چندي است كه پروژه ساخت فيلم و
سريال و ديگر تبليغات ايدئولوژيك در باب مسائل مهم دنيا -مانند برنامه
هسته اي ايران! - درهاليوود و رسانه هاي ايالات متحده شروعي تازه يافته
است! مي گويم شروعي تازه، بدليل آنكه اصولاً چنين پروژه هايي در روندي كه
مايلم آن را «ماترياليسم فرهنگي» بنامم، در ساختار سياسي - اقتصادي هاليوود
و حواشي عوام پسند يا به عبارت بهتر عوام فريب آن، پروژه هايي هميشگي و بي
پايان بوده و خواهد بود، زيرا اقتضاي فرهنگي آن اساساً بسته به همين بافت و
ساختار ماترياليستي مبتني بر سود مادي است.
حقيقت اين است كه در ساختار
توليدات تجاري -تبليغي هاليوود و امثال آن موضع سياست، اقتصاد و فرهنگ
چندان مستقل و مشخص از هم هستند كه موضع كذب و فريب با حقيقت و واقعيت! در
واقع مي توان گفت كه نظام فرهنگي - هنري ايالات متحده، به عنوان شاخص ترين
نظام از ايده كاپيتاليستي و اقتضاي ايدئولوژيك آن، نظامي پيچيده در توليد و
تبليغ و توهم است كه مدام خود را مي آغازد.مفهومي از تكثير و تكرار كه مي
توان هاليوود را مظهر و نماد تمام عيار آن دانست. منطق هاليوود درمفهوم
گشتالت (كليت نگر) آن، همان منطق ماترياليسم فرهنگي در نظام كاپيتال است.
يعني هنر صرف كالا (فرهنگ)، داستان صرف تبليغ (ايدئولوژي) و انسان صرف سود
مادي (اقتصاد).
از سري فيلم هاي جيمز باند گرفته تا توليدات اخير، منطق
هاليوود خود را تكرار و تكثير مي كند. داستان يا به عبارت بهتر فرمول تقابل
قهرمانان آمريكايي كه البته انسان هايي آزاد و متعالي نشان داده مي شوند
به علاوه جذابيت هاي اروتيك فرا انساني! با ضد قهرمانان اكثراً آسيايي،
عرب و مسلمان كه طبعاً جانوراني درنده خو، و جنايتكاراني زشت رو به نمايش
درمي آيند تقابل هايي كه درتكرار مداوم خود تكثير و بازتوليد مي شوند. درست
مانند فرمول خط توليد كارخانه هاي توليدات صنعتي!
اين تقابل ها كه
بسيار با تقابل هاي دوتايي لوي اشتراوس نزديك اند، در يكديگر ممزوج مي شوند
و در ضمن،تقابل هايي بي واسطه و جهان شمول اند. مراد از «تغيير و تبديل»
تقابل ها اين است كه تركيب، ارتباط و بازنمود هر جفت تقابل از هر رمان به
رمان ديگر تغيير مي كند، اين تقابل ها [ تنها] به تشكيل ساختار تقابل هايي
كه روايت ها را تعريف و اقبال عامه را تضمين مي كند، منتهي نمي شوند بلكه
به روابط ميان اشخاص رمان ها (مثلاً رابطه باند و تبهكار يا زن)، روابط
ميان ايدئولوژي ها (مثلاً رابطه ميان آزادي خواهي يا توتاليتاريسم، جهان
آزاد و اتحاد جماهير شوروي) و برخي روابط گسترده تر ميان اقسام متفاوت ارزش
ها [نيز] مي پردازند.» (1)
از اين رو مي توان دانست كه روند پي رفت
پروژه هاي ضد ايراني، نظير آنچه در هاليوود يا ديگر ساز و كارهاي تبليغي
ايالات متحده از ادبيات و رمان هاي تبليغي گرفته تا فيلم و سريال و ديگر
رسانه هاي مردم پسند- عليه ايران و ايراني - پديده اي تازه و امروزي نيست.
براي درك اين پديده لازم است دو مقوله سياسي را دركنار هم مورد تأمل
قرارداد، كه هم چنان كه گفتم هر دو در ماترياليسم فرهنگي يا فرهنگ اقتصادي
نظام كاپيتال نقشي اساسي وممزوج درهم دارند؛
نخست؛ سياست اقتصادي اين
قبيل توليدات، بسته به بازار گرم مسائل سياسي جهان امروز (مانند مذاكرات
هسته اي ايران و غرب و از اين دست)، والبته بازار گرمي رسانه هاي غرب- به
ويژه ايالات متحده- در دامن زدن به هرچه بيشتر و عميق تر وانمودن اين
مسائل. علاوه بر انواع فنون تهييج و ترغيب احساسات و عواطف و غرايز غالبا
اگزوتيك، كه اصولاً آمريكايي ها از بدو تاريخ هاليوودي خود نشان داده اند
كه استاد بي بديل آن هستند! و دوم: سياست فرهنگي پسامدرن اين توليدات، كه
غالباً خود به عنوان نمادي از بافت فرهنگي - سياسي غرب و ايالات متحده،قابل
تطبيق با كل نظام ايدئولوژيك سرمايه ومظاهر نمادين آن، همچون كاخ سفيد،
پنتاگون، برج هاي تجارت جهاني و... هستند.
در واقع كاخ سفيد و هاليوود؛
هر دو يكي هستند. هر دو يك نقش را بازي مي كنند، منتهي هر يك به شيوه اي و
با زباني متفاوت هم چنان كه بودريار در «وانموده ها» با قياس ميان پديده
سياسي رسوايي واترگيت و پديده فرهنگ پسامدرني ديزني لند، كل نظام حاكم بر
ايالات متحده را نظامي متكي بر وانموده و نمايش هاي خيالي (توهمات)، درجهت
اقتضاي ايدئولوژيك نظام برمي شمارد:
«ديزني لند ساخته شده است تا اين
حقيقت را كه كشور آمريكا و كل آمريكاي واقعي، خودش است را پنهان كند...
ديزني لند به طرزي خيالي بازنمود شده است. تا باور كنيم كه به جز آن، باقي
آمريكا واقعي است، درحالي كه به راستي همه لوس آنجلس و آمريكا، خود [مانند
ديزني لند] از نظم حاد واقعي و وانموده اند. ... واترگيت[نيز] يك رسوايي
نبود. پديده اي بود كه بايد به قيمت بازگو مي شد. اين وانمود اصول اخلاقي
است [و نه خود اخلاق]. يك آزمندي (حرص و ولع) اخلاقي، همان گونه كه در صحنه
پردازي اصلي نظام سرمايه چنين است.»(2)
آمريكا خود يك نمايش است. خود
داستان است، صحنه و سناريوست! همان گونه كه سردمداران آن بيشتر هنرپيشه اند
تا سياستمدار، و همچنان كه دشمنان آن [همچون بن لادن كه عاقبت هيچ كس
نفهميد كجا و چگونه كشته شد، جنازه اش چه شد و اصلا چطور پديد آمد!] بيشتر
به افسانه مي مانند تا واقعيت! توليد مصرف زدگي، تبليغات ايدئولوژيك
كالايي- سياست و اقتصادي- كه به طور نسبي و برابر وضعيت فرهنگي آن را رقم
مي زنند؛ مشخصه اصلي فرهنگي است كه از نخستين توليدات سينمايي هاليوود تا
فيلم هاي ضدايراني اخير(3) به همان اصطلاحي كه بودريار از آن به وانموده و
حاد واقعي ياد مي كند، مشهود است.
تروريست ها و باندهاي جنايتكار و
غالبا ايدئولوژيك، و برده هاي غالبا آسيايي و آفريقايي، والبته محتاج به
غرب براي نجات و آزادي و... سري قواعد و قوانيني كه اكو به «موقعيت هاي
بازي» ياد مي كند، هربار به شكلي در ساختار نمايش ها و توليدات هاليوودي و
بازي هاي سياسي دولتمردان آمريكايي به يك نسبت تكرار مي شوند:
«اكو اين
ساختار را با «موقعيت هاي بازي» يا «گام ها» مقايسه مي كند؛ دراين موقعيت
ها يا گام ها، هر حركت يك ضدحركت دارد و همين جريان داستان را پيش مي برد.»
(4)
بدين ترتيب، در تمام توليدات تبليغي هاليوود و بدين سان در مجلس
نمايندگان، سي آي اي، پنتاگون، كاخ سفيد و در تمام دستگاه ها و نهادهاي
فرهنگي و سياسي ايالات متحده، جريان بازي همين است؛ حركت و ضدحركت! بي آنكه
واقعا داستاني در كار، يا حقيقتي درميان باشد. زماني شوروي كمونيستي، يك
وقت سلاح هاي كشتار جمعي صدام، بعد خطرات القاعده و اينك حتما ايرانيان بي
خبر از همه جا در ترور سفير فلان كشور عرب و توليد سلاح هسته اي! تا
سرانجام قهرمانان آمريكايي همانطور كه در فيلم هاي هاليوودي، با بدي ها مي
جنگند و دنيا را نجات مي دهند، روز به روز سلطه ايدئولوژيك و فرهنگ اقتصادي
خود را در جهان بسط و گسترش دهند. جهان و فرهنگي مانند هاليوود، ديزني
لند، كاخ سفيد، پنتاگون و كل ايالات متحده كه در آن جز توهم و خيال و مصرف
زدگي و از خود بيگانگي، واقعيت ديگري وجود ندارد. جهاني آزاد صرف سرخوشي و
سرگرمي كه مانند تمام شهرك هاي سينمايي لس آنجلس، نمايشخانه هاي نيويورك و
كازينوهاي لاس وگاس، برنده و بازنده آن در نهايت بازنده بزرگ خواهد بود.
پي نوشت:
1-
استرياني، دومنيك، ساختارگرايي و جيمز باند (1381)، ترجمه: ابوالفضل حري،
زيباشناخت؛ مطالعات نظري و فلسفي هنر، معاونت امور هنري وزارت فرهنگ و
ارشاد اسلامي، شماره ششم، صفحه .66
2. Baudrilard. Jean Simulations 1983 trans. Paul Foss Paul Patton and Philip Beitchernan New York Semiotext Pp: 25 29.
3-
براي اطلاع بيشتر رجوع شود به: نگاهي به فيلم «اورشليم؛ شمارش معكوس»؛
پرونده هسته اي ايران به روايت هاليوود، رضا طريقت، روزنامه كيهان،
چهارشنبه 3خرداد 1913، شماره 20216، صفحه .10
4- استرياني، دومنيك،
ساختارگرايي و جيمزباند (1831)، ترجمه: ابوالفضل حري، زيباشناخت؛ مطالعات
نظري و فلسفي هنر، معاونت امور هنري وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، شماره
ششم، صفحه 66.
کیهان