بسم الله الرحمن الرحیم
رسم است که قبل از اجرای صیغه عقد بحثی و خطبه ای و چیزی گفته شود و در این زمان و این موقع که هر مبلغ دینی باید از هر فرصتی برای نشر احکام اسلامی استفاده کند، از این فرصت برای برای انجام امور این کار استفاده کنم. در کلیه امور اگر انسان با خداوند خودش رابطه خوبی داشته باشد، ضرر نمی کند. نه انسان در دنیا ضرر می کند نه در آخرت. در آخرت که وضع روشن است و مالک یوم الدین اوست و هر که با او رابطه اش خوب است، مشکلی ندارد. اما دنیا که به ذهن می آید که دیگران مالکند. جوجه را آخر پاییز باید شمرد. در همین هم می بینیم آنهایی که ربطشان با خداوند است دنیا شان هم بهتر است. هر چیزی که اهل باطل دارند، اهل حق دارند، بهترش هم دارند. لذت هست، اگر اهل باطل می برند، لذتی که اهل حق می برند خیلی بیشتر است. آن شب زنده داری که اهل حق می کنند، اهل باطل نمی فهمند که آنها چه لذتی می برند، آن فداکاری که اهل حق می کنند اهل باطل نمی دانند. آنها از این کارشان چقدر کیف می کنند، نشئه می شوند، راحت می شوند.
اهل باطل ازدواج می کنند، اهل حق هم
ازدواج می کنند. اهل باطل ازدواج می کنند و حرام و حلال را در نظر نمی
گیرند. خیر و شر، نفع و ضرر، این برایشان مطرح نیست. تا کاخی بسازند و
زندگی وسیعی تشکیل بدهند اگر بتوانند. خوب این ها در این خانه چه می کنند،
خانه شان بزرگ، بسترشان نرم، اتاقشان گرم، چلچراغشان روشن، لوستر و امثال
این ها زیاد دارند. اما آن خانم و آن آقا که قلب یک خانه هستند اگر
نتوانستند با هم مهربان باشند چه می شود؟ آن مرد چند ماه به عنوان مسافرت
همسرش را نمی بیند، همسر هم گاه به عنوان مسافرت شوهرش را نمی بیند. همسر
اصرار دارد توی بعضی از مهمانی ها شرکت کند که با امثال خودش تماس داشته
باشد، این هم دلش می خواهد با رفقا و دوستانش باشد. این کاخ ها و این
خانواده های دربار که روزی یا شبی که ازدواج می کردند، میلیون ها خرج می
شد. یک سال که از ازدواج آنها می گذشت، تلخ ترین ازدواج ها بود. این ها
جلوی دوربین های تلویزیون با یک خنده مصنوعیِ دروغین خودشان می گرفتند. اما
در خانه ماه به ماه با هم قهر بودند، این کشف شد. اصلاً حرف نمی زدند،
صحبت نمی کردند، قهر های چند ساله داشتند، این ازدواج اهل باطل است. با
طمطراق و تشکیلات و فریاد و شور و هیجان شروع می شود، بعدش در آن مرداب
نفرت و انزجار و عدم اعتماد و سوء ظن غرق می شود.
اما اهل حق؛ در جلسه ازدواجشان خُوب
چند نفرند، علی(ع) و فاطمه زهرا(س) وقتی ازدواج کردند چه داشتند؟ یک زره
داشتند و شمشیرش را که اجازه نداد رهن بگذارند، گفت لازمش دارم. زره را
فروخته و با آن یک ظرف چوبی گرفته برای خمیر کردن و یک چیزی برای نان پهن
کردن، یک تشک از لیف خرما هم برای زیر اندازشان. زندگی شان را با این تأمین
کردند. این زن و شوهر از سرما می لرزیدند.
نتیجه زندگی آنها در آن
خانه مختصر و محدود اولادی می شود مثل امام حسین(ع)، مثل امام حسن(ع). امام
حسن(ع) شخصیت خیلی بزرگی در عالم اسلام است، خیلی بزرگ. هیچ کس به اندازه
امام حسن(ع) نمی تواند حلم داشته باشد، حلم را بشکند. وی با حلمش، حلم
معاویه را شکست. امام حسین(ع) با علمش جهل یزید را شکست. این ها مولود
اوست. زینبش، این ها بچه های همان خانه ساده هستند که این خانه الآن کنار
مسجد النبی است. کسانی که می روند می بینند: بیت علی(ع) و بیت فاطمه(س)
همین بیت است.
در این خانه زندگی می کنند و آنوقت این همه برکات از این
ازدواج، این همه سادات نتیجه این زندگی مختصر، این عاقبتش است. جوجه را
آخر پاییز می شمارند، این است. بخاطر اینکه روی تقوا کار شده، دوام پیدا
کرده است. شما ان¬شاالله اساس ازدواج تان را بر تقوا بگذارید. نه در دنیا
ضرر می کنید نه در آخرت. اساس طلاق کشی ها می دانید چیست؟ زن می گوید هر چه
من گفتم، مرد هم می گوید هر چه من گفتم و با هم صلاح نمی روند. زن می گوید
هرچه «مامانم بابام» گفت، والده ام والدم گفت؛ داماد هم می گوید هر چه
بابای من گفت و هرچه مادر من گفت. زن می گوید هر چه رسوم خانوادگی ماست،
آنها رسم شان این طوری است، شما دهاتی هستید، بلد نیستید؛ این هم می گوید
شما بلد نیستید، رسم فامیل ما این طور است. این گذشته های خودش را به رخ او
می کشد و او هم گذشته هایش را به رخ می کشد. وقتی این گونه شد اختلاف پیش
می آید. اما اگر مرد گفت هر آنچه خدا گفت و زن هم گفت هر آنچه خدا گفت، هر
دو این حرف ها به یک جا رسیده است، بنابراین دعوایی پیش نمی آید. اساس
ازدواج را ان¬شاالله بگذارید بر اینکه اسمی از کسی جز خدا برده نشود و
همیشه نظر، نظر خداوند باشد. دیگر اینکه زن مانع ترقی شوهر نباشد، شوهر
مانع ترقیات زن نباشد
هر چیزی که خدا می گوید، آن ترقی است.
آن را رعایت کنید. پس برنامه تان ان شاالله این باشد که اساس ازدواج و
رابطه تان را بر اساس ارتباطی که با خداوند دارید بگذارید. این انسان و این
دیواره کار فعلی اش یک پایه هایی دارد تا به این جا رسیده است. این یک
راستا دارد. از این به بعدش را که حالا خداوند اختیار را به خود انسان داده
است، همان شاقول و همان راه را ادامه بدهد. انسان تا به حد بلوغ رسیده چه
کسی اداره اش کرده است؟ خداوند. خط و پایه اش به این صورت بوده است. از
حالا هم بایستی روی همان رابطه و همان ضابطه باشد. وقتی شما ان¬شاالله
خواستید برای خداوند متعال با هم دیگر زندگی کنید، اولین اثرش این است که
بین شما تفرقه حاصل نمی شود. چون خداوند می گوید: و أَعتَصِمُوا بِحَبلِ
اَلله جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا ، همین که به حرف خدا عمل کردید، این
اعتصام به حبل الله است. وقتی اعتصام، به حبل او شد، ان شاالله دیگر از
همدیگر متفرق و متشتت نمی شوید. وقتی زن بداند شوهرش بنده ایست از بندگان
خداوند و خلاف نمی کند، شوهر بداند زنش بنده خداوند است و با خدا مخالفت
نمی کند، بین شان اعتماد برقرار می شود. وقتی اعتماد آمد، یک کوه دعوا آب
می شود. وقتی سوءظن آمد، یک خشخاش دعوا می شود کوه. گاهی انسان به کسی که
اعتماد دارد، فحش و دشنام او را به رویش نمی آورد. می گوید قصدی نداشته
است. او چنین چیزی نمی گوید. گاهی به کسی اعتماد ندارد، به او احترام هم که
می گذارد، می گوید استهزا کرده است.
ان شاالله سعی کنید بروی بندگی خدا حرکت کنید تا اعتماد پیدا کنید.