پایگاه 598 - محسن دنیوی / رهبر معظم انقلاب در طول بیش از دو دهه که از رهبری ایشان می گذرد رویکردی را برای مدل رهبر معظم انقلاب برای استمرار انقلاب تا ظهور که آرمان صریح امام خمینی بوده است، بریده از تقابل علمای بزرگ اسلام در طول 14 قرن گذشته و به خصوص سه قرن اخیر با جبهه کفر نیست. که توسط امام خمینی(ره) پایه گذاری شده بود طراحی و به اجرا گذاشتند.
البته این مدل و یا رویکرد ایشان از چند منبع تغذیه می شود که از جمله می توان به نگاه خاص ایشان به قرآن و سنت اشاره نمود. امام خامنه ای از سالهای پیش از انقلاب با نگاهی که دغدغه حکومت الهی داشته است به آیات و روایات می نگریسته اند و تاثیرپذیری شدید ایشان از شهید عزیز نواب صفوی نیز مویدی بر این مطلب است. کتاب کوچک اما بسیار مهم ایشان با عنوان «طرح كلی اندیشههای اسلامی در قرآن» (برای اطلاعات بیشتر) کاملا نشان از این دارد که که رهبری با دغدغه ای خاص به معارف می نگرند و مساله اسلام در جهان امروز برای ایشان مهم و حیاتی است.
دومین منبع تغذیه این مدل سیر، تاریخی مسلمانان و به خصوص شیعیان بعد از غیبت کبری است. این سیر در طول سه قرن گذشته به شرایط پیچیده و حساسی رسیده و مواجهه اسلام و غرب سبب ایجاد یک پیچ یا گره تاریخی شده است و که با عبور از باید منتظر تغییر عهد بشری(به تعبیر سید مرتضی آوینی) بود. تغییر عهدی که فرهنگ و تمدن بشری را متحول خواهد نمود و نظم کنونی حاکم بر جهان تغییر خواهد کرد.
مدل رهبر معظم انقلاب برای استمرار انقلاب تا ظهور که آرمان صریح امام خمینی بوده است، بریده از تقابل علمای بزرگ اسلام در طول 14 قرن گذشته و به خصوص سه قرن اخیر با جبهه کفر نیست. رهبری بر انباشتی از تجربه تاریخی تکیه زده اند و در کلام ایشان می توان تجربیات میرزای شیرازی، شیخ فضل الله نوری، مرحوم مدرس و کاشانی وامام و ...را در مواجهه با کفر سازمان یافته و استکبار جهانی شده مشاهده نمود.
و اما مدل؛
این مدل از سه بخش تشکیل شده که بخش اول خط سیر زمانی را نشان می دهد. بخش دوم تغییر مقیاس مکانی و بخش سوم نیز موضوعات مهمی که در این سیر زمانی و در مقیاس مکانی باید تغییر یابند را مورد توجه قرار می دهد.
در بخش سیر زمانی ایشان بارها به صراحت سیر مد نظر خود را بیان داشته اند.
سیر زمانی: انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، جامعه اسلامی، امت اسلامی (تمدن نوین اسلامی)
آخرین بار در کرمانشاه ایشان این سیر زمانی را بیان داشتند (این سخنرانی مهم را در اینجا دوباره ببینید) و تکیه خود را بر مرحله جامعه اسلامی و چگونگی شکل دادن به آن گذاشتند.
بخش دوم مقیاس مکانی در مدل ایشان است. ایشان حفظ و استمرار انقلاب را در سه سطح پیگیری می نمایند. سطح اول مقیاس ملی و درونی است که هم اکنون به ایران عزیز اختصاص دارد. سطح دوم در مقیاس منطقه ای است. منظور از منطقه نیز منطقه جغرافیایی نیست بلکه منطقه عقیدتی است و به تعبیر دیگر سطح دوم جهان اسلام است و به همین دلیل مصر که در آفریقاست در بیانات ایشان از جایگاه بیشتری نسبت به برخی کشورهای نزدیک به ما به لحاظ جغرافیایی برخوردار است. و سطح سوم نیز مقیاس جهانی است. ایشان تحول و انقلاب را هر سه سطح مورد دقت و پیگیری قرار می دهند و این امر مختص به امروز نیست و از سال 42 آغاز شده است. این سه مقیاس بر هم تاثیرگذار بوده و ایشان به صراحت بیان داشته اند که انقلاب های منطقه متاثر از انقلاب ایران است و این موج به قلب اروپا خواهد رسید.
مقیاس مکانی:
مقیاس ملی: انقلاب اسلامی در ایران
مقیاس منطقه ای: بیداری اسلامی در جهان اسلام
مقیاس جهانی: جنبش عدالت خواهی در نظام جهانی(آمریکا و اروپا و دیگر کشورها)
بخش سوم هم موضوعات مهمی است که در طول سیر زمانی بیان شده و در هر سه مقیاس مکانی تغییر خواهند کرد و تحول آنها از درون و با انقلاب در ایران اوج گرفته(هر چند شروع تحول آنها ریشه در گذشته دارد) و گسترش خواهد یافت.این سه موضوع عبارتند از نگاه ما به دین و معرفت دینی، نگاه ما به علم و تکنولوژی و نگاه ما به اداره کشور و مدیریت اجتماعی.
موضوعات سه گانه:
موضوع اول: تغییر نگرش ما به دین و معرفت دینی
موضوع دوم: تغییر نگرش ما به علم و تکنولوژی
موضوع سوم: تغییر نگرش ما به دولت و مدیریت اجتماعی
این سه موضوع که با کلمات دین، علم و دولت از آنها یاد می کنیم سه گانه ای هستند که درهم تنیده بوده و تاثیر جدی در هم دارند. جالب اینجاست که تا پیش از انقلاب این سه از هم جدا و منفک دیده می شدند اما بعد از انقلاب و ضرورت شکل گیری دولت(به معنای عام کلمه و اعم از حاکمیت به همراه قوا و تمام دستگاههای اجرایی) این موضوع را مطرح نمود که این دولت توسط چه کسانی شکل بگیرد. حوزویان که علوم به تعبیری دینی را خوانده بودند و کارشناس علوم دینی بودند؟ یا دانشگاهیان که علوم مدرن را خوانده و کارشناس در آن بودند؟
ابتدای انقلاب حوزیان خود را فاقد چنین توانایی دانسته و کار را به بازرگان واگذار کردند. اما به سرعت مشخص شد که بارزگان به عنوان دانشگاهی اهل سیاست و تیم همراهش که همگی در دانشگاههای مطرح دنیا درس خوانده بودند نمی توانند در مسیر آرمانهای انقلاب و امام و امت حرکت کنند و خود آنها نیز متوجه این موضوع شدند و مسالمت آمیز و بعد از مساله تسخیر سفارت کنار رفتند. به مرور هم اختلافات دانشگاهیان و حوزویان بیشتر می شد. تا اینکه برخی اهل نظر از حوزه و دانشگاه گمان بردند که مشکل اینجاست که علم دین در سینه فردی به نام حوزوی و علم مدرن در سینه فردی به دانشگاهی جا گرفته است و همین که این دو دستگاه معرفتی در نزد دو نفر است باعث می شود که این دو با هم اختلاف پیدا کنند، پس فکر کردند که اگر اینها در یک نفر جمع شود مشکل حل خواهد شد. پس حوزویانی دانشگاهی شدند و دانشگاهیانی حوزوی و موسسات و دانشگاههایی مانند دانشگاه امام صادق(ع)، موسسه امام خمینی(ره)، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، دانشگاه مفید، دانشگاه باقرالعلوم(ع)، مدرسه عالی شهید مطهری و... با این رویکرد متولد شدند. تا هم دین را بیاموزند و هم علم را.
اما به دلایل متعدد که جای بحث آن مجالی دیگر می طلبد مشکل حل نشد و همچنان باقی است و تاکیدات رهبری بر تحول حوزه و تحول دانشگاه نشان از این است که مشکل باقی است و راه حل قبلی جوابگو نبوده است. راه حل علم دینی که ترکیبی ناهمگن از علم مدرن و علوم حوزوی نیست. بلکه ترکیبی است که شاید از هر دوی اینها بهره برده باشد اما چیزی که با هردوی اینها فرق داشته و ماهیتی متفاوت برای خود دارد.
رهبری تغییر نگاه به دین و معرفت دینی را با این قالبها تاکنون در طول بیست سال پیگیری نموده اند: تحول حوزه، وحدت حوزه و دانشگاه، پویایی فقه، اجتهاد در زمان و مکان، حوزه و پاسخ به نیازهای انقلاب و اخیرا هم با عنوان فقه حکومتی و نظام سازی به این موضوع پرداختند.
ایشان تغییر نگاه به علم را با این عناوین پیگیری نموده اند: اسلامی شدن دانشگاه، جنبش نرم افزاری، وحدت حوزه و دانشگاه، نسبت دانشگاه و انقلاب، نقد علوم غربی و به خصوص علوم انسانی و اخیرا هم با عنوان تحول در علوم انسانی به این موضوع توجه داشتند.
ایشان تغییر نگاه به دولت و مدیریت اجتماعی را با عناوین ذیل پیگیری کرده اند: تاکید بر برنامه محوری، تاکید بر تنظیم اسناد راهبردی، نقد توسعه غربی سند چشم انداز و از همه مهمتر و کلیدی تر نیز بحث الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت است که هم اکنون به محلی برای تجمیع دغدغه های ایشان تبدیل شده و تاکید ایشان بر نشست های راهبردی نیز اتمام حجتی است بر این دغدغه و اهتمام.
تا بدین جا سه بخش مدل مد نظر ایشان عنوان شد. تنها این نکته باقی است که ایشان این سه موضوع را در هر سه مقیاس مکانی و در طول خط سیر زمانی که مطرح شد به اشکال و با بیانات و عبارات متفاوت دنبال نموده اند. به عنوان مثال در دو همایش بیداری اسلامی بحث نظام سازی را مطرح کردند و این یعنی اینکه هر چند نظام سازی و فقه حکومتی امروز مساله ماست اما فردا مساله تمام جهان اسلام خواهد شد و این سوال پیش خواهد آمد که دین چگونه قصد اداره جامعه را دارد؟
در بخش آخر این نوشته قصد آن داریم تا سه دولت گذشته که در حقیقت سه دوره در دوران رهبری ایشان بوده اند را بررسی نموده و نسبت آنها را با این مدل که رهبری حرکت کلی نظام را با آن هماهنگ می نمایند بسنجیم؛
دوره اول: دوره سازندگی و ریاست جمهوری آقای هاشمی است. آقای هاشمی در سیر زمانی تاحدودی به رهبری نزدیک هستند و معتقدند که انقلاب باید تا تشکیل حکومت مسلمین ادامه یابد اما به جامعه سازی و تمدن سازی نمی رسد و بلکه ما باید در عرض تمدن غربی، بتوانیم سبکی از حکومت و جامعه را ایجاد کنیم که به لحاظ علم و تکنولوژی و مظاهر تمدنی شبیه غرب است اما بدیهای سیاسی و اخلاقی غرب را ندارد. شاید عبارت ژاپن اسلامی بهترین تعبیر برای بیان دیدگاه ایشان باشد. ایشان مشتاق مالزی در گذشته و ترکیه هستند البته تا حدودی و شاید با تفاوتی بتوان عربستان را با تغییراتی بهترین حکومت مد نظر ایشان دانست. حکومتی پولدار، مدرن با حفظ عقاید و آداب دینی درست(البته به تعبیر ایشان) نه مثل وهابیت.
در نگاه آقای هاشمی مهمترین چیز این است که مسلمین بتوانند حکومتی قدرتمند درست کنند که کفار بهت زده شوند از قدرت مسلمین و نتوانند به استقلال مسلمین تعدی کنند. شاید خلافت مسلمین عبارت برازنده تری باشد تا حکومت اسلامی.
ایشان دغدغه تغییر کل جهان را ندارند. ایشان قصد درگیری و به هم ریختن کفار و دیکتاتورهای جهان اسلام را ندارند. روابط خوبی هم با پادشاه عربستان و امیر کویت و شیخ امارات و امیر قطر و صاحب عمان و مالک بحرین و ... دارند.
تحلیل آقای هاشمی از دین نیز تصویر مغشوشی است. ایشان دین را فردی نمی دانند و معتقدند دین در جامعه تاثیر دارد اما این تاثیر را نظامند تحلیل نمی کنند و صرفا به اجرای برخی احکام اجتماعی اسلام محدود می کنند. وگرنه اقتصاد را که نیاز نیست از دین اخذ کنیم و خودشان هم به صراحت در دوران ریاست جمهوری اعلام کردند که علاقه مند به اقتصاد سوئیس هستند.(Mixed Economic)
دوره دوم: دوره اصلاحات و ریاست جمهوری آقای خاتمی است. ایشان انقلاب اسلامی را فقط تا همان مرحله اول یعنی انقلاب قبول دارند و آن را جنبشی اجتماعی می دانند که رژیم گذشته را عوض کرده و تمام شده است. به زعم ایشان بعد از انقلاب ما هم باید مثل دیگر کشورها به مسیر اصلی توسعه بازگردیم و با بررسی جایگاه خود ببنیم که کجا هستیم و به مسیر توسعه خود در مسیری که دیگران رفتند و هم اکنون نیز آمریکا پرچمدار آن است حرکت کنیم. جبهه اصلاحات، درگیری ما با آمریکا را لجبازی سیاسی دانسته و معتقد است روابط خوب با آمریکا و اروپا به نفع ماست و باعث افزایش سرعت توسعه ما می شود و به همین دلیل هم 14 بار درخواست عضویت در WTO را دادند و هر بار هم توسط آمریکا وتو شد.
در نگاه ایشان دین امری فردی است و ورود آن به عرصه اجتماعی هم برای جامعه و هم برای دین و هم برای نهاد آن یعنی روحانیت مضر و موجب فساد است. تحلیل ایشان از علم هم روشن است و علم مدرن را علمی جهانی و جهان شمول دانسته و معتقد ما هم باید از تمامیت تجربه غرب در این زمینه بهره بریم و تنها فرق ما با غربیها فقط در عقاید شخصی ماست وگرنه در بقیه زندگی باید مانند آنها که به بهترین شکل در حال زندگی کردن هستند زندگی کنیم.(حال متوجه معنای نقل قول آقای پارسانیا از رهبری می شویم که در دویست و خرده ای جلسه در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی کمتر حرف اسلام و انقلاب بود)
و اما دوره سوم: تا بدین مشاهده نمودید که دو دوره گذشته تا چه حد با دیدگاه و مدل رهبری نظام فاصله داشت. رهبری دین را امری اجتماعی دانسته که مسئول سرپرستی جامعه است. ایشان دین را نه فقط احکام اجتماعی موجود آن بلکه مسئول مدیریت کل امور جامعه در بخش مختلف از سیاست و فرهنگ و اقتصاد می دانند. ایشان در زمینه علم نیز منتقد علوم انسانی غرب بوده و نسبت به فرهنگ ماشینی ناشی از زندگی تکنیکال انسان مدرن نیز هشدار داده و می دهند.
در زمینه دولت نیز معتقدند که توسعه غربی غلط بوده و باعث نابودی بشریت شده است. پس اصلا به دنبال رسیدن به نقطه ای عین غرب(دیدگاه خاتمی) و یا چیزی شبیه آن با کمی تفاوت در ظاهر(دیدگاه هاشمی) نیستند بلکه به دنبال هویتی متفاوت می گردند. هویتی که باید آن را با رجوع به قرآن و تغییر نگرشمان به دین و علم و مدیریت اجتماعی بسازیم و حتی از آن به عنوان مدل زیستنی متفاوت یاد می کنند که ارمغان آور حیاتی طیبه است و قابل عرضه به بشریت.
و اما دولت آقای احمدی نژاد. آقای احمدی نژاد به اذعان رهبری نزدیک ترین رییس جمهور به لحاظ فکری به ایشان بوده اند. آقای احمدی نژاد تمام آنچه در کلیت بیان رهبری گفته شد قبول داشته و بدان معتقدند. اما نزدیک به معنای برابری و مطابقت نیست و شما با هر چیزی که نزدیکتان باشد باز هم کمی فاصله دارید. اما این فاصله در کجاست؟
این
فاصله در نحوه تغییر نگرش ما به علم و دین و دولت است. رهبری این تغییر را از طریق
ساختارها پیگیری می کنند. یعنی معتقدند که باید دانشگاهیان، علوم انسانی و علم
مدرن را متحول سازند و همه بدنه دانشگاه باید درگیر این مساله شود. و یا تحول حوزه
باید توسط ساختار حوزه متحول شود و اساتید و طلاب و مراجع باید به این نقطه برسند
و با عزم جمعی این کار صورت گیرد و یا تحول در دولت و مساله الگوی پیشرفت را از
طریق کارشناسان دولت و بدنه دولت به معنای عام پیگیری می کنند.
اما دکتر احمدی نژاد قصد دارند این تغییرات را از راههای میانبر و سریعتر به نتیجه برسانند. اگر به متن سخنرانیهای ایشان مراجعه کنید واژه هایی مانند تحول حوزه، فقه حکومتی، نظام سازی، تحول در علوم انسانی، الگوی پیشرفت ایرانی اسلامی و ... را چندان زیاد نمی بینید. مسیر مد نظر رهبری تدریجی و زمان بر بوده و نیاز به فرهنگ سازی و تبدیل شدن این مسائل به خواست عمومی حوزویان، دانشگاهیان و دولتیان را دارد. اما مسیر مد نظر آقای احمدی نژاد برای رساندن انقلاب به ظهور، گروهی بوده و با جمعی همدل می توان این کار را انجام داد. به همین دلیل ایشان با جمعی دانشگاهی تلاش می کنند معادلات اقتصادی را به نفع عدالت تغییر دهند و یا با جمعی اهل معرفت که عموما هم مکلا هستند تلاش می کنند تا دریافت جدیدی از دین و معرفت دینی را دنبال کنند و نیازی به تحول کلی حوزه و دانشگاه نمی بینند و کمتر هم این موضوع را پیگیری می کنند. به تعبیر دیگر تفاوت رهبری با آقای خاتمی در مبنا بود با آقای هاشمی در راهبرد و با آقای احمدی نژاد تنها در تاکتیکها تفاوت است و این همان نزدیک بودنی است که رهبری به لحاظ فکری با رییس جمهور محترم داشته و دارند. اما تفاوت همچنان باقی است...