سرویس سیاسی پایگاه 598 -
محسن دنیوی/ لطفاً به یک فرضیه ساده توجه فرمائید. دولتهایی که پس از انقلاب اسلامی در ایران تشکیل شده اند، با حماسه و شکوه آغاز به کار نموده و با تلخکامی از صحنه اداره کشور کنار رفته اند.
ممکن است اثبات این فرضیه با مشکلاتی مواجه باشد ولی اگر نخواهیم مته به خشخاش بگذاریم و با تساهل و تسامح با آن برخورد کنیم میتوانیم به حافظه تاریخی مراجعه کرده و نمونه هایی را برای اثبات آن بیابیم.
مثلاً دولت مهندس بازرگان با شور و انرژی ایشان و همراهانشان تشکیل شد و با برکناری ایشان پایان یافت. دولت دکتر بنی صدر با یازده میلیون رای شروع و با آرایش و پرواز و رجوی تمام شد.
دولت شهید رجایی که چندان فرصتی نیافت و بعد از آن شاهد دولت آیت الله خامنه ای هستیم که بعد از شهادت شهیدان رجایی و باهنر با فضایی که در کشور به سبب ترورها و شهادت خدمتگزاران انقلاب ایجاد شده بود شروع به کار کرد و با اختلافات رییس جمهور و نخست وزیر و نهایتاً استعفای نخست وزیر و سه روز مفقود شدن مهندس موسوی با تلخکامی مواجه شد.
دولت حجت الاسلام و المسلمین هاشمی با امید به سازندگی ایران و پیشرفت شروع شد و در نهایت با نه بزرگ مردم به ایشان و با بیست و چند میلیون رای به آقای خاتمی(به عنوان جریان رقیب آقای هاشمی) به پایان رسید.
دولت آقای خاتمی با حماسه دوم خرداد شروع شد و در نهایت مردم بعد از هشت سال که دولت ایشان بر سر کار بود به دکتر احمدی نژاد رای دادند و این درحالی بود که آقای خاتمی و جریان اصلاحات تمام تلاش خود را برای رای نیاوردن ایشان انجام دادند. اما مردم نشان دادند که با آقای خاتمی همراه نیستند و ایشان نیز با تلخکامی از ریاست قوه مجریه کنار رفت.
و در نهایت دکتر احمدی نژاد در سال 84 با خلق حماسهای دیگر و با رای هفده میلیونی در دور دوم و در رقابت با آقای هاشمی به ریاست جمهوری منصوب شد. در حالیکه در آن زمان ایشان فردی نسبتاً ناآشنا برای مردم ایران بودند.
با ذکر این مقدمات این سوال اساسی به ذهن خواهد رسید که علت وقوع این پدیده چیست؟(چرا دولت ها با حماسه آغاز و با تلخکامی پایان میگیرند)
در پاسخ به این سوال به نظر میرسد علت را باید در ماهیت پیچیده انقلاب اسلامی جستجو نمود. هر یک از این دولتها با رویکردی خاص و با پشتوانه فکری وارد عرصه شده اند. افکار و دیدگاه ها در هنگامه انتخابات در قالب شعارها و برنامه ها بروز میکند. اما آنچه مهم است نگرش کاندیداها نسبت به دولت گذشته است. هر یک از دولتهای پیروز با نقد گذشته و ایجاد امید نسبت به آینده موفق شده اند حماسه انتخاباتی ایجاد کنند به طوریکه ما شاهد کسب آرای بالا برای همگی روسای جمهور پیشین هستیم.(البته به غیر از دولت مهندس بازرگان که با حکم دولت موقت تشکیل شد)
به نظر میرسد مردم ایران بیشتر به نقدهای مطرح شده نسبت به دولتهای گذشته واکنش نشان داده اند تا به برنامه های مطرح شده برای آینده و این موضوع نشان دهنده این مطلب است که مردم ایران بیش از آنکه بدانند چه میخواهند، بیشتر میدانند که چه چیزی را نمی خواهند. و این نیز به ماهیت پیچیده انقلاب اسلامی بازمیگردد.
اینطور به نظر میرسد که دولتهای تشکیل شده پس از انقلاب اسلامی هر یک تلاشی راهبردی بوده اند تا آرمانها و اصول انقلاب اسلامی را که در کلام و سیره ولی فقیه به عنوان اصل و ریشه نظام اسلامی متجلی است محقق نمایند.(البته این تعریف شامل دولتهای آقایان بازرگان و بنی صدر نمیشود)
با این تعریف میتوان دولتهای پس از انقلاب را به پنج دوره تقسیم نمود؛
دوره اول که مربوط به دولتهای مهندس بازرگان و بنی صدر است که هنوز نسبتی بین دولت و انقلاب اسلامی برقرار نشده و روسای جمهور، ایران را همچون کشوری در میان دیگر کشورها دانسته و اساساً با رویکرد امام خمینی(ره) فاصله دارند.
دوره دوم که از آن تعبیر به دوره آرمانگرایی میشود با بحبوحه جنگ مواجه شده و دولت با گسترش نقش خود در کلیه امور در عرصه داخلی واتخاذ مواضع جسورانه نسبت به سازمانهای بین الملی در عرصه خارجی جنگ را اداره نمود. اتخاذ رویکردهای سوسالیستی در اداره کشور از سوی مهندس موسوی و مطرح شدن سوالاتی در باب اهداف جنگ، تفاوت در روشهای اداره جنگ، تعارض جنگ و توسعه کشور و در نهایت قطعنامه 598 این رویکرد پایان یافت و کشور با روی کار آمدن جریان کارگزاران وارد فضای جدیدی شد.
توسعه، ثبات و امنیت اقتصادی، بازسازی و سازندگی، رسیدن به ایران مدرن اسلامی و... موضوعاتی بود که با شروع دولت آقای هاشمی به موضوع اصلی گفتگوها تبدیل شد.
دوره سوم را میتوان دوره تلاش برای توسعه اقتصادی وسازندگی نامید. آرمان جریان کارگزاران رسیدن به ژاپن اسلامی بود و این تئوری به دلیل تناقضات شدید نظری در عمل نیز به بحران رسید و از سویی تورم و میزان بدهی های خارجی افزایش یافت و از سوی دیگر مردم شاهد کاهش ارزشهای انقلابی در جامعه بودند. نارضایتی ها در پایان دوره هشت ساله دولت سازندگی باعث خلق یک حماسه انتخاباتی شد.
دوره چهارم موسوم به اصلاحات با نقد دولت آقای هاشمی آغاز شد. جریان اصلاحات به تناقضات نظری تئوری ژاپن اسلامی جریان کارگزاران واقف بود و با آگاهی از اینکه امکان جمع بین توسعه غربی با حکومت دینی وجود ندارد، تلاش کرد تا با ایجاد توسعه سیاسی، بستر لازم برای توسعه غربی را در کشور فراهم نماید. در این راه تلاش شد تا تعریف دین در جامعه متناسب با مسیر مدرنیزاسیون تغییر یابد . نتیجه رویکرد دولت اصلاحات کاهش شدید شاخصهای رشد انقلاب اسلامی بود.
دوره پنجم که از آن تعبیر به نوآرمانگرایی میشود با نقد دو دوره قبل شروع شد. چرا که تا قبل از دولت آقای هاشمی کشور درگیر جنگ تحمیلی و تبعات انقلاب بود و چندان فضا برای پیاده سازی دیدگاههای جریانات فکری در اداره کشور مهیا نبود و شرایط، تاثیر بسیاری در نحوه اداره کشور داشت.
با مروری بر دولتهای گذشته شاهدیم که دولتها با عناصری اصولی مانند آرمانها، ارزشها و مبانی انقلاب اسلامی مواجه هستند که معیار سنجش موفقیت آنها در عرصه عمل و اداره کشور است.
انقلاب اسلامی ریشه در هویت جامعه مسلمان ایرانی یافته و با پیوند میان رهبر و امت مستحکم شده است. دولتها در ایران پس از انقلاب به مثابه کارگزارانی هستند که با راهبرد خاص خود وارد عرصه اداره کشور میشوند تا کشور را با توجه به مبانی انقلاب اسلامی به سوی اهداف انقلاب اسلامی سوق دهند.
در این مسیر نیز در میان فضایی هستند که یک سوی آن ولی فقیه به عنوان رکن مشروعیت زا برای دولت و طرف دیگر نیز مردم به عنوان رکن مقبولیت زا برای دولت قرار دارند.
جمهوری اسلامی ایران تا کنون پنج تئوری را در عرصه اداره کشور در طول پنج دوره زمانی و دولتهایی که در طول این دوره ها تشکیل شده اند را تجربه کرده است. ولی همچنان به دنبال ایجاد عقلانیت متناسب با مبانی، ارزشها و اهداف انقلاب اسلامی است. راز حماسه های خلق شده در آغاز دولتها و تلخکامی هنگام پایان آنها به این مساله برمیگردد. این سرنوشتی است که دولتهای آینده نیز دچار آن خواهند بود و نه تنها اتفاق و پدیده ای منفی نیست بلکه نشان از پویایی انقلاب اسلامی دارد