«من احساس می کنم که ایران مانند سایر کشورهای استبدادی است که من آنها را پیش از سقوطشان پوشش خبری داده ام. حدس من این است که نابودی این سیستم حتمی است و سوال فقط زمان آن است، مگر این که جنگی بین ایران و غرب در بگیرد، شاید در نتیجه حمله اسرائیل به تاسیسات اتمی ایران.»
جملات بحثبرانگیز فوق متعلق به "نیکلاس کریستف"، خبرنگار روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز است که مشاهدات خود از سفر به ایران را طی مقالهای به زبان فارسی تحت عنوان « سلامی گرم از ایران» 14 ژوئن در این روزنامه منتشر کرده است.
کریستف در عین حال در ادامه مقاله خود می نویسد: «دولت ایران به شکلی نادر یک ویزای خبرنگاری به من داد و اجازه داد بدون اینکه کسی دنبالم بیاید، خودم با ماشین در مسیری که دولت تایید کرده بود، از مشهد در شرق، تا تبریز در غرب بروم و سپس به تهران برگردم. در میان راه من با مردمی که خودم به صورت تصادفی انتخاب می کردم مصاحبه میکردم و تا آنجایی که خودم می توانم بگویم کسی تعقیبم نمی کرد.»
این برای نخستین باری است که "نیویورک تایمز" ستونی به زبان فارسی گشوده و مقالهای جنجالی را از گشت و گذار آزادانه خبرنگار خود به چاپ رسانده که حتی خود وی از میزان آزادی عملش هیجان زده شده است.
اینکه مقامات ایرانی به این خبرنگار اجازه سفر آزادانه و مصاحبه با هرکسی را داده اند، روی سخن این بحث نیست گرچه این جمله وی که «در میان راه من با مردمی که خودم به صورت تصادفی انتخاب می کردم مصاحبه میکردم و تا آنجایی که خودم می توانم بگویم کسی تعقیبم نمی کرد.»، قابل تأمل است. از این جنبه که چرا چنین فرصتی برای خبرنگاران و روزنامهنگاران ایرانی پیش نمی آید که آزادانه به نقاط مختلف آمریکا سفر کرده، با هرکسی سخن به گویند و پس از بازگشت در نوشته های خود با غرور اعلام کنند که «رژیم استبدادی آمریکا قریبالوقوع سقوط خواهد کرد»؛ اقدامی که کریستف در مقاله خود صورت داده و با استفاده از فرصت به دست آمده سفر به ایران پس از بازگشت ، از حتمی بودن سقوط نظام ایران داده است!
قطعا مقامات مربوطه به دلایل معقولی به این خبرنگار اجازه سفر آزادانه به نقاط مختلف ایران را داده اند به طوری که وی طی این سفر به نحوی احساساتی شده است که مردم ایران را «آمریکا دوست ترین» ملت خاورمیانه نامیده است. حال چطور این خبرنگار که به دلیل نوشته ها و فعالیتهایش وی را یکی از رهبران رسانهای جهان نامیدهاند، دچار توهم شده و مبارزات سه دهه اخیر ملت ایران در برابر زیادهخواهی های آمریکا را نادیده گرفته و نفرت و خشم مردم ایران در برابر رفتارهای امپریالیستی یانکیها را به چشم نمی بیند و مهماننوازی مردم ایران را به "دوستدار آمریکا بودن" تعبیر می کند، جای تعجب بسیاری دارد.
سعه صدر مقامات کشورمان برای اجازه سفر به این خبرنگار آمریکایی به منظور مشاهده مستقیم آرامش و امنیت مردم ایران و حمایتی که آنها از نظام خود می نمایند، قابل تقدیر است اما روی سخن این یادداشت، معیارهای دوگانهای است که متولیان وزارت ارشاد در حمایت از رسانههای ایرانی و خبرنگاران آنها به کار می گیرند.
"عبدالواحد حکیمی" خبرنگار خبرگزاری فارس در کابل در تاریخ 16 اردیبهشت ماه سال جاری در هنگام تهیه گزارشی از موزه کابل توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد و از آن زمان پیگیریهای گسترده خبرگزاری فارس برای آزادی این خبرنگار بی نتیجه مانده است.
در این راستا هیئتی از خبرگزاری فارس عازم کابل شده است تا طبق هماهنگیهای صورت گرفته با برخی مقامات وزارت امور خارجه، وزارت اطلاعات و فرهنگ و سازمان امنیت افغانستان درباره آزادی خبرنگار مذکور ملاقات و گفتوگو نمایند.
این در حالی است که وزارت ارشاد که حمایت از رسانهها و خبرنگاران ایرانی، وظیفه ذاتی آن است، در قبال پیگیری بازداشت خبرنگار خبرگزاری فارس اقدام خاصی انجام نداده است. البته این وزارتخانه ندر راستای آزادی خبرنگار صداو سیما در کشور آذربایجان نیز اقدام خاصی صورت نداده و ظاهرا" خود را موظف به حمایت از خبرنگارانی نمی داند که خارج از کشور در متن تحولات و با دردسرهای فراوان در راستای منافع و مصالح ملی در حال فعالیت هستند.
حال این پرسش مطرح است که آیا خبرنگار نیویورک تایمز از خبرنگار خبرگزاری فارس عزیزتر است که در مقاله خود ایران را کشوری استبدادی با مردم وحشت زده از آینده و ناراضی از رهبران خود نامیده است یا خبرنگار خبرگزاری فارس که به دلیل انتشار اخبار اعتراض مردم افغان به اشغالگری و ستمگری آمریکایی ها به دلایل واهی بازداشت شده است؟ آیا مسئولان معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد به این نکته اندیشیده اند که چرا خبرنگاران رسانههای ایران مظلومترین قشر در میان همتایان خود هستند و این معاونت چه مسئولیت و نقشی را در حمایت از رسانه های ایران برعهده دارد؟