سریال «پشت کوهای بلند» شاید یکی
از قویترین آثار طنز تلویزیون در سالهای اخیر باشد. طنزی که به جای تکه
کلامهای سخیف، از منابع ارزشمند تاریخ ادبیات و از ظرفیتهای بالای زبان
فارسی بهره میبرد و با قرار دادن اساس گویش سریال بر دو لهجهی پرطرفدار
«شیرازی» و «اصفهانی» از ظرفیتهای این دو لهجه بدون تحقیر و تمسخر بهره
میجوید.
گروه فرهنگی-اجتماعی برهان/حسین امیری؛ مفهوم
اوقات فراغت و به دنبال آن رسانههایی مانند تلویزیون و برنامههای سرگرم
کنندهاش وقتی به وجود آمد که بشر جدید غربی به این فکر افتاد که وقتهای
خالی خود را باید با چیزی غیر از اندیشه و کار جدّی پر کند، در حقیقت کار
برای بشر این عصر شرّ واجب تلقی شد و رهایی از آن ارزش و هنگامی که بشر
جدید به خانه میرفت میبایست از اوقات فراغت خود برای رهایی از اندیشهی
کار استفاده میکرد و هر چیزی که این رهایی و غفلت را موجب میشد، ارزشمند و
ستودنی شد، بشر جدید به حدی در جستوجوی گنجی به نام فراغت و غفلت حریص شد
که حتی دین و عرفان را نیز به وسیلهی فراغت تبدیل کرد تا وسیلهی
خودآگاهی، از این رو عرفانهایی مثل کابالا به وجود آمد یا آیینهای
شیطانپرستی که بیشتر از اینکه دین باشند، بیدینی و راهی برای رهایی از
دین محسوب میشوند حاصل همین علاقه و جستوجو است.
از طرف دیگر اربابان امپریالیست نظامهای سرمایهداری بر
این باور بودند بشری را که به ماشینی برای کار تبدیل شده باید در اوقات
فراغتش سرگرم کرد تا دست به مطالبات اجتماعی و اصولاً تفکر در اصل و ریشهی
انسانی خود نزند، بشر عصر مدرن بشری بود که فقط در آمارهای سازمانهای
آماری، بشر محسوب میشد و در زمانی که قرار بود بر اساس معادلاتی که نظام
سرمایهداری مشخص کرده پای صندوق برود و رأی بدهد و مهمتر از همه آن گونه
که نظام سرمایهداری مشخص میکرد درآمدش را صرف کالاهای مصرفی بکند.
برای همین باید وسیلهای پیدا میشد که هم او را سرگرم کند و
هم مغزش را از هر اندیشهای جز آنچه نظام سرمایهداری میگوید، خالی کند،
تکوین تلویزیون، سریالها و برنامههای سرگرم کننده و شوهای تلویزیونی بر
این اساس بوده و همین طور تبدیل موسیقی از هنری اندیشه محور به هنری
احساسگرا و سطحی و یکی از ژانرها و میان برنامههای تلویزیون نیز در
راستای همین برنامهریزی استعمارگرانه است.
سریال به عنوان ژانری که برای پر کردن اوقات استراحت بشر
جدید در خانه به وجود آمده کاملاً با قواعدی شکل گرفته و رشد پیدا کرده است
و به زبانی دست پیدا کرده است که کاملاً در خدمت این فراغت و غفلتجویی
است. موضوعاتی که معمولاً برای این ژانر در نظر گرفته میشود، شیوهی کشش،
تعلیق و همه و همه با این نیاز عصر جدید یعنی غفلت تطابق و همخوانی دارد.
سریالهای طنز چند سالهی اخیر عمدتاً نمونهی کامل این نوع از سریالها
هستند، سریالهایی که هدفی جز پر کردن اوقات فراغت ندارد و چون زبان طنز
دارد بیمهابا و بدون کمترین تأملی با شوخیهای سطحی و قصههای ضعیف در پی
ایجاد جذابیت و پر کردن ساعات شبانهی مخاطب ایرانی هستند.
مرگ آگاهی و امرالله احمدجو
سریال «پشت کوهای بلند» که این شبها از شبکهی سه در حال
پخش است به نوعی شاید یکی از قویترین و جدّیترین آثار طنز تلویزیون در
سالهای اخیر باشد. طنزی که به جای شوخیها و تکه کلامهای سخیف، از منابع و
کتابهای ارزشمند تاریخ ادبیات و از ظرفیتها بالای زبان فارسی بهره
میبرد و به جای استفادهی هجو انگیز از لهجههای محلی، با قرار دادن اساس
گویش سریال بر دو لهجهی پرطرفدار شیرازی و اصفهانی و انتخاب بازیگران محلی
از ظرفیتهای این دو لهجه بدون تحقیر و تمسخر بهره میجوید و البته طراحی
زبانی غلوآمیز بر پایهی زبان متنون مسجع قرنهای 6 و 7 هجری برای نقش
«کدخدای کولی باد» اوج هنرنمایی «احمدجو» در دیالوگ نویسی است.
پرداختن به مفاهیم دینی در بطن سریال طنز برای مخاطب طنزهای
بیمایهی این چند سال، بسی موجب مسرت و البته تعجب و حیرت است، شخصیتی که
مدام از قیامت حرف میزند، شخصیتی که دائم الصوم است و … حتی در سریالهای
جدّی تلویزیون ما که هر روز بیشتر به سمت سکولاریسم میرود، بینظیر است
چه برسد به ژانر طنز اما نقطهی عطف این سریال «مرگ آگاهی است» مرگ آگاهی
به شیوهی اسلامی و با اندیشهی دینی و نه به صورت تقلیدی از فیلمهای غربی
و شرقی، از عناصر اصلی آثار احمدجو است.
به یاد میآوریم سریال «روزی روزگاری» را و پیرمردی را که
پس از اینکه عمری را در غارتگری و راهزنی سپری کرده و سر پیری توبه کرده
بود و سعی داشت به تلافی 1000 قافلهای که غارت کرده یک قافله را سالم از
صحرا بگذراند و چون نتوانست همان گونه که نشسته بود جان داد. در سریال اخیر
نیز دو مورد مرگ اینگونه، مرگ پیر مرد شاعر در حالی که روی الاغش نشسته و
هنوز به دنبال مال دنیاست و پیرمرد دیگری که دم مرگ به فکر سامان دادن به
ارث، میراث و تقسیم مال اموال، طبق خواستهی خودش است، آن هم مرگی عجیب، در
فاصلهی باز کردن دو دست برای کشتن پشه.
پرداختن به مفاهیم دینی در بطن سریال طنز برای
مخاطب طنزهای بیمایهی این چند سال، موجب مسرت است، شخصیتی که مدام از
قیامت حرف میزند، شخصیتی که دائم الصوم است و … حتی در سریالهای جدّی
تلویزیون ما که هر روز بیشتر به سمت سکولاریسم میرود، بینظیر است چه برسد
به ژانر طنز…
چه عجیب است انسانی که نمیداند به اندازهی کشتن یک پشه
فرصت زندگی دارد یا نه و معلوم نیست به اندازهی زدن دو دست به هم زنده
خواهد بود یا نه، تا به این حد در پی مال، جاه و جلال است، تا به امروز این
حرفها و تنبهها جایگاهش رسانهی ملی نبوده است، ما فقط از برخی علمای
دین و پای منبر انتظار شنیدن این حرفها را داریم نه از رسانه، برای همین
وقتی سریالی چنین حرفهایی را میزند، تعجب میکنیم.
اما چیزی که مهم است بیان این مسئله نیست بلکه نحوهی بیان
مرگ آگاهی در آثار احمدجو است. بسیاری از سریالها نیز دربارهی مرگ و
قیامت حرف میزنند، حتی در ماه مبارک رمضان معمولاً سریالهای ماورایی که
به عالم برزخ، روح و توبه میپردازند، زیاد ساخته میشوند، چیزی که این جا
مهم است؛ فرم است. فرم سریالهای اغواگر و اوقات فراغت پر کن، فرم غفلت است
یعنی درگیری بیش از اندازهی مخاطب به جریان قصه و گرفتن فرصت اندیشه از
او.
احمد جو سعی کرده است در این مرگ آگاهی به یک فرم برسد و با
تجربهی فرم جدید، این مفهوم را در مدیوم تلویزیون نشان بدهد، این فرم مرگ
نشسته و ایستاده است که اولین بار در سریال روزی روزگاری دیده شد و بعد در
سریال اخیر – پشت کوهای بلند- اما صرف استفاده از این فرم کافی نیست چرا
که افراد دیگری نیز چه در سینمای ایران و چه در سینمای غرب و شرق این گونه
مرگ را به تصویر کشیدهاند، شاخصهی اصلی مرگ نشسته در آثار احمدجو همراهی
فرم با محتوا و فرمگرایی بر اساس معرفتشناسی اسلامی است.
ما آیات، احادیث و ضربالمثلهای زیادی داریم که واژههایی
مانند اجل و توانایی کشتن یک پشه، قدم از قدم برداشتن با هم آمده است چنان
که در آیهی 34 سورهی اعراف مىخوانیم: «هنگامى که مرگ آنها فرا رسد، نه
یک ساعت پیشى مىگیرند نه یک ساعت، تأخیر مىکنند؛ إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ
فَلا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلا یَسْتَقْدِمُونَ» مفهوم اجل همین است،
یعنی تعیین شدن مرگ در لحظهای مشخص و غیر قابل تغییر که هیچ کس غیر از
خداوند متعال از آن آگاه نیست.
احمدجو سعی دارد به یک فرم متعالی و فاخر برای بیان اجل
برسد، فرمی که هم جدّی است و هم طنز و همراهی دیالوگ و سایر اجزا با این
فرم به لحظههایی ماندگار میانجامد هنوز هم کسی که سریال روزی روزگاری را
دیده باشد، به آن پیرمرد توبه کرده و مرگ نشستهاش فکر میکند و یکی از
شکلهایی که در ذهنش از مرگ متصور میشود مرگ نشسته و شرمسارانهی اوست؛
در سریال اخیر نیز تلاش شاعری 100 ساله برای به دست آوردن صله و ترسیم حرص و
طمع کسی که خودش به زبان شعر مفاهیم حکمی را بیان میکند حتی این شعر سعدی
را زمزمه میکند:
«گفت چشم تنگ دنیا دوست را یا قناعت پر کند یا خاک گور» و
پایان داستان او با مرگی سریع و سوار بر الاغ که میتواند سمبل ضربالمثل
«خر شیطان» باشد همه نشانههایی است که از فرهنگ اسلامی ایران نشأت گرفته
است. پرداختن به مفاهیم دینی و اخلاقی در سریال طنز نوعی شکستن قالب و به
قول معروف رخنه در تکنیک است، بحث رخنه در تکنیک و غلبه بر اقتضائات فنی
سینما بحثی طولانی است و در این مجال نمیشود به آن پرداخت. سریال مورد نظر
هم خالی از تأثیرات اقتضائات طنز هر شبی نیست، اما یک راه جدید است که در
پیش روی اهالی تلویزیون قرار گرفته و افق جدیدی را نمایان کرده است.
اینکه میشود با شناخت صحیح این مدیوم فکر و اندیشه را به
جای تفنن و سرگرمی صرف وارد سریال طنز کرد، شناخت صحیح ادبیات غنی چند صد
سالهی فرهنگ اسلامی ایران، فرهنگی بومی مناطق کشور و استفاده از هنرمندان
اهل ذوق و با استعداد، بدون شک نتیجهای چنین خواهد داشت و امید است که
چنین تولیداتی اولین و آخرین نباشد و مسئولین رسانهی ملی با دعوت از
نخبگان و زمینه سازی و بسترسازی برای تولید آثار فاخر و ارزشمند بتوانند
ظرفیتهای نهفتهی ادبیات و فرهنگ بومی را به کار گیرند که بیشک چنین
تولیداتی بستری برای تحقق مفهوم رسانهی ملی خواهد بود.(*)