عرصه فرهنگي امروز ايران، مركز برخورد و رويارويي انواع پيام ها و معاني است.
ترديدي نيست كه در هيچ مقطعي از تاريخ كشورمان تا اين حد شاهد تكثر و تنوع- و حتي
تناقض- در اين پهنه نبوده ايم؛ اين «مسئله» در نحوه عملكرد اغلب توزيع كنندگان
فرهنگ در سطح جامعه قابل مشاهده است؛ انتشار پيام هاي متناقض هم از سوي خود آن ها
رواج دارد و هم در بين اين توزيع كنندگان در حال وقوع است. به طوري كه گاه از سوي
يك منبع، پيامي به جامعه صادر مي شود، اما خودش و يا منبع متفاوتي، آن پيام را به
شكل ديگري نقض مي كند.
به عنوان مثال، در يك آگهي تلويزيوني به مخاطب گفته مي شود كه استفاده زياد از تلفن
همراه، عواقب فرهنگي و اجتماعي ناخوشايندي را در پي دارد، اما بلافاصله، آگهي ديگري
به نمايش درمي آيد كه مي گويد با مكالمه يا ارسال پيامك بيشتر به وسيله سيم كارت
هاي فلان شركت، هديه دريافت مي كنيد! يا در يك برنامه تلويزيوني، مخاطب به معنويت و
پرهيز از زخارف دنيوي فراخوانده مي شود، اما بعد از اين برنامه در پيام هاي
بازرگاني، مخاطب را به پس انداز بيشتر ثروت و چشم دوختن به جوايز فلان بانك مي
خوانند.
اين ها نمونه هايي از تناقض در عملكرد دروني يك دستگاه توزيع كننده پيام هاي فرهنگي
است.
اما اين تناقض در مقايسه ميان پيام هاي انواع دستگاه هاي مشغول در امر بازتوليد و
انتشار فرهنگ، شدت بيشتري دارد و گاه حالت تخاصم به خود مي گيرد. اين اتفاق براي
الگوهاي رفتاري و شخصيتي و به خصوص نحوه پوشش، بيش از ساير شاخص ها خودنمايي مي
كند. به اين ترتيب كه درست در شرايطي كه پوشش متعالي- كه تجلي حقيقي آن در حجاب
اسلامي پديدار است- از سوي خيلي از دستگاه هاي تبليغاتي به عنوان يك ارزش مطلوب
معرفي مي شود، بخش ديگري همچون سينما كه اتفاقا در امر توزيع فرهنگ تأثير بالايي
دارد در حال اثرگذاري معكوس است.
كافي است محتواي آثار سينمايي در اين زمينه را تحليل كنيم. در غالب فيلم هايي كه
روي پرده سينماها به نمايش درمي آيند، اين چند كليشه در رابطه با الگوي پوشش تبليغ
مي شود:
-زناني كه از پوشش ساده و سالم برخوردارند، سطح فرهنگي و عقلاني و همچنين سواد
پاييني دارند و در مقابل، زنان توانا و تحصيل كرده، داراي ظاهر پرغشي هستند!(«جدايي
نادر از سيمين»، «نارنجي پوش» و...)
- آرايش و رفتار اغواگرانه از سوي زن نشانه ادب و احترام و تشخص است و بانواني كه
فاقد آرايش و ظاهر بي آلايش هستند، خشن و دافعه انگيزند!(ورود آقايان ممنوع)
- دختر محجبه در زندگي اش به بن بست و شكست مي رسد و دختر فاسد و بي بند و بار موفق
مي شود!(قصه پريا)
- زن در جامعه ايران نقشي جز طعمه بودن ندارد!(«يكي از ما دو نفر»، «خصوصي» و...)
اما سؤال اين است كه چرا اين وضعيت پيش آمده و چگونه مي توان بر آن غلبه كرد؟
بحث الگوهاي زيستي و رفتاري در محصولات سينمايي، جداي از ساير اجزا و عناصر محتوايي
فيلم ها نيست. در واقع، اگر آثار سينمايي را در چارچوب مكتب كاركردگرايي بررسي
كنيم، عناصري چون گريم بازيگران و نوع پوشش و آرايش آن ها در خدمت هدف و مضمون
محوري فيلم قرار مي گيرد. اين موضوع در نوع نگاه كارگردان به «زن» و مواجهه با
كاراكترهاي مونث در فيلم پررنگ تر مي شود. بدون شك، هر چه نگاه فيلمساز به بانوان
توأم با حرمت و احترام و انسانيت باشد، حضور كاراكترهاي خانم هم در فيلم انساني تر
و در نتيجه همراه با رعايت شاخص هاي اخلاقي خواهد بود. در مقابل نگاه ابزاري و
غيرانساني به زن از سوي فيلمسازها، حاصلي جز عرضه تصويري اغواگر و منفي و از جمله
داراي پوشش و ظاهر فريبنده ندارد.
استفاده غيراصولي و نامتعارف از زن در سينما را نمي توان به افراد محدود كرد، بلكه
اين نوع بازنمايي تصوير از بانوان در سينما، يك جريان است؛ جرياني كه تنها به درون
نهاد سينما محصور نيست، بلكه اين مسئله در فرايندهاي اجتماعي و فرهنگي كه سينما و
سينماگران را دربرگرفته اند ريشه دارد. به اين ترتيب كه سينما را مي توان برآيند
جريان ها و فعل و انفعالات فرهنگي يك جامعه دانست.
اين واقعيت هم در سينماي ايران و پيوند آن با جريان هاي فرهنگي و اجتماعي قابل
بررسي است؛ اقتدار بخشيدن به ارزش هاي اشرافي و سرمايه گرايانه از سوي دولت هاي
موسوم به سازندگي و اصلاحات از يك طرف و دادن مجال بيشتر به افراد و جريان هاي
غربگرا و شبه روشنفكر در دو دهه اخير، در قالب كمرنگ شدن ارزش ها و افزايش ابتذال و
مردم گريزي در سينما خودنمايي كرده است.
يكي از مولفه هاي اصلي فرهنگ سرمايه محور، بهره بري از زن به عنوان ابزاري زينتي و
اغواگر است. بدحجابي نيز يكي از عواقب و عوارض گرايش به سرمايه داري از سوي بخشي از
بازيگران اجتماعي در سال هاي پس از جنگ بوده است. به مفهوم دقيق تر، در شرايطي كه
وجه غالب سينماي كشورمان از باز توليد كردن ارزش ها، به كاسبي و تجارت تغيير كاركرد
يافت، نوع نگاه به زن نيز دچار انحرافاتي گرديد كه يكي از تبعات اين نوع نگاه را مي
توان در رواج بدحجابي در فيلم هاي توليدي ديد. بدون شك اگر نظارت و مميزي حداقلي
دولت در كار نبود، وضعيتي به مراتب ناجورتر در سينما به وقوع مي پيوست.
براي كاهش اين تعارض فرهنگي در كوتاه مدت، چاره اي جز افزايش مميزي و محدوديت در
نوع نمايش زن در آثار نيست. اما در درازمدت، بايد مسير حركت دستگاه سينمايي كشور
تغيير يابد. اصلاح امور فرهنگي در كوتاه مدت و به شكلي بخشنامه اي و ضربتي امكان
پذير نيست، اما در درازمدت و با ايجاد كارزارها و بسترهاي مناسب و سوق دادن سينما
به سرچشمه هاي فرهنگي و معنوي و مردمي، امكان بازگشت آن به دامان فرهنگ پيشرو و
مترقي وجود دارد.
سينما زماني مي تواند در حوزه هاي فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي و سياسي، كاركردي
متعالي و درمانگر داشته باشد كه به جاي سوداگري و گيشه محوري، مردمدار وعدالت خواه
باشد. اتفاقا چنين سينمايي بهتر مي تواند به رونق اقتصادي خويش كمك كند.
سينمايي كه با مردم همدل باشد، هيچ احتياجي به اين ندارد كه براي جذب مخاطب بيشتر،
روي به ابتذال بياورد يا براي كسب ثروت، خودش و وطنش را به جشنواره هاي خارجي
بفروشد. طبيعي است كه تا هنگام غلبه و حاكميت دو جريان سينماي تجارتي پولگرا و
جشنواره اي پوچگرا، عناصر نمايشي آثار نيز به سمت استهجان و استحقار ميل دارند. در
اين تنگنا، تنها مي توان به مميزي و نظارت متعهد اميد داشت كه مانع از بي پروايي
كساني باشد كه معتقدند «حذف سه عامل سكس، خشونت و الكل، سينماي ايران را از مهم
ترين وجوه جاذبه در سينما محروم كرد!»
نياز امروز ما اين است ؛سينمايي كه به جاي سرمايه و سرمايه دار، به دنبال مردم است.
برخلاف فيلم هاي تجارتي و شبه روشنفكر كه در پي جلب رضايت سرمايه داري داخلي و
خارجي هستند، سينماي انساني و انقلابي، وجدان بيدار جامعه را هدف مي گيرد و مي
تواند كليد باز كردن بسياري از قفل ها در جامعه امروز ايران باشد.
کیهان/ آرش فهيم