اگر ملودرام های عاشقانه را هم بخشی از
نیاز جامعه امروزی به حساب بیاوریم،آن زمان است که شاید نکته ای برای گفتن باقی
بماند. در این میان اما یک ایراد بزرگ وجود دارد و آن هم نبودن علاقه در میان
مخاطبانی است که بیش از همه به تماشای لحظه های ماندگار و به ویژه کمدی تمایل نشان
می دهند.
امیرعلی صمصامی (شاهرخ استخری) و نازنین
فتحعلی زاده زوج جوانی هستند که حالا قصد جدایی از یکدیگر را دارند.آنها در پی
یافتن دو شاهد هستند که بیایند و شاهدی برای طلاق نامه آنان باشند و این در حالی
است که کسی حاضر به انجام این کار نیست. آن دو در طول مدت یک روز تلاش می کنند تا
دو شاهد مرد را به محضرخانه ببرند ولی هر کدام بهانه ای می آورند و به اصطلاح از
زیر کار در می روند.در پایان هم شخصی برای برطرف شدن این مشکل وجود ندارد
در بین این اتفاقات شخصیت های دیگری هم حضور دارند تا تکمیل کننده
اتفاقات بعدی باشند مثل شخصیت مادر (زهره حمیدی) امیر علی که همه ماجرا را در یک
سکانس بیان می کند و یا شخصیت عمو شکری (اکبر عبدی) که با بیان لهجه متفاوت و
بامزگی های خود،تلاش می کند تا لحظه های مفرحی را بسازد. این ویژگی او هم چندان
اثری بر دیگر شرایط ندارد و حال و هوا را تغییر نمی دهد.فضای تلخی که در کل فضای
فیلم حاکم است البته در لابلای داستان حس می شود اما بریا ارائه این تلخی دلیل
محکمی وجود ندارد. با توجه به این که امیرعلی در هنر موسیقی و خوانندگی فعالیت
دارد،ما باید این بخش را هم در بین داستانک های دیگر پررنگ ببینیم ولی این بخش که
در ابتدا با سر و صدای بیشتری وارد می شود،در میانه داستان به فراموشی سپرده می
شود.
شخصیت ها در کل فیلم متزلزل هستند که
البته این ویژگی لازمه جریان اصلی فیلم است ولی در یک نکته آن هم پنهان ماجرا که
در نهایت به تعلیق ختم می شود،می لنگد.شخصیت ها همان طور که از روایت اصلی برمی
آید،باید به مرحله پوچی و از هم گسیختگی رسیده باشند تا این جدایی صورت گیرد اما
این وضعیت خود را آن طور که باید و شاید نشان نمی دهد و دلیل واقعی پریشانی شخصیت
ها مشخص نیست.شخصیت اصلی یعنی امیر علی در میان دوست داشتن یا نداشتن همسرش باقی
مانده و به نوعی در تردید گرفتار شده است.همسرش نازنین اما همچنان به او علاقه
دارد و فقط در ظاهر به این جدایی تن داده است.ایده در دل داستان جای مناسبی دارد
اما فقط تا لحظه ای که این دو در پی جستجوی شاهد برای خود هستند و از آن به بعد
دیگر داستانک ها کفاف قصه را نمی دهند و تنها در هم تنیده شده اند.چه لزومی دارد
که این دو دائم در پی پیدا کردن شاهد طلاق باشند و چرا در میان آدم هایی که در این
شهر زندگی می کنند،حتی یک نفر حاضر به انجام این کار نیست. پیدا شدن شاهد در اینجا
نه به عنوان یک عامل اصلی و موثر بلکه به عنوان یک عامل کش دار و در برخی سکانس ها
بی سبب نمایان شده است.
فیلم «پس کوچه های شمرون» بیشتر به یک
ملودرام عاشقانه شباهت دارد که از تعریف شخصیت ها بازمانده است.آدم های این فیلم
در فضای پراکنده و بی هدفی سیر می کنند که قرار است نمادی از وضعیت جامعه کنونی ما
باشند ولی این شرایط به شکل ضعیفی خود را به نمایش می گذارد و بیشتر جنبه بی هدف
بودن را به ما القا می کند تا تعلیق هایی که قاعدتا باید بر موضوع داستان این فیلم
موثر واقع شوند.از درونمایه فیلم این طور به نظر می رسد که فیلم هم درباره موسیقی
صحبت می کنند و هم درباره یکی از معضلات مهم مثل طلاق که حالا در جامعه ما به یک
مد تبدیل شده است.البته فیلمساز در انتهای فیلم نیز پایانی قطعی را برای داستان
رقم نمی زند و نوعی پوچی و بیگانگی را قرار می دهد.