کد خبر: ۶۸۲۸۰
زمان انتشار: ۱۱:۲۴     ۳۱ تير ۱۳۹۱
فکر فرار در من یک شبه به وجود نیامد و طی سالیان این طور شد. شرایط فرار آنقدر سخت بود که من 15 سال در فکر فرار بودم تا توانستم موفق شوم.

فارس، مریم سنجابی متولد سال 1347 در کرمانشاه است. سنجابی از سنین نوجوانی به سازمان مجاهدین خلق (منافقین) پیوست و توانست پس از 25 سال از اردوگاه اشرف در عراق فرار کرده و به آزادی برسد. و این درحالی است که مریم سنجابی تا عضویت در شاخه رهبری سازمان هم رسیده بود. آنچه خواهید خواند قسمت پایانی گفت‌وگو با خانم سنجابی است که در مورد چگونگی شروع عملیات «مرصاد» و سرانجام فرارش از اردوگاه اشرف می‌گوید:

 

*فارس: شکست در این عملیات چه تاثیری روی نیرو ها گذاشته بود؟

 

*سنجابی: بعد از این عملیات سیر تناقضات افراد مشخص می‌شد و تا آن زمان رجوی در هاله‌ای از قداست برای نفرات سازمان بود و کسی حتی به خودش اجازه نمی‌داد که از مسعود سؤال بپرسد. اما بعد از این عملیات همه اعضا به خودشان آمدند و می‌پرسیدند چه شد که سازمان چنین عملیات احمقانه‌ای را انجام داد. من این تناقضات بوجود آمده در سیستم را از گزارشاتی که نفرات تحویل می‌دادند متوجه شدم. ما در این عملیات از دو ناحیه ضربه روحی خوردیم یکی از دست دادن دوستانمان بود و دیگری اینکه از خواب غفلت بیدار شده بودیم.

 

*فارس: فرماندهان بعد از عملیات توجیه شان برای شکست چه بود؟

 

*سنجابی: مسعود بعد از این عملیات جلسه‌ای بنام" تنگه و توحید" تشکیل داد و اعلام کرد:" این پیش درآمدی است برای فرقه‌ای شدن" و دیکتاتوری خودش را آنجا نشان داد. همانطور که گفتم مسعود جمع بندی این جلسه را به نام «تنگه و توحید» نامید و این موضوع را به صورت آموزشی بیان می‌کرد و می‌گفت:" تنگه یعنی جایی که بچه‌ها توانسته بودند در عملیات از آن گذر کنند" و توحید را این چنین تفسیر می‌کرد که از لحاظ شخصیتی بچه‌ها ایمان کمی داشتند و ضعف آنها باعث شکست شد. اما حتی یک بار در طول این سالیان یعنی از سال 67 تا 87 به اشتباهات خود اعتراف نکرد و همین امر باعث شد سازمان شکست بخورد.  

اما بعد از جمع بندی در آن جلسه که تمام اشتباهات را متوجه اعضا نمود اظهارداشت:" شما به این دلیل که ذهن‌تان دنبال زندگی بود و تمام عیار در این عملیات حضور نداشتید باعث شکست ما شدید".

بعد از مدتی مسعود در پیام ها و نشستها عنوان می نمود : «اساساً ما خانواده نداریم و هیچ علاقه فردی هم نداریم و همه باید تنها به من و به مبارزه فکر کنند.» در واقع از همان دوره بود که انقلاب ایدئولوژی در سازمان منافقین آغاز گردید به عبارتی طلاق در سازمان اجباری شد و زوج‌ها را از هم جدا کردند و محدودیت‌ها هر چه بیشتر اعمال می‌شد و همانجا بود که خروج از سازمان هم ممنوع شد. اعلام خروج از سازمان نتیجه ای جز زندان و یا شکنجه در پی نداشت.

 

*فارس: شما مسئول قسمت پرسنلی بودید، در این قسمت چه کار می کردید؟

 

*سنجابی: کار من در پرسنلی تشکیل پرونده اعضاء بود یعنی اینکه افراد کجا به دنیا آمده‌اند و یا اینکه مختصری از زندگی گذشته هر کس را ثبت می‌کردم.

 

*فارس: چه شد که آن ایدئولوژی محکم جایش را به نفرت از سازمان داد و شما تصمیم به فرار گرفتید؟

 

*سنجابی: یکی از دلایلی که باعث شد من به ماهیت سازمان بیشتر پی ببرم کار در قسمت پرسنلی بود. چون به یک سری اخبار محرمانه دست پیدا می‌کردم که هر کسی به این اطلاعات دسترسی نداشت.

لازم است در اینجا به موضوعی اشاره کنم که در طول این سالها شاهد آن بودم و مایه عذاب من می‌شد. پس از اعلام انقلاب ایدئولوژیک در سازمان و بدستور مسعود رجوی خانواده ها را از هم جداکردند و تعداد زیادی از کودکان خردسال از کودک دوهفته ای تا خردسالان هفت هشت ساله را از مادرانشان جدا و به خارج از عراق اعزام کردند. خیلی از اعضایی که فرزندانشان را به اجبار به خارج فرستادند بچه‌هایشان گم شدند و یا به انجمن‌های خیریه واگذار می کردند. این کودکان یا به خانواده های اروپائی سپرده شدند و برای نگهداری در اختیار خانواده هائی که سمپات سازمان در اروپا بودند قرار داده شدند. سالها بعد نیز سازمان با فریب تعدادی از این نفرات را به بهانه گردش و بازدید از اشرف به عراق بازگرداند که تعداد محدودی از این افراد تحت عنوان میلیشیا جذب سازمان شدند. سن این افراد کمتر از 18 سال بود و اساساً با فرهنگ غربی بزرگ شده بودند و هیچ شناختی نسبت به سازمان نداشتند. در همین مقطع بود که تعدادی از مادران در اردوگاه اشرف با فرزندان جدا افتاده خود روبرو شدند.

مثلاً می‌شنیدم بعد از چند سال مادرانی که در سازمان بودند فرزندان خود را که از آنها جدا شده بودند، پیدا می‌کردند. در صحبت میان این مادران با فرزندان خود، می‌شنیدم مادر از دیدار مجدد فرزندش گریه می‌کرد ولی در عوض فرزند که پس از سالیان طولانی موفق به دیدار مادرش شده بود می گفت: من تو را به عنوان مادر قبول ندارم. چون تو من را در سخت‌ترین شرایط تنها گذاشتی! و مادر در جواب فقط می توانست به این جمله بسنده کند که: من این کار را به خاطر ایدئولوژی خودم و آینده تو انجام می‌دادم و به فکر آینده تو بودم. اما در پاسخ می‌شنید: تو اگر به من محبت داشتی من را رها نمی‌کردی". این لحظات بر من خیلی سخت می گذشت.

 

*فارس: اگر دو نفر آنجا به هم علاقمند می شدند تکلیفشان چه بود؟

 

*سنجابی: ممنوعیت از هر گونه دسترسی به دنیای خارج برای اعضاء روز به روز بیشتر اعمال می‌شد. انسان در زندگی به علاقه احتیاج دارد و اگر سازمان این را می‌فهمید به شدت با فرد خاطی برخورد می‌کرد و از هر گونه شکل گیری این علاقه‌ها ممانعت بعمل می آورد و اینگونه سختگیری ها باعث می‌گردید افراد تصمیم به فرار بگیرند. خیلی‌ها می‌گفتند ما نمی‌توانیم زندگی مجردی را تحمل کنیم و خیلی‌ از آقایان درخواست خروج می‌دادند و چون نمی‌توانستند، فرار می‌کردند. به هرحال مؤاخذه، سرزنش، توهین و تحقیر در انتظار کسانی بود که تفکراتی غیر از انقلاب ایدئولوژی مسعود داشتند.

 

*فارس: اغلب دلیل فرار از اردوگاه بین اعضا چه بود؟

 

*سنجابی: اعضا به راحتی نمی‌توانستند قبول کنند که باید از خانواده دل بکنند و اینکه در طول سالیان هیچ ارتباطی با خانواده نداشته باشند و پدر و مادرشان را نبینند. این موضوعات خود انگیزه‌ای بود که افراد از سازمان جدا شوند و دیگر به معیارهای قبلی سازمان پایبند نبودند. فشارها باعث تغییر در تفکر اعضا شده بود. یکی از اعضا را می‌شناختم که در قسمت مالی بود و به خاطر کمبودهایی که وجود داشت دیگر مانند گذشته پایبند به اعتقاداتش نبود که مثلا دخل و تصرف نکند. از طرفی فشارها در جلسات و نشست ها هر روز بیشتر می‌شد و افراد بیشتر توسط تشکیلات کنترل می‌شدند. در تمام این سال‌ها ما نمی توانستیم جشن برگزار کنیم. در هر مقطع  زمانی خاص مسعود فقط به دنبال حمله به ایران بود و اصلاً حیاتش را در این موضوع می‌دید.

 

*فارس: بعد از شکست در عملیات مرصاد سازمان دیگر تصمیمی برای انجام چنین عملیات هایی نداشت؟

 

*سنجابی: بلافاصله بعد از فوت رهبر انقلاب سازمان با صدور بیانیه‌ای دستور داد همه نفرات سلاح‌ها را برای حمله به ایران آماده کنند این هم یکی از نقاط سیاه وابستگی رجوی به عراق محسوب می‌شود چرا که با اینکه آماده شده بود برای عملیات اما دولت صدام این اجازه را نداد. سازمان نیروی مستقلی نبود که خودش تصمیم بگیرد، تحت حمایت دولت عراق بود و باید بر اساس تصمیمات استخبارات عراق اقدام می‌کرد. آن زمان طی یک هفته و بصورت شبانه روز بچه‌ها و سلاح‌ها را بسیج کردند و قسمت‌های سیاسی و ستادی تعطیل شده بود. مسعود فکر می کرد اوضاع در ایران بهم خواهد ریخت. اما زمانی که عراق اجازه حمله نداد همه به کار خود برگشته بود.

 

*فارس: شما چطور متوجه شدید امام خمینی فوت کردند؟

 

*سنجابی: ما خبر رحلت رهبر ایران را از طریق خبرگزاری داخلی سازمان شنیدیم با فوت ایشان خیلی از افراد سازمان دوباره ترسیدند چرا که یک بار طعم جنگ و شکست را چشیده بودند و نمی خواستند دوباره تکرار شود. بچه ها دیگر مثل قبل نبودند چرا که در عملیات فروغ تنها در همین یکبار همه متفق القول بودند و با رجوی همسو بودند. بچه‌ها می‌گفتند به محض حمله دوباره همه‌مان کشته و قتل عام می‌شویم.

 

*فارس: چه شد که سازمان شهید صیاد شیرازی را به شهادت رساند؟

 

*سنجابی: ترور شهید صیاد شیرازی مصادف شده بود با زمانی که سازمان تصمیم گرفت هر ماه یک بار در ایران عملیاتی انجام دهد، مثلا در شهر و یا مکان خاصی اقدام به بمبگذاری کند و یا اقدام تروریستی انجام دهد.

 

*فارس: افرادی که عملیات انتحاری انجام می دادند چگونه گزینش می شدند؟

 

*سنجابی: از سال 73 به بعد انسجام در سازمان وجود نداشت. در یک مقطعی مریم رجوی در نشست عمومی اعلام کرد: "همه اعضا باید درخواست انجام عملیات انتحاری بدهند." اعلام این موضوع با مخالفت خیلی از افراد روبرو شد. مریم خودش با یک لباس سفید خیلی زیبا در جاسه حاضر شده بود و در آن حال و وضع از نفرات سازمان  می‌خواست که عملیات انتحاری انجام دهند.

برای اینکه کسی را برای چنین عملیاتی آماده کنند مقدمات کار 2 ماه طول می‌کشید تا فرد آمادگی انجام عملیات انتحاری را داشته باشد. سازمان برای این کار از وفادارترین و ایدئولوژیک ترین عناصر خود استفاده می‌کرد. با این حال عملیات‌ها یک در میان در ایران با شکست مواجه می‌شد. افراد تیم های عملیاتی یا همگی کشته می‌شدند یا دستگیر می‌شدند.

این افراد که از زبده ترین و کارکشته ترین نیروهای سازمان بودند وقتی دستگیر می‌شدند در عرض یک ماه هیچ کدام دوام نمی‌ آوردند چون با شرایط واقعی و اوضاع ایران مواجه می‌شدند. آرش صامتی از جمله این افراد بود که حتی برای نشان دادن شجاعتش موقع دستگیری در ایران نارنجک را در دست خودش منفجر کرد و ترسی از این کار نداشت. آرش وقتی با فضای ایران مواجه شد متوجه می‌شود که سازمان چه ماهیتی داشته است.

 

*فارس: در این سالهای اخیر تعداد اعضای سازمان به چند نفر رسیده است؟

 

*سنجابی: در ابتدا نیروهای سازمان حدود 5 هزار نفر بودند اما مدتی بعد در آمار رسمی تعداد نفرات سازمان حدود 3 هزار و 800 نفر اعلام شد. شما این آمار را با جمعیت میلیونی ایران مقایسه کنید. این در حالی بود که سازمان در خارج تبلیغات فراوانی می‌کرد و افرادی که به آن می‌پیوستند شناختی از سازمان نداشتند. خیلی از نیروهای قدیمی می‌دانستند عملیات‌های تروریستی که سازمان در طی این سال‌ها در ایران انجام می‌دهد کاری از پیش نخواهد برد. سازمان حداکثر 20 تیم عملیاتی تشکیل داد و در کل حتی یک عملیات را هم با موفقیت کامل نتوانست در ایران انجام دهد. انجام بیست عملیات در بین چند ده میلیون جمعیت ایران چه جایی دارد و باعث چه پیشرفتی می‌شود؟!

 

*فارس: فرآیند تبلیغات سازمان برای جذب نیرو چگونه انجام می گرفت؟

 

*سنجابی: سازمان در ابعاد تبلیغاتی بسیار فعال برخورد می‌کرد. سازمان برای جذب افراد، بصورت گسترده ای هزینه‌های گزافی صرف می کند. این روش دائمی فرقه رجوی است و مشاهده می‌کنید که همین الان هم برای جذب لابی صهیونیستی خود در آمریکا و غرب از هیچ کاری دریغ نمی‌کند. سازمان صدها میلیون دلار پول خرج می‌کرد تا نیرو جذب کند.

مسعود رجوی برای تبلیغات میلیون‌ها میلیون دلار خرج می‌کند. سخنرانهایی که سازمان در خارج از کشور استخدام می‌کند نمونه بارز این حربه تبلیغاتی سازمان است. نفرات استخدام شده برای 20 دقیقه سخنرانی 20 هزار دلار پول می‌گیرند و کارشان این است. یعنی شغل این افراد سخنرانی برای حمایت ازسازمان است.

 

*فارس: اگر کسی به موضوعی اعتراض داشت چطور مطرح می کرد؟

 

*سنجابی: فضای حاکم بر فرقه رجوی و یا جلسات عمومی در سازمان این طور نبود که کسی بخواهد اعتراض کند. اما یادم هست در یکی از نشست ها یکی ازخانم‌ها بلند شد و خیلی رسمی خطاب به مسعود اعلام کرد: من می‌خواهم از سازمان خارج شوم اعتراض او در همین حد بود. اگر کسی این کار را می‌کرد ساعت‌ها با او بحث می‌کردند و در نهایت او خسته می‌شد و کوتاه می‌آمد و یا دیگران با رفتارشان او را به طرفداری از رجوی تحقیر می‌کردند.افراد نمی‌توانستند مستقیما اعتراض کنند برای همین دست به فرار می‌زدند. این افراد که معترض بودند بیشتر توسط مسئولین‌شان کنترل می‌شدند.

 

*فارس: از زمانی که تصمیم گرفتید از اردوگاه اشرف فرار کنید تا موفقیتتان چه قدر طول کشید؟

 

*سنجابی: بهتر است از من بپرسید چطور این همه سال این اوضاع را تحمل کردم؟! فکر فرار در من یک شبه به وجود نیامد و طی سالیان این طور شد. شرایط فرار آنقدر سخت بود که من 15 سال در فکر فرار بودم تا توانستم موفق شوم.

 

*فارس: چه موضوعی شما را ترغیب به فرار کرد؟

 

*سنجابی: سال 87 تعدا زیادی از خانواده‌های ایرانی اعضای سازمان جلوی کمپ اشرف آمده‌ بودند و توسط بلندگو اعلام کردند در ایران عفو عمومی برای اعضای سازمان اعلام شده است و همگی( باستثنا سران جنایتکار فرقه رجوی) آزادند تا به ایران بازگردند. به علاوه اینکه اگر از اردوگاه خارج شویم تحت حمایت و در امنیت کامل دولت عراق قرار خواهیم گرفت و می‌توانیم در هر کشوری که بخواهیم زندگی کنیم. سربازان عراقی دور تا دور کمپ اشرف بودند و این امکانی بود که ما می‌توانستیم به آنها رجوع کنیم و خارج شویم و من این کار را کردم.

 

*فارس: در طول این سالهای خفقان آور شما لحظه شیرین و به یادماندنی هم داشتید؟

 

*سنجابی: سال 83 بهترین خاطره من در طول سال‌های حضورم در اشرف بود که مادرم را توانستم ملاقات کنم. بعد ازاشغال عراق توسط آمریکایی‌ها، نیروهای اشغالگر در کمپ اشرف مستقر شدند در همان زمان امکانی فراهم شد تا بتوانیم خانواده‌هایمان را ببینیم. 700-800 نفر این کار را کردند که من هم جز آن نفرات بودم. حال مادرم خیلی خوب بود. ایشان می‌ترسید با من صحبت کند. مادرم فهمیده بود فضای کمپ اشرف مانند زندان است حتی وقتی به من گفت: بیا با هم برویم کربلا من گفتم: به ما اجازه نمی‌دهند. ایشان اول باور نمی‌کرد که به دخترش اجازه ندهند که با او برای زیارت برود اما این واقعیت بود. به دورغ گفتم ما خودمان می‌توانیم برویم.

 

*فارس: اگر سازمان می خواست کسی را تنبیه کند چه می کرد؟

 

*سنجابی: زندان هایی که آنجا وجود داشت برای تحت فشار عصبی قرار دادن نیروها بود. در جلسات و یا نشستها نفرات را کتک می زدند و افراد را تحقیر کرده و ناسزا می گفتند. ممکن است باورش برایتان سخت باشد.

سال 73 دستوری به فرماندهان سازمان ابلاغ شد مبنی بر اینکه افرادی که مشکوک هستند و یا سابقه تشکیلاتی و سازمانی خوبی ندارند همه را بازداشت کنند. 300 نفر زن و 500 نفر مرد بدستور رجوی بازداشت شدند که من هم جز آنها بودم. سه ماه بازداشت بودم .درطول این سه ماه بطور وحشیانه مورد شکنجه قرار گرفتم و همان موقع پایه های سازمان در ذهنم فرو ریخت. سال 79 به بعد خروج از سازمان ممنوع بود و من نتوانستم آن زمان بروم. البته ورود آزاد بود.

 

*فارس: کسانی که سازمان متوجه می شد قصد فرار دارند با آنها چه می کرد؟

 

*سنجابی: سازمان به کسانی که مشکوک می شد و دستگیر می کرد و این افراد ابتدا مدتی زندانی ‌می شدند تا اطلاعاتی که دارند کهنه شود، سپس به استخبارات عراق فرستاده می‌شدند و حدود 7 سال هم آنجا زندانی می شدند. برای همین تصمیم به خروج از سر همه خارج می شد.

 

*فارس: از شما تشکر می کنیم بابت وقتی که در اختیار ما گذاشتید.

 

پایان

 

گفتگو و تنظیم: مهدی بختیاری - زهرا بختیاری

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها