صراط
- شبكه بي بي سي انگليس به شكل «سازمان يافته» جريان هاي اپوزيسيون منتقد
«اصلاح طلبان و موسوي» را مورد هجمه و سركوب قرار مي دهد.
اين خبر را سايت ضدانقلابي خودنويس منتشر كرد و با اشاره به حملات موجود
از جانب رسانه هايي نظير بي بي سي عليه نيروهاي اپوزيسيون منتقد اصلاح
طلبان نوشت: مدتي است بدنه احساسي و متعصب جنبش سبز، برخي منتقدان نظير
نيك آهنگ كوثر را سخت مورد حمله قرار مي دهند كه بي مايه و كودكانه است
اما بي بي سي هم وارد صف آرايي شده تا اگر زورش مي رسد منتقدان اصلاح
طلبان را وادار به سكوت كند، حملاتي كه اكنون با كمك رسانه هاي بزرگتر شكل
سازمان يافته به خود مي گيرد و ديگر نمي توان گفت تصادفي است.
اين سايت ضدانقلابي راديكال افزوده است: در برنامه بي بي سي ادعا شده كه
ما رسانه جنبش هستیم و انتقاد از اصلاح طلبان باعث ريزش نيروهاي سبز مي
شود. جنبشي كه با يك سؤال روشنگرانه از رهبرانش متلاشي شود، آيا آنقدر
تعقل و تحمل دارد كه بتواند به مبارزه خود ادامه دهد و اگر بنا باشد ريزش
نيروها را به انتقادها ربط داد، پس نقش آن كسان چه مي شود كه با شنيدن
شعار «جمهوري ايراني»، آن را نشانه انحراف خواندند؟ آيا نسبت دادن ريزش
نيروها به سؤالات انتقادي ناديده گرفتن اشتباهات رهبران جنبش نيست؟ دروغ
«هم غزه هم لبنان» بيشتر موجب ريزش مي شود يا سؤالات انتقادي؟
خودنويس درباره اين توجيه بی بی سی كه «چون كروبي و موسوي، رسانه داخلي
ندارند، پس براي برقراري توازن هم شده بايد از نقد آنها پرهيز كرد،»
استدلال مي كند: سؤال از دوستان- ناشكيب- اين است كه آيا فقط رسانه در
داخل كشور و آن هم رسانه ملي، رسانه محسوب مي شود- كه البته منكر تأثير
بسيار آن نيستم- ولي داشتن تلويزيون «رسا» و پوشش خبري اخبار جنبش از سوي
رسانه هاي صداي آمريكا و بي بي سي و راديو فردا و دهها سايت و رسانه
اينترنتي رسانه محسوب نمي شود؟ نه؟ پس با همين منطق شما، بايد گفت مجاهدين
خلق و حتي شخص رضا پهلوي و تك تك چهره هاي شاخص اپوزيسيون هم در داخل كشور
تلويزيون ندارند و اگر هم آنان مرتكب اشتباهي شدند نبايد به آن پرداخت،
چرا كه براي ايجاد «تعادل» نبايد از آنان انتقاد كرد و اگر ظريفي اين ميان
پيدا شود و بگويد در صورتي كه آنان نيز در ايران رسانه داشته باشند چه بسا
كسي ديگر به موسوي و كروبي گرايشي نداشته باشد، پاسخ چه خواهيد داد و
اساساً آيا اين درخواست شما، به مبارزه مي ماند يا جرزني در بازي هاي
كودكانه؟
نويسنده سپس به ادعاي «دوستان ما زير شكنجه هستند، ما نمي توانيم به عنوان
خبرنگار بيطرف بمانيم» اشاره مي كند و مي نويسد: آيا اين نگرش موجب مي شود
كار خبرنگار به جايي برسد كه قلب واقعيت كند و مخاطب را نسبت به اخبار بي
اعتماد سازد آيا همين وابستگي به اصلاح طلبان موجب نشده كه به تدريج برخي
به اخبار سايتهاي جنبش هم بي اعتنا شده اند و اخبار چنين سايت هايي را در
جهت ايجاد جنگ رواني با حكومت ارزيابي كنند؟ آيا شايعه «نامه لاريجاني به
رهبر» با منشأ اتاق فكر لندن، ناشي از وجود بسترهاي مناسب شايعه و همين
وابستگي خبرنگار به جريان هاي حزبي نيست؟
«خودنويس» درباره اين بهانه كه «كساني كه با روزنامه هاي اصلاح طلب به
شهرت رسيده اند نبايد انتقاد كنند» نوشت: گمان مي كنيد از برخي اتفاقات در
دوران اصلاحات خبر نداريم، از بودجه هايي كه در شمال شهر تهران، ساختماني
براي روزنامه خريده شد و پس از بسته شدن روزنامه، ساختمان با اجاره
ماهيانه چند ده ميليوني به فلان اداره دولتي واگذار شد، گمان نكنم خبر
داشته باشيد يا چيزي نصيبتان شده باشد اما دريغ كه پس از بستن روزنامه،
ديگر صدايي از دوست اصلاح طلبمان شنيده نشد و داستان اصلاح طلبي هم به كنج
فراموشي رفت. گويي باز كردن روزنامه براي خريد ساختماني در شمال شهر و
تندروي در نگاشتن مقاله ها، فقط به منظور تعطيلي روزنامه و اجاره دادن
ساختمان بود.
يادآور مي شود اخيراً يكي از سايت هاي سلطنت طلب هم با حمله به بي بي سي
انگليس، تصريح كرده بود كه بي بي سي روابط ديرينه اش را با سلطنت طلبان به
هم زده و سرويس هاي ويژه اي به اصلاح طلبان و همكاران خارج نشين آنها مي
دهد.