کد خبر: ۵۸۵۹۶
زمان انتشار: ۰۱:۱۹     ۱۶ خرداد ۱۳۹۱
کیهان: امروز آن چيزي هم كه بايد خيلي از آن ترسيد، «تكالب بر دنيا»ست، تكالب بر حطام دنياست. «تكالب» تعبير خيلي پرمغزي است. تكالب يعني مثل دو سگ بر سر يك جيفه به جان هم افتادن! اين تكالب است. سعي كنيم هر چه ممكن است اين جيفه ها از محيط زندگي ما دور شود، كنار برود. بالاخره جوانان ديروز كه مبارزه مي كردند و فعال بودند، خوب بودند، بااخلاص و بانشاط، پابرهنه در ميدان بودند. حالا ما به افراد مسن، پيرمرد و با محاسن هاي سفيد تبديل و وارد نسل ديگري شده ايم. حالا فرزندان ما به ميدان آمده اند. بايد سعي كنيم آنها مثل ديروز ما باشند. بايد سعي كنيم آنها هم به دنيا با اين چشم نگاه كنند.
خطر بزرگ تكالب بر دنياست. آن چيزي كه عدالت اجتماعي را در جامعه به شدت تضعيف مي كند، اين است. آن چيزي كه نمي گذارد طبقات ضعيف رشد كنند، اين است. آن چيزي كه نمي گذارد مستضعفان و پابرهنه ها كه لشكر حقيقي اسلام و انقلاب هستند، در ميدان باقي بمانند، اين تكالب بر دنياست. اگر خواص تكالب بر دنيا پيدا كردند، اين مشكلات پيش خواهد آمد. وقتي كه پابرهنه هاي كشور، پابرهنه هاي جامعه، فقرا و مستضعفين حس كنند كه خواص سرگرم دنيا شده اند، سرگرم شخص، سرگرم خودشان شده اند و دنيا يعني دنياي شخص خودشان؛ وقتي اين را احساس كردند، خداي ناكرده ديدند كه ما هم يا بي تفاوتيم، يا معاذالله داخل در آنها و جزو آنها هستيم، ايمانشان از دست خواهد رفت. يعني همان كاري كه دشمن مي خواهد بكند، به راحتي به وسيله خود ما- نستعيذبالله- ممكن است انجام گيرد! بايد خيلي مراقب بود. بايد به خدا پناه برد و از خدا كمك خواست. از خدا بايد حمايت خواست. قضيه اين است. اين جمع بندي ما از امروز انقلاب است30./2/70
«دنيا» هم كه مي گويم، فقط پول و خانه و خودرو شخصي نيست. چيزهاي ديگر هم هست. اسم دركردن، تعريف شنيدن، ستايش شنيدن، تمتعات ناروا و نادرست جنسي و همه امكاناتي كه نفس انسان آنها را مي خواهد؛ دنيا و جلوه هاي آن است. چنين وسوسه هايي هم در عده اي پديد آمد. البته عده زيادي واقعا ايستادند و مردانه مقاومت كردند. ولي بعضي از افراد هم به ندرت در مقابل اين وسوسه ها و جلوه هاي دنيوي، پايشان سست شد. كساني در قبل از انقلاب، اهل تمتع بردن از شهوات حيات بودند، اما انقلاب كه آمد در تمتعات را به كلي به روي دل خودشان بستند.
يك وقت كسي پيش من آمد و از فردي در همين جمع شما كه من خيلي به او علاقه و ارادت داشتم و دارم؛ بدگويي كرد. بدگويي اش هم اين بود كه گفت: اين فرد، قبل از انقلاب چنين و چنان بوده است و براي صحت ادعايش عكس هايي هم به من نشان داد. من به آن كس گفتم: همين عكس ها و مدارك دليل است كه ارادت من به اين شخص مضاعف شود. واقعاً هم خدا مي داند كه ارادتم مضاعف شد. به آن كس گفتم: ارادت من مضاعف شد. اين حرف هايي كه تو مي گويي، موجب مي شود ارادت من به اين شخص بيشتر شود. اين آدم آن طوري بوده و حالا اين است؟! اما بعضي افراد اين طور نبودند، يعني حتي بعد از آمدن انقلاب هم از آن تمتعات و وسوسه ها دست نكشيدند. اين هم يك عامل ديگر كه باعث سايش جبهه خودي شد.
قدرت مقابله با سايش را در خودتان ايجاد كنيد. سايش شوخي ندارد؛ انسان ساييده مي شود! همان چكش يا پتكي كه شما روي سر آهن مي كوبيد و آن را به شكل هاي مختلف درمي آوريد، بعد از مدتي كه نگاه كنيد، مي بينيد ته آن ساييده شده است. يعني با اين نيروي فعاله قدرتمند، بالاخره تأثير گرفته؛ يعني آن، روي اين اثر گذاشته است. به فكر اين باشيد. مقوله اي كه شما در آن وارديد، از مقوله هاي خطرناك است؛ چون روشنفكري يك مقوله خطرناك است. اگر روشنفكري، مجرد از عمل و تحرك خارجي شد- كه الان شما مبتلاي به اين هستيد- شما چاره اي نداريد كه برويد در آنجا بنشينيد و بنا كنيد چيز نوشتن و مطالعه و مباحثه كردن. در اين فضا، نه ميدان جنگي است، نه جبهه اي است، نه بسيجي است، نه حركت انقلابي اي است! محيط روشنفكري، جزو آن محيط هاي دشوار است. من همين قدر به شما بگويم كه من سال هاي سال با محيط روشنفكري كشور، دم ساز و دم خور بوده ام، آدم هايش را ديده ام، آدم هاي خوبي را كه در اين محيط وارد شدند، ديده ام؛ و بعد چگونه خارج شده اند! يعني محيط روشنفكري محيط عجيبي است و روي اين محيط خيلي سايش هست. بكوشيد تا هيچ گونه تأثير ناخواسته اي روي مجموعه شما و آنچه كه بر اين مجموعه مترتب است، وارد نيايد. 12/8/76
فصل هفتم: تهديدات و تهاجمات بيروني
و اما چند جمله هم درباره جبهه دشمن، يعني همان جبهه مقابل بگويم. اگر كسي خيال كند كه آنها با هم تشكل دارند و آدم هاي پيگيري هستند، به شدت در اشتباه است. شايد در جمع شما معدودي باشند كه آن جماعت را به قدر من شناخته باشند. آن جماعت را من مي شناسم. آدم هايي بي عرضه، بي پيگيري، بي اراده و اهل نقد و اهل دنيا هستند؛ دنياي در مقابل آخرت. خصوصيت دنيا، نقد بودن است ديگر! و خصوصيتشان اساساً ضعف و ترس است. وضع من اقتضا نمي كند كه از كسي اسم بياورم. والا اگر اسم مي آوردم، براي شما خيلي شنيدني و تفريحي بود. من از جناح هاي مختلفشان، البته عمدتاً و نه منحصراً، از نويسندگان و شعرايشان خيلي ها را مي شناسم. با آنها نشست و برخاست و صحبت كرده ام و مي دانم كه چه وضعي دارند. همين كساني كه گاهي اوقات وقتي به قلمشان مي نگريد، خيال مي كنيد به شير مي مانند، جز روباه نيستند! در نوشتن به گونه اي ديگر ظاهر مي شوند؛ وقتي احساس امنيت مي كنند به گونه اي؛ و وقتي هم سير و پر هستند، به گونه اي ديگر. در عربي مي گويند اين كسان حالت «دعه» دارند. نمي دانم در زبان فارسي براي دعه چه معادلي مي توان پيدا كرد؟ حالت ولنگاري دارند. يعني معناي حقيقي ولنگاري اند و خود را در مقابل هر عامل مؤثري رها مي كنند! اينها اين گونه اند. اگر مي بينيد حركت منظمي از سوي اينها انجام مي گيرد؛ با همه صفاتي كه برايشان برشمرديم، حركت منظمي كه بعداً راجع به آن خواهم گفت، از سوي اينها انجام مي گيرد؛ ناشي از اين است كه فكر و انديشه اي خارج از محيط ادبي، هنري و روشنفكري، يعني از محيط سياست و امنيت، اينها را هدايت مي كند و پيش مي برد. قضيه اين است.
اگر مي بينيد مقالات هماهنگ، نوشته هاي هماهنگ و كارهاي هماهنگ از سوي جناح ضدانقلاب و بيگانه از جمهوري اسلامي و اسلام، در داخل و خارج منتشر مي شود و انجام مي گيرد، ناشي از تجمع روشنفكران نيست. اينها خيلي پايين تر از اين حرف هايند كه بتوانند تجمع صحيحي داشته باشند و با هم نجنگند؛ با هم معارضه نكنند و يكي شان حاضر باشد ديگري را بر خود ترجيح دهد. در آن عالم خودپرستي و خودخواهي، غوغايي است! اگر شما امروز ميزگردي تشكيل دهيد، اينها را پشت دوربين تلويزيون بياوريد و بگوييد بنشينيد و مثلا به فلان دشمن مشتركتان بدگويي كنيد، سر اينكه كدام يك بيشتر حرف بزند، كدام يك بهتر حرف بزند و كدام يك جالب تر و زودتر حرف بزند، با هم دعوا مي كنند؛ آن هم دعواي واضح و محسوس! همين مطلبي كه گفتم، اتفاقاً اين روزها مثال هاي واضحي دارد. به اين معنا كه بعضي از شبكه هاي تلويزيوني ظاهراً ايراني و باطناً وابسته به سيا، اينها را مي آورند تا سخنراني كنند و حرف بزنند. نوارهايش را آوردند و من نگاه كردم. بعضي از اين افراد را از نزديك ديده بودم و مي شناختم، بعضي را هم دورادور مي شناختم كه چه كساني اند. همان طور كه قبل از انقلاب اينها را ديده بوديم، مي شناختيم و مي دانستيم كه بر سر كوچك ترين مسئله اي با هم دعوا مي كردند؛ امروز هم همان طور دعوا مي كنند. سر يك احسنت گفتن ديگري به يكي از آنها، با هم دست به يقه مي شوند! يعني اگر يكي احسنتي براي اين پرتاب كند، آن ديگري برزخ و ناراحت مي شود.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها