به گزارش 598 / در سوم اسفند ماه سال 67، حضرت
امام خمینی(ره) پیامی خطاب به روحانیون صادر كردند كه به «منشور روحانیت»
شهرت یافت. امام راحل(ره) در این پیام، چشمانداز و افقهای بلندی را پیش
روی حوزه و روحانیت ترسیم كردند. حضرت آیتالله خامنهای، دراینباره
میگویند: «اول تا آخر پيام، سرشار از جهتها و اَعلام لازم و تابلوهاى سر
راه است كه انسان را هدايت مىكند.»
متن زیر، گفتاری است از حضرت آیتالله جوادی آملی درباره منشور روحانیت كه همزمان با سفر رهبر معظم انقلاب به قم، در پايگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتاللهالعظمی سيدعلی خامنهای منتشر گردید:
منشور روحانیت؛ عصارهی وصیتنامه
منشور امام خمینی رضواناللهتعالیعلیه دربارهی روحانیت، وصیتنامهی
خاصی است در كنار آن وصیتنامهی عام كه به تودهی مردم مسلمان خطاب كردند.
علاوه بر اینكه همه مزایای آن وصیتنامهی عام را دارا است، ویژگی خاص
خود را هم در بر دارد. چنین توصیهای برگرفته از ادب قرآنی است.
قرآن كریم یك وصیت عام به تودهی انسانها دارد و یك توصیهی خاص به
عالمان دیندار و دینباور. خطابات قرآنی از «یا أَیهَا النّاس» شروع
میشود و گاهی به «یا أَیهَا الرَّسُول» ختم میشود. آنجا كه همگان
سهیماند، با «یا أَیهَا النّاس» یاد میكند. آن جایی كه گروه خاصی طرفی
میبندند، با «یا أَهْلَ الْكِتاب» و آنجا كه فقط مؤمنان به قرآن و عترت
بهرهمندند، به عنوان «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا» یاد میكند. آنجا كه
تنها مؤمنان ژرفاندیش متفطن متفكر بهره میبرند، با «یا أُولِی
اْلأَلْباب» و «یا أُولِی اْلأَبْصار» و مانند آن.
در بین انبیا هم گروه برتری هستند كه قرآن آنها را به نام «اولوا العزم»
مخاطب قرار میدهد. سرانجام خطاب شاخص قرآن به شخص شخیص رسول اكرم
صلّیاللهعلیهوآله است كه با «یا أَیهَا النَّبِی» و «یا أَیهَا
الرَّسُول» آمده است. این خطابهای چندگانه، نشانهی توصیههای الهی است.
مردان الهی هم قرآنی میاندیشند. گاهی عمومی سخن میگویند، گاهی با خواص
خطاب دارند و گاهی با اخص، رمز و رازی را در میان میگذارند. امام راحل،
وصیتنامهی عام را با تودهی مردم تبیین كرد، با خواص هم كه علما هستند،
منشور روحانیت را. اما آنچه را كه امام با اخص بهعنوان راز و رمز در میان
گذاشت، بیگانه از اینها نبود؛ عصارهی اینها بود. چون آب هر میوه، عصاره
و شهد و شربت همان میوه است. اگر چیزی بهصورت رمز با اخص در میان گذاشته
شده، عصارهی همین وصیتنامهی خاص است و این وصیتنامهی خاص، عصارهی آن
وصیتنامهی عام.
آنچه از امام راحل كه شایسته است هر از چند گاه طلاب عزیز و همهی عالمان
دیندار بخوانند و به دیگران منتقل كنند، همین وصیتنامهی خاص، یعنی
منشور روحانیت است كه در آن امام آنها را به معرفت از زمان و زمانه
فراخوانده، به عمل دعوت كرده و با پذیرش دیگران، به وحدت هدایت نموده است.
در زیرمجموعهی این اصول سهگانه هم مطالبی را گوشزد كرده و فرموده: شما
وارثان انبیائید؛ باید عالم و آدم را بشناسید تا حرفی بزنید كه همه گوش
دهند. وقتی حرف شما را گوش میدهند كه شما جهانی و انسانی حرف بزنید. وقتی
حرفتان جهانی و انسانی است كه مطابق با روزگار و زمان و زمانه باشد. چیزی
كه تاریخ مصرفش گذشت، دیگر قصه است. آنچه كه درد روز مردم است، باید آن
را مطرح كنید.
شبهه
یك ویروس فكری است كه آدم را رها نمیكند. چنین نیست كه اول ماركس و
انگلس دست به كشتار زده باشند، بعد استالینها پیدا شوند. اول فكر
كمونسیتی بود، بعد حملهی استالین، چون انسان با فكر زندگی میكند و با
اندیشه به سر میبرد، اندیشه و تفكر او را به سمت خود میبرد و كنترل او
دیگر آسان نیست.
شبهات و اشكالات و علوم هر عصری، غذای روز آن مردم است. اگر وجود مبارك
امام صادق سلاماللهعلیه فرمود: «العالِم بِزمانِهِ لاتهجمُ علیهِ
اللوابِث»، عكس نقیض چنین قضیهای این است كه «مَنْ هَجمَتْ عَلَیْهِ
اللَّوابِث، فَلَیْسَ بِعالِمٍ» یعنی آنكه نمیداند در چه فضایی نفس
میكشد، قهراً زیر پوشش شبهات قرار میگیرد و عالم نیست.
زمان و زمانه را نیز وجود مبارك حضرت امیر سلاماللهعلیه به سیاستهای
سلاطینِ حاكم بر دنیا معرفی كردهاند: «إذا تغیَّرَ السلطان، تغیّر
الزَّمانَة» زمان آنطور نیست كه انسان آن را از منجم بپرسد یا به تقویم
نگاه كند. حكومت و فكر و اندیشهی حاكم بر هر عصری، زمان و زمانهی آن
است. از این بیان نورانی پیدا است كه مسئلهی حكومت و تأثیر آن در فضای
فكری و عملی مردم در میان است. در چنین حال و فضایی، امام ششم میفرماید:
كسی كه زمان خود را نشناسد و زیر پوشش شبهات قرار بگیرد، «لَیْسَ
بِعالِمٍ»!
حرف دین، حرف آخر
اگر ذات اقدس الهی به انبیاء توصیه دارد كه حرفی بزنید جهانفهم و
جهانپسند، با وارثان انبیاء هم همین حرف را دارد. اگر قرآن كریم به
دیگران فرموده: وقتی خدا حرف میزند، شما ساكت باشید. اول فرمود حرفهای
خدا چنین نیست كه فقط مال تدفین و مجلس ختم باشد یا مال مجلس حفظ و قرائت،
محور اصلی پیام به جامعه است. قرآن به مردم یك كشور میگوید وقتی خدا دارد
حرف میزند، شما ساكت باشید، خوب گوش كنید ببینید چه میگوید. این حرف را
هم در پایان سوره گفته است، نه در آغاز یا اثناء سوره.
به تعبیر سیدنا الاستاد مرحوم علامهی طباطبائی، سورهٴ مباركهٴ اعراف
سراسر توحید است؛ بعد از اینكه جهانبینی الهی، معنای الوهیت و رسالت عام
و خاص و معاد و سیر جهانی و هجرت ابدی انسانها و خطوط كلی شریعت را بازگو
كرد و اینكه زمین خانهی خدا است و ملك طلق او و دادن این خانه و این ملك
هم به دست اوست،1
بارزات فرعون و سختگیریهای او در برابر وحی و شكست او را نشان داد و
فطرت و علم حصولی و حضوری را بیان كرد و روی تقلید خط بطلان كشید. بعد از
همهی اینها فرمود: مردم! هر وقت دیدید ما داریم حرف میزنیم، شما ساكت
باشید: «إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا
لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» در چنین فضایی مردم حرف قرآنی را گوش میدهند.
ذات اقدس الهی به پیغمبر یك دستور مثبت داد و به دیگران یك دستور سلبی. به
پیغمبر فرمود كه چه چیزی بگوید و بعد به مردم گفت: صدایتان را از صدای
پیغمبر بلندتر نكنید؛ «لاتَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِی
وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْض» البته
ادب این است كه انسان در مشهد و محضر بزرگان، ادب را رعایت كند و حتی اگر
به زیارت آن بزرگواران هم رفت، آرام زیارتنامه بخواند، اما مرحلهی
نازلهی این كریمه، سوره حجرات است.
علمای دینشناس وقتی كه در ایران قبل از انقلاب اسلامی، تاریخ شاهنشاهی
روی تاریخ هجرت آمد، به همین آیه استشهاد میكردند و میگفتند وقتی تاریخ
شاهنشاهی روی تاریخ هجری بیاید و تاریخ هجری مسدود شود، معنایش آن است كه
صدای كورش بر صدای پیغمبر برتری پیدا كند. «لاتَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ
فَوْقَ صَوْتِ النَّبِی» یعنی وقتی دین حرفی زد، چنان حرف نزنید كه صدای
او خاموش شود. خدا به پیامبر گفت تعلیم كتاب و تعلیم حكمت و تزكیه نفوس و
با مردم مشورت كن، به سؤالات آنها پاسخ بده، علوم را برای آنها تبیین كن
و چیزهایی را بگو كه آنها نمیتوانند بفهمند «یعَلِّمُكُمْ ما لَمْ
تَكُونُوا تَعْلَمُونَ» بعد از تبیین همه این نقاط مثبت، آنگاه به مردم
گفت كه حرفتان بلندتر از حرف پیغمبر نباشد.
اگر
كسی بین خود و خدا را اصلاح كند، اختلاف رخت برمیبندد، اما اگر امتی
گرفتار اختلاف شد، هرگز روی خیر را نخواهد دید. حضرت امیر سلاماللهعلیه
در نهجالبلاغه فرموداند: هیچ امتی چه در گذشته و چه در آینده از اختلاف
خیری ندیده و به جایی نمیرسد.
اگر روحانیت بخواهد به منشور امام عمل كند، همین چیزها در فرمایشات امام
هست كه روحانیت باید بداند در چه فضا و عصری زندگی میكند و مشكل و شبههی
مردم این عصر چیست. شبهه یك ویروس فكری است كه آدم را رها نمیكند. مسائل
نظامی هم غالباً بعد از صحنهها و ساحتهای فكری است. چنین نیست كه اول
ماركس و انگلس دست به كشتار زده باشند، بعد استالینها پیدا شوند. اول فكر
كمونسیتی بود، بعد حملهی استالین، چون انسان با فكر زندگی میكند و با
اندیشه به سر میبرد، اندیشه و تفكر او را به سمت خود میبرد و كنترل او
دیگر آسان نیست.
كتابهای ملل و نحل در دو جلد نوشته میشوند نه یك جلد. ملل همان است كه
انبیاء آوردهاند و نحل همان كه دانشمندان میآورند. هر وقت پیغمبری آمد و
ملتی آورد، بیگانهای هم آمد و نحلهای در برابر ملت پیغمبر آورد. تا بشر
هست، همین است. رسالت علما این است كه بفهمند در چه فضایی زندگی میكنند و
مشكل علمی آن جامعه چیست.
فقاهت نیمی از راه است
قرآن كریم دربارهی همهی انسانها و دربارهی خصوص علما كه وارثان پیغمبر
هستند، دو نكته را تشریح كرده است: اولاً فرمود كه ما كل بشر را برای چه
خلق كردیم؟ برای اینكه هم معرفت پیدا كنند و فاهمهی آنها تغذیه شود و
هم محبت پیدا كنند و عاطفهی آنها بیمه شود.
در بخش پایانی سوره مباركه طلاق هم فرمود: «اللّهُ الَّذی خَلَقَ سَبْعَ
سَماواتٍ وَ مِنَ اْلأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یتَنَزَّلُ اْلأَمْرُ بَینَهُنَّ
لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ وَ أَنَّ اللّهَ قَدْ
أَحاطَ بِكُلِّ شَیءٍ عِلْمًا» یعنی ما این نظام را آفریدیم تا شما به
اسمای حسنای حق عالم شوید. اگر به علیمِ قدیر پی بردید، به سایر اسما هم
پی میبرید. البته اینها هدف خلق است، نه هدف خالق. هر فاعلی كاری را
برای رسیدن به كمال انجام میدهد، اما خودِ كمال مطلق، اگر خواست كاری
انجام دهد، فیض از او نشأت میگیرد. او دیگر بندگان را خلق نمیكند تا
سودی ببرد یا جودی بكند. كار خدا «تا» برنمیدارد، چون غنی عن العالمین
است. خودش هدف است. چون حكیم است، كارش سراسر منشأ حكمت خواهد بود. چنین
خدایی به ما فرموده كه من عالَم را آفریدم تا شما عالِم شوید. بعد از
اینكه معرفت بشر تأمین شد، آنوقت برای تأمین گرایشهای عملی و محبت او
بخش پایانی سورهٴ مباركهٴ ذاریات را نازل كرده است؛ همان آیهی معروف كه
میفرماید: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ اْلإِنْسَ إِلاّ لِیعْبُدُونِ»
برای همین دیگر نیازی نیست كه بگوییم «إلاّ لِیَعْرِفونِ»
این توصیهی خداوند نسبت به كل انسانها است، اما به عالمان دین كه
میرسد، اینها را كنار هم ذكر كند و میفرماید: به مراكز علوم اسلامی
بروید و به فقاهت بار یابید تا مُنذِر مردم باشید: «فَلَوْ لا نَفَر مِنْ
كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ
لِینْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیهِم.» فقاهت كه در كتاب و سنت
آمده، به معنی فقه مصطلح نیست؛ همچنان كه حكمتی كه در كتاب و سنت آمده
نیز به معنی فلسفهی مصطلح نیست. اصولاً علوم اسلامی فقه و حكمت است. هم
حكمت اسلامی، فقه است و هم فقه اسلامی، حكمت.
خدا فرموده مردم موظفند به حوزههای علمیه بروند تا فقیه شوند و كار انبیا
را انجام دهند. فقاهت نیمی از راه و نیمهی راه است. اگر كسی هدفش این
باشد كه بروم حوزهی علمیه و حكیم و متكلم و فقیه شوم و استاد و مدرس شوم
یا مصنّف و مؤلّف شوم، او هنوز در بین راه است و به مقصد نرسیده است.
فقاهت و نشر آثار آن، نیمهی راه است.
عمده «لِینْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیهِم» است. وقتی
مراجعهی علمی باشد، باید قومشان را انذار كنند. تدریس، تصنیف و تألیف و
... كار سختی نیست. خیلیها به این مقام میرسند و استاد میشوند یا مصنف
و مؤلف و مدرس میشوند. عمده انذار است كه انسان بتواند جامعهای را از
قیامت هراسناك كند. تا انذار نباشد، جامعه به مقصد نمیرسد و حتی خود
عالمان دین كه به اتحاد دعوت شدهاند، متحد نخواهند شد. هرجا سخن از
اختلاف است، بر اساس فراموشی قیامت است.
اینكه كسی بخواهد مردم را از قیامت بهراساند، سخنرانی نیست. كسی كه درس
میگوید، با فاهمه و عاقلهی مردم كار دارد، ولی آن جاذبهای كه باید در
مردم ایجاد كند و با عاطفهی مردم كار داشته باشد، در میان نیست. خدا
فرمود: شما فقاهت را برای تأمین بخشهای علمی جامعه نخواهید. آن یك گوشهی
كار است، نه همهی كار. فقاهت را برای تأمین گوشههای عملی جامعه بخواهید.
اگر جامعه از قیامت هراسناك باشد، مشكلی در آن نیست. اگر خدا به رسول اكرم
فرمود: «قُمْ فَأَنْذِر»، همان رسالت را به روحانیت و عالمان دینشناس
دینباور هم داده است كه بروید به مقام شامخ فقاهت بار یابید تا انذار
كنید. مردم را انذار كردن، كار آسانی نیست. كسی كه خودش از جهنم هراسناك
نباشد، حرفش در مردم هراس از معاد ایجاد نمیكند و تا قیامت در بین نباشد
و مردم از روز حساب نهراسند، اصلاح جامعه آسان نخواهد بود.
اتحاد؛ یك راه دشوار
آنچه را كتاب و سنت به علما تذكر دادهاند، امام راحل هم به عنوان
وصیتنامهی خاص، به روحانیت و علمای حوزه و غیر حوزه تذكر داده كه
دینشناس و دینباور باشند، وحدت و اتحاد و هماهنگی و همآوایی را از دست
ندهند، از زمان و زمانه باخبر باشند و این انقلاب را تا زمان ظهور صاحب
اصلی حفظ كنند.
اما مگر اتحاد كار آسانی است؟ هم از درون ما یك «أعْدا عدوّ»2
است كه ما را به اختلاف میخواند، هم دشمنانی از بیرون صف كشیدهاند تا ما
را اِرباً اِرباً كنند. جهاد اكبر بیشتر ما همین جنگ بین عقل و نفس است.
... همین تهذیب نفس كه آدم خوبی شویم، عادل باشیم و بد نكنیم، خلاف و
معصیت انجام ندهیم.
بنابراین اگر كسی بخواهد با دیگری متحد شود، دشوار است. راه حل و درمانش
را هم خدای كریم پیشبینی كرده است. ذات اقدس الهی خطر اختلاف را به عنوان
یك عذاب بازگو كرده كه در مسیحیها در یهودیها القا كرده تا آنها را
تعذیب كند: «وَ أَلْقَینا بَینَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى
یوْمِ الْقِیامَةِ» و «فَأَغْرَینا بَینَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ
إِلى یوْمِ الْقِیامَة» میگوید ما آنها را به تازیانهی اختلاف تنبیه
كردیم. اگر خدای ناكرده اختلافی در بین گروهی، مخصوصاً عالمان دین ظهور
كند، نشانهی تعذیب الهی است و تنها راه رهایی، التجای به درگاه خدا است.
تا
آنجا كه ممكن است حرفهای وسائط و واسطهها را گوش ندهیم. بیشتر با
یكدیگر باشیم. باید وفاق ملی را تقویت كرد. وفاق در جوامع و مجامع روحانی،
به لطف الهی نقش مؤثری دارد.
اگر كسی بین خود و خدا را اصلاح كند، اختلاف رخت برمیبندد، اما اگر امتی
گرفتار اختلاف شد، هرگز روی خیر را نخواهد دید. یكی از بیانات نورانی حضرت
امیر سلاماللهعلیه كه در نهجالبلاغه آمده، این است كه فرمود: هیچ امتی
چه در گذشته و چه در آینده از اختلاف خیری ندیده و به جایی نمیرسد:
«إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَیراً مِمَّنْ
مَضَی، وَ لاَ مِمَّنْ بَقِی»
هرگز امت از ناحیهی اختلاف به جایی نمیرسد. همو فرمود كه از جماعت كبری
و از سواد اعظم -یعنی از متن جامعه- جدا نشوید. بعد هم فرمود: اگر رهبری
مثل من هم در میان شما باشد، مادامی كه شما فضای فكری بیگانگان را نشناسید
و جامعه را گرفتار اختلاف كنید، به بدترین خطر مبتلا میشوید...
اتحاد كار آسانی نیست، اما حضور یكدیگر را حفظ كردن و در غیاب كسی سخن
نگفتن، از بركات حوزوی است. وجود مبارك امام رضا سلاماللهعلیه فرمود:
«تزاوروا فإنّ فی زیارتكم إحیائاً لأحادیثنا و أحادیثنا تعطف بعضكم علی
بعض» به سراغ یكدیگر بروید و از هم فاصله نگیرید. پشت سر هم حرف نزنید.
غیبت یكدیگر را نكنید. حضور یكدیگر را محترم بشمارید. برای اینكه اگر
شیعیان ما دور هم جمع شوند، حرفهای ما را نقل میكنند و خاصیت حرف ما
ایجاد وحدت و انعطاف است. تا آنجا كه ممكن است حرفهای وسائط و واسطهها
را گوش ندهیم. بیشتر با یكدیگر باشیم. باید وفاق ملی را تقویت كرد. وفاق
در جوامع و مجامع روحانی، به لطف الهی نقش مؤثری دارد. بخشهای دیگر هم
چنین است.
وحدت بهترین سرمایه و یادگار و مظهر همان وحدت ذات ربوبی است. دشمن بیگانه
یعنی استكبار جهانی و صهیونیسم هم از این میترسد. ذات اقدس الهی در قرآن
كریم به رسول اكرم فرمود كه: اصولاً خاصیت یهود، فتنه و خیانت است.3
اینها هر روز نقشهی جدیدی میكشند. مسلمانها باید بیدار باشند. معروف
است كه هیچ جاهلی نمیتواند عالم را فریب دهد. برای اینكه آن عالم هم
روزگاری مثل این جاهل دوران جهل را گذرانده، اما اگر كسی در رشتهی مكر
متخصص شد، خودش عالم است و میتواند فریب بدهد...
یهودی كه به كتاب خدای خود رحم نكرده، سندهای جعلی را به نام پیغمبر جعل
میكند، آیا برای نفت و گاز ما بیكار نشسته؟ برای همین با كافر میشود
زندگی مسالمتآمیز داشت، اما با مستكبر نمیتوان زندگی كرد. خدای سبحان
میفرماید با اینها بجنگید: آفَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ»، نه برای
اینكه كافرند، چون «اِنَّهُمْ لا أَیمانَ لَهُمْ» نه به قطعنامه و
كنوانسیون احترام میگذارند، نه به دیگر مواثیق بینالمللی. به هیچ چیزی
احترام نمیگذارند. چگونه میتوان با گروهی زندگی كرد كه هیچ میثاق و عهدی
پیش آنها محترم نیست؟
حضرت امیر(ع) ما را از خطر چنین گروهی بر حذر میدارد و میفرماید: اگر
باهم نبودید، اگر اسلامتان را درست نشناختید، اگر وحدت مذهبتان را حفظ
نكردید، اگر بین خود و خدایتان را اصلاح نكردید، أكاسره و قیاصره بر سر
شما چنان خواهند آورد كه بر فرزندان ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و امثال
ذلك آوردند.4
پینوشت:
1. إِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ، یورِثُها مَنْ یشاءُ
2. پیامبر اكرم(ص): أعدی عدوِّك نفسك التی بین جَنْبَیْكَ
3. وَ لاتَزالُ تَطَّلِعُ عَلى خائِنَةٍ مِنْهُم
4. نهجالبلاغه؛ خطبهی 192 (قاصعه)