
وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا * * * شما را چه شده که در راه خدا و [رهایی] مردان و زنان و کودکان مستضعف [ی که ستمکاران هر گونه راه چاره را بر آنان بسته اند] نمی جنگید؟ آن مستضعفانی که همواره می گویند: پروردگارا! ما را از این شهری که اهلش ستمکارند، بیرون ببر و از سوی خود، سرپرستی برای ما بگمار و از جانب خود برای ما یاوری قرار ده. * * * بدون کشته شدن سرنوشت بیهوده است / شهید اگر نتوان شد بهشت بیهوده است
مهر، لحظه وداع معتکفینی که سه روز شانه به شانه هم ذکر گفته بودند حقیقتاً دیدنی است.
چهره های مسروری که پس از فتح قله های عشق به هم تبریک می گفتند.
و دیدنی تر چهره مادرانی که به استقبال سربازان جبهه نفس آمده بودند.
نوجوانان کم سن و سالی که البته با روحی بزرگ چندمین سال پیاپی معتکف شده بودند
والبته کهن سالانی که در میان جمعیت جوانان معتکف، کاملا به چشم می آمدند.
و بدرقه از زیر قرآن تا مهمانی دیگر...