رهبر معظم انقلاب در پیامی به کنگره عظیم حج، با اشاره به روند افول نظام استكباری در طول این سی سال، اشاره كردند: «امروز جبههی ضداسلام كه دو قرن بر ملتها و دولتهای اسلامی تحكمی ظالمانه میكرد و منابع آنان را به یغما میبرد، شاهد زوال نفوذ خود و ایستادگی دلیرانهی ملتهای مسلمان در برابر خود است و در نقطه مقابل، حركت بیداری اسلامی در حال پیشروی و عمقیابی روزافزون است.» دكتر منوچهر محمدی از اساتید برجستهی سیاست خارجی، موضوع افول نظام استكباری را مورد ارزیابی قرار داده است.
- رهبر معظم انقلاب به تازگی دریكی از بیاناتشان دو جبهه و گروه كلی را در جبههبندیهای سیاسی دنیا برشمردند: یك جبههی حق و مقاومت به سردمداری جمهوری اسلامی ایران و یك جبههی باطل و ظلم به سردمداری آمریكا. در ادامه تأكید میكنند كه قدرت جبههی حق و مقاومت به دلایل مختلف روز به روز افزون میگردد و جبههی مخالف روبه زوال و سقوط است. واقعیت این است كه برای بسیاری پذیرش قدرت روز افزون جبههی حق و زوال جبههی باطل مشكل است. سقوط نظام سلطه و در رأس آن ایالات متحدهی آمریكا چقدر به واقعیت نزدیك است و با چه دلایل علمی میتوان آن را اثبات كرد؟
من فكر میكنم پذیرفتن پیشبینی امام خمینی(ره) در خصوص افول نظام سلطه كه بعد از آن نیز رهبر معظم انقلاب همان را مورد تأكید قرار دادند امروز بسیار راحت است. امروزه برای همگان آشكار شده است كه قدرت استكباری غرب به طور عام و آمریكا به طور خاص در حال فروپاشی است؛ حتی هماكنون اندیشمندان آمریكا نظیر كارل كارلتون زمان فروپاشی آن را پیشبینی میكنند. الآن چند دهه است كه آمریكا دچار بحرانهای اقتصادی بسیار عمیق شده و نتوانسته است بر این مشكلات غلبه كند و این مشكلات اقتصادی دامنگیر سایر كشورهای غربی نیز شده است. آمریكا در بحران اقتصادی سال 1929م كه گریبان این كشور را گرفت، با كمك سایر كشورهای غربی توانست این مشكل را حل كند ولی امروز این كشورها دچار این مشكل شدهاند.
این بحران اقتصادی نیز به دلیل هزینههای زیادی است كه در جنگهای متعدد برای فراگیركردن نظام سلطه ترتیب دادهاند. ملت آمریكا و كشورهای غربی دیگر نه تنها توان پرداخت هزینههای دولتهای خود را ندارند، بلكه خودشان نیز از لحاظ مالی ضعیف شدهاند. هماكنون بیخانمانی، فقر و آوارگی در آمریكا بیداد میكند. به تعبیر نوام چامسكی كشور آمریكا در درون خود دچار یك كشور جهان سومی شده است. شكستهای پیدرپی آمریكا به وضوح در همین انتخابات اخیر در آمریكا خود را آشكار كرد. دو سال قبل مردم آمریكا امیدوار بودند اوباما با تغییرات بنیادین در سیاستهای این كشور مشكلات آنها را حل كند، ولی دیدند كه از او هم كاری ساخته نیست. در واقع شكست دموكراتها به معنای پیروزی جمهوریخواهان نبود، بلكه بیانكنندهی نوعی یأس و دلزدگی از نظام حاكم بر آمریكا بود.
امروز امانوئل والرشتاین تنها نظریهپرداز سقوط و فروپاشی نظام آمریكایی نیست كه چنین حرفی میزند. جالب است كه حتی كسانی كه خودشان زمانی مروج افكار امپریالیستی آمریكا بودند، امروز اعتراف میكنند كه آمریكا در حال سقوط است.
در حال حاضر نزدیك به 931 هزار مقاله و كتاب دربارهی فروپاشی آمریكا در غرب نوشته شده است. شاید بنده چند سال پیش با قاطعیت نمیتوانستم دربارهی فروپاشی اسرائیل و آمریكا سخن بگویم و با مقاومت دانشجویان مواجه میشدم ولی الآن كمتر مخالفتی با این سخن صورت میگیرد. بنابراین شواهد نشان میدهد كه نظام سیاسی غرب از جمله آمریكا به دوران افول خود رسیده است. حوادثی كه در یونان، اسپانیا، انگلیس و فرانسه مشاهده میكنیم مقطعی و زودگذر نیستند، چون نظام این كشورها نمیتواند از پس حل این بحرانها برآید. امروزه جوامع و ملتهای غرب آگاه شدهاند كه مشكلاتشان دیگر مثل گذشته حل نمیشود. غربیها از لحاظ روابط خارجی و بینالمللی در افغانستان و عراق در همان باتلاقی فرو رفتهاند كه اتحاد جماهیر شوروی فرو رفته بود و نمیدانند كه چگونه از آن خارج شوند و خودشان اعتراف میكنند كه پیروزی در این جنگ معنا ندارد. كشورهای غربی در حال حاضر از آمریكا سلب امید كردهاند چرا كه این كشور نمیتواند حتی مشكلات داخلی خودش را حل كند.
- آمریكا در سالهای گذشته نیز بحرانهای اقتصادی و سیاسی داشته است. نوع بحران فعلی چه تفاوتی با آنها دارد؟
به عنوان نمونه بحران اقتصادی شبیه به بحران فعلی در سال 1929م نیز اتفاق افتاد كه افراد ثروتمندی در آن خیلی زود فقیر شدند. این بحران، محدود به آمریكا بود و این كشور توانست با تغییراتی در سیستم دلار مشكل را حل كند. جنگ جهانی دوم نیز تا حدی به حل این بحران كمك كرد، چرا كه كشورهای درگیر جنگ در اروپا به امكانات تسلیحاتی آمریكا نیاز داشتند، به همین دلیل بازار تسلیحات آمریكا رونق گرفت. آمریكا امروزه این بحران را نمیتواند حل كند؛ چرا كه بیشتر از توان اقتصادی كل غرب هزینه شده است. حبابهای اقتصادی كشورهای غربی در حال تركیدن هستند و در این موقع است كه ورشكستگی نظام سرمایهداری غرب مشخص میشود. امروز امكان علاج این سیستم وجود ندارد مگر این كه بخواهند كل سیستمشان را به هم بزنند، مانند كاری كه گورباچف در اتحاد جماهیر شوروی انجام داد، چون اتحاد جماهیر شوروی در زمان گورباچف به این نتیجه رسید كه دیگر نمیتواند به عنوان یك ابرقدرت باقی بماند و سیستمش نیز از هم پاشید. الآن شرایط آمریكا و غرب اینگونه است.
نظام سرمایهداری با این كارویژه كه یك عدهی قلیل ثروت اكثر مردم را چپاول كنند به پایان خط رسیده است. هم اكنون آمریكاییها توان پرداخت مالیاتهای سنگین دولت را ندارند، چون قدرت مالی ندارند، خانههایشان گرفته شده است و شغل نیز ندارند؛ تزریق پول هم دیگر اثرگذار نیست. ما شاهد هستیم كه بیشتر از 150 بانك آمریكایی ورشكست شدهاند؛ فشار این ورشكستگیها طبیعتاً روی دولت آمریكاست و او برای این كه فشار را تحمل كند میخواهد آن را به مردم منتقل كند ولی توان مردم هم به پایان سیده است. برای مثال تظاهراتهایی كه در خصوص افزایش دورهی بازنشستگی در فرانسه اتفاق افتاد، بیانگر این است كه مردم متوجه شدهاند دولت به فكر استثمارشان است.
چرا وقتی آقای احمدینژاد در نیویورك صحبت میكند شبكههای بیبیسی و سیانان مجبور میشوند صحبتهای وی را پوشش خبری دهند؟ زیرا اگر پوشش ندهند، بینندگان خودشان را از دست میدهند.
از طرفی گسترش ارتباطات كمك زیادی به افزایش آگاهیهای جوامع كرده است كه جنایات دولتهای غربی را برای مردم این كشورها آشكار میكند و باعث میشود این دولتها دیگر نتوانند ظاهرفریبی كنند. هماكنون دلار دیگر یك سرمایهی جهانی نیست؛ وقتی كه قیمت طلا از 500 دلار به حدود 1300 دلار میرسد یعنی ارزش دلار كاهش یافته است. بسیاری از كشورها دارند سرمایهی خودشان را به پولهای معتبرتر تبدیل میكنند. آمریكا بیش از 150 پایگاه نظامی در كشورهای دنیا دارد كه بالغ بر 250 میلیارد دلار در سال فقط هزینهی نگهداری اینمراكز میشود. هزینهی جنگ عراق ماهیانه 20 میلیارددلار است و تا به حال نزدیك به 6 تریلیون دلار در این جنگ هزینه شده است، در افغانستان نیز چنین هزینههایی میشود.
- میزان مشاركت مردم در انتخابات اخیر آمریكا نیز پایین آمده بود.
بله. این امر میرساند كه مردم به طور كلی از این نظام ناامید شدهاند. جمهوریخواهان نیز به رغم رأی آوردن نمیتوانند با همان شعارهای قبلی باقی بمانند، مگر این كه تحولی جدی در سیاستهای آنان ایجاد شود. دموكراتها اگر بخواهند در انتخابات بعدی پیروز شوند باید در طول این دو سال به صورت واقعبینانه تحول ایجاد كنند چون اگر تحول ایجاد نكنند طرفدار نخواهند داشت. جالب این جاست كه اگر تاكنون نیروی پلیس در كشورهای غربی مقابل شورشها ایستادگی كرده است، كمكم دست از این كار میكشد، چرا كه خودشان نیز تحت فشار هستند. اخیراً اعتصاباتی در نیروهای امنیتی و پلیسی این كشورها پیدا شده است. برای مثال آنها وقتی كه بفهمند دورهی بازنشستگیشان به تأخیر افتاده است قطعاً ساكت نمینشینند. در صورت تداوم چنین امری همان اتفاقی كه برای روسیه افتاد برای غرب نیز میافتد؛ روسیه تزاری زمانی ساقط شد كه سربازان تزاری حاضر نشدند به روی كارگران اسلحه بكشند.
- میخواهیم به مقاله معروف والرشتاین بپردازیم كه جنابعالی آن را ترجمه كردهاید. در این مقاله با عنوان «وقتی عقاب سقوط میكند» حدود هشت سال پیش امانوئل والرشتاین تصریح میكند سلطهی آمریكا به پایان رسیده است. ابتدا میخواهم بپرسم جایگاه این نظریهپرداز در میان تئوریپردازان روابط بینالملل كجاست؟ سپس در خصوص خود مقاله برای ما توضیح بدهید.
امروز امانوئل والرشتاین تنها نظریهپرداز برجستهای نیست كه چنین حرفی میزند. جالب است كه حتی كسانی كه خودشان زمانی مروج افكار امپریالیستی آمریكا بودند، امروز اعتراف میكنند كه آمریكا در حال سقوط است. شورای روابط خارجی آمریكا بزرگترین اتاق فكر آمریكاست كه اندیشمندانی مانند كیسینجر، برژینسكی و امثال آنان در این شورا حضور دارند كه در واقع جهتدهندهی كل نظام آمریكا این شوراست. ریچارد هاوس، رئیس این شورا، بر خلاف هانتینتگون كه مسألهی برخورد تمدنها را مطرح میكند و میگوید ما وارد عصر بیقطبی شدهایم و چیزی به نام ابرقدرت یا قدرتهای بزرگ وجود ندارد. او نوعی آنارشیسم بینالملل را مطرح میكند. نظریهی والرشتاین در آن زمان خیلی در غرب مطرح نشد، ولی این نظریه امروز تحقق پیدا كرده است و مورد قبول است.
مقالهای را میخواندم كه میگفت سقوط آمریكا از جنگ كره آغاز شد؛ آمریكا نتوانست در جنگ كره پیروز شود و نزدیك به 50 هزار كشته داد و بعد در جنگ ویتنام این شكست به اوج خود رسید. امروز هم این شكستها در عراق و افغانستان تكرار میشوند. آمریكا در جنگ ویتنام 700 هزار نیرو به كار برد ولی دست خالی برگشت و بزرگترین جنایات را نیز آنجا مرتكب شد. مشكل اینجاست كه دولتمردان آمریكا نمایندهی منافع ملی آمریكا نیستند، بلكه نمایندهی صاحبان قدرت، ثروت، كارتلها، تراستها و صنایع نظامی پیچیده هستند. جنگهایی كه آمریكا راه میاندازد اغلب به خاطر ضرورت ایجاد بازار مصرف صنایع پیچیدهی نظامی است. برای آنها مهم نیست كه شكست میخورند یا پیروز میشوند. دولتمردان آمریكا تا به حال میتوانستند هزینههای گزاف را چه از لحاظ مالی و چه از لحاظ انسانی بر مردم این كشور تحمیل كنند ولی الآن دیگر نمیتوانند.
- غیر از والرشتاین و ریچارد هاوس، افراد دیگری از نظریهپردازان برجستهی آمریكا میشناسید كه به افول آمریكا اشاره كرده باشند؟
برژینسكی یكی از این افراد است كه به صراحت در تقابل با نظریهی برخورد تمدنهای ساموئل هانتینگتون میگوید: برخورد ما با تمدن اسلامی نیست، برخورد ما با ضعفهای درونی خود ماست؛ ما از اخلاق و معنویات دور شدهایم و مادیات دیگر نمیتواند جامعهی ما را حفظ كند. وی ادامه میدهد قرن بیست و یكم قرن اخلاق و معنویات است و اگر جامعهی آمریكا به اخلاق و معنویات برنگردد به طور مسلم سقوط میكند. برژینسكی فردی است كه در سال 1975م سقوط اتحاد جماهیر شوری را پیشبینی كرده بود. بنابراین اندیشمندان بزرگی وجود دارند كه به این جمعبندی رسیدهاند. همه چیز مبرهن و مشهود است و چندان پیشگویی بزرگی نیست.
غربیها از لحاظ روابط خارجی و بینالمللی در افغانستان و عراق در همان باتلاقی فرو رفتهاند كه اتحاد جماهیر شوروی فرو رفته بود و نمیدانند كه چگونه از آن خارج شوند و خودشان اعتراف میكنند كه پیروزی در این جنگ معنا ندارد.
واقعیات نظام حاكم بر آمریكا گویای این است كه دولتمردان آمریكا نمیتوانند از عهدهی حل معضلات این كشور برآیند. آنها سعی میكنند افكار عمومی را منحرف كنند ولی قادر به انجام این كار نیستند. آنها مسألهی تروریسم را مطرح میكنند ولی امروز رسوا شدهاند، لذا سیاستهای آمریكا همان سیاستهای قبلی است. آمریكاییها جواب نگرفتهاند و جواب هم نمیگیرند. از طرفی گسترش رسانههای جمعی از قبیل ماهواره و اینترنت مانع از این شده است كه آمریكاییها همچنان مردم كشورشان را شستشوی مغزی بدهند. گرچه سایتهایی مانند بیبیسی و سیانان در جهت منافع آمریكا هستند ولی چنانچه هر اتفاقی در هر گوشهی دنیا بیفتد از طریق اینترنت قابل دستیابی است و لذا امكان فریب دادن و شستشوی مغزی تقریباً منتفی شده است.
چرا وقتی آقای احمدینژاد در نیویورك صحبت میكند شبكههای بیبیسی و سیانان مجبور میشوند صحبتهای وی را پوشش خبری دهند؟ زیرا اگر پوشش ندهند، بینندگان خودشان را از دست میدهند. در همین سفر اخیر آقای احمدینژاد به نیویورك، سیانان در یك مقطعی صحبتهای وی را قطع كرد، ولی بلافاصله از طریق سیستمهای خود فهمیدند كه بخش زیادی از مخاطبین، شبكههای دیگری را گرفتهاند، لذا مجبور شدند آن سخنرانی را دوباره پخش كنند تا بینندگانشان را از دست ندهند. لذا ترفندهای آمریكا برای فریب جامعهی جهانی خاصیت خودش را از دست داده است و به همین دلیل میگویم آنان به آخر خط رسیدهاند.
khamenei.ir