مشرق، بیلدربرگ یک سازمان جهانی سیاست گذاری ماسونی است که دو شاخه فرعی به نام لژ نیویورک و لژ منچستر دارد. لژ نیویورک روابط اروپا و آمریکا و مسائل آمریکای شمالی را مدیریت می کند و لژ منچستر نیز بخش اروپایی روابط با آمریکا را تحت کنترل دارد.
هماهنگی های لازم در این سازمان از طرف دفتر گروه بیلدربرگ که در نزدیکی شهر لاهه در کشور هلند قرار دارد؛ انجام می شود. این نهاد مانند اکثر سازمان های بزرگ بین المللی تحت کنترل صهیونیست ها بوده و ابزارهای قدرتمند مالی، نظامی و نفوذ لازم برای رسیدن به اهداف خود در مدیریت اقتصاد و سیاست جهان را در اختیار دارد. این گروه اولین اجلاس خود را در سال 1954 در هتلی بیلدربرگ واقع در هلند برگزار کرد.
بیلدربرگ با بهره گیری از رسانه ها و منابع عظیم مالی اعضای خود و افراد دست نشانده اش در کشورهای مختلف، قدرت و حکومت در کشورها را به افراد مورد نظر خود می سپارد تا به وسیله آنها طرح های جهانی خود را عملی کند. در این راستا از اهرم هایی چون سازمان ملل، بانک جهانی، صندوق بین المللی پول، سازمان تجارت جهانی، ناتو و... استفاده کرده و مناسبات نظامی همچون جنگ های مختلف و شرایط اقتصادی مانند قیمت نفت و طلای هر سال را تعیین می کند. از سوی دیگر از طریق بازوهای اجتماعی و حقوقی خود در کشورهای مختلف قوانینی را وضع می کند که هرگونه اقدام علیه اهداف صهیونیسم جهانی را خنثی کند.
اعضای گروه بیلدربرگ تماما انتصابی بوده و تعدادشان حدود 130 نفر است که از قدرتمندترین و با نفوذترین افراد در زمینه های سیاست، اقتصاد و رسانه های عمومی می باشند. این گروه دارای اعضای دائمی بوده و علاوه بر آن در اجلاس های سالیانه خود افرادی را به عنوان مهمان نیز دعوت می کند.
بسیاری از اعضای دائم گروه بیلدربرگ سیاست مداران کهنه کار، صاحبان اقتصادهای بزرگ و پادشاهان و اعضای خاندانهای سلطنتی کشورهای غربی هستند. شخصیت های شرکت کننده یا خود از بزرگ ترین سهام داران کنسرسیوم های نفتی و نظامی اند و یا به نمایندگی از صاحبان و سهام داران بزرگ آن کنسرسیوم ها در این کنفرانس های سالانه شرکت می کنند.
در طی اجلاس، منابع مالی بیلدربرگ کشور برگزار کننده را کاملا تطمیع می کند. اسامی دعوت شدگان به اجلاس کاملا محرمانه بوده و کشور میزبان برای جلویگری از هرگونه ایجاد مشکل در آینده برای دعوت شدگان ویزا صادر نمی کند تا این اسامی در جایی ثبت نشود. این اجلاس عموما در اطراف شهرهای کوچک اروپایی و آمریکایی تشکیل می شود و دارای هیچ بیانیه افتتاحیه رسمی نیست.
تنها در زمان کوتاهی قبل از مراسم افتتاح اجلاس، بیانیه کوتاهی به نشریات محلی داده می شود تا مردم نسبت به تدابیر امنیتی خاص در روزهای اجلاس آگاهی داشته باشند و محدودیت های مربوط به این تدابیر را در نظر بگیرند. بعد از نشست های سالانه بیلدربرگ که معمولا سه روز به طول می انجامد، قطعنامه ای صادر نمی شود و در مورد هیچ موضوعی نیز رای گیری انجام نمی گیرد و شرکت کنندگان سوگند یاد می کنند که آن چه که در جلسات گذشته است را در هیچ جایی فاش نکنند.
براساس مدارک موجود، پیوند اروپا و آمریکا به وسیله ناتو، ایجاد بازار مشترک اروپا، روی کارآمدن کسانی چون کلینتون، بلر و بسیاری که هنوز نامشان در خفا مانده، استعفای مارگارت تاچر، وقوع جنگ خلیج فارس، تحول نهضت اروپا، تخریب وجهه ژان ماری لوپن ناسیونالیست در فرانسه، تحریم آرژانتین در جریان جنگ «فالک لند»، تقسیم آلمان به دو قسمت شرقی و غربی، همه و همه در جلسات بیلدربرگ تصمیم گیری شده اند.
جلسات بیلدربرگ هر سال در یکی از هتل های پنج ستاره دنیا و تحت شدیدترین تدابیر امنیتی تشکیل می شود. از آنجایی که رمز موفقیت خود را «پنهان کاری» می داند، هیچ رسانه ای حق ورود به جلسات آن را ندارد. هتل مورد نظر 48ساعت قبل از شروع اجلاس قرق می شود. ماموران سیا و کشور برگزارکننده، در جای جای هتل مستقر می شوند. به آنها دستور داده می شود که هر جنبنده ای را در محدوده چند کیلومتری هتل تحت کنترل داشته و در صورت نیاز، افراد مشکوک را به قتل برسانند.
کشور برگزارکننده اجلاس، از سوی منابع مالی بیلدربرگ برای رزرو هتل تغذیه می شود. اسامی دعوت شدگان به اجلاس کاملا محرمانه می ماند و کشور میزبان برای دعوت شدگان ویزا هم صادر نمی کند تا نام آنها در جایی ثبت نشود. محتوای اجلاس کاملا محرمانه می ماند و هیچ یک از اعضا حق انتشار مطالب مطروحه در جریان نشست ها را ندارد.
تمامی ورود و خروج ها در جریان این نشست های چهار روزه تحت کنترل است. حتی میوه ها و مواد غذایی که برای شرکت کنندگان تهیه می شود، کاملا بازرسی می شوند. سؤال منتقدان این است که «اگر هدف از برگزاری این اجلاس توطئه چینی علیه ملت ها و کشورها، استثمار جهان سوم، استحمار افکار عمومی، و پیشبرد اهداف شوم صهیونیسم نیست، چرا این اصل دموکراسی مبنی بر «بحث و تبادل نظر علنی در مورد مسائل» در بیلدربرگ رعایت نمی شود؟»
گروه بیلدربرگ تا کنون مورد توجه افراد زیادی از خبرنگاران و تحلیل گران قرار گرفته است. برخی از آنها در مسیر کندوکاو و کسب اطلاعات در مورد اهداف و خط مشی های این سازمان با مشکلات و هزینه هایی نیز مواجه شده اند. در زیر از روزنامه نگار آمریکایی "جیم تاکر" و نیز نویسنده و بیلدربرگ پژوه معروف "دانیل استولین" حقایقی را در مورد این کلوب می خوانیم.
جیم تاکر
جیم تاکر یک خبرنگار آمریکایی است که افشاگری های فراوانی در مورد بیلدربرگ انجام داده است. او معتقد است که اعضای شرکت کننده در این اجلاس یک گروه سری از جنایت کاران بین المللی سیاسی و اقتصادی هستند. به باور او این گروه از سرمایه داران بین المللی و سیاست مداران بلند پایه دولت های اروپایی و آمریکایی برای کنترل و مدیریت جهان تشکیل شده است.
وی سکوت خبری رسانهها به خصوص رسانه های اصلی امریکایی درباره این اجلاس را به دلیل شرکت مقامات ارشد این رسانهها در این اجلاس می داند و از جمله این رسانه ها به روزنامه های با نفوذی مانند "واشنگتن پست"، "نیویورک تایمز" و "لس آنجلس تایمز" اشاره می کند. او می گوید: "بیلدربرگی ها از سال 1954 تا کنون بر دنیا حکومت می کنند." و معتقد است که اعضای کلوب بیلدربرگ در مورد زمان شروع، مدت ادامه و زمان پایان جنگ ها بر روی زمین تصمیم می گیرند.
دانیل استولین
دانیل استولین در لتونی متولد شده است و اصالت روسی دارد. نویسنده و سخنرانی است که حوزه اصلی مطالعاتی او گروه بیلدربرگ است. او معتقد است گروهی متشکل از طبقه اشراف جهان و سیاست مداران عمده که اجلاس های منظم سالانه ای را از سال 1954 به بعد تشکیل می دهند و در مورد سیاست ها، طرح های نظامی، رسانه ها و اقتصاد کل جهان تصمیم گیری هایی انجام می دهند. استولین کتابی در مورد اهداف و ساختار این گروه با نام – داستان واقعی بیلدربرگ- انتشار داده است که در آن می نویسد: "هدف اصلی، ایجاد یک دولت جهانی است که تحت حکم رانی یک طبقه ممتاز باشد که تلاش دارد منابع طبیعی زمین را تحت کنترل خود داشته باشد." این که این طبقه ممتاز متشکل از چه کسانی بوده و راهکارهای آنها برای رسیدن به این هدف چیست را از زبان استولین می شنویم:
ماهیت ایدئولوژیک بیلدربرگ
بیلدربرگ یک شخص نیست. بلکه یک ایده است. ایده ای که انسان را ذاتا شیطانی می داند. بشریت نمی تواند خود را از دست "قدرت های متحد" نجات دهد مگر این که به مبارزه با ایده آلیسم ارائه شده توسط آن برخیزد. در واقع این ایده های دولت هاست که سیاست هایشان را ایجاد می کند و راس قدرت است که موجب کشاندن بشریت به جنگ می شود. از همین روست که باید گفت جنگ جهانی دوم برنده واقعی نداشت.
در این جنگ با هزینه شدن زندگی صدها میلیون انسان یک فرد واحد و دارو دسته اش شکست داده شد؛ اما با ایده ای که پشتوانه آن گروه بود مبارزه ای انجام نشد و امروز آن ایده دوباره در آمریکا ریشه دوانده و برای تسخیر خط مش های اقتصادی، کسب و کار، نظام آموزشی و در نهایت بالاترین نقطه قدرت دولتی خیز برداشته است. "هدف اصلی، ایجاد یک دولت جهانی است که تحت حکم رانی یک طبقه ممتاز باشد. این طبقه تلاش می کند منابع طبیعی زمین را کاملا تحت کنترل خود داشته باشد."
برجسته ترین فرد موثر در بیلدربرگ
گفته می شود این فرد جوزف رتینگر است که رتبه 33 ماسونی را داشت. او بازوی سیاسی ژنرال سیکورسکی بود و در دولت در تبعید لهستان که در لندن تشکیل شده بود خدمت می کرد. با توجه به تجربیات و سطح کاری اش او در سال 1950 قادر به ایجاد روابطی با سیاستمداران و نظامیان رده بالا بوده است.
شاهزاده برنارد و کلوب مخفی بیلدربرگ
برنارد مثل یک آگهی پخش کن عمل کرد. در 1952 رتینگر پیشنهاد تشکیل یک کنفرانس مخفی را به برنارد داد تا در آن رهبران ناتو را یکجا جمع کنند و کاملا شفاف و صریح در مورد مناسبات بین المللی مذاکره کرده و تصمیم گیری کنند. در آن زمان شاهزاده برنارد فرد مهمی در صنعت نفت بود و منصب مهمی در شل داشت.با حمایت های مالی برنارد، ایده های رتینگر عملیاتی شد و او توانست افرادی را که می خواست در یک جا جمع کند.
روش های اجرایی بیلدربرگ
در همه جا، دولت، شرکت های اقتصادی بزرگ و هر سازمان بزرگ دیگری کارهایی را در خفا انجام می دهد. میتینگ هایی مانند اجلاس جهانی اقتصاد، بانک های مرکزی، جی 8، اجلاس شورای اروپا و... همیشه در پشت درهای بسته تشکیل می شود. تنها دلیل ممکن برای این کار این است که آنها نمی خواهند دیگران بدانند که آنها واقعا مشغول چه کاری هستند. وقتی در مورد موضوعی گفته می شود که "این مورد توجه عموم مردم نیست" در واقع منظور این است که قدرت ها علاقه ای به عمومی شدن این موضوع ندارند.
مثلا اجلاس جهانی اقتصاد در ماه های ژوئن/فوریه برگزار می شود، اجلاس جی 8 و بیلدربرگ در جون/جولای و کنفرانس سالانه بانک جهانی/ صندوق بین المللی پول در سپتامبر برگزار می گردد. اگر به توالی تاریخ ها دقت کنیم؛ یک توافق بین المللی وجود دارد که به نظر می رسد از یک اجلاس به اجلاس دیگر برده می شود. اما واقعا شخص خاصی رهبری آن را به عهده ندارد. موضوع این توافق، پیش زمینه نشست اقتصادی جی 8 را تشکیل می دهد و همان چیزی است که به صندوق بین المللی در مورد سیاست گزاری هایش ارائه می شود و در نهایت چیزی است که رئیش جمهور آمریکا آن را به کنگره پیشنهاد می کند.
بیلدربرگ صندوق بین المللی پول را کنترل می کند و بانک جهانی، سازمان ملل و تمامی بانک های مرکزی اروپا را در سیطره خود دارد. هر دولت مرد مهم اروپایی حداقل یک بار به اجلاس بیلدربرگ دعوت شده است و تمامی دبیران ناتو عضو بیلدربرگ بوده اند.
آیا بیلدربرگ رقیبی نیز دارد؟
در حقیقت بیلدربرگ بازوی سیاست خارجی یک گروه ناشناخته دارای قدرت مطلقه ای به نام "کمیته 300" است که اجداد آنها صاحبان کمپانی چای انگلیسی هند شرقی بودند که کار اصلیشان تجارت چای نبود بلکه حمل و نقل مواد مخدر بوده است.
در واقع تمامی تجارت مواد مخدر جهان توسط قدرتمندترین مرد و تعدادی زن مدیریت می شود که همه آنها عضو کمیته 300 هستند. سود تجارت جهانی مواد مخدر چیزی مابین 500 تا 700 میلیارد دلار است که اکثریت این پول کثیف وارد عرصه سهامداری شده و سپس به عنوان پول مشروع به جیب زده می شود. بیلدربرگ در مدیریت این گردش مالی پیچیده نقش بزرگی ایفا می کند.
اشخاص شرکت کننده در اجلاس
بیلدربرگ از زمان تاسیسش توسط یک هسته مدیریتی کوچک اداره شده است که از آمریکایی ها و اروپایی ها تشکیل یافته و سالانه کسانی که از نظر آنها دارای تاثیر به خصوص در افکار ملی و بین المللی هستند به این اجلاس دعوت می شوند. این افراد کسانی هستند که می توانند در خدمت اهداف و منابع بیلدربرگ بوده و منافع سیاسی و اقتصادی گروه را تامین کنند.
برای مثال، بیل کلینتون برای اولین بار در سال 1991 در آلمان وارد اجلاس بیلدربرگ شد. در آنجا او توجیه شد که منافع (معاهده تجارت آزاد آمریکای شمالی NAFTA) در خدمت دیوید راکفلر است و کلینتون باید از آن حمایت کند. سال بعد کلینتون رئیس جمهور آمریکا بود. تونی بیلر در سال 1993 به بیلدربرگ دعوت شد سپس در جولای 1994 رهبر حزب شد و در ماه می 1997 نخست وزیر انگلستان بود. جان ادوارد در سال 2004 جند هفته بعد از این که جان کری به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری اعلام شود؛ به بیلدربرگ دعوت شد. دلیل این که او در سال 2005 به اجلاس دعوت نشد این است که دیگر برای بیلدربرگ ارزشی نداشت.
اهداف بیلدربرگ
از نقشه های بلند پروازانه بیلدربرگ می توان به ایجاد یک دولت جهانی اشاره کرد که دارای یک بازار جهانی است. یک ارتش دارد و امور اقتصادی آن توسط یک بانک اداره می شود. و دارای یک کلیسای جهانی هم هست تا مذاهب موروثی بشر را در جهت اهداف نظم نوین جهانی به کار گیرد. تمامی دیگر مذاهب باید از بین بروند. تمامی هویت های ملی باید از درون تخریب شوند. فقط ارزش های جهانی اجازه رشد خواهند داشت.
جامعه پسا_صنعتی باید نرخ رشد صفر داشته باشد. این نرخ رشد صفر برای انهدام آثار رفاه ضروری بوده و این امکان را به وجود خواهد آورد که جامعه به دو بخش مالکان و بردگان تقسیم شود. وقتی رفاه وجود دارد در نتیجه پیشرفت نیز در پی خواهد آمد که اجرای برنامه های رکود را سخت خواهد کرد. مثلا، این به معنای اتمام کار صنعتی سازی و تولید برق به جز برای کامپیوترها و صنایع خدماتی است. باقی صنایع در آمریکا و کانادا به کشورهای فقیری همچون بولیوی، پرو، اکوادور، نیکاراگوئه و ... منتقل می شوند. جایی که برده ها نیروی کار ارزانی هستند.
یکی از اهداف اصلی (معاهده تجارت آزاد آمریکای شمالی NAFTA) این است که تا جایی به سازمان ملل قدرت دهد که آنجا را به یک وزنه و پایگاه دولت جهانی تبدیل کند و از طریق این سازمان یک مالیات "شهروند جهانی" برقرار سازد تا NAFTA را در غرب تا حدی گسترش دهد که بتواند یک "اتحادیه آمریکایی" شبیه به "اتحادیه اروپا" بسازد و ناتو را به عنوان ارتش جهانی سازمان ملل معرفی کند.
نمونه فعالیت های بیلدربرگ
قبل از این که دولت نیکسون به طور عمومی سیاست برقراری رسمی روابط با چین را اعلام کند، این بیلدربرگ بود که پیشنهاد دهی و تصمیم گیری برای این کار را انجام داده بود.
در اجلاس سال 1973 در سوئد بیلدربرگ موافقت کرد که قیمت نفت را به 12 دلار در بشکه افزایش دهد که یک پرش بزرگ در قیمت بود تا در اقتصاد آمریکا و اروپای غربی به عنوان بخشی از سیاست کاهش سرعت، هرج و مرج ایجاد شود.
در 1983 بیلدربرگ از رئیس جمهور شدیدا محافظه کار آمریکا، رونالد ریگان این قول را دریافت کرد که 50 میلیارد دلار از درآمدهای مالیاتی آمریکا را از کانال های دلخواه، صندوق بین المللی و بانک جهانی به جهان سوم و کشورهای کمونیستی اختصاص دهد تا سود سرمایه های اعضای بیلدربرگ که به صورت وام از طرف بانک های اروپایی به این کشورها پرداخت شده بود را بپردازند. این موضوع مفتضح تر از آن بود که بشود مخفی اش کرد و به طرح برادی (Brady Plan) معروف شد.
بیلدربرگ تصمیم هایی که منجر به حذف مارگارت تاچر از سیاست شد را هماهنگی و مدیریت کرد. زیرا که او اجازه در اختیار بودن تمام و کمال قدرت انگلستان برای ایجاد دولت مافوق اروپایی طراحی شده توسط بیلدربرگ را نمی داد و کار به جایی رسید که حزب مطبوع تاچر او را به نفع بیلدربرگ کنار گذاشت.
در 1985، سال ها پیش از این که به صورت سیاست رسمی دولت آمریکا مطرح شود؛ بیلدربرگ دستور حمایت کامل از استراتژی های ابداعی دفاعی (جنگ ستارگان) را صادر کرد. طرحی که محافظت از ثروت نامحدود بیلدربرگ را تضمین می کرد.
در سال 1990، بیلدربرگ تصمیم بر افزایش مالیات ها گرفت تا سود بیشتری به سرمایه گذاران بین المللی بانک ها پرداخت شود. بیلدربرگ به جرج بوش پدر دستور داد مالیات ها را افزایش دهد و لایحه بودجه شامل این افزایش را امضا کند که در نتیجه او انتخابات را از دست داد.
در 1996 بیلدربرگ تصمیم به فروپاشی کمپانی Ontario Hydro که در مالکیت دولت کانادا بود گرفت. این کمپانی در بخش الکترونیک فعال بود که به پنج بخش کوچک و خصوصی مستقل تبدیل شد و در اختیار اعضای بیلدربرگ قرار گرفت. گزارش های درز شده از اجلاس سال 2002 بیلدربرگ حاکی از آن است که اعضاء در این سال تصمیم گرفتند که جنگ عراق تا ماه مارس 2003 به تعویق بیافتد. این در حالی بود که تمامی تحلیل گران در تابستان 2002 منتظر آغاز جنگ بودند.
گردهم آیی سال 2011 بیلدربرگ نیز در سوئیس و تحت تدابیر شدید امنیتی برگزار شد. چالش های اتحادیه اروپا، اقتصادهای نو ظهور، شبکه های اجتماعی مجازی، امنیت جهانی، اوضاع جدید خاورمیانه و وضعیت چین از جمله بحث های مطرح شده در این اجلاس بوده است. بدیهی است با گذر زمان و فعالیت های حقیقت جویان مستقل چهره واقعی سازمان ها و افرادی که در تکاپوی ایجاد نظم نوین استعماری در جهان هستند بیش از پیش نمایان خواهد شد و یقینا پیروزی نهایی از آن ملت های آزادی خواه و استعمارستیز جهان است.
اسامی برخی شرکت کنندگان
فهرست زیر شامل افرادی است که در گذشته و یا در زمان حال در گروه بیلدربرگ عضویت داشته و دارند. از این افراد، برخی از اعضای دائم گروه بیلدربرگ هستند و برخی تنها در زمانی خاص در همایشهای سالیانه گروه بیلدربرگ به عنوان «مهمان» دعوت شدهاند.
اعضای خاندانهای سلطنتی
پرنس فیلیپ همسر الیزابت دوم، ملکه بریتانیا و دوک ادینبورو
پرنس چارلز ولیعهد بریتانیا و پرنس ولز (از 1986 میلادی - تاکنون)
ملکه بئاتریکس هلند
کلاوس فون آمسبرگ، همسر ملکه هلند
ویلم الکساندر، ولیعهد هلند
خوآن کارلوس اول، پادشاه اسپانیا
ملکه سوفیا، همسر خوآن کارلوس پادشاه اسپانیا
شاهزاده اینفانتا کریستینا، دختر خوآن کارلوی پادشاه اسپانیا
پرنس فیلیپ، ولیعهد بلژیک
کارل گوستاو شانزدهم، پادشاه سوئد
هانس ادام دوم، شاهزاده لیختن اشتاین
پرنس الکس، شاهزاده دانمارک
سیاستمداران
انگلستان
گوردن براون نخستوزیر سابق بریتانیا
تونی بلر نخستوزیر اسبق بریتانیا
جان میجر نخستوزیر اسبق بریتانیا
مارگارت تاچر نخستوزیر اسبق بریتانیا
جیمز کالگهان نخستوزیر اسبق بریتانیا
ادوارد هیث نخستوزیر اسبق بریتانیا
هارولد ویلسون نخستوزیر اسبق بریتانیا
فرانسه
والری ژیسکار دستن رئیسجمهور اسبق جمهوری فرانسه
لیونل ژوسپن نخستوزیر اسبق جمهوری فرانسه
ژرژ پمپیدو نخستوزیر اسبق جمهوری فرانسه
دومینیک دوویلپن نخستوزیر اسبق جمهوری فرانسه
لورن فابیوس نخستوزیر اسبق جمهوری فرانسه
میشل روکارد نخستوزیر اسبق جمهوری فرانسه
پیر بروگووی نخستوزیر اسبق جمهوری فرانسه
آلمان
آنگلا مرکل صدراعظم کنونی آلمان
گرهارد شرودر، صدراعظم سابق آلمان
هلموت کهل، صدراعظم اسبق آلمان
هلموت اشمیت، صدراعظم اسبق آلمان
ریچارد ون ویزتاکر، رئیسجمهور اسبق آلمان
پر اشتاینبروک، وزیر اسبق اقتصاد آلمان
دبیر کلهای افتخاری:
در این دوران، افراد ذیل به ترتیب به عنوان دبیر کل افتخاری کنفرانس بیلدربرگ انتخاب شدند:
الف – جوزف ای. جانسون «Joseph E. Johnson» از مؤسسه کارنگی
30 )آپریل 1906 – 1990) او یک آمریکایی متولد ویرجینیا بود که در تحصیلات خود را در هاروارد به اتمام رسانده بود. در زمان ریاست جمهوری روزولت به وزارت امور خارجه آمریکا منتقل شد در سال 1945 به ریاست اداره امور امنیت بینالمللی منصوب گردید. وی همزمان نماینده آمریکا در سازمان ملل متحد بود.
اما او از سال 1950 تا 1971، رئیس بنیاد خیریه (موقوفههای) کارنگی «Carnegie» بود و در همین سمت به عنوان مدیر کل افتخاری کنفرانس بیلدربرگ انتخاب شد.
ب – ویلیام باندی «William Bundy» از گروه پرینستون «Princeton»:
24) سپتامبر 1917 – 6 اکتبر 2000). او از اعضای برجسته سازمان سیا «CIA» و مشاور امور خارجه رؤسای جمهور جان اف کندی و جانسون بود. وی یکی از عناصر کلیدی برنامهریزی جنگ ویتنام بود که پس از پایان خدمات دولتی به تاریخنویسی روی آورد.
عضو سازمان سیا و مشاور امور خارجی به ریاست جمهوری جان اف کندی و جانسون بود. او نقش کلیدی در برنامه ریزی جنگ ویتنام بود. پس از ترک خدمت دولت او مورخ بود.
ج – تئودورال ل. الیوت «Theodore L. Eliot» سفیر سابق آمریکا در افغانستان:
کمیسر «Theodore L. Eliot» متولد سال 1928 در نیوجرسی بود و در سالهای 1973 تا 1978 در دورهی ریاست جمهوری نیکسون و حتی سال اول ریاست جمهوری کارتر نیز سفیر آمریکا در افغانستان شد. او یکی از اعضای آکادمی دیپلماسی آمریکا بود. وی از مؤسسه مطالعات سیاسی جرج تاون «Georgetown» برای مدیر کلی افتخاری انتخاب شده بود.
منابع و مآخذ:
http://news.bbc.co.uk/2/hi/uk_news/magazine/3773019.stm
http://fromthetrenchesworldreport.com/bilderberg-group-2011-full-official-attendee-list/4870
http://michaeljournal.org/bilder.htm
www.globalresearch.ca/index.php?context=va&aid=25302
http://www.atimes.com/atimes/Front_Page/GE10Aa02.html
http://www.grreporter.info/en/node/557