فارس، در پی اعطای اسکار در پایان سال 90 و این بار اعطای جایزه کمیسیون فرهنگی اتحادیه اروپا به فرهادی برای فیلم ساخته نشده او بررسی عملکرد این سینماگر ایرانی و رسیدن به دلایل اینکه چرا این جوایز به سوی فرهادی روانه شده است مورد سوال است.
خبرگزاری فارس در سلسله یادداشتهایی که از امروز منتشر خواهد کرد این مسئله را با مروری بر سه فیلم اخیر او آغاز و به پاسخ منتهی خواهد کرد.
گونهشناسی سهگانه فرهادی
گونه یا ژانر سه ساختهی اخیر اصغر فرهادی («چهارشنبه سوری»، «درباره الی» و «جدایی نادر از سیمین») نه ملودرام اجتماعی که تراژدی خانوادگی (Domestic Tragedy) است. تراژدی خانوادگی زیر گونهی تراژدی میباشد.
تراژدی را داستانی میدانند که شخصیتها و قهرمان داستان در تقدیری که برایش رقم میخورد، احاطه میشود و ناتوانی قهرمان از اینکه بتواند از سرنوشت رقم خوردهی خود سرباز بزند، به پایانی ناخوشایند و غمانگیز منتهی میشود.
تراژدی ریشه در یونان باستان و نگاه اساطیری آنها دارد. انسان در آن دوره خود را بازیچه دست خدایگان کوه المپ می دید. همواره زندانی خواستهای الهگان آسمانی، هر آنچه ربنوعهای اسطورهای میخواستند، انسانها همانند ربات و بردههایی بدون اختیار انجامدهنده هستند. تمام گونههای تراژدی پایانهای حزنانگیز و ناخوشایندی را بههمراه دارند. موضوعات غمانگیزی که غالباً بدبختیها، شکنجههای جسمی و روحی و خیانت را نشان میدهد.
در تراژدی قهرمان داستان از شاهان، شاهزادگان و افراد مشهوری که از طبقات بالای اجتماعی و فرهنگی میباشند. اما در گونهی تراژدی خانوادگی طبقهی متوسط و پایین شهری مورد توجه قرار میگیرد و دیگر سراغی از قهرمانان نامدار نمیتوان گرفت. بیشتر توجه در گونهی تراژدی خانوداگی بر مسائل و مشکلات خانوادگی میباشد. در این گونه هستهی اصلی داستان به سمت از همپاشیدگی خانواده و فاجعه پیش میرود. مفهوم تقدیر و شرایط ناخواسته نیز در این گونه مشاهده میشود. سرنوشت تخلفناپذیری که نمیتوان آنرا عوض کرد. شخصیتهای داستان ناتوان از برهم زدن شرایط موجود فرار کنند. تمامی ویژگیهای فوق نیز در فیلمهای سهگانه مشاهده میشود.
اولین نشانههای یک سیاهنمایی؛ چهارشنبه سوری
فیلم «چهارشنبه سوری» با دختری به نام روحانگیز (ترانه علیدوستی) و نامزدش عبدالرضا (هومن سیدی) سوار بر موتوری آغاز میشود که در حوالی امامزاده داوود زندگی میکنند و برای کار قرار است وارد شهر تهران بشوند. این دو زوج نماینده انسانهای سنتی میشوند که به دور از ارزشهای مدرن شهری رشد یافتهاند.
اتفاق قابلتوجه، گیر کردن چادر روحانگیز بر پرهای موتور است که باعث زمین خوردن آنها میشود. در واقع چادری که بهعنوان پوشش زنهای سنتی و دینی استفاده میشود، اولین مانع از ادامهی رسیدن به شهری با ارزشهای مدرن میباشد. در واقع برای ورود به شهری که ارزشهای سنتی ندارد، دیگر چادر مانع و اسباب زمین خوردن است، لذا بهتر است که کنار گذاشته شود. فرآیندی که اجباراً اتفاق خواهد افتاد و ارزشهای مدرن در شهر جایگزین ارزشهای کهنه و سنتی میشود که که دیگر در حوالی امامزادهها باید سراغ آن را گرفت.
بهنوعی هجوم مدرنیزاسیون (رفتن به سمت مدرن شدن) را به عنوان سرنوشتی محتوم برای کشور تصویر میکند، همانند حرکت موج هوایی که از کشورهای بیگانه به سمت کشور ما در حرکت است و چه بخواهیم و چه نخواهیم ما را فرا خواهد گرفت، لذا چه بهتر است که خود پذیرای آن باشیم و خود را آمادهی فضای جدید کنیم.
حرفی که در پایان، لزوم حرکت به سمت پذیرش ارزشهای مدرن را به عنوان راه نجات برای فرار از جامعهی آشفته شهری اثبات میکند.
جامعهای که ناامن است؛ چهارشنبه سوری
در شرکت صحبت از دختری میشود که شب سوار ماشین غریبهای شده و گم شده است. همچنین پیرمرد و پیرزنی که اصرار دارند در یکجا با هم کار کنند. همهی این صحنهها احساسی را در مخاطب ایجاد میکند که با جامعهای سر و کار دارد که دیگر امنیت در آن از بین رفته است و خیانت و ناامنی اخلاقی وجود دارد که دختر جوانی گم میشود. لذا پیرمرد اصرار دارد با زن پیر خود همراه باشد (موضوع ناامنی در جامعه که در پسزمینهی این فیلم گفته میشود، به شکل کاملاً مستقیم و گلدرشت در «جدایی نادر از سیمین» تکرار میشود.)
ضمن اینکه کار کردن یک دختر جوان برای اینکه خرج عقد خود را در بیاورد، و فضای شلوغ و پر از آدمهایی که بیشتر آنها هم یک نشان دینی مثل چادر و ریش دارند، نشان از مشکلات فراوان اقتصادی موجود در جامعه است که اتفاقاً با پخش ترانهی شاد علیرضا افتخاری از رادیوی رسمی کشور، بهنوعی توسط حکومت نادیده گرفته شده است. روحانگیز قرار است که به زودی با عبدالرضا ازدواج کند، لذا پیراهن عروسی عاریهای را در محل کار خود، بر روی لباسهای سیاه و در توالت بر تن میکند که نشانی بر بد شوگون بودن ازدواج او است و البته فقر موجود در جامعه عامل چنین اتفاقاتی میباشد؛ تصاویر بسیار هنرمندانه و زیرکانهای که با فرار کردن از ممیزیها، به دنبال سیاه نشان دادن جامعه ایران هستند.
تقدیر محتوم؛ چهارشنبه سوری
روحانگیز به عنوان نظافتچی در ساختمانها کار میکند. او به طور تصادفی از میان سه برگهای که درخواست کارگر بر روی آنها ثبت شده است یکی را انتخاب میکند تا نقش تقدیر و سرنوشت گریزناپذیر برای این شخصیت با توجه به گونهی فیلم رقم بخورد. حتی بعد از اینکه وارد خانه مژده (هدیه تهرانی) میشود، با او تسویهحساب میکند که بر گردد اما دوباره تقدیری که نمیتوان از آن فرار کرد، او را باز میگرداند.
تیراژ ابتدایی فیلم با موسیقی حزنانگیز و ترژایک شروع میشود در حالیکه در شیشههای اتوبوس صحنههای از برجهای شهرک نواب که حاصل معماری مدرن میباشد، انعکاس و جلوهنمایی میکند. لذا فیلم بازتابی برای کل این شهر میباشد. همین مفهوم در تیتراژ ابتدایی «جدایی نادر از سیمین» با کپی گرفتن شناسنامه آدمهای مختلف جامعه از جمله مژده و مرتضی فیلم «چهارشنبه سوری» تکرار میشود، و آنجا نیز مشکلات را تعمیم به کل جامعه میدهد.
فیلم بعد از تیتراژ ابتدایی، با صدای ترقه و کلاغ و از نمای ساختمان آغاز میشود. صدای کلاغ در باور عوام بر این است که با شنیده آن خبر بدی در راه است. صدای ترقه و انفجار که در طول فیلم به طور تدریجی افزایش پیدا میکند، باعث آشفتگی، اضطراب و دلهره در مخاطب میشود.
با ورود روحانگیز به ساختمان، باز همان حس عدم اعتماد موجود در جامعه با مصداقهای تصویری همراه میشود، آنجا که زن همسایه اجازه ورود نمیدهد و با زبان کنایه میگوید: «من از کجا بدونم شما تو این ساختمان چی کار دارید؟» با ورود روحانگیز ترقهای دیگر منفجر میشود و صدای آژیر خطر ماشین پژوه 206 قرمز (رنگی که نشان خطر است) به صدا در میآید. صحنهی اول ورود روحانگیز به خانه با نمایی از بههمریختگی و اینکه هیچ چیز سر جایش نیست آغاز میشود. مخاطب به راحتی میتواند بفهمد که با یک خانوادهی طبقه متوسط شبهمدرن از هم پاشیده و پر از مشکلات سر و کار دارد.
من بیاعتمادم، پس هستم؛ چهارشنبه سوری
مژده (هدیه تهرانی) و مرتضی (حمید فرخنژاد) زن و شوهری هستند که مشکلاتی بین آنها وجود دارد، و در اولین برخوردشان در روبهروی دوربین که با جر و بحث و دعوا شروع میشود نیز بهوضوح مشخص است. مژده زنی شکاک، فضول و مضطرب است. او میخواهد از رابطهی بین مرتضی و سیمین (پانتهآ بهرام)، همسایهی دیوار به دیوار سر در آورد؛ موضوعی که داستان با آن پیش میرود. عدم اطمینانی که مژده نسبت به مرتضی دارد تا حدی است که حتی حاضر نیست روحانگیز را به عنوان کارگر نظافتچی بپذیرد و دائماً در حمام خانه فالگوش میایستد تا ببیند در خانهی سیمین چه خبر است. بداخلاقیهای او حتی باعث شده است که با برادر خود، احمد نیز قهر باشد. مژده در ظاهر، رفتار و گفتار خود دارای آشفتگی است که این موضوع را بهخوبی و صراحت به مخاطب خود منتقل میکند.
فیلمی با دروغهای اضافی؛ چهارشنبه سوری
دروغهای مکرری که شخصیتهای مختلف به یکدیگر میگویند، از مسائل مهمی است که هم نقش بافت محتوایی فیلم را دارد و هم تا حدودی داستان با آن پیش میرود. همه شخصیتهای اصلی فیلم اعم از مژده، مرتضی، سیمین و حتی روحانگیز بهراحتی، یکی پس از دیگری به هم دیگر دروغ میگویند. دروغهای مختلفی که وقتی با دقت به آنها نگاه میشود این سوال را به ذهن متبادر میکند که چرا باید این تعداد دروغ در قالب یک فیلم گنجانده شود تا جایی که به موتور محرک و جلوبرنده درام داستان مبدل گردد. درست است که در برخی از افراد جامعهی ما بیاخلاقی رواج پیدا کرده است، اما گنجاندن این حجم از دروغ، احتمال سلامت فیلم از لحاظ عاری بودن از اغراق و غرضورزی را منتفی میکند.
از همه جالبتر دروغگو بودن روحانگیز است که خارج از فضای شهری و مدرن رشد کرده است، لذا او دیگر نباید اینقدر پشت سر هم، بهراحتی و بدون هیچ دلیل موجهی دروغ بگوید. بزرگترین ویژگی انسانهای روستایی، سادگی و صداقتی است که در آنها وجود دارد. از طرفی روحانگیز انسان سادهلوحی تصویر شده است که در شرکت و جاهای دیگر فیلم رفتارهای ساده از نوع روستایی از خود بروز میدهد، مثل وقتی که برای بند انداختن صورت و برداشتن ابرو، به شوهرش زنگ میزند تا از او اجازه بگیرد؛ و زنان متجدد فیلم به او یاد میدهند که خوب نیست همه چیز را به شوهرت بگویی، و پنهانکاری و فریب را به او یاد میدهند که نتیجهاش همان عدم اعتمادی است که فیلم به آن پرداخته است.
یک روستایی پارادوکسیکال؛ چهارشنبه سوری
از طرف دیگر روحانگیز مار هفتخطی است با خونسردی و بهراحتی، همراه با چاشنی قسم امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) دروغ میگوید. لذا شخصیت پاردوکسیکال روحانگیز مشکلی است که در فیلم وجود دارد و از یکطرف نمایندهی فضای سنتی، غیرشهری با سادگی خاص خودش باشد و از طرفی دروغگویی قهارِ شهری است که هیچ نشانهای از معصومیت و سادگی در آن وجود ندارد. نتیجهی طراحی شخصیت متناقض روحانگیز را نمیتوان خالی از غرضورزی و به انگیزهای جز بد جلوه دادن جامعه یافت. (شخصیت راضیه فیلم «جدایی نادر از سیمین» در واقع ارث از روحانگیز «چهارشنبه سوری» برده است.) البته شاید توجیه شود که روحانگیز دروغ میگوید برای اینکه بتواند اوضاع را سر و سامان بدهد، اما باید توجه داشت که بیشتر دروغهای روحانگیز در راستای بهبود رابطهی مژده و مرتضی نمیباشد.
پنهانکاری، فریب و دروغ، تم اصلی رفتارهایی است که مدام از شخصیتهای مختلف فیلم دیده میشود، در حدی که یک انسان متوسط با رفتار درست حداقلی هم مشاهده نمیشود. همه به یکدیگر شک دارند و در نظر دیگری متهم هستند. حتی همسر احمد (سحر دولتشاهی) وقتی که داخل آپارتمان نزد مژده است، از آن بالا، مراقب شوهر خود است تا خطایی انجام ندهد و اوست که از ناامنی مفرط در جامعه صحبت میکند.
یکی از صحنههای مورد توجه فیلم زمانی است که مرتضی در شرکت تبلیغاتی خود، در تلاش است تا تیزر تبلیغاتیای که قرار بوده از تلویزیون پخش شود اما به دلیل پیدا بودن موهای دختربچهی شرکتکننده در تیزر، با وجود سن کم، مشمول ممیزی شده و برای پخش آن مشکل ایجاد شده است را اصلاح کند. همان وقت مژده با چادر روحانگیز با اینکه همه بدن او پوشیده است و تنها کمی از صورتش بیرون است کنار خیابان در حال کنترل همسرش مرتضی است. ماشینی برای او مزاحمت ایجاد میکند و مرتضی که از بالا متوجه میشود این زن مژده است، پایین میآید و ابتدا با رانندهی ماشین و بعد با مژده درگیر میشود.
در واقع کارگردان انتقادی به فضای فرهنگی جامعه دارد که بهنظر درست و بهجا میباشد. در جامعهای که برای پخش تیزر تلویزیونی از موهای یک دختربچه که به سن تکلیف نرسیده است ایراد میگیرد، در کنار خیابان همان جامعه، رفتار متفاوتی با زنان صورت میگیرد. هر چند این صحنه نیز خالی از غرضورزی نیست، چرا که مژده با چادری نشان داده میشود که نماد ارزشهای سنتی است و بیشتر برای زنانی که پوششی غیر از چادر دارند، چنین مشکلاتی پیش میآید، اما به هر روی انتقادی است که مدیریت فرهنگی جامعه باید به آن توجه ویژه کند.
هیچوقت اعتماد نکنید؛ چهارشنبه سوری
نگاه بدبین و سیاهانگار فرهادی را در همین اثر نیز بهوضوح میتوان مشاهده کرد. فیلم تا جایی که مخاطب دیگر مطمئن میشود مژده بیجهت به مرتضی بدبین بوده است و مرتضی رابطهای با سیمین نداشته است، پیش میرود. و وقتی که باور کردیم همه چیز درست است و سوءظن مژده و احتمالاً بخش عمدهای از مخاطبان بیهوده بوده است، فرهادی، با نشان دادن سکانس دیدار مرتضی و سیمین در درون ماشین، بدبینی را تجویز و توصیه میکند در شرایطی که انگار همه چیز درست است، بدبین و شکاک باشید. چرا که ممکن است چیزی باز پنهان مانده باشد. زن و شوهرهایی که بدبینی و سوءظن به یکدیگر ندارند و با یک اعتماد متقابل زندگی میکنند، وقتی همه چیز بدون مشکل به نظرشان میرسد، به توصیهی فیلم باید بدبین باشند چرا که ممکن است چیزی باز پنهان مانده باشد. به نظر شما اینگونه فیلمها به تقویت بنیان خانواده و ایجاد فضای اعتماد و خوشبینی در جامعه منجر خواهد شد؟
یادداشت: محمدامین نوروزی