کد خبر: ۵۹۵۸۷
زمان انتشار: ۱۳:۴۶     ۲۰ خرداد ۱۳۹۱
گابریل مارکوتی، کارشناس مشهور فوتبال در این مقاله می‌نویسد که چگونه شد که بزرگان فوتبال سنت خود را به کناری نهادند و کلیشه‌ها را درهم شکستند.

دوره و زمانه دارد عوض می‌شود

مارک تواین جمله مشهوری دارد: «ثابت ایستادن یعنی عقب افتادن». فوتبال به‌خوبی بیان‌گر این جمله است و هیچ جا بهتر از یورو 2012 نمی‌توان آن را دید.

در گذشته نه‌چندان دور بود که کشورها به سنت‌های تاریخی خود چنگ می‌زدند و باور داشتند که ژن‌های غریزی فوتبال است که بسیاری از کلیشه‌ها را باعث می‌شود. مثلا این که ژرمن‌ها باانضباط هستند، ایتالیایی‌ها دفاعی، انگلیسی‌ها پرهیاهو و از این حرف‌ها. اما دوران این صحبت‌ها دیگر گذشته.

فرهنگ‌های فوتبالی به مرور زمان از یکدیگر آموخته‌اند و دیگر یک‌بعدی نیستند. بیش از پیش کشورهایی را می‌بینیم که فرهنگ قدیمی فوتبالی خود را کنار می‌گذارند تا به سراغ چیزی جدید، یا دست کم جدیدتر بروند. ناواضح‌ترین مثال را در نظر بگیرید: تیکی-تاکایی که اسپانیا به یورو 2008 و آفریقای جنوبی 2010 برد.

همه در شگفتی بودیم که بازیکنان اسپانیا چگونه توپ‌ها را به آن شکل کنترل می‌کنند و در فضاهای کوچک چیرگی خود را به رخ می‌کشند. اما باید این را گفت که اسپانیا هرچند همواره بازیکنان کوچک‌اندام و تکنیکی بسیاری به دنیا معرفی کرده که می‌توانسته‌اند توپ را از میان بازیکنان حریف عبور دهند، اما در اکثر سال‌های دو دهه پیش از یورو 2008، آنها تلاش می‌کرده‌اند که چنین بازیکنانی را به تیم ملی راه ندهند. آنها بر این باور بودند که باید راه را برای بازیکنانی باز کنند که قدرتمندتر و تنومندتر باشند و سبک بازی آنها مستقیم‌تر باشد. اکنون که تعداد طرفداران سبک بازی بارسلونا به میزان قابل توجهی افزایش یافته، آنها می‌توانند بدون بال‌ها هم عالی بازی کنند؛ حتی بدون داشتن سانترفوروارد سنتی.

درباره آلمانی‌ها هم می‌گفتند آنها بازیکنان فوق تنومندی دارند که با حرکت در خطوط مستقیم حریفان را تسلیم می‌کنند. اما این کلیشه هم بیش از آن که واقعی باشد زاده خیال بود. اما یواخیم لو، حتی در مقایسه با 2010 تیمی تشکیل داده که با همان نفرات، بسیار بیشتر مالکیت توپ را در اختیار می‌گیرد. بازی آلمان نسبت به آفریقای جنوبی بسیار ظریف‌تر شده است.

هلند هم در جام جهانی پیشین 180 درجه تغییر داشت. آنها مرتبا دارند از فلسفه سنتی هلندی فاصله می‌گیرند. هلند هنوز با سیستم 3-3-4 بازی می‌کند، اما سبک بازی آنها بسیار کمتر برپایه پاس است. چگونه می‌توان با حضور نایجل دی‌یونگ و مارک ون‌بومل که در میانه میدان گشت می‌زنند به سبک دیگری بازی کرد؟

هلند رو به ضدحمله، فضاهای عریض و مقداری بازی فیزیکی آورده که این را در سال 2010 دیدیم. اگر این روش جواب دهد، از برت ون‌مارویک حمایت خواهد شد؛ اگرنه، سنت‌گرایان هلندی تیم هلند را به سخره خواهند گرفت که از راه آرمان‌شهر یوهان کرویف برگشته.


هلند، البته 180 درجه با روند همیشگی متفاوت بود. آنها در جام جهانی 2010 نشان دادند از فلسفه همیشگی خود کاملا فاصله گرفته اند.


دفاع بس است

ایتالیا هم دارد برعکس کار می‌کند. مثل قدیمی «اول گل نخور» را چزاره پراندلی به دور انداخته. او خط هافبک را پر از بازیکنانی ساخته که در کار با توپ راحت هستند و تاکید کرده که تیمش به دنبال بازگرداندن مالکیت توپ باشد، نه این که به روش سنتی «دفاع و ضدحمله» بپردازد.

روی کاغذ این احتمالا تهاجمی‌ترین آتزوری تاریخ است. هرچند شاید نتوانید زیاد از آنها بازی ببینید، چون آنها به‌ویژه در دفاع خیلی خوب نیستند. خط دفاع آنها دیگر از مدافعان میانی بااستعداد تشکیل نمی‌شود. پراندلی تصمیم گرفته در تقریبا تمامی بازی‌ها تاس بیندازد (کاری که مربیان پیشین ایتالیا از آن بیزار بودند) و روی نوابغی مانند آنتونیو کاسانو و ماریو بالوتلی حساب کند، مهاجمانی که بازی‌شان بگیر و نگیر دارد و از بی‌ثبات‌ترین مهاجمان فعلی دنیا هستند.

فرانسه که زمانی مرکز دفاع قدرتی حساب می‌شد هم پایش را جلو نهاده که این بیشتر از سر ناچاری است. فرانسوی‌ها با شش بازیکن تدافعی، یعنی لیلیان تورام، مارسل دسایی، لوران بلان، بیشنته لیزارازو، دیدیه دشان و مانو پتی (یا پاتریک ویه‌را) تاریخ‌ساز شدند. اما با تمام احترامی که باید برای مدافعان فعلی فرانسه قائل بود، آنها حتی در همان منظومه شمسی که آن بازیکنان بودند هم نیستند! به همین ترتیب نام کریم بنزما را نمی‌توان در کنار نام امثال استفان گیوارش آورد (که البته من الان آوردم!)

انگلیس هم هست که زیر نظر روی هاجسون دارد برای دردسر آماده می‌شود. اگر آنها پیراهن آبی می‌پوشیدند می‌شد اسم سیستمشان را گذاشت کاتناچو. انگلیس دارد غیرانگلیسی بازی می‌کند.

سون گوران اریکسون، استیو مک‌کلارن و فابیو کاپلو تلاش خود را انجام دادند و هرکدام تا حدی توانستند تا انگلیس را پس از سال‌ها بازی مستقیم و توپ‌های بلند به سبک متمایل به تملک توپ ببرند. اکنون انگلیس به دفاع عمقی می‌پردازد تا فضایی را در اختیار حریف قرار ندهد و از یک دارایی که انگلیسی‌ها بسیار دارند – یعنی سرعت – در ضدحملات استفاده کند. نه چارلز هیوز و نه کوین کیگان، هیچ کدام این تیم را نخواهند شناخت (که البته این شاید خیلی بد نباشد!)

روی کاغذ، این شاید تهاجمی ترین آتزوری تاریخ باشد



 دنیای قشنگ نو

نمونه‌های دیگری هم می‌توان از تیم‌های کوچک‌تر مثال زد، از جمله سوئد (که اریک همرن دست و پای بازیکنان را باز کرده و شاید زلاتان ایبراهیموویچ را در پست هافبک تهاجمی ببینیم، نه در نمایشی تک‌نفره) و یونان (فرناندو سانتوس برنامه‌های اتو رهاگل را به کنار نهاده).

این‌ها چه معنی‌ای دارد؟ برای بی‌طرف‌ها، معنای عدم قطعیت و ابهام و پیش‌بینی‌ناپذیری. اما در بلندمدت اوضاع مثبت می‌شود.

ما پا به دنیای قشنگ نویی می‌گذاریم که در آن فوتبال آماده آموختن، پیشرفت و تجربه است. شاید برای بعضی‌ها به فاجعه ختم شود، اما دیگران به دلیل داشتن شهامت تغییر نابغه شناخته خواهند شد.

در هر صورت اتفاقات پیش رو ارزش تماشا دارد.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها