تحولات امنيتي سه دهه اخير
منطقه خاورميانه، استراتژي هاي كلان نظامي امنيتي را دستخوش تغييرات عمده
كرده است اين تغييرات ابتدا توسط شوروي- سابق- به رسميت شناخته شد و حدود
يك دهه پس از آن، در غرب نيز مورد پذيرش قرار گرفت. اما اين تحولات آنقدر
مهم است كه نظريه پردازان برجسته روابط بين الملل از آن به «انقلاب» در
حوزه نظامي- امنيتي تعبير كرده اند. كانون تعيين كننده اين تغيير بزرگ
خاورميانه است.
سيطره بر افغانستان از نظر اتحاد جماهير شوروي- سابق-
آسانتر از آن به حساب مي آمد كه فرماندهان نظامي در آن كمترين ترديدي به
خود راه داده باشند ظاهراً هم همه چيز آماده بود يك دولت كمونيستي وابسته
در كابل- دولت ببرك كارمل- وجود ارتشي كار آزموده در شوروي رعب ناشي از
سيطره ارتش سرخ و فقر و پراكندگي مردم افغان اين تصور كه سيطره بر
افغانستان با كمترين هزينه و بيشترين فايده همراه است را دامن مي زد. اما
كمي بعد، اين تصور كاملا بهم ريخت و اشغال نظامي بيش از افغان ها، ارتش
سرخ را زمين گير كرد. در نهايت ارتش سرخ 10 سال بعد بطور رسمي شكست از مردم
افغانستان را پذيرفت و اين كشور را ترك كرد تجربه شكست خواركننده از مردم
فقير افغانستان، فرماندهان ارتش شوروي- و كمي بعد روسيه- را واداشت كه
استراتژي نظامي خود را بازنويسي كنند از اين رو در آكادمي هاي علوم نظامي
شوروي سابق و روسيه واژه «انقلاب نظامي فني» راه يافت. پايه اين نظريه
برخلاف ظاهر اين بود كه نيروي نظامي قادر به تغيير نگرش مردم و تبديل آنان
به «هوادار» نيست و از اين رو ارتش بايد از واحد «تعيين كننده» و
«تغييردهنده» به واحد «كمك كننده» تبديل شود.
وقايع لبنان در سالهاي
1361 تا 1379- يعني فاصله اشغال تا آزادي- و سپس شكست برنامه نظامي آمريكا
در افغانستان - 1379- و عراق- 1381- هم سبب تغيير نگرش ناتو و آمريكا به
جنگ شد و از اين رو در آكادمي هاي علوم نظامي آنان از واژه «انقلاب در امور
نظامي» سخن به ميان آمد. يكي از اين آكادمي ها «انديشكده شوراي آتلانتيك»
است كه در مقاله اي به قلم «هارلان اولمان» الزاماً سطح اين انقلاب جديد در
مسايل نظامي- امنيتي را «انديشه و تفكرات استراتژيك» اعلام مي كند.
بنابراين كاملا واضح است كه ارتش هاي كلاسيك غرب كه سرنوشت جنگهاي جهاني
اول و دوم را تعيين كردند، عليرغم آنكه در فاصله سالهاي پس از جنگ دوم يعني
از 1323 ش تا امروز علي الدوام بر تعداد و كيفيت نفرات و تجهيزات آنان
افزوده شده است نتوانسته اند سرنوشت جنگ ها را در خاورميانه در طول دهه هاي
1360 تا 1390تعيين كنند و حتي ناچار شده اند شكست را پذيرفته و به فكر
انقلاب در امور نظامي بيفتند.
پيش از اين «راپرت اسميت» كه يك ژنرال
كاركشته انگليسي است در مواجهه با مردم خاورميانه از مفهوم «شوك و رعب»
استفاده كرد و منظور او «تاثير و نفوذ در اراده و جهت گيري دشمن و كنترل
اين دو» بود براساس نظريه اسميت- كه به نظريه استفاده از زور موسوم گرديد-
بايد در چهار محور تحول عمده صورت گيرد تا اراده و جهت گيري دشمن به كنترل
درآيد: تجديدنظر در روش كنترل محيط، سرعت عمل نيروها در تحقق هدف، دستيابي
نيروها به دانش تقريباً بي نقص و زيركي نيروهاي عمل كننده. اگر لفاظي هاي
اين نظريه را كنار بزنيم درمي يابيم كه ناتو و ارتش هاي غربي كه در جريان
جنگ جهاني دوم توانسته بودند، به سادگي محيط آلمان، ژاپن و... را به كنترل
خود درآورند، حالا قادر به كنترل محيط خاورميانه نيستند، حركت نيروهاي غرب
در خاورميانه با كندي پيش مي رود، اطلاعات نيروهاي عمل كننده از محيط
خاورميانه و مختصات آن و فرماندهان عمل كننده غرب در مقايسه با نيروهاي
خاورميانه- سپاه، حزب الله و... - از زيركي لازم برخوردار نيستند.
در
واقع تجربه شكست مستقيم غرب از افغانستان، شكست از عراق، شكست از لبنان و
شكست غيرمستقيم آنان در نبرد با حوثي هاي يمن، فلسطيني ها و... و نيز تجربه
شكست سياست «شوك و رعب» كه بارها عليه ايران، سوريه، حزب الله لبنان و...
به كار گرفته شده، به غرب فهمانده است كه با نيروي نظامي كلاسيك نمي توان
در حمله عليه همه يا بخشي يا حتي يكي از كشورهاي خاورميانه، به پيروزي رسيد
و زمان آن فرا رسيده است كه در استراتژي نظامي غرب يك انقلاب تمام عيار
بخصوص در حوزه تفكر استراتژيك صورت گيرد. اين موضوعي است كه غرب به آن
رسيده است. جالب اين است كه درباره غيرخاورميانه، غرب بر همان روش كلاسيك-
مقابله ارتش با كشور حريف- تاكيد مي كند از جمله همين انديشكده شوراي
آتلانتيك در بررسي خود مي گويد ارتش هاي غربي با الحاق بهم مي توانند سيطره
خود بر كره، هند و پاكستان را تضمين نمايند.
البته تغيير عمده- و
انقلاب به تعبير رايج آن- در حوزه نظامي و بخصوص در تفكر استراتژيك كار
ساده اي نيست كما اينكه همه كساني كه در غرب از اين انقلاب حرف زده اند دست
آخر به ناچار از خود پرسيده اند كه: «چگونه مي توانيم ملت ها را به اين
نتيجه برسانيم كه از ما بترسند و چه كسي قادر است چنين روندي را رهبري
كند». مشكل عمده در اين استراتژي اين است كه روندهاي امنيتي آينده را
باورها و عزم مردم در ايستادگي در برابر قدرت نظامي شكل مي دهند و غرب هيچ
كنترلي بر اين دو حوزه ندارد. به عنوان مثال وقتي اعلام مي شود كه آلمان يك
زيردريايي با قابليت شليك بمب هسته اي به رژيم صهيونيستي داده است اين
بايد حزب الله لبنان و ايران را بترساند اما وقتي نمي ترسند اين زيردريايي
به چه دردي مي خورد. كما اينكه وقتي هواپيماي اف29 رژيم صهيونيستي در جريان
جنگ 33 روزه بر فراز آسمان لبنان قرارگرفت و قادر بود بمب هاي پنج تني را
به نقطه اي معين شليك كند و اين شليك را هم انجام مي داد ولي به جاي آنكه
حزب الله را بترساند بر تعداد موشك هاي شليك شده حزب الله به سمت رژيم
صهيونيستي مي افزود، پس نظاميان اسرائيلي حق داشتند كه بپرسند «اين هواپيما
چه خاصيتي دارد و چه كمكي به تل آويو مي كند.» اين رژيم در فاصله جنگ ژوئن
1967 تا جنگ 1982 لبنان، اعراب را از قدرت برتر نظامي خود مي ترساند و اين
ترساندن بدون آنكه عمل شود، دولت هاي وابسته عرب را در لاك خود فرو مي برد
حالا اين نيروي هوايي كه قدرتمندتر از ژوئن 67 است، نمي تواند جنگ را به
نفع رژيم صهيونيستي به پايان ببرد. كما اينكه ارتش آمريكا نتوانست در عراق
نتيجه را به نفع آمريكا رقم بزند و عمليات ناتو در ليبي-2011- به سيطره غرب
بر ليبي كمك نكرد با اين وصف غرب بايد بپذيرد و براساس اظهارات و رفتار
آنان، تا حد زيادي پذيرفته است كه ارتش نمي تواند معادله را تغيير بدهد اين
در حالي است كه براساس تعريف كلاسيك غرب، ارتش متحدين ركن قدرت غرب در
مواجهه با رقباست و آمريكا 60 سال است كه نان سخن گفتن «ارتش برتر» خود و
اقدام آن را خورده و نظاميان آمريكا مدعي اند كه قدرت آنان بلوك شرق را از
ميان برداشته است. در واقع اگر اين نكته را خوب بكاويم درمي يابيم كه غرب
در مواجهه با خاورميانه «خلع سلاح» شده است.
سه روز پيش رهبر معظم
انقلاب اسلامي در بيانات خود در حرم مطهر حضرت امام خميني-ره- از راز شكست
غرب در مواجهه با مسلمانان خاورميانه پرده برداشته و فرمودند:
«در منطق
قرآن، عزت واقعي و كامل متعلق به خداوند و متعلق به هر كسي است كه در جبهه
خدايي قرار مي گيرد... پس در منطق قرآن، عزت را بايد از خداوند طلب كرد.
وقتي كه عزت شامل حال يك انسان، يك فرد يا يك جامعه مي شود مثل يك حصار عمل
مي كند مثل يك باروي مستحكم عمل مي كند. نفوذ در او و نابود كردن او براي
دشمنان دشوار مي شود.»
بدون ترديد، اولين منشأ شكست بنيادين استراتژي
هاي بنيادين غرب از جمله در امور نظامي و امنيتي، وقوع انقلاب اسلامي در
ايران است كما اينكه آغاز زمزمه لزوم انقلاب در حوزه نظامي در محافل آكادمي
شوروي و غرب به اوايل پيروزي انقلاب اسلامي ايران بازمي گردد پيروزي افغان
هاي بي پناه در برابر ارتش سرخ، پيروزي حزب الله لبنان بر ارتش افسانه اي
رژيم صهيونيستي، شكست برنامه نظامي غرب در افغانستان، شكست برنامه نظامي
غرب در عراق و ناكامي ناتو در اقدام نظامي عليه ليبي، همه تحت تأثير و در
ادامه ماجراي شكست آمريكا از ملت ايران در 22 بهمن 1357 مي باشد و در اين
بين سهم انديشه هاي تابناك حضرت امام خميني-ره- و پايمردي حضرت امام خامنه
اي- دامت بركاته- بر اين انديشه ها و اينكه سر سوزني از مواضع مستحكم
اسلامي و ملي خود عقب ننشسته اند، بسيار برجسته و بي نظير است. اين انديشه
بود كه به تعبير رهبر معظم انقلاب- در مراسم اخير سالگرد حضرت امام-
توانسته است بر همه چالش هاي سياسي، نظامي، امنيتي و اقتصادي در طول سي و
سه سال غلبه كند و در اين ميدان مردم ايران با به كار بستن اين انديشه ها
هم بر شرق و هم بر غرب پيروز شده و در آينده هم بر غرب گمراه پيروز مي
شوند.
ترديدي وجود ندارد كه اگر امروز مصريان با دلگرمي وسط ميدان
التحرير قاهره اند و به حبس ابد مبارك هم رضايت نداده و اعدام او را طلب مي
كنند، تحت تأثير عميق تجربه ايران هستند تجربه اي كه از عمق اسلام برمي
خيزد و مصريان به اين دليل با آن احساس قرابت و دلبستگي دارند. از قضا غرب
هم اين را به خوبي مي داند و هر نوع مقاومتي كه از آن بوي ضديت با رژيم هاي
ديكتاتوري، ضديت با نظام هاي فاسد، ضديت با نظام هاي خانوادگي، ضديت با
وابستگي به غرب و رژيم صهيونيستي و... به مشام برسد، را كارزار انقلاب
ايران مي داند و هر حركت برخاسته از متني كه نتوان از طريق زد و بند با
احزاب و نخبگان بر آن سيطره يافت را حركتي از جنس انقلاب ايران به حساب مي
آورد و براي مهار و انحراف آن دست به كار مي شود و ترديدي هم در اين نيست
كه در اين كارزار شكست مي خورد نشانه آن اين است كه در كشوري نظير مصر حتي
يك صداي ضدايراني به گوش نمي رسد و وقتي دفتر العالم در قاهره بسته مي شود
همه گروههاي مصري خواستار بازگشايي فوري آن مي شوند و غرب جرأت نمي كند كه
اين حركت ها را جانبداري از ايران يا دخالت ايران در كشوري با اهميت مصر
معرفي كند. غرب البته تلاش مي كند تا دعوا با ايران را به كوچه هاي ديگر
منتقل كند و از اين رو براي پوشاندن واقعيت پررنگ و مؤثري به نام «ايران
اسلامي» دائما از «ايران هسته اي» حرف مي زند. غرب مي خواهد از طريق تكرار
واژگان، جنبه هاي ملي ايران بر جنبه هاي اسلامي تفوق يابد تا شايد مردم
گمان كنند پيام اصلي ايران «فرو ملي» است و آنچه در فرامرزها مي گذرد از
نظر ايران در مرتبه دوم از اهميت قرار دارد. اين موضوعي است كه تمركز بيشتر
ما بر مسايل منطقه اي و بين المللي را طلب مي كند.
کیهان/ سعدالله زارعي