"عماریون"- سید مقدام حیدری/ هر چه از عمر انقلاب می گذرد و فاصله ی بیشتری با سالهای جنگ می گیریم، صدا و سیمای ما بیشتر رنگ و بوی ایرانی می گیرد و سنگ فرهنگ ایرانی را محکمتر به سینه می زند. ادبیات برخی از مسؤولین ما هم به گونه ای شده است که گویا ایرانی بودن، مثل عادل بودن و مهربان بودن و شجاع بودن و دیگر ویژگیهای خوب، جزئی از ارزشهای انسانی است، یا ارزشی است که ارزشی بالای دست ندارد. |
واژگانی مانند فرهنگ ایرانی و آداب و رسوم ایرانی و عِرق ایرانی و ارزشهای ایرانی و غیرت ایرانی و ایرانیهای دیگری از این دست، شده کلیدواژه ادبیات بسیاری از تریبونها و برنامه ها و رسانه های مختلف. و من هنوز نمی دانم که اگر بخواهم ایرانی زندگی کنم و پایبند فرهنگ ایرانی باشم چه باید بکنم و از چه باید بپرهیزم؟
این سؤال جدی را تا کنون هیچ یک از منادیان فرهنگ ایرانی مطرح نکرده اند و احتمالا به ذهنشان خطور نکرده است، که گیرم اگر بخواهم مو به موی این اصولی که خود را برای آنها به آب و آتش زده اند، اجرا کنم و لحظه ای از هنجارها و ارزشها و آرمانها و آداب و رسوم ایرانی منحرف نشوم، چگونه باید زندگی کنم و منبع دریافت این فرهنگ ناب و اصیل ایرانی چیست؟
چگونه باید تشخیص داد که این کار جزء فرهنگ ایرانی است، و آن کار با فرهنگ ایرانی بیگانه است؟ و اگر تشخیص دادیم که فلان کار و فلان روش زندگی جزئی از فرهنگ ایرانیان است، بر اساس کدام منطق و کدام دلیل، باید آن فرهنگ را پذیرفت و هیچ نگاه چپی به آن نیانداخت؟
آیا فرهنگ ایرانی همان است که بیشتر ایرانیان در زندگی خود انجام می دهند؟ اگر این است، پس فرهنگ ایرانی آش شوله قلم کاری می شود از بسیاری از کارهای خوب و بد و عادات زیبا و زشتی که معلوم نیست چه ارزشی دارد و چرا بدون سوا کردن همه را باید درهم پذیرفت.
امروز بیشتر ایرانیان در مراسم ازدواج چنان بر خود سخت می گیرند و در تشریفات زیاده روی می کنند که مپرس. و این زیاده روی و دست بالا گرفتن مهریه و جهیزیه و برگذاری مراسم مختلف و پرخرجِ قبل و بعد از ازدواج، فرهنگ شده است در این مرز و بوم. و هر فرهنگ شناسی به راحتی می تواند این فرهنگ غلط را به ایرانیان نسبت دهد. حال آیا نباید به این فرهنگ غلط چیزی گفت و انتقاد کرد، چون ایرانی است؟
شاید کسی بگوید در این سالهای اخیر است که فرهنگ ازدواج و عروسی مردم چنین شده است، اما در گذشته چنین نبوده است… خب، بر چه اساسی ایرانیان سالهای دور فقط تعیین کننده فرهنگ ایرانی هستند و ایرانیان امروز دستی در تعیین فرهنگ ایرانی ندارند؟
آیا فرهنگ ایرانی همان است که شعرای این مرز و بوم سروده اند و توصیه کرده اند؟ آیا می توان این را پذیرفت؟ آنگاه اگر عادت فراگیری در میان ایرانیان باشد، ولی در شعر فارسی سخنی از آن به میان نیامده باشد، دیگر ایرانی نیست؟! وانگهی اگر کار و فرهنگ خوبی در شعر پارسی سرایان نیامده باشد، آیا باید آن را بد بدانیم چون بر این اساس با فرهنگ ایرانی بیگانه است؟! دیگر این که اگر عقاید و توصیه های پوچ و باطلی در گوشه و کنار دیوانهای شعرا پیدا شد، چطور؟
و جای این سؤال جدی هم در این یادداشت کوتاه خالی است که تقلید کورکارانه از پدران و نیاکان که در آیات بسیاری از قرآن نکوهیده شده است، آیا جز این است که انسان آداب و رسوم و فرهنگ قوم و خویش و همشهریان خود را بدون هیچ واکاوی و نقدی، دربست بپذیرد و آن را مقدس شمارد؟!
با وجود فرهنگ اصیل و ناب اسلامی که نه به دست نیاکان ما که به دست خداوند متعال تنظیم شده است، چه نیازی دیگر به فرهنگ ایرانی که نه معیار و خطکش درستی دارد و نه خود معیار و میزان درست و درمانی است.
اگر کسی دم از فرهنگ اسلامی می زند، از یک منظومه مشخص و معینی دم زده است که موجود است و همه ی ملتها را می توان بر اساس آن سنجید و ارزیابی کرد. قرآن و سنت قطعی پیامبر و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ راه تشخیص فرهنگ اسلامی در همه ی ابعاد حیات فردی و اجتماعی است. و روشن است که چنین منبع جامعی را نمی توان برای فرهنگ ایرانی پیدا کرد. و اساسا فرهنگ ایرانی چنین جامعیتی ندارد.
و در آخر، اگر قبول ندارید بدانید که در طول تاریخ ایران، هیچ کسی به اندازه امام عزیزمان به این کشور خدمت نکرد و به آن عزت و عظمت نبخشید. و این که در راستای پیشرفت و سربلندی ایران هیچ راهی نبود که از چشم امام مخفی مانده باشد و آن را نشانمان ندهد. و این را هم بدانید که در کنار دهها عبارت "فرهنگ اسلامی” که امام در سخنرانیهای مختلف بکار برده اند و بر آن تأکید ورزیده اند، حتی یک عبارت "فرهنگ ایرانی” در کل صحیفه امام به چشم نمی خورد. بدون شک اگر تأکید بر فرهنگ ایرانی اثر سودمندی بر عزت و مجد این کشور داشت، امام از تأکید بر آن دریغ نمی کرد. پس حتما چندان اهمیتی ندارد که امام حکیم ما یک بار هم لازم ندانستند از آن یاد کنند.