه نیز سکوت کرده است تا بر همگان اثبات شود که شورای امنیت سازمان ملل متحد اساسا صلاحیت ورود به مسائل بحرانی دنیا را  ندارد .

مقامات آمریکایی و انگلیسی و فرانسوی در این خصوص سکوت وقیحانه ای داشته اند.مقامات این کشورها که همواره دم از حقوق بشر و رعایت حقوق جمعی انسانها می زدند در قبال کشتار جمعی و دهشتناک  مسلمانان میانماری چشمان خود را بسته و لام تا کام سخن نمی گویند. حتی مقامات این کشورها کاری کرده اند که  "آنگ سان سوچی" رهبر مخالفان دولت میانمار نیز که به تازگی از حبس خانگی آزاد شده است نیز سخنی در دفاع از مسلمانان مظلوم این کشور  به میان نیاورد .

آنچه در میانمار می گذرد صرفا یک تراژدی به وسعت شرق آسیا نیست بلکه یک داستان تلخ و اشک آلود به وسعت کل دنیای امروز است .جنایتی که رخ می دهد و سکوتی که در قبال آن صورت می گیرد ترکیبی مشمئز کننده ایجاد کرده است .در شرایطی که شورای امنیت سازمان ملل متحد در رویکردی وقیحانه چشمان خود را بر روی آنچه در میانمار گذشته و می گذرد بسته است و قدرتهای بزرگ جهانی تلاش خود را به جای حل بحران میانمار بر روی دخالت در خاورمیانه استوار ساخته اند چه باید کرد ؟نکته جالب توجه اینکه بسیاری از رسانه های پرادعای آمریکایی و انگلیسی نیز در قبال آنچه در میانمار گذشته سکوت کرده اند تا معنا و مصداق واقعی آزادی بیان را بیشتر متوجه شویم !صورت مسئله میانمار کاملا مشخص است .طرف متجاوز،طرف حامی متجاوز و طرف مظلوم و ستمدیده نیز در این معادله به طور کامل مشخص هستند .طرف متجاوز بودایی های میانمار هستند که مرتکب جنایتی بزرگ و نابخشودنی شده اند .

طرف حامی متجاوز نیز دولت میانمار و شخص تین سین  رئیس جمهور این کشور است که در نسل کشی علیه مسلمانان میانمار یک مجرم به تمام معناست .اظهار نظر رئیس جمهور میانمار  در خصوص بیگانه خواندن مسلمانان و حمایت تلویحی وی از بوداییان نقش مهمی در ادامه کشتار مسلمانان داشته است .همچنین سران شورای امنیت سازمان ملل متحد مخصوصا ایالات متحده آمریکا و شخص بان کی مون دبیر کل سازمان ملل کسانی هستند که نام آنها را باید به عنوان حامیان بوداییان متجاوز مطرح کرد .طرف مظلوم و ستمدیده نیز مسلمانانی هستند که در سایه سکوت سازمانهای بین المللی از بین رفته یا آواره شده اند .در گزارشهای مستند آمده است که اغلب آوارگان مسلمان به مرزهای میانمار و بنگلادش پناه بردند و اکنون در شرایط بسیار اسفباری به سر می‌برند. آنها نیاز به غذا دارند و به علت بارش باران‌های موسمی و نداشتن سرپناه سلامت و زندگی آنها در خطر است.با توجه به چنین شرایطی آیا نباید نامی فراتر از فاجعه را بر روی نسل کشی میانمار گذاشت ؟

 

* جمهوری اسلامی

روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله خود با عنوان « دبیرکل بی‌اختیار » آورده است:

این روزها در سطوح روابط بین الملل و در رأس نهادها و سازمانهای ناظر بر رفتارهای جهانی، وقایعی درحال گذار است که با هیچ توجیهی و حتی با حداقلی‌ترین اصول سازگار نبوده و ادامه این وضعیت می‌تواند عکس العمل‌های غیرقابل پیش‌بینی متعددی را در ابعاد مختلف به همراه داشته باشد.

سخن از عملکرد بالاترین نهاد بین‌المللی است که شصت و هفت سال پیش و پس از وقوع دو جنگ جهانی ایجاد شد تا صلح و آرامش را بر جهان حاکم کرده و متجاوزین را به جای خودشان بنشاند و حقوق اساسی ملتها را استیفا نماید. این نهاد ناظر بین‌المللی که نام "سازمان ملل متحد" را بر خود نهاده و باید با نظر مشترک همه کشورهای عضو اداره شود، اکنون آنچنان گرفتار سلطه ابرقدرت‌ها شده که چیزی بیش از یک اهرم برای تحقق اهداف آنها و منحرف کردن جهان به سمت یکجانبه گرایی نیست. امروز تیغ نظارتی سازمان ملل که برای جراحی غدد چرکین و سرطانی سلطه و سلطه گری ایجاد شده، برخلاف اهداف تأسیسی آن به چاقویی برای تهدید در عرصه عربده کشی‌های قداره بندان بین‌المللی و قدرتهای سلطه گر تبدیل شده و از آن برخلاف وظایف سازمانی که برعهده دارد استفاده می‌شود. طبعاً ابرقدرتها برای انجام چنین حرکات شوم و منحرف کردن این نهاد بین‌المللی از مسیر اولیه آن، نیاز به دبیرکل‌های همراه و همسویی دارند که بدون آنکه ملیت کشورهای سلطه گر را داشته باشند، از میان کشورهای بدون سابقه استعماری و یا جهان سوم انتخاب شده و بتوانند به راحتی منویات آنها را پیاده کنند.

سابقه سازمان ملل متحد نیز طی حدود هفت دهه نشان می‌دهد دبیرکل‌هایی که بر صندلی ریاست آن تکیه زده اند، وابسته محض قدرتها بوده و بیش از آنکه به اصول و اهداف سازمان جهت تحقق صلح و عدالت جهانی متعهد باشند، به کشورهای صاحب حق وتو بویژه آمریکا تعهد داشته‌اند. این همان واقعیت هولناکی است که بر بزرگترین و مهم‌ترین نهاد بین‌المللی گذشته و امروز سایه افکنده و ملت‌ها باید تاوان چنین وضعیتی را بپردازند. درست به همین علت است که این روزها بی‌تحرکی آقای بان کی مون دبیرکل سازمان ملل متحد در قبال موضوعات مهم بین‌المللی و مناقشات عمده جهانی که روح ملت‌ها را آزرده می‌کند، به جای حل و فصل عادلانه مسائل، به کارسازی سیاست کشورهای قدرتمند مشغول بوده و ملت‌ها را به فراموشی سپرده است. اگر امروز اذهان عمومی و جامعه جهانی، مخاطب این سئوال واقع شوند که از اقدامات سازمان ملل که تحت مدیریت دبیرکل آن صورت می‌گیرد، احساس رضایت دارد یا نه؟ و آیا این نهاد بین‌المللی توانسته به خوبی در جهت احقاق حقوق انسانها و حل و فصل مناقشات جهانی و ایجاد صلح و ثبات بین‌المللی گام بردارد؟ به طور قطع پاسخ‌ها منفی خواهد بود. امروز این سئوال بی‌پاسخ ملت‌ها که چرا سازمان ملل به طور اعم و شخص دبیرکل به طور اخص، در موضوعات بین المللی، همه ملتها و دولت‌ها را به یک چشم نگاه نمی‌کنند و در تصمیم گیری‌های سرنوشت ساز از تعدادی کشورهای قدرتمند و صاحب حق وتو حمایت می‌کنند؟ همچنان پابرجاست.

این موارد هرگز ادعا نیست بلکه فهرست بلند بالایی از سئوالاتی است که در اذهان ملتها از کم کاری‌ها، جانبداری‌ها، بی‌تفاوتی‌ها، سهل انگاری‌ها و سرسپردگی‌های دبیرکل سازمان ملل به قدرتهای سلطه گر وجود دارد که شرم آور است.

کیست که نداند سیاست "اسلام ستیزی" که امروز در اطاق فکر کاخ سفید طراحی می‌شود، بخشی از عملیات آن در سازمان ملل اجرا می‌شود و به عنوان وظیفه در سیاست‌های دبیرکل این سازمان متبلور می‌گردد؟

بی‌مسئولیتی، سهل‌انگاری و جانبداری آشکار شخص دبیرکل سازمان ملل درخصوص موضوعاتی از قبیل آوارگی و نسل‌کشی مسلمانان فلسطین، عدم برخورد با جنایات رژیم صهیونیستی در لبنان و غزه، اصرار بر خلع سلاح حزب الله، بی‌تفاوتی در برابر جنایات آمریکا در عراق و افغانستان، سکوت در قبال کشتار و سرکوب مردم در عربستان و بحرین توسط رژیم‌های دیکتاتوری، مخالفت با ارسال کمکهای بین‌المللی به مردم گرفتار و مظلوم غزه، خاموشی در قبال نسل‌کشی مسلمانان در میانمار، همراهی با اجماع شوم غرب و ارتجاع عرب برای ساقط کردن رژیم سوریه و... همگی از مواردی هستند که به روشنی در اذهان عمومی ملت‌ها موج می‌زنند.

واقعیت انکارناپذیری که امروز به عنوان یکی از مهمترین رویدادهای جهانی و منطقه‌ای، جای خالی یک دبیرکل منصف و بی‌طرف را به رخ می‌کشد، موضوع سوریه است. هم اکنون رژیم صهیونیستی، ارتجاع عرب و کشورهای غربی به ویژه آمریکا سرگرم آتش‌افروزی در سوریه و اجرای جنایت‌های وحشیانه‌ای هستند که تروریست‌ها با هدایت اتاق‌های جنگ "سیا" و "موساد" در شهرهای مختلف سوریه ایجاد می‌کنند و قلب هر انسان آزاده‌ای را جریحه‌دار می‌نمایند. در عوض آقای دبیرکل به جای حمایت از طرح شش ماده‌ای نماینده خود، کوفی عنان، جهت پایان دادن به بحران سوریه، به روسیه و چین فشار وارد می‌کند تا موافقت خود را با حمله نظامی به سوریه اعلام کنند! و این درحالی است که فقط افرادی که اکسیژن کافی به مغزشان نمی‌رسد، نمی‌فهمند که بحران سوریه، سیاست و سفارش آمریکاست.

علاوه بر آن وقایع اخیر عربستان و بحرین نیز اثبات می‌کند که آقای بان کی مون همواره در مقابل نقطه نظرات و سیاست‌های آمریکا منفعل بوده و خود را نسبت به اجرای منویات کاخ سفید متعهد دانسته و نتوانسته در برابر مطامع آمریکا و غرب از خود اختیار و تحرکی نشان دهد.

مصیبت اینجاست که پرونده وابستگی، بی‌خاصیتی و سرگشتگی آقای بان کی مون روز به روز بیشتر و قطورتر می‌شود، چرا که بی‌تحرکی و بی‌تفاوتی وی در قبال قتل عام مسلمانان میانمار، یکی از جدیدترین این موارد است. جنایت هولناکی که طی هفته‌های گذشته در میانمار روی داد، پرده از جنایتی برداشت که تفسیری جز اقدام برای نسل کشی مسلمانان توسط دولت میانمار ندارد. هزاران نفر از مسلمانان بی‌دفاع میانماری که اکثریت آنها را زنان و کودکان تشکیل می‌دهند در روزهای اخیر قتل عام شده و یا زنده زنده در آتش سوزانده شدند و این حادثه‌ای است که برخلاف افسانه هولوکاست، تصاویر آن از طریق رسانه‌ها منتشر شده ولی کوچکترین اقدامی برای توقف آن از سوی دبیرکل سازمان ملل صورت نگرفته است. مگر جز اینست که مطابق بند دوم اعلامیه جهانی حقوق بشر، تمامی انسان‌ها، فارغ از نژاد، رنگ، مذهب و جنسیت سزاوار حقوق و آزادیهای مصرح در اعلامیه هستند؟

سکوت و انفعال آقای بان کی مون در قبال رویدادهای حساس و سرنوشت‌ساز بین‌المللی و در نهایت ابراز نگرانی دیرهنگام وی نسبت به این وقایع، وجدان ملتها و جوامع بشری را در این روزها که دوران تصدی دبیرکل درحال پایان است، آزرده به گونه‌ای که هرگز فراموش نخواهد شد. آقای بان کی مون باید بداند تنها مسئولیت وی در مقام دبیرکلی سازمان ملل، عمل به مفاد منشور ملل متحد، حمایت از حقوق اساسی ملت‌ها و انجام اقدامات لازم به منظور توقف سرکوب دولت‌های دیکتاتور است. شخص دبیرکل قطعاً بهتر از هرکس دیگری بر این نکته واقف است که ادامه سکوت و بی‌‌تفاوتی او در قبال جنایات قدرتهای سلطه گر و نادیده گرفتن حقوق ملت‌ها، رویه خطرناکی است که عواقب آن، دامن منحرف کنندگان سازمان ملل از مجرای اساسی وظایف قانونی‌اش را خواهد گرفت و آنها را بیش از پیش در نگاه ملتها منفور خواهد کرد.

*دنیای اقتصاد

روزنامه دنیای اقتصاد در سرمقاله خود با عنوان « ارز دو نرخی یا چند نرخی » به قلم « پویا جبل عاملی» آورده است:

چند نرخی شدن ارز نیز یکی از این موارد است. اگر اقتصاد ایران بدون مشکلات ناشی از منفک بودن از اقتصاد جهانی می‌توانست سیاست‌های بهینه را انتخاب کند، ای بسا بحثی از سه نرخی بودن ارز به میان نمی‌‌آمد. اما شاید در شرایط فعلی و با وجود شکاف 60 درصدی میان نرخ ارز مرجع و آزاد، استفاده از نرخی میان این دو، برای مخاطبان غیر عادی نباشد.

نگارنده همواره یکی از اصلی‌ترین و حیاتی‌ترین سیاست‌های ارزی در زمان فعلی را حذف شکاف بین دو نرخ مرجع و آزاد می دانسته است؛ اما گویی سیاست‌گذاران می‌انگارند که چنین کاری در زمان فعلی شدنی نیست. شاید این گونه باشد، اما نباید فراموش کرد که وقتی دلار آمریکا به کانال 1500 تومان رسید و بازار التهاب آنچنانی نداشت، این امکان برای تک نرخی شدن ارز فراهم بود. لیکن فرصت از دست رفت و اکنون شکاف به حدی رسیده که گویی هزینه پرداخت ارز دولتی برای سیاست‌گذاران بالا رفته است. این نیز کاملا منطقی است. هرچه شکاف و رانت بین دو نرخ بیشتر شود، نهادهای بیشتری برای استفاده از این شکاف قیمتی، تقاضا می‌دهند و فشار بر دارنده ارز دولتی دو چندان می‌شود و منطقی است که ارز دولتی با کمبود مواجه شود و نیاز به آن باشد تا برای ارز دولتی تخصیص‌های سفت و سخت‌تری تعیین شود.

حال که سیاست‌گذاران علاقه‌ای به سیاست تک‌نرخی بر مبنای بهای آزاد ندارند، دو سیاست را می‌توان متصور بود. اول آنکه همان سیاست دو نرخی مرجع و آزاد ادامه یابد و نرخ مرجع برای کالاهای محدود و ضروری تخصیص یابد. دوم آنکه سیاست چند نرخی پیگیری شود. کدام یک از این دو سودمندتر است؟ سیاست دوم، از این رو که قلمرو ارز دولتی را بیشتر می‌کند، می‌تواند به رانت بیشتری دامن زند؛ زیرا اگر سیاست اول دنبال شود، بانک مرکزی می‌تواند خیلی ساده بگوید که نرخ مرجع برای این چند قلم کالای ضروری و بقیه نیاز‌ها باید با نرخ آزاد مرتفع شود؛ اما با سیاست دوم، بخشی از درآمدهای ارزی باید با نرخی پایین‌تر از نرخ واقعی برای کالاهای دیگر تخصیص یابد.

از این رو به نظر می‌رسد که تداوم سیاست اول، بهینه‌تر باشد. البته اگر منظور از تعریف نرخ میانی، سیاستی گذرا برای افزایش نرخ مرجع باشد، آن گاه سیاست دوم می‌تواند بهتر از سیاست اول عمل کند. اگرچه تا به حال، حامیان چند نرخی شدن ارز، صحبتی از این مساله به میان نیاورده‌اند، اما همین تعریف نرخ میانی که خود یک نرخ دولتی است می‌تواند، شرایطی را برای تغییر و افزایش نرخ مرجع به وجود آورد. در حقیقت اگر دغدغه به جای تخصیص ارز به فلان فعالیت اقتصادی، یکسان‌سازی نرخ ارز باشد، ای بسا سیاست‌های بهینه‌تری انتخاب شود. دولت- چه از منظر نظری و چه عملی- در مقامی نیست که بتواند تمام فعالیت‌های مورد نیاز جامعه را تحت نظارت قرار دهد و برای هر یک ارز تخصیص دهد. چنین روندی که از سال گذشته آغاز شده، اقتصاد ایران را به ناکارآمدی و هزینه‌های بیشتر رهنمون می‌کند و در نهایت نیز نرخ آزاد بر تورم تاثیر خود را می‌گذارد. پس به خاطر این ترس، چنین هزینه‌هایی را به اقتصاد تحمیل نکنیم.

* مردم‌سالاری

روزنامه مردم سالاری در سرمقاله خود با عنوان « دشمنی با قوم ایرانی، عین نژاد پرستی است »به قلم « منصور فرزامی » آورده است:

با تاثر و تاسف فراوان بعد از تنگ تر شدن حلقه تحریم‌ها از سرزمین‌های غرب مدعی، اخبار ناگواری به گوش می‌رسد. مسدودکردن حساب‌های بانکی و توهین و تحقیر ایرانیان شهروند کشور کانادا که هیچ ارتباطی هم با دولت ایران ندارند با مبانی حقوق بین المللی و مفاد کنوانسیون ژنو، در تضاد مطلق است و عین نژاد پرستی به شمار می‌آید. دیگر بحث تضاد دولت‌ها و تحریم‌ها نیست. دشمنی با قوم ایرانی است. استنباط چنین است که به زعم استکبار جهانی، ایرانی حق حقوقی و حق حیات ندارد و پایمال کردن دسترنج و اموالش به راحتی آب خوردن، جایز شمرده می‌شود. سالهاست که دلارها و اموال مسدود شده و بی زبان ایران در آمریکا، گوشت قربانی و بازیچه احکام آن چنانی دادگاه‌های آمریکاست و به هر بهانه ای دستبرد می‌خورد و فریادرسی هم نیست و «حق» همان است که آمریکا می‌خواهد و می‌داند !

به هر حال تکلیف خوی استعماری که مشخص است اما روشنفکران و صاحبان قلم و مدعیان آزادی در جهان و بخصوص غرب، به چه می‌اندیشند ؟ در قاموس آنان « انسان » در عرصه زندگی و جهان، چه هویتی دارد ؟ آنان که برای حفظ طبیعت و بقایای حیوانات، انجمنها دارند و حزب سبز و دیگر نهادهای مردمی‌تشکیل می‌دهند، درباره ی نوع انسان چه تعبیر و تفسیری دارند ؟ یقین داریم که غرب آگاه نمی‌تواند وجدان و نیروی درون خود را بفریبد بنابراین پرسش اینجاست که دولت کانادا بر اساس کدام قانون و حکم محکم محاکم حقوقی به خود اجازه چنین جسارتی را می‌دهد ؟ جرم ایرانیان شهروندی که از بد حادثه در آنجا ساکن اند چیست و کانادا چه توجیهی برای اطاعت کوکورانه از آمریکا دارد ؟

ایرانیان خارج از کشور و دست اندرکاران ایرانی حقوق بشر که مقیم اروپا و آمریکا هستند برای اجحافی که کم کم به آنان هم می‌رسد چه تدبیری اندیشیده اند و بازتاب آنها چگونه است ؟ آیا به کنه سیرت و ماهیت فرهنگ غربی که مدتهاست جهانیان چهره واقعی اش را دیده اند پی برده اند ؟ عقل سلیم حکم می‌کند که «تجاهل عارف» نکنیم.

 

حساسیت اهل قلم داخل کشور در دفاع از حقوق ایرانیان کجاست ؟ آیا نباید به جای اینکه تمامی‌روزگارمان در تتبع دشمنکامانه بگذرد که فلان و فلان گروه اصلاح طلب هست یا نیست، به ماجرای دامنه دار حقوق مردم ما در اقصا نقاط ایران و جهان توجه کنیم ؟

غرب خوش اقبال، بی هیچ رنجی و بی هیچ تقبل هزینه ای، از بخت بد ما، میلیونها ایرانی فرهیخته، متخصص، مدیران کارآمد اقتصادی با صدها میلیارد نقدینگی و سرمایه را در سرزمین‌های خود مشاهده کرده، سرمایه‌ها و تخصص‌هایی که اگر روزی به ایران برگردد غرب همان زیانی را خواهد برد که ما برده‌ایم.

اگر دولت ایران، تدبیر کند تا ایرانیان عزیز و هم وطن ما با سرمایه‌ها و تجربه‌های خود به آغوش گرم میهن بازگردند، هم کیان و منزلت آنان حفظ خواهد شد و هم بزرگ ترین ضربه را از نظر علمی و اقتصادی به تحریم کنندگان مغرور و باج خواه وارد آورده ایم. بگذارید که به قول زنده یاد احمد شاملو، چراغ ایرانیان به سفررفته ما، دوباره در ایران، روشن شود. کاری که در همسایگی مان، ترکیه بدان عمل کرده است و راز پیشرفت باورنکردنی ترکیه هم در این تمهید و تدبیر نهفته است !

باور کنید که اگر زمینه بازگشت هموطنان فراق دیده و هجران کشیده ما به ایران عزیز فراهم شود، غرب زدگی و شیفتگی به غرب به وازدگی از فرهنگ و مظاهر غربی تبدیل می‌شود و این بیداری و از خواب برخاستگی، بسیار به سود فرهنگ نجیبانه ما خواهد بود و دنیا و بخصوص جهان سوم از این « وازدگی » درس عبرت خواهد آموخت، همان گونه که « گاندی » و « اقبال لاهوری » به سبب این « سرخوردگی » و « وازدگی» کشور شبه قاره هند را از کام استعمار پیر بیرون کشیدند.

ایرانیان خارج از کشور هم باید در این روزهای سخت با هموطنان داخل کشور، همدمی و همنوایی کنند و ایران را از یاد نبرند و باور کنند که ایران و ایرانی هنوز هم در فرهنگ، علم، هنر و اخلاق جهان تاثیر بسزایی دارد. باور کنند که وحدت نظر و رویه، همان گونه که در تغییر نام خلیج همیشه « فارس » نتیجه داد و نام جعلی خلیج عربی را نپذیرفت، به طرزی موثر در تحریم‌های ستمگرانه و خودخواهانه نتیجه می‌دهد. باید در برابر تبختر و خودشیفتگی غرب، « ایرانی سربلند » در هر جا که هست از « من » به « ما » بیندیشد. در آن صورت کیان و بقای وی و ملت ما تضمین خواهد شد.

*حمایت

روزنامه حمایت در سرمقاله خود با عنوان « سیاسیون هم روزه بگیرند » آورده است:

رمضان، پرفضیلت‌ترین ماه سال فرا رسید. این ماه اگر چه در ذهن اغلب ما از منظر اعمال و عبادات، ماه خاص و ویژه‌ای است اما بدون شک نمی‌توان برکات و ویژگی‌های ماه مبارک رمضان را منحصر در اعمال عبادی فردی دانست. این ماه همان‌گونه که برای تک تک آحاد جامعه می‌تواند بهانه‌ای برای آلایش از گناهان و کژی ها باشد برای کل جامعه وبویژه سیاسیون و دولت مردان – به مفهوم عام آن – هم می‌تواند چنین فرصت مغتنمی را فراهم کند.رمضان می‌تواند فرصتی باشد تا همه مسئولان واهالی سیاست به خود بیایند و در گفتار و رفتار خود بیش از قبل دقت کنند. آن‌هایی که خواسته یا ناخواسته حرف‌هایی می‌زنند که نتیجه ای جز شکسته شدن وحدت ملی ندارد نتیجه ای جز شاد شدن دل دشمنان این کشور و نظام ندارد، بد نیست در آغاز ماه مبارک رمضان کمی تأمل کنند. مطابق روایاتی از ائمه هدی (ع) در ماه مبارک شیاطین در غل و زنجیر می‌شوند. این بدان معنا ست که هر گناهی که از آدمی سر می‌زند نتیجه فساد و خرابی درون اوست و نه وسوسه شیاطین. آقا و خانمی که امروز بخشی از پازل سیاست و مدیریت این کشور هستی! متوجه باش که اگر موضع گیری شما بر خلاف مصالح انقلاب و اسلام بود، باید درونت را واکاوی تا متوجه شوی ریشه این کژ رفتاری‌ات در کجاست؟ شاید در عافیت طلبی و تجمل گرایی باشد که برخلاف هشدارهای صریح حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری گریبانت را گرفته است. شاید از غرور کاذبی باشد که از رای مردم، اسیر آن شده ای. شاید از بصیرت نداشته ای باشد که به خاطر لذت دوروزه دنیا هیچ گاه در صدد کسب آن بر نیامدی، خلاصه ماه رمضان فرصت مغتنمی است برای همه. آقایان سیاسی ، ماه مبارک رمضان را قدر بدانید و بیایید از این غربال الهی برای صاف کردن دل‌های شایدناپاکتان بهره ببرید.مسئولانی که قدر و منزلت این ملت بزرگ و ارزشمند را نمی‌دانید و هنوز باور ندارید که آنان‌ ولی نعمت شما هستند، در ماه رمضان فقط روزه نگیرید که گرسنه و تشنه باشید بلکه از این تشنگی و گرسنگی به قیامتی بیندیشید که همه رفتار و گفتار و موضع گیری‌های شما در بوته الهی قرار خواهد گرفت و آن روز عبور از صراط بسیار سخت خواهد بود.هر چند حدود یک سال دیگر تا برگزاری انتخابات ریاست جمهوری وقت است اما این آخرین رمضان تا آن موقع است. بد نیست برخی روزه سکوت بگیرند و حرف‌هایی نزنند که زمینه ساز التهاب در آینده شود. روزه سکوت گرفتن سیاسیون به ویژه آن‌هایی که از روی نادانی و یا از سر علم و آگاهی، بوق دشمن در داخل هستند، بسیار بیشتر از روزه رمضان ثواب دارد چرا که ملتی از سکوت آن‌ها در امان هستند.ماه رمضان ماهی است که به عید فطر وصل می‌شود. عیدی که همه باید به فطرت الهی برگردند، عید وحدت همه مؤمنان. سیاسیون ماه مبارک رمضان را فرصتی برای همدلی و همگرایی ملی بدانند

 

*آفرینش

روزنامه آفرینش در سرمقاله خود با عنوان « ارز سه نرخی و مشکلات تابعه » به قلم « حمید رضا عسگری » آورده است:

باوجود هشدارها و نگرانی بسیاری از فعالین و کارشناسان اقتصادی درمورد چند نرخی شدن ارز، کمسیون اقتصادی مجلس رسماً نرخ های تعیین شده ارز را بر اساس الویت بندی کالاهای مورد نیاز مشخص کرد. به این ترتیب کالاهای اساسی که جزء اولویت‌های وارداتی کشور هستند ارز با نرخ مرجع 1226 تومانی لحاظ می‌شود. برای کالاهای سرمایه‌ای و واسطه‌ای ارز 1500 تومانی (ارز حاصل از صادرات) در نظر گرفته شده است و کالاهایی مانند خودرو و اجناسی که لوکس تشخیص داده شده باشند با ارز بازار آزاد می‌توانند وارد کشور شوند.

این اقدام درحالی صورت می گیرد که ما دردهه های 60 و 70 نیز تجربه چند نرخی شدن ارز و معایبی که از این روال بر اقتصاد کشور تحمیل شد را دیده و لمس کرده ایم. ازجمله نگرانی ها ومعایبی که ما از چندنرخی شدن ارز تجربه کرده ایم عبارتند:

1- گسترده شدن تبعیض و فساد مالی از جمله تبعات چند نرخی شدن ارز می باشد. همانطورکه تک نرخی بودن ارزباعث رقابت تولیدکنندگان برای افزایش تولید و کیفیت کالاها می شود، چند نرخی شدن آن باعث رقابت های ناسالم برای قرار گرفتن در لیست کالاهایی می شود که ارز مرجع می گیرند. لذا دیگر رقابت درتولید ملاک نخواهد بود. ضمن اینکه قطعا دراین روند خواسته یا ناخواسته نوعی تبعیض به وجود می آید. به طوری که بسیاری از تولیدکنندگانی که نیازمند تامین مواداولیه وارداتی هستند در لیست کالاهای مشخص شده قرار نمی گیرند و عملاً هزینه تولید آن سربه فلک خواهد گذاشت و زمین خواهند خورد.

2- ارز چند نرخی باعث به وجودآمدن سفته بازی و سرازیر شدن نقدینگی به سمت بازار ارز می شود. شکافی میان قیمت های تعیین شده با قیمت واقعی ارز ایجاد می شود، انگیزه ای است برای عامه مردم و بنگاه های اقتصادی که پس اندازها و سرمایه خود را به این سمت روانه کنند تا هم از نوسانات بازار سود ببرند و هم باتوجه به نبود ثبات قیمت ها از ارزش پولشان کاسته نشود.

3- باتوجه به اینکه منبع درآمد اصلی کشور دلارهای نفتی می باشد واز طرفی نرخ ارز با ورود به بازار داخلی تغییر می کند، بازار رانت خواری رونق می یابد. این رانت موجب می‌شود که بسیاری از تلاش‌ها در جهت استفاده از نرخ پایین‌تر ارز باشد و افراد مدارکی را طراحی کنند که به کانون‌های دولتی برای دریافت ارز دولتی ارائه دهند.

4- تمام تلاش های و برنامه هایی که درچشم اندازاقتصادی برای آینده کشور تصویر شده، کاهش دخالت و تسلط دولت درامر اقتصاد می باشد. لذا با سه نرخی شدن ارز، این دولت است که سطح فعالیت اقتصادی را تعیین می کند و مشخص می‌کند که فعالین اقتصادی و تولیدکنندگان باید از کدام نرخ ارز استفاده کنند. به این ترتیب نقش و دخالت دولت در اقتصاد روز به روز افزایش خواهدیافت.

5- با توجه شرایط اقتصادی روز و سه نرخی شدن ارز، عملاً یک قدم به عقب برداشته و دوباره به سمت اقتصاد کوپنی حرکت می کنیم. بازگشت به سیاست‌هایی پلیسی و نظارتی، افزایش بوروکراسی های عریض و طویل، گسترش روابط غیررسمی و فساد اداری و...

تمام مواردی که گفته شد در طی دوهه برای اقتصاد کشور تجربه شده و مشخص نیست که تصمیم گیرندگان این امر چرا نگاهی به دستاوردهای این سیاست اقتصادی نمی کنند ونتایج آن را مورد توجه قرار نمی دهند. با این حال درچنین شرایطی باید تلاش کرد تا با سروسامان دادن اوضاع دوباره به سمت تک نرخی شدن ارز حرکت کرد و دراین زمینه می توان از مُسکن هایی برای کاهش فشارها استفاده کرد:

1- تقویت مدیریت و برنامه ریزی در نظام بانکی و متعادل کردن آن با شرایط موجود اقتصادی، و هدایت نقدینگی به سمت و سوی تولید و فضاهای مثبت اقتصادی.

2- باتوجه به اینکه صنعت نفت تامین کننده اصلی منابع ارزی کشورمی باشد، سرمایه گذاری دراین صنعت می توان راه گشای ارزی تلقی گردد. به طور مثال با افزایش سود اوراق مشارکت مربوط به صنعت نفت، همچون پتروشیمی می توان کسری سرمایه گذاری در این صنعت را برطرف و ازسود حاصله به عنوان پشتوانه‌های ارزی استفاده کرد.

3- بحث دیگری که می تواند کمک حال اقتصاد کشور باشد، هدفمندی یارانه هاست. اجرای این طرح یکی از سیاست های اقتصادی بزرگ و تعیین کننده کشور بود، اما تامین ریالی این طرح درحال حاضر بسیاری از حوزه های اقتصادی را دچار اختلال کرده است. لازم است تا با تدبیر و مدیریت صحیح نقشه اصلی این طرح به اجرا گذاشته شود.

4- افزایش صادرات غیر نفتی مولفه دیگری است که می تواند گره های ارزی کشور را باز کند. حمایت و در نظرگرفتن برخی تسهیلات به این بخش می توان تنفسی به تولید کنندگان بخش خصوصی بدهد و مجدداً آنها را احیا کند. درحال حاضر باتوجه به تحریم ها و مشکلات واردات مواد اولیه، تولیدکنندگان و صنعت گران نیازمند حمایت های دولتی هستند تا بتوانند بار دیگر روی پای خود بایستند.

به هرحال امیدواریم تصمیم گیرندگان اقتصاد کشور، توجه بیشتری به نقطه نظرات و پیشنهادات مشاورین و کارشناسان اقتصادی داشته باشند و تجارب بدست آمده از سوی دولت های قبلی بیش از این استفاده نمایند.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها