در اوایل دهه ۱۹۶۰ ، جنبش اصلاح نژادی به وسیله ی هیو مور، موسس سازمان پلانید پرنت هود (مبلغ سقط جنین و دارای اتوبوس های سقط جنین) تحت عنوان عملیات مهار انفجار جمعیت دوباره پا گرفت. شعار مورد علاقه ی او این بود: «مردم آلوده می کنند.» وی به ارلیچ استاد دانشگاه استانفورد اجازه داد عبارت جذاب دیگر او، «بمب جمعیت» را برای کتاب خود در سال ۱۹۶۸ برگزیند؛ کتابی که میلیون ها نسخه فروش داشت؛ اما یکی از گمراه کننده ترین و غیر مسئولانه ترین اسنادی است که تا کنون چاپ شده.
دولت آمریکا به همراه کسانی که افزایش جمعیت را فاجعه می نامیدند و نیز جنبش های مدافع آموزش جنسی و سقط جنین به صورتی افراطی به این انگیزه ی جدید متوسل شدند. ارلیچ، پایان منابع غذایی را پیش بینی کرده می گفت: «احتمالا در سال های اولیه ی دهه ی ۱۹۷۰ و به طور قطع در اوایل دهه ی ۱۹۸۰ قحطی های گسترده ای روی خواهد داد»، اما هیچ یک به وقوع نپیوست. قحطی هایی هم که در آفریقا رخ داد، به طور کامل ریشه ای سیاسی داشت؛ زیرا می بینیم کشور قحطی زده، کنار کشور دیگری است که روی پای خود ایستاده و این در حالی است که هر دو از لحاظ آب و هوا و منابع کشاورزی یکسان هستند.
خانواده ی «دو فرزندی» به شدت به صورت آرمان مسئولانه در سراسر جهان تبلیغ شد و کنار آن، اندیشه های «رشد صفر جمعیت» و حتی «رشد منفی جمعیت» نیز رواج یافتند.
ایجاد ترس و واهمه از رشد جمعیت، با غوغا سالاری به اصطلاح، «آموزش دهندگان» مسائل جنسی برای گرفتن بودچه ی بیشتر برای کنترل «بحران» (چه در سطح ملی و چه در سطح بین المللی) همزمان بود.
خانم مری کالدرن، پایه گذار «شورای اطلاعات و آموزش جنسی ایالات متحده»، خواهان برنامه های تنظیم خانواده و پیش گیری از بارداری با «کارایی تمام» جهت «کنترل رشد جمعیت» بود. ازنظر وی، چنین برنامه هایی برای امنیت جهانی و پیشرفت اجتماعی – اقتصادی امری حیاتی بود. او می گفت زاد و ولد انسانی باید کاهش یابد وگرنه وقوع حادثه حتمی است.»
به اصطلاح «کارشناسانی» مانند کالدرن، کم ترین اطلاعاتی درباره ی روند جمعیت جهانی ندارند. آن ها فقط از مفهوم عوام پسند بحران استفاده کرده اند تا دستور کار لیبرالیستی و مدافع روابط آزاد جنسی خود را اجرا کنند.ب ه این ترتیب است که کتاب های درسی، دانش اموزان را در «تنگناهای» اخلاقی قرار می دهند و از آن ها می خواهند برای زمین «بیش از اندازه پر جمعیت» چاره ای بیندیشند. گزینه هایی که در برابر آن ها قرار داده می شود متفاوت است و شامل مواردی همچون استفاده از روش های ضدّ بارداری، سقط جنین، نداشتن کودک و هم جنس گرایی نیز می شود.
همین فشار به طور بارزی در چگونگی کمک رسانی ایالات متحده و کانادا به کشورهای خارجی مشاهده می شود. اکنون حدود دو دهه است که بخش فراوانی از کمک های مالی به کشورهای خارجی در صورتی در اختیار آن ها قرار می گیرد که تعهد خود را برای پیشرفت از طریق «کنترل رشد جمعیت» نشان دهند.
در سال های دهه ی ۱۹۷۰، دولت های بسیاری از کشورهای غربی انجام «تکلیف» خود برای ترویج مدل خانواده ی دو فرزندی در سراسر جهان را آغاز کردند که گاه برنامه های گسترده ی شگفت آوری تحت عنوان «تنظیم خانواده» را در گستره ی ۳۰۰۰۰ روستا در کشورهایی مانند اندونزی (جایی که هم عقیم سازی و هم سقط جنین به صورت «گزینه هایی» در ازای مواد غذایی پول، دارو و تامین آب پیش نهاد می شد) در بر می گرفت.
آژانس های بین المللی مانند یونیسف، کودکان را در جشن هالووین برای جمع آوری کمک بسیج می کنند تا این کمک را برای تامین داروهای سقط جنین، عقیم سازی و خدمات سقط جنین به کشورهای خارجی اهدا کنند. بانک جهانی و سازمان بهداشت جهانی هم به همین صورت عمل می کنند. «صندوق کودکان» یونیسف برنامه های خود را با این معادله تنظیم کرده است»: جلوگیری از بارداری+سقط جنین+عقیم سازی=بقا. پس شگفت آور نیست که بسیاری از مردم کشورهایی که از کمک های چنین سازمان هایی بهره مند می شوند، این امر را نوعی رشوه برای ترویج نسل کشی می دانند.
رعب و وحشت از رشد جمعیت
ژاکلین کیسن در کتاب جنگ با جمعیت خود، آرای صدها اندیشه ور را به دقت گردآوری کرده است. به نکاتی از این کتاب توجه کنید:
ما اکنون بیش از هر زمان دیکری منابع غذایی داریم: تولید مواد غذایی از سال ۱۹۷۷، به ویژه در برخی از فقیرترین کشورها، هم چنان همراه با رشد جمعیت بوده یا از آن پیشی گرفته است (این در حالی است که ارلیچ در کتاب بمب جمعیت، صفحه ی ۱۷۷ گفته بود: «جمعیت به شدت در حال پیشی گرفتن از منابع غذایی است».) گرسنگی واقعی در جهان بسیار کم است فقط حدود دو درصد از جمعیت جهان به گرسنگی شدید دچارند. (مرکزمطالعات جمعیت دانشگاه هاروارد.) (ارلیچ گفته بود: بیش از نیمی از مردم دنیا گرسنه هستند» (صفحه ۷۷))
مسئله ی اصلی، ظلم سیاسی است، نه جمعیت: جنگ، خودکامگی سیاسی و سوسیالیسم، نابود کنندگان بزرگ منابع غذایی در آفریقا و هر جای دیگر هستند، نه آب و هوا یا کشاورزی طبیعی.
کشاورزی جهان عقب تر از ظرفیت واقعی خود است: کشاورزی جهان، فقط نیمی از زمین های مزروعی دنیا را مورد استفاده قرار می دهند. جهان ظرفیت های کشاورزی گسترده و دست نخورده دارد.
جهان می تواند به جمعیت بسیار بیشتری پوشش دهد: کالین کلارگ از دانشگاه آکسفورد می نویسد: با استفاده از بهترین روش های فعلی، دنیا می تواند به آسانی ۳۵٫۱ میلیارد نفر را پوشش دهد.
جمعیت بیشتر، خوب است ، نه بد: هیچ مدرکی دال بر این که کشورهای دارای جمعیت فشرده تر سطح درآمد سرانه ی کمتری داشته باشند، وجود ندارد. کاملا بر عکس. به جز چند استثنا، با افزایش انبوهی جمعیت، ثروت نیز، افزایش می یابد. ژاپن، ایالات متحده، هنگ کنگ، آلمان، هلند، انگلستان و کره، نمونه های ان هستند. درباره ی موارد استثنا هم می توان ردّ پای سرکوب گری سیاسی را دید.
اکنون باید دید آرمان «دو فرزندی» و رشد صفر جمعیت، ما را به کجا کشانده است. بن واتنبرگ، در کتاب پژوهشی و مستند خو به نام کمبود زاد و ولد، با ارائه ی ارقام دقیقی از اداره ی سرشماری ایالات متحده استدلال می کند که غرب باید در انتظار غافل گیری وحشتناکی باشد. بیش از یک قرن است که زاد و ولد در غربر رو به کاهش نهاده (غیر از بالا رفتن آن پس از جنگ). زاد و ولد در ۲۲ دموکراسی غربی که واتنبرگ آن ها را مطالعه کرده، از حدود سال ۱۹۷۰، زیر حدّ جایگزینی (دست کم ۲/۱ کودک به ازای هر زن) بوده است.
به واقع برای همه ی ما غافلگیر کننده است! همه گمان می کردیم با تحقق الگوی خانواده ی دو فرزندی ، جهان پر رونق می شود و فقر از بین می رود. کسی پیش بینی نمی کرد که میزان زاد و ولد آن قدر کاهش بیابد که کل کشورها در معرض نابودی قرار گیرند. از هر زنی در آلمان غربی ۱/۳ نوزاد متولد می شود و جمعیت ۶۰ میلیون نفری آن تا سال ۲۰۰۰ به ۵۰ میلیون و تا سال ۳۰۰۰ به ۱۶ میلیون می رسد. زاد و ولد در هلند از سال ۲۹۷۰، ۵۳ درصد کاهش داشته است. این دو کشور ثروتمند هستند؛ اما به تدریج مسن تر ها ثروت جوانان کاری را که دیگر جایگزینی نخواهند داشت، مصرف می کنند و فاجعه به بار می آید.
در دهه ی اخیر میزان زاد و ولد ر فرانسه ۳۲ درصد کاهش یافته است. این پیش بینی شیراک، نخست وزیر وقت فرانسه برای کشورهای مدرن اروپایی است: «اروپا در حال محو شدن است. به زودی کشورهای ما خالی می شوند.» اگر این نرخ رشد منفی ادامه یابد، اروپای غربی در آینده ۲۰۰ میلیون نفر کاهش جمعیت خواهد داشت. در مورد کل دنیا چه؟ اگر بگوییم کارشناسان دچار سردرگمی شده اند، گزاف نگفته ایم. بخش چمعیت سازمان ملل در سال ۱۹۹۲، ارقام تخمینی خود را برای جمعیت دنیا در سال ۲۱۵۰ منتشر کرده است. بالاترین پیش بینی ۲۷ میلیارد نفر و پایین ترین آن ۴ میلیارد نفر است. (یعنی ۱٫۵ میلیارد کمتر از سال ۱۹۹۲)
مدتی است در راهروهای قدرت کشورهای پیشرفته هول و هراس آغاز شده؛ به همین دلیل، بعضی کشورهای بزرگ از جمله کانادا به طوری جدی روی برنامه های مهاجرتی سرمایه گذاری کرده اند؛ زیرا جهان سومی ها بر خلاف جهان اولی ها زاد و ولدکنندگان خوبی هستند؛ اما این برنامه ها هم در دراز مدت نتیجه بخش نخواهد بود. چون وقتی کودکان مهاجران هم بزرگ کی شوند، فرزندان کمتری به دنیا می آورند و والدین شان می میرند. دیگر برنامه ی مهاجرت هم کارساز نیست؛ به همین دلیل ممکن است شاهد آن باشیم که به زودی دولت های دستپاچه به سیاست های حمایت از خانواده، مخالفت با سقط جنین و حمایت از زاد و ولد روی آورند. ایالت کبک کانادا این کار را آغاز کرده و برای نوزادان جدید ۷۵۰۰ دلار نقد در نظر گرفته است. در پی این امر، میزان تولد در طول دو سال ۱۸ درصد رشد و میزان سقط جنین ۳۷ درصد کاهش یافته است. تقریبا بیش از نیمی از نوزادان متولد شده در کانادا در سال ۱۹۹۰ در کبک متولد شده اند. ایالات متحده هم از طریق تصویب قوانین، در برابر رشد منفی جمعیت عکس العمل نشان داده و ایالت های خود را مجاز کرده تا محدودویت هایی را برای سقط جنین اعمال کنند. این روش، نه تنها به دلیل جلوگیری از سقط جنین، بلکه به سبب پیامدهای مثبت و خانواده محور، همواره نرخ زاد و ولد را افزایش می دهد. اگر چنین نکنیم، همجنان به نابود شدن خود ادامه می دهیم، تحت فشار شدیدی قرار خواهیم گرفت تا برای نسل آینده ی رو به کاهش خود توضیح دهیم که چرا نیم قرن را با قانونی کردن و ترویج کشتارهای نامرئی، آن هم با نام آزادی، ضدّ انانی که متولد نشده بودند، سپری کردیم.
جنگ علیه خانواده، ویلیام گاردنر، چاپ اول، بهار ۱۳۸۶، ص ۲۹۲ تا ۲۹۷