کد خبر: ۶۸۶۵۶
زمان انتشار: ۱۷:۴۶     ۰۱ مرداد ۱۳۹۱

بولتن نیوز: اکنون زمان آن فرارسیده است که ادعای مورد تهدید قرار داشتن موجودیت اسرائیل را با دید انتقادی و علمی بررسی نمود. زیرا همین ادعااست که بر اساس آن سیاست آلمان و غرب در قبال اسرائیل تدوین شده وجهت داده میشود و برنامه‌ی هسته ای ایران را به یکی از مهم‌ترین درگیری‌های جهانی تبدیل کرده است.

سرمقاله‌ی هفته‌نامه‌ی اشپیگل در باره‌ی زیردریایی‌های اسرائیل فقط نیمی از واقعیت را بازگو می‌کند

بر اساس مطالب رسانه‌ها و تحلیل‌گران طرفدار غرب، موجودیت اسرائیل مورد تهدید همسایگان این کشور و ایران قرار دارد و به همین دلیل کشورهای غربی و به ویژه آلمان خود را موظف می‌بینند از قربانیان جنایت‌های نازی‌ها در برابر یک کشتار جمعی دیگر محافظت کنند.

دراسرائیل، ایالات متحد امریکا، آلمان و کشورهای دیگر غربی تحریم‌های فزاینده علیه ایران در درجه‌ی اول با این استدلال توجیه می‌شوند که هدف برنامه‌ی اتمی ایران نابودی اسرائیل است. نتانیاهو حتی خود را از لحاظ اخلاقی محق می‌بیند که به صراحت ایران را تهدید به جنگ پیش‌گیرانه‌ای کند و در اجرای آن حتی به تنهایی وارد عمل شود.

دولت آلمان فدرال نه تنها در جریان درگیری اخیر بر سر برنامه‌ی هسته ای ایران، بلکه خیلی پیش از آنکه جمهوری اسلامی دست بکار پیاده کردن برنامه هسته ای خود شود از اسرائیل حمایت می‌کرد. آنطور که هفته‌نامه‌ی اشپیگل (شماره‌ی 23 سال 2012)، آورده است، آلمان از دهه‌ی 1960 در تامین مالی تولید بمب‌های اتمی اسرائیل شرکت داشته است. تحویل زیردریایی‌های آلمانی به وضوح ادامه‌ی سیاست آلمان در مورد اسرائیل و خاورمیانه است که از تقریبا نیم قرن پیش پیگیری می‌شود.  دولت و اپوزیسیون در این مورد همواره در هماهنگی با یکدیگر عمل می‌کنند.

توماس دومیزیه، وزیر دفاع آلمان در پاسخ بیانیه خانم کلاودیا روت، از رهبران حزب سبزها مبنی بر اینکه، چنانچه زیردریایی‌های ساخت آلمان قابلیت مسلح شدن با موشک‌های اتمی را داشته باشند، این حزب با ادامه‌ی تحویل آنها به اسرائیل مخالف است، گفت: "صادرات اینگونه سلاح‌ها در ادامه‌ی سیاست دولت قبلی است." (رک: فرانکفورتر روندشاو، 11 ژوئن 2012).وزیر دفاع بدین منوال به درستی توجه کلاودیا روت را به این نکته جلب میکند که دولت لیبرال/مسیح دمکرات فعلی در حقیقت تصمیمات دولت اسبق سوسیال دمکرات / سبز را به اجرا در میاورد.

مسلح کردن اتمی اسرائیل با تمام پیامدهایی که برای تشدید درگیری‌های خاورمیانه و نزدیک، یعنی یکی از ناپایدار‌ترین مناطق جهان دارد، کمابیش از سوی همه‌ی دولت‌های آلمان به پیش رانده شده است و به طوری که اشپیگل نشان می‌دهد، این سیاست در خفا وخارج از حوزه افکار عمومی و نهادهای دموکراتیک اجرا شده است. این واقعیت که افشاگری اشپیگل در باره‌ی مسلح کردن اتمی اسرائیل به وسیله‌ی آلمان بحث چندانی را برنیانگیخت، جزء افتخارات دموکراسی آلمان محسوب نمی‌شود. اما نکته‌ی نگرانی‌آور این است که حتی رسانه‌ها و متخصصان لیبرال نیز تحویل زیردریایی‌های اتمی به اسرائیل را "از لحاظ اخلاقی درست" می‌بینند و آن را توجیه می‌کنند (نگاه کنید از جمله به تفسیر و مصاحبه‌ی فرانکفورتر روندشاو با یکی از متخصصان «بنیاد علم و سیاست» در شماره‌ی 5 ژوئن 2012).

با توجه به این روند نامطلوب باید ندای گونترگراس را کاملا برحق دانست. او در شعری زیر عنوان «آنچه باید گفته شود»، با عنوان کردن این نظریه که صلح جهانی از سوی اسرائیل و نه ایران مورد تهدید است، حقانیت اخلاقی سیاست پشتیبانی بین‌المللی از اسرائیل را اساسا مورد سئوال قرار داد. با توجه به پیامدهای فاجعه‌باری که این سیاست می‌تواند برای صلح جهانی و خودِ اسرائیل به بار آورد، اکنون زمان آن فرارسیده است که ادعای مورد تهدید قرار داشتن موجودیت اسرائیل را با دید انتقادی و علمی بررسی نمود. زیرا همین ادعااست که بر اساس آن سیاست آلمان و غرب در قبال اسرائیل تدوین شده وجهت داده میشود و برنامه‌ی هسته ای ایران را به یکی از مهم‌ترین درگیری‌های جهانی تبدیل کرده است.

 

 

منطق "ترس هسته ای"  

فرض بگیریم که - همانطور که ادعا می‌شود- رژیم جمهوری اسلامی واقعا به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و جهانیان تا کنون دروغ گفته است و می‌خواهد زیر پوششِ بهره‌برداریِ صلح‌آمیز از انرژی هسته‌ای، بمب اتمی بسازد. اختلاف بر سر پنج یا بیست در صد غنی سازی اورانیوم در هرصورت یک درگیری فرعی است که توجه از ذات اصلی درگیری هسته ای با ایران رامنحرف می‌کند.

اما اگر ایران روزی واقعا به بمب اتمی دست یابد، آیا می‌تواند آن را علیه اسرائیل به کار گیرد؟ این ادعا که به راحتی از جانب رسانه‌ها و سیاستمداران غرب عنوان می‌شود، این واقعیت را نادیده می‌گیرد که در این صورت باید ایران برای از بین بردن اسرائیل، نابودی میلیون‌ها فلسطینی و تخریب مسجدالاقصی، یعنی دومین مکان مقدس جهان اسلام بعد از مکه را نیز ریسک کند. این ادعای همیشگی غرب حتی منطق اساسی "ترس هسته ای" یعنی "کسی که اول شلیک کند، خود قطعا در مرحله دوم نیز نابود خواهدگردید"را به ساده گی به کنار میزند، گوئی که چنین اصلی اصولا وجود خارجی ندارد و در روابط شرق و غرب دوران جنگ سرد نیز هیچ نقشی نداشته است. با تصور اینکه این رژیم داوطلبانه خواهان نابودی خود و ویرانی سرزمین مسلمانان باشد، تصوری دور از ذهن و عقل سلیم است.

بر اساس همان اصل "ترس هسته‌ای"، دست‌یابی ایران به سلاح اتمی می‌تواند در بهترین حالت انحصار تسلیحات اتمی اسرائیل در خاورمیانه را از میان بردارد و مانند دوران جنگ سرد، «تعادل وحشت» را در این منطقه برقرار کند. این وضعیت به دلائلی که در بالا آورده شده خطری برای موجودیت اسرائیل دربر ندارد، اما البته انحصار هسته ای و قدرت برتر آن را در خاورمیانه و در درجه‌ی اول درارتباط با مناطق اشغالی فلسطین از بین می‌بَرَد و این کشور دیگر نمی‌تواند بی هیچ دغدغه و بدون ترس از واکنش شدید کشورهای عربی در این مناطق مطابق میل خود عمل کند. اسرائیل برای این حالت فرضی، یعنی از دست دادن انحصار هسته ای، و حتا پیش از این که ایران اصولا به سلاح اتمی دست یافته باشد نیز، علاوه بر زرادخانه‌ای شامل 200 تا 300 بمب اتمی که از سالها پیش برای وارد کردن ضربه‌ی اول ایجاد کرده، هم‌اکنون در حال ایجاد ظرفیت وارد آوردن ضربه‌ی دوم است که زیردریایی‌های «دلفین» آلمانی شالوده آن را تشکیل می‌دهند.

بر اساس گزارش پیشگفته‌ی اشپیگل، آلمان تا کنون 3 فروند از این زیردریایی‌ها را به اسرائیل داده که از همه‌ی تاسیسات لازم برای نصب موشک‌های اتمی برخوردارند. اسرائیل با دریافت سه فروند دیگر از همین زیردریایی‌ها که قرار است تا سال 2017 تحویل داده شوند، قادر خواهد بود در خلیج فارس یعنی درست در نزدیکی خاک ایران به عملیات بپردازد و با موشک‌های اتمی تاسیسات اتمی ایران را به راحتی مورد تهدید قرار دهد. زیرا زیردریایی‌های جدید به مدرن‌ترین تاسیسات مجهزند و می‌توانند تا 18 روز بدون هواگیری به عملیات بپردازند. آنها می‌توانند در این مدت، فاصله‌ی میان دریای مدیترانه و خلیج فارس را طی کنند و بازگردند، بدون اینکه مجبور باشند حتی یک بار به سطح آب بیایند. به این ترتیب ضعف ساختاری اسرائیل برای وارد آوردن ضربه‌ی دوم که تا کنون مانع اصلی حمله نظامی مستقل از آمریکا وجود داشت، از بین خواهد رفت.

 

نقش زیردریائی های دولفین آلمانی

به گزارش اشپیگل، «امی آجالون»، یکی از متخصصان نظامی و رئیس پیشین سازمان امنیت داخلی اسرائیل (شین بت) دریافت این زیردریایی‌ها را مهم‌ترین تصمیم استراتژیک دانسته است. نویسندگان اشپیگل اهداف نظامی‌ای را که آجالون تحت عنوان دست‌یابی به "عمق استراتژیک" فرمول‌بندی کرده است، به حق "توانایی وارد آوردن ضربه‌ی دوم اتمی" تفسیر کرده‌اند. اما آنها نیز در این باره که عمل‌کرد استراتژیک این ضربه‌ی دوم چیست سکوت می‌کنند و گذشته از این، گزارش خود را با نقل قول از یک افسر نیروی دریایی اسرائیل به پایان می‌برند که می‌گوید: "ما نمی‌توانیم گذشته را فراموش کنیم، لذا تمام توان خود را به کار می‌گیریم تا از یک هولوکاوست دیگر جلوگیری کنیم." و به این ترتیب راه را برای موجه جلوه دادن تحویل زیردریایی‌های آلمانی هموار می‌کنند. فایده‌ی نظامی این زیردریایی‌ها و ظرفیت وارد آوردن ضربه‌ی دوم در واقع در جلوگیری از یک هولوکاوست دیگر نیست، بلکه در این است که انحصار اتمی اسرائیل در منطقه را- حتا در صورت به دست آوردن توان ضربه‌ی اول کشوری مثل ایران - نیز حفظ کند. زیرا بمب‌های هسته ای احتمالی ایران به این وسیله در معرض ضربه‌ی دوم اسرائیل قرار می‌گیرند و تاثیر "ترس هسته ایِ" خود را از دست می‌دهند، زیرا اسرائیل می‌تواند کلیه ظرفیت های هسته ای ایران را پیش از آنکه به کار گرفته شوند، از خلیج فارس مورد حمله قرار دهد و خنثی کند.

اگر اسرائیل با وجود توان ضربه‌ی اول و دوم اتمی، باز هم خود را مورد تهدید احساس می‌کند، این امکان واقعی را دارد که عضو ناتو شود. اسرائیل می‌تواند زیر چتر حفاظتی اتمی آمریکا، انگلستان و فرانسه از امنیتی برخوردار شود که حتا از سوی نیرومندترین قدرت اتمی جهان نیز تهدیدی متوجه آن نباشد، چه رسد به ایران که طبق اظهارات کلیه کارشناسان بین المللی هنوز تسلیحات هسته ای در اختیار ندارد. اما اسرائیل در حقیقت مدت‌هاست که زیر چتر حفاظتی ناتو قرار دارد.و تاکنون مانورهای نظامی مشترک متعددی در دریای مدیترانه و مناطق دیگر با اتحادیه‌ی نظامی غرب برگزار نموده است.

این کشور گذشته از این از سپر دفاع ضدموشکی ناتو نیز بهره خواهد برد که قرار است در دریای مدیترانه نصب شود. امنیتی نظامی بیش از آنچه که هم‌اکنون اسرائیل دارد، برای هیچ کشوری قابل‌تصور نیست.

 

اهداف واقعی اسرائیل وغرب

اینجا این پرسش مطرح می‌شود که چرا اسرائیل به حفاظت غیررسمی ناتو بسنده می‌کند و از عضویت در آن چشم می‌پوشد. زیرا با عضویت در این اتحادیه به هر دشمن احتمالی به روشنی فهمانده می‌شود که حمایت نظامی غرب از این کشور جدی است و در صورت تهاجم به آن، با ضربه‌ی نابودکننده‌ی ناتو روبرو خواهد شد. پرسش بعدی این است که چرا کشورهای غربی تا کنون عضویت در ناتو را به اسرائیل پیشنهاد نکرده‌اند. اگر مسئله‌ی اصلی آنان امنیت اسرائیل ‌بود، بهترین راه پیشنهاد عضویت در اتحادیه‌ی نظامی غرب می‌بود. اما غرب به جای این کار پیوسته در باره‌ی تهدید موجودیت اسرائیل به وسیله‌ی ایران تبلیغ می‌کند. چرا؟ اسرائیل و غرب پاسخ به این پرسش را خوب می‌دانند و هر دو می‌دانند چرا مبادرت به عضویت رسمی این کشور در ناتو نمی‌ ورزند:

اسرائیل برای عضویت در ناتو باید بی‌چون‌وچرا به اشغال سرزمین‌های فلسطینی پایان دهد و به پشت مرزهای پیش از جنگ 1967 بازگردد. زیرا ترکیه که عضو ناتو است، به احتمال قوی با عضویت این کشور به شدت مخالفت خواهد کرد و رای مثبت خود را موکول به اجرای کامل قطعنامه‌ی 242 شورای امنیت خواهد کرد. از این گذشته، اسرائیل در آن صورت دیگر نمی‌تواند از امضای پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای خودداری کند و مجبور خواهد بود موجودی سلاح‌های هسته‌ای خود را آشکار کند یا حتا از بین ببرد. با توجه به این نکات است که انگیزه‌ی واقعی همه دولت‌های اسرائیل آشکار می‌شود. مسئله‌ی آنها در درگیری بر سر برنامه‌ی اتمی ایران، جلوگیری از یک هولوکاوستِ دیگر و حداکثر امنیت برای ساکنین در این کشور نیست، بلکه در درجه‌ی اول این است که وضعیت موجود سیاسی و برتری نظامی خود را چه به عنوان قدرت اشغالگر و چه به عنوان تنها قدرت اتمی منطقه همچنان حفظ کنند. به نظر می‌رسد که نخبگان صهیونیست اسرائیل رویای «ارض موعود» را همچنان در سر می‌پرورانند.

اما چرا دولت‌های غربی با همه‌ی خواسته‌های اسرائیل با جان‌ودل موافقت می‌کنند، آنها را به دقت اجرا می‌کنند و با این کار خود را در  عرض اتهامِ درپیش‌گرفتنِ سیاست "دو معیاری"( دبل استاندارد)و مخالف با حقوق بین الملل قرار می‌دهند؟ وجود لابی یهود اسرائیل نمی‌تواند دلیل کافی برای این پدیده باشد. این تصور که رهبران آمریکا و دیگر کشورهای غربی تحت تاثیر لابی اسرائیل عمل میکند فرض را بر این میگذارد؛ آمریکاخود منافع مشخصی در منطقه ندارد که چنین فرضی دور از واقعیت است. با یک دید واقع‌بینانه باید فرض را بر منافع مشترک غرب و اسرائیل در خاورمیانه و نزدیک گذاشت. اسرائیل می‌خواهد به هر وسیله‌ی ممکن از تبدیل ایران به یک قدرت اتمی جلوگیرد کند تا با انحصار هسته‌ای خود، آزادی عمل برای هدف‌های مهمتر ایدئولوژیکش را از دست ندهد. و هدف ایالات متحد این است که موقعیت مسلط خود را در منطقه‌ای که دارای مهم‌ترین منابع نفت و گاز جهان است دوباره برقرار کند، موقعیت  مسلطی که با سرنگونی رژیم شاه، قدرت‌یابی جمهوری اسلامی و فرارویی آن به یک قدرت منطقه‌ای بعد از سرنگونی صدام حسین شدیدا کمرنگ شده است. در ضمن و علاوه بر آن انحصار اتمی اسرائیل نیز یکی از اهرمهای ژئو پولیتیکی هژمونیک ایالات متحد در این منطقه است.

 

در پرتو این تجریه‌ و تحلیل آشکار می‌شود که "تهدید موجودیت اسرائیل" پوشش عوام فریبانه‌ای است که تل‌آویو، واشینگتن و برلین با تمهیدات عظیم تبلیغاتی برای هدف‌های استراتژیک خود ساخته‌اند. ایالات متحد و آلمان به این وسیله اشغال سرزمین‌های فلسطینی به دست اسرائیل و انحصار اتمی آن رادر واقع موجه جلوه می‌دهند. با توجه به این نکات باید گفت که آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان در مارس 2008 در مجلس اسرائیل نه تنها امنیت اسرائیل، بلکه اشغال فلسطین و انحصار اتمی این کشور و در نهایت هدف صهیونیستیِ "ارض موعود" را در زمره‌ی "مصالح ملی آلمان" اعلام کرد. اما نیاز برحق مردم اسرائیل به امنیت نه با توان ضربه‌ی اول و دوم اتمی و سیاستِ امنیتیِ علیه کشورهای خاورمیانه، بلکه فقط با سیاستی می‌تواند تامین شود.که بر همکاری و امنیت مشترک پایه گذاری شده باشد.

نویسنده: پرفسور محسن مسرت استاد دانشگاه در آلمان

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها