کد خبر: ۶۵۰۴
زمان انتشار: ۰۰:۴۹     ۱۶ آبان ۱۳۸۹

شايد چنين تصور شود كه امام جواد(علیه السلام) ازامامان قبلى براى‏شيعيان با بركت‏تر بوده است. اين مطلب قابل قبول نيست. بررسى موضوع و ملاحظه شواهد و قراين نشان مى‏دهد. تولد حضرت‏جواد(علیه السلام)در شرايطى صورت گرفت كه خير و ركت‏خاصى براى شيعيان به‏ارمغان آورد. عصر امام رضا(علیه السلام)مشكلات خاص خود را داشت و حضرت‏رضا(علیه السلام)در معرفى امام بعدى با مسايلى رو به رو گرديد كه در عصرامامان قبل سابقه نداشت. از يك سو، پس از شهادت امام‏كاظم(علیه السلام)گروهى كه به «واقفيه‏» معروف شدند. بر اساس‏انگيزه‏هاى مادى، امامت امام رضا(علیه السلام)را منكر شدند و از سوى ديگر،امام رضا(علیه السلام)تا حدود چهل و هفت‏سالگى داراى فرزند پسر نشد. چون‏احاديث رسيده از پيامبر(صلی الله علیه واله)حاكى بود كه امامان دوازده نفرند ونه نفر آنان از نسل امام حسين(علیه السلام)خواهند بود، فقدان فرزند براى‏امام رضا(علیه السلام)هم امامت‏خود آن حضرت و هم تداوم امامت را با پرسش‏رو به رو مى‏ساخت. واقفيان نيز اين موضوع را دستاويز قرار داده،امامت امام رضا(علیه السلام) را انكار مى‏كردند. اعتراض حسين بن قياماى‏واسطى به امام هشتم(علیه السلام)در اين باره و پاسخ آن حضرت، بر درستى‏اين سخن گواهى مى‏دهد. ابن قياما كه از سران واقفيه بود. درنامه‏اى امام رضا(علیه السلام)را عقيم خواند و نوشت: چگونه ممكن است امام‏باشى در صورتى كه فرزند ندارى؟ امام در پاسخ فرمود: از كجامى‏دانى من داراى فرزند نخواهم شد. سوگند به خدا، بيش از چندروز نمى‏گذرد كه خداوند پسرى به من عطا مى‏فرمايد و اين پسر، حق‏را از باطل جدا مى‏كند.


خطر ديگرى كه در اين مقطع حساس شيعيان را تهديد مى‏كرد، قدرت‏گرفتن مذهب «معتزله‏» بود. مكتب اعتزال به مرحله رواج و رونق‏گام نهاده بود و حكومت وقت نيز از آنان پشتيبانى مى‏كرد. معتزليان دستورها و مطالب دينى را به عقل خود عرضه مى‏كردند. آنچه عقلشان صريحا تاييد مى‏كرد، مى‏پذيرفتند و بقيه را انكارمى‏كردند. چون نيل به مقام امامت امت در سنين خردسالى با عقل‏ظاهر بين آنان قابل توجيه نبود، پرسشهاى دشوار و پيچيده‏اى مطرح‏مى‏كردند تا به پندار خود آن حضرت را در ميدان رقابت علمى شكست‏دهند. البته امام جواد(علیه السلام)با پاسخهاى قاطع از اين مناظره‏هاسربلند برون آمده، هرگونه ترديد در مورد امامت‏خود را از بين‏برد و اصل امامت را تثبيت كرد. به همين خاطر، در زمان امام‏هادى(علیه السلام)اين موضوع مشكلى ايجاد نكرد; زيرا براى همه روشن شده‏بود كه در برخوردارى از اين منصب الهى، خردسالى تاثيرى ندارد.


عصر تهاجم عقيدتى


امام جواد(علیه السلام)با دو خليفه نيرنگ‏باز عباسى يعنى مامون و معتصم‏معاصر بود. به گواهى متون تاريخى مامون مكارترين و منافق‏ترين‏خلفاى عباسى است. او كسى است كه براى كسب پيروزى نهايى و قطعى بر انديشه شيعه،بسيار كوشيد. هدف نهائى مامون از تشكيل مجالس مناظره با امامان شيعه،شكست آنان و در نهايت‏سقوط مذهب تشيع بود. او ى‏خواست‏براى‏هميشه ستاره تشيع خاموش گردد و بزرگترين منبع و مصدر مشكلات وخطراتى كه مامون و ديگر حاكمان غاصب و ستمگر را تهديد مى‏كرد،از ميان برداشته شود. مامون به حميدبن مهران - كه در خواست‏مناظره با امام رضا(علیه السلام)كرده‏بود.- گفت: نزد من هيچ چيز از كاهش‏منزلت وى محبوب تر نيست.


او همچنين به سليمان مروزى گفت: به خاطر شناختى كه از قدرت‏علمى‏ات دارم، تو را به مباحثه با او(امام رضا(ع‏» مى‏فرستم وهدفى ندارم جز اين كه او را فقط در يك مورد محكوم كنى.


در چنين عصرى امام جواد(علیه السلام)قاطعانه و با صلابت دربرابرانحراف‏ها، كجروى‏ها، مسامحه‏ها، توهين‏ها و ديگر حيله‏ها و مكرهاى‏خلفاى باطل ايستاد و از حقانيت دين دفاع كرد. اين مقاله ‏نمونه‏هايى از قاطعيت و صلابت امام جواد(علیه السلام)در برابر دستگاه ستم وتزوير بنى‏عباس را گرد آورده است.


1- امام جواد و انتقام از قاتلان حضرت زهرا(سلام الله علیها)


همه امامان شيعه در برابر ستمى كه در باره حضرت زهرا(سلام الله علیها) انجام‏شد، حساس بودند و به مناسبتهاى مختلف خشم خود را از اين قضيه ‏ابراز مى‏كردند. زكريا بن آدم مى‏گويد: خدمت‏حضرت رضا(علیه السلام) نشسته‏بودم كه امام جواد(علیه السلام)را پيش او آوردند. پس آن حضرت از چهار سال كمتر بود. حضرت جواد(علیه السلام) دستهايش را بر زمين نهاد، سرش را به طرف آسمان‏بلند كرد و در فكرى عميق فرو رفت. امام رضا(علیه السلام)فرمود: جانم‏فدايت چرا در فكرى؟ امام جواد(علیه السلام) فرمود: به آنچه در باره مادرم‏زهرا(علیها السلام) انجام شد، مى‏انديشم. به خدا سوگند، حق قاتلانش آن است كه‏اگر دستم به آنها برسد، آنان را سوزانده، تكه تكه كنم وريشه‏شان را بركنم. در اين هنگام، امام رضا(علیه السلام) او را در آغوش‏كشيد، ميان دو چشمش را بوسيد و فرمود: پدر و مادرم فدايت، به‏راستى كه تو لايق امامت‏شيعه هستى.


2- خطبه كوبنده


شايعه انقطاع نسل امامت از امام رضا(علیه السلام)كه ساخته واقفيه بودتا آنجا پيش رفت كه به حد افترا رسيد و گفتند: چون رنگ چهره‏امام جواد(علیه السلام)گندمگون است، فرزند امام رضا(علیه السلام)نيست و براى اين كه‏ثابت‏شود او فرزند امام رضا(علیه السلام)است‏بايد او را نزد قيافه‏ شناسها ببريم. بدين ترتيب ، باگستاخى، امام جواد(علیه السلام)را كه در آن وقت‏حدود دو سال داشت. نزد قيافه‏ شناسها بردند. آنان به محض ديدن‏امام به سجده افتادند و خطاب به كسانى كه امام را آورده بودند،گفتند: واى برشما! چگونه اين كوكب درخشان و نور منير را برامثال ما عرضه مى‏كنيد؟! به خدا قسم، او از نسلى پاك و پاكيزه واز اصلاب طاهر و مطهر است. او از ذريه على‏بن ابى‏طالب(علیه السلام)و رسول‏الله(صلی الله علیه واله) است. او را ببريد و بر اين كار خود استغفار كنيد. دراين هنگام، امام جواد(علیه السلام) با فصاحتى بى‏نظير فرمود: ستايش مخصوص‏كسى است كه ما را از نور خودش و با دست‏خودش خلق كرد و از ميان‏خلقش ما را برگزيد و امين خود قرار داد. اى مردم! من محمدفرزند رضا و او فرزند كاظم و او فرزند صادق و او فرزند باقر واو فرزند زين العابدين و او فرزند حسين شهيد و او فرزند على‏ابن‏ابى‏طالب: است. من پسر فاطمه(سلام الله علیها) و محمد(صلی الله علیه واله) هستم. آيا در نسب چون‏منى شك كرده، بر من و پدرم افترا مى‏بنديد و مرا به قيافه‏شناسان عرضه مى‏كنيد؟! به خدا قسم، من هم نسب شما و هم نسب‏قيافه شناسها را از خود شما و آنها بهتر مى‏دانم. من ظاهر وباطن همه را مى‏دانم و نيز مى‏دانم چه آينده‏اى درانتظار شما وآنها است. اين علمى است كه از خداوند قبل از خلقت آسمان و زمين‏به مارسيده است. وقتى اين خبر به امام رضا(علیه السلام)رسيد، فرمود: مانند اين قضيه در زمان رسول خدا(صلی الله علیه واله) نيز تكرار شد. وقتى ماريه‏قبطيه حضرت ابراهيم را به دنيا آورد، عده‏اى به او تهمت زدند وگفتند: اين پسر به رسول الله شبيه نيست. در نهايت پيامبراكرم(ص)حضرت على(علیه السلام)را مامور پى‏گيرى قضيه كرده، فتنه‏سازان رارسوا ساخت و خطاب به آنان فرمود: خدا شما دو نفر را نيامرزد. وقتى آن دو از پيامبر(صلی الله علیه واله) تقاضاى استغفار كردند، آيه 80 سوره‏توبه نازل شد:(و ان تستغفرلهم سبعين مره فلن يغفرالله لهم


آنگاه امام رضا(علیه السلام)ادامه داد: سپاس خداى را كه در من و پسرم‏اسوه‏اى مانند پيامبر و پسرش قرار داد.


3- مبارزه با حديث‏سازان


پس از آن كه مامون دخترش را به امام جواد(علیه السلام) تزويج كرد، درمجلسى كه مامون و بسيارى ديگر از جمله فقهاى دربارى ماننديحيى‏ابن‏اكثم حضور داشتند، يحيى به امام عرض كرد: روايت‏شده‏جبرئيل حضور پيامبر(صلی الله علیه واله)رسيد و گفت: يا محمد! خدا به شما سلام‏مى‏رساند و مى‏گويد: من از ابوبكر راضى‏ام; از او بپرس آيا او هم‏از من راضى است؟ البته علامه امينى در جلد پنجم كتاب الغديراين حديث را دروغ و از احاديث مجعول محمد بن بابشاد دانسته‏است. امام فرمود: كسى كه اين خبر را نقل مى‏كند بايد خبر ديگرى‏كه پيامبر اسلام(صلی الله علیه واله)در حجه‏الوداع بيان كرد، از نظر دور ندارد. پيامبر فرمود: «كسانى كه بر من دروغ مى‏بندند، بسيار شده‏اند وبعد از من نيز بسيار خواهند بود. هركس به عمد بر من دروغ بندد، جايگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حديثى از من براى شما نقل شد، آن را به كتاب خدا وسنت من عرضه كنيد. آنچه با كتاب خدا و سنت من موافق بود، بگيريد و آنچه مخالف‏كتاب خدا و سنت‏بود، رها كنيد» . اين روايت‏با كتاب خداسازگارى ندارد; زيرا خدا فرموده است: «ما انسان را آفريديم و مى‏دانيم در دلش چه مى‏گذرد و ما ازرگ گردن به او نزديكتريم‏» . آيا خشنودى و ناخشنودى ابوبكر برخدا پوشيده بود تا آن را از پيامبر(صلی الله علیه واله) بپرسد؟


يحيى گفت: روايت‏شده كه ابوبكر وعمر در زمين مانند جبرئيل وميكائيل در آسمانند. حضرت فرمود: دراين حديث نيز بايد دقت‏شود،چرا كه جبرئيل و ميكائيل دو فرشته مقرب خدايند، هرگز گناهى ازآنان سرنزده است و لحظه‏اى از دايره اطاعت‏خدا خارج نشده‏اند;ولى ابوبكر و عمر مشرك بوده‏اند. البته آنها پس از ظهور اسلام‏مسلمان شده‏اند، اما اكثر دوران عمرشان را در شرك و بت پرستى‏سپرى كردند. بنابراين، محال است‏خدا آن دو را به جبرئيل وميكائيل تشبيه كند.


يحيى روايت ديگرى مطرح كرد كه ابوبكر و عمر دو سرور پيران‏اهل‏بهشتند. امام فرمود: اين روايت نيز از جعليات بنى‏اميه است ودرست نيست; زيرا بهشتيان همگى جوانند و پيرى در ميان آنان وجودندارد. اين حديث را بنى‏اميه در مقابل حديثى از پيامبر(صلی الله علیه واله) درمورد امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) كه فرمود: «حسن وحسين دو سرور جوانان بهشت‏شمرده مى‏شوند.» جعل كرده‏اند.


يحيى گفت: روايت‏شده كه پيامبر(صلی الله علیه واله) فرمود: اگر من به پيامبرى‏مبعوث نمى‏شدم، حتما عمر مبعوث مى‏شد. امام فرمود: كتاب خدا ازاين حديث راست‏تر است; زيرا فرموده است: «اى پيامبر! به خاطربياور هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم. » از اين آيه‏صريحا برمى‏آيد كه خداوند از پيامبران پيمان گرفته است. در اين‏صورت، چگونه ممكن است پيمان خود را تبديل كند. علاوه بر اين،هيچ يك از پيامبران به قدر يك چشم برهم زدن به خدا شرك‏نورزيده‏اند. چگونه خدا كسى را به پيامبرى مبعوث مى‏كند كه بيشترعمر خود را با شرك سپرى كرده است; و نيز پيامبر فرمود: «من درحالى پيامبر شدم كه آدم بين روح و جسد قرار داشت.»


4- مبارزه با لهو و لعب


مامون هنگام تزويج دخترش، مجلسى ترتيب داد و از مطرب وآوازخوانى به نام (مخارق) دعوت كرد تا امام را بيازارد. مخارق‏به مامون گفت: اگر ابوجعفر كمترين علاقه‏اى به امور دنيوى داشته‏باشد، مقصود تو را تامين مى‏كنم. پس در برابر امام جواد(علیه السلام) نشست‏و با صداى بلند شروع به نواختن عود و آوازخوانى كرد. امام به‏او و اطرافيانش هيچ توجه نكرد. بعد از مدتى سكوت سربرداشت و به‏مخارق فرمود: از خدا بترس اى ريش دراز! در اين لحظه، ناگهان‏عود و بربط از دست وى افتاد و دستش فلج‏شد. وقتى مامون سبب‏فلج‏شدن دست را از او پرسيد، گفت: زمانى كه ابوجعفر(علیه السلام) فريادبركشيد، چنان هراسان شدم كه هرگز به حالت عادى باز نمى‏گردم.


5- قضاوت امام و شكست فقهاى دربارى


زرقان محدث مى‏گويد: روزى ابن‏ابى داوود را ديدم درحالى كه به‏شدت افسرده و غمگين بود، از مجلس معتصم باز مى‏گشت. علت را جوياشدم، گفت: امروز آرزو كردم كاش بيست‏سال پيش مرده بودم. پرسيدم: چرا؟ گفت: به خاطر آنچه از ابو جعفر جواد در مجلس‏معتصم برسرم آمد. شخصى به سرقت اعتراف كرد و از معتصم خواست تابا اجراى كيفر الهى او را پاك سازد. خليفه همه فقها راگردآورد. امام جواد را نيز دعوت كرد و از ما در مورد قطع دست‏دزد و حدود آن پرسيد. من گفتم: بايد از مچ دست قطع شود، به‏دليل آيه تيمم كه مى‏گويد: (فامسحوا بوجوهكم و ايديكم.


گروهى از فقها در اين نظر با من موافق و عده‏اى ديگر مخالفت‏كردند و گفتند: بايد از آرنج قطع شود، به دليل آيه وضو كه‏مى‏گويد:(فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق


آنگاه معتصم رو به محمد بن على(علیه السلام)كرد و پرسيد: نظر شما دراين مساله چيست؟


امام فرمود: اينهادر اشتباهند. فقط بايد انگشتان دزد قطع‏شود، به دليل اين كه پيامبر(صلی الله علیه واله) فرمود: «سجده بر هفت عضو بدن‏تحقق مى‏پذيرد: صورت، دوكف دست، دوسرزانو، دوانگشت‏بزرگ پا. بنابراين، اگر دست دزد از مچ يا آرنج قطع شود، دستى براى اونمى‏ماند تا سجده كند. خداوند مى‏فرمايد:(وان المساجد لله)يعنى‏اعضاى هفتگانه سجده از آن خداست و آنچه براى خداست، قطع‏نمى‏شود. مععصم نيز جواب امام را پذيرفت و دستور داد انگشتان‏دزد را قطع كردند. در اين لحظه من(ابن ابى‏داوود)از شدت ناراحتى‏آرزوى مرگ كردم.


6- حكم محارب


در زمان معتصم برخى از راههاى مواصلاتى، بويژه راه خانه خدا،نا امن شده بود و عده‏اى راهزن نزديك شهر خانقين براى كاروانهامزاحمت ايجاد مى‏كردند. خليفه به حاكم محل دستور داد تا راهزنان‏را دستگير و مجازات كند. حاكم آنان را دستگير كرد و منتظر ابلاغ‏حكم از سوى خليفه شد. معتصم با فقها مشورت و درخواست‏حكم كرد. آنان در جواب به قرآن (انما جزاء الذين يحاربون الله و رسوله ويسعون فى‏الارض فسادا ان يقتلوا او يصلبوا او تقطع ايديهم وارجلهم من خلاف اوينفوا من‏الارض)استناد كردند و گفتند: هركدام ازاين مجازاتها اجرا شود، حاكم اختيار دارد. امام جواد(علیه السلام) فرمود: اين فتوا غلط است و در اين زمينه بايد بيشتر دقت كرد; زيرا اين‏افراد يا فقط راه را ناامن كرده، كسى را نكشته‏اند و مال كسى رانبرده‏اند، در اين صورت فقط زندانى مى‏شوند و اين همان تبعيداست; ولى اگر هم راهها را نا امن كرده‏اند و هم كسى را كشته‏اند;بايد به قتل برسند، و اگر علاوه بر اين دو مورد، اموال را نيزغارت كرده‏اند، بايد دست و پاى آنان به صورت عكس قطع گردد و سپس‏به دار آويخته شوند.


7- مرگ فتنه‏گران منافق


ابوالسمهرى و ابن ابى‏الزرقا داراى انديشه‏هاى باطل بودند، ولى‏آن را آشكار نمى‏ساختند. آنها خود را به امام و ياران امام‏نزديك كرده، از اين موقعيت‏سوء استفاده مى‏كردند. اسحاق انبارى‏مى‏گويد: روزى امام جواد(علیه السلام)به من فرمود: ابوالسمهرى و ابن ابى‏الزرقا گمان مى‏كنند مبلغ ما هستند، شاهدباشيد من از آنان بيزارم; زيرا آنان فتنه‏گرو ملعونند. اى‏اسحاق! مرا از شرآنان راحت كن. گفتم: فدايت‏شوم. آيا كشتن آنان‏جايز است؟ فرمود: آنان فتنه مى‏كنند و گناه آن را به من ودوستانم نسبت مى‏دهند. قتل آنان واجب است. اگر مى‏خواهى ازشرآنان خلاص شوى، آشكارا آنان را نكش; زيرا در اين صورت بايدپيش داوران ستم پيشه شاهد بياورى و در نهايت تو را خواهند كشت. من نمى‏خواهم به خاطر دو فاسد، مومنى از بين برود. اين كار راپنهانى انجام بده. محمدبن عيسى مى‏گويد: بعد از اين قضيه، ديدم‏اسحاق هميشه منتظر فرصتى است تا اين دو را به سزاى اعمالشان‏برساند.


8- قاطعيت امام در طرد افراد ناصالح


يكى از خطراتى كه هميشه بزرگان و رهبران يك مذهب يا كشور راتهديد مى‏كند، وجود اطرافيان ناصالح است كه به خاطر اغراض‏انحرافى، مادى يا اعتقادى پيرامون بزرگان را گرفته، بين آنان ومردم فاصله ايجاد مى‏كنند و معمولا راههاى ارتباطى آنان را بامردم قطع مى‏كنند. اگر بزرگان مواظب اين گونه افراد نباشند، چه‏بسا زيانهاى جبران ناپذيرى به بار خواهد آمدكه جبران آن مشكل‏است. در زمان امام جواد(علیه السلام)نيز اين گونه افراد با سوء استفاده ازكمى سن امام، به خيال خود فكر مى‏كردند مى‏توانند بر امور امام‏مسلط شوند و هر طور كه خواستند، عمل كنند. امام اين خطر رااحساس كرد و بى‏هيچ اغماضى آنان را طرد كرد. ابوالعمر، جعفر بن‏واقد و هاشم بن ابى‏هاشم در شمار اين افراد جاى داشتند. امام درباره آنان فرمود: خداوند آنان را لعنت كند; زيرا به اسم ما ازمردم اخاذى مى‏كنند و ما را وسيله دنياى خود قرار داده‏اند.


9- نهى از اظهار نظر در امور دينى


كسانى مى‏توانند در امور دينى اظهار نظر كنند كه در اين كارخبره باشند. اگر سيره معصومان: را ملاحظه كنيم، احاديث‏بسيارى‏در نهى از فتواى بدون علم و اظهار نظرهاى كم‏مايه در امور دينى‏مى‏يابيم. بعد از شهادت امام رضا(ع)، وضعيت‏شيعيان مقدارى‏متزلزل گرديد; به حدى كه برخى از بزرگان مانند يونس بن‏عبدالرحمان نيز دچار لغزش شدند. در تاريخ آمده است: عده‏اى ازبزرگان شيعه مانند ريان بن صلت، صفوان بن يحيى، يونس بن‏عبدالرحمان و ديگران در خانه عبدالرحمان بن حجاج در بغدادگردآمدند و در سوگ امام رضا(علیه السلام) به گريه و زارى پرداختند. يونس‏به آنان گفت: از گريه دست‏برداريد. براى امر امامت چاره‏اى‏بينديشيد و ببينيد تا اين كودك(امام جواد(ع‏» بزرگ شود، چه كسى‏عهده‏دار امامت‏شيعه گردد و ما مسايل خود را از چه كسى بپرسيم. در اين هنگام، ريان بن صلت‏برخاست و گلوى يونس را فشرد و گفت: معلوم شد تو در عقيده‏ات در مورد امامت استوار نيستى; زيرا اگرامر امامت از جانب خدا باشد، فرقى بين طفل يك روزه و پيرمردصدساله نيست. سپس حدود هشتاد نفر از بزرگان شيعه براى انجام‏مراسم حج و ديدار با امام جواد(علیه السلام)عازم مدينه شدند. آنها هنگام‏ورود به مدينه به خانه امام صادق(علیه السلام) كه در آن هنگام خالى ازسكنه بود. رفتند. بعد از مدتى عموى امام جواد(علیه السلام)(عبدالله بن‏موسى)وارد شد و در صدر مجلس نشست. شخصى بلند شد و گفت: عبدالله‏پسر رسول خدااست و هركس پرسشى دارد، از او بپرسد. او مى‏خواست‏زمينه جانشينى عبدالله بن موسى را به جاى امام رضا(علیه السلام) فراهم‏سازد. چند نفر از حاضران مسايلى را پرسيدند، ولى عبدالله‏پاسخهاى نادرست داد. شيعيان غمگين و ناراحت‏شدند و تصميم‏گرفتند. مدينه را ترك كنند. در اين هنگام، امام جواد(علیه السلام) واردشد، به پرسشهاى شيعيان پاسخهاى درست و قانع كننده داد و خطاب‏به عمويش فرمود: عمو! از خدا بترس; چرا با اين كه در ميان امت داناتر از تووجود دارد، اظهار نظر مى‏كنى؟ در قيامت چه جوابى خواهى داشت؟


10- شخص منحرف نبايد امام جماعت‏شود


نماز جماعت‏يكى از ميدانهاى بزرگ نمايش قدرت و اتحادمسلمانان است كه بر اقامه آن تاكيد فراوان گرديده است. درنماز جماعت‏يكى از مسايل بسيار مهم، شرايط امام جماعت است. امام جماعت‏بايد از نظر فكرى و عقيدتى سالم باشد. امام‏جواد(علیه السلام)در اين زمينه خطاب به شيعيان فرمود: به كسى كه در موردخداوند قايل به تجسيم است و اعتقاداتش درست نيست، زكات ندهيد وپشت‏سرش نماز نخوانيد. و نيز فرمود: پشت‏سر كسى كه به دينش‏اطمينان نداريد و نيز درباره ولايت و دوستى او باما مشكوك‏هستيد، نماز نخوانيد. ونيز فرمود: به گروه واقفيه اقتدا نكنيد.


11- تشكيلات امام(علیه السلام)در برابر خليفه


على بن مهزيار، وكيل امام، مى‏گويد: در سال 220 از نظراقتصادى فشار زيادى به شيعيان وارد گرديد و حكومت اموال بسيارى‏از آنان را به عنوان ماليات مصادره كرد. در آن سال، من نامه‏اى‏به امام نوشتم و اين مشكلات را بيان كردم. امام درجواب فرمود: چون سلطان به شماستم كرده است و شيعيان تحت فشار قرار دارند،امسال من خمس را فقط در طلا و نقره‏اى كه سال بر آن گذشته‏است. واجب كردم. ديگر وسايل زندگى مانند حيوانات، ظروف،سودساليانه، باغها و كالاها خمس ندارد. اين تخفيف از ناحيه من‏به شيعيان است تا فشار دستگاه حاكم آنان را مستاصل نكند.


12- افراط و تفريط، ممنوع


خطر انحراف فكرى هميشه جوامع را تهديد مى‏كند. گروهى در باره‏مسايل اعتقادى راه افراط پيش مى‏گيرند و عده‏اى راه تفريط.


پيامبر بزرگوار اسلام(ص)هنگام رحلت، ميزان و ملاك عقيده صحيح‏را معرفى فرمود و كتاب و عترت را ملاك مصونيت از انحراف شمرد. متاسفانه در بين مسلمانان و شيعيان هميشه عده‏اى گرفتار افراطو دسته‏اى درگير تفريط بودند. محمدبن سنان از كسانى است كه درمحبت اهل‏بيت: زياده روى مى‏كرد. به همين جهت‏برخى از علماى‏رجال، او را به غلو متهم مى‏كنند. او مى‏گويد: روزى خدمت امام‏جواد(علیه السلام)نشسته بودم و مسايلى ازجمله اختلافات شيعيان را مطرح‏مى‏كردم. امام فرمود: اى محمد! خداوند قبل از هرچيز نورمحمد(صلی الله علیه واله) و على(علیه السلام)و فاطمه(س)را خلق كرد; سپس اشيا و موجودات ديگررا آفريده، طاعت اهل‏بيت: را برآنان واجب كرد وامور آنها را دراختيار اهل‏بيت: قرار داد. بنابراين، فقط اهل‏بيت: حق دارند چيزى‏را حلال و چيزى را حرام كنند و حلال و حرام آنان نيز به اراده‏خداوند و با اجازه او است. اى محمد! دين همين است. كسانى كه‏جلوتر بروند، انحراف و كج رفته‏اند و كسانى كه عقب بمانند،پايمال و ضايع خواهند شد. تنها راه نجات، همراهى اهل‏بيت: است و تو نيز بايد همين راه‏را طى كنى.


 

منبع:ماهنامه كوثر

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها