فارس، سایت تحلیلی برهان نوشت: با جستوجو در بین شبکههای مختلف تلویزیونی و رادیویی میشود متوجه شد که رسانهی ملی، آن چنان که باید ملی نیست، چرا که اگر ملی بود میبایست حضور مردم در آن حس میشد و صدای مردم از آن شنیده میشد، مردم به شرطی رسانهای را ملی میدانند که خود را در آیینهی آن ببینند، آیا در برنامههای صداوسیما بطن جامعه و مردم عادی جامعه حضور دارند؟ چه برنامههای نمایشی، چه اخبار، مستند، موسیقی و چه برنامههای گفتوگو محور، هیچ کدام صدای مردم مسلمان ایران زمین نیستند، نه آیینهای بومی به رسانه راه دارد، نه غذای ایرانی جایی در فرهنگ ارائه شده توسط این رسانه برای خودش پیدا کرده و نه اصلاً استراتژی خاصی برای فرهنگی که ترویج میشود، وجود دارد...
این روزها که گرایش جامعه به رسانههای خارجی و شبکههای ماهوارهای به یکی از چالشهای حوزهی فرهنگ تبدیل شده است، سؤالها و چیستیهای بسیاری در این زمینه مطرح شده است، اما مهمترین سؤال این است که نقش رسانهی ملی در این گرایش چیست؟ آیا با وجود رسانهی ملی، گرایش بخش بزرگی از جامعه به رسانههای بیگانه قابل باور است؟ مگر نه این که رسانهی ملی برای ملت است و متعلق به ملت و صدای ملت، پس اگر این گونه است چرا بخشی از همین ملت از آن رویگردان شده است؟
با جستوجو در بین شبکههای مختلف تلویزیونی و رادیویی میشود متوجه شد که رسانهی ملی، آن چنان که باید ملی نیست، چرا که اگر ملی بود میبایست حضور مردم در آن حس میشد و صدای مردم از آن شنیده میشد، مردم به شرطی رسانهای را ملی میدانند که خود را در آیینهی آن ببینند، آیا در برنامههای صداوسیما بطن جامعه و مردم عادی جامعه حضور دارند؟ چه برنامههای نمایشی، چه اخبار، مستند، موسیقی و چه برنامههای گفتوگو محور، هیچ کدام صدای مردم مسلمان ایران زمین نیستند، نه آیینهای بومی به رسانه راه دارد، نه غذای ایرانی جایی در فرهنگ ارائه شده توسط این رسانه برای خودش پیدا کرده و نه اصلاً استراتژی خاصی برای فرهنگی که ترویج میشود، وجود دارد، از سوی دیگر مردم جامعه نیازهایی دارند که برآورده شدن درست آن نیازها را در حوزهی هنر و اندیشه و سرگرمی از رسانهی ملی طلب میکنند اما وقتی این نیاز به درستی و براساس فرهنگ انقلاب و اسلام از راه رسانهی خودی برآورده نشود، رسانهی بیگانه به صورت کاذب و بر اساس فرهنگ منحط غرب آن را برآورده میکند، اگر مردم عادی نتوانند در رسانهی ملی حضور پیدا کرده و حرف بزنند، در رسانههایی مثل «بی.بی.سی» حاضر میشوند و با غربال آنها به عنوان نمایندهی مردم معرفی میشوند... بومی و ملی نبودن صداوسیما در حوزههای مختلف قابل بررسی است هر کدام بحث مفصل و فرصت مخصوص به خود را میطلبد اما در این مجال چند بخش و حوزه را به صورت اجمالی بررسی میکنیم تا گشایشی شود برای بحث و اظهار نظر صاحبان اندیشه و اصحاب رسانه و احتمالاً تاثیر در مدیریت مدیران.
برنامههای دینی نیاز یا تشریفات
برنامههای دینی بر خلاف آنچه که شاید در نظر اول به ذهن متبادر شود، یکی از عناصر جذابیت شبکههای مختلف است و هم یکی از نیازهای اصلی ذهنی و فکری جامعه، منظور از برنامههای دینی، برنامههایی است که به کل حوزهی دین مربوط میشود نه فقط احکام و فقه، رسانهی ملی روزانه مدت کمی از جدول پخش خود را صرف مباحثی از حوزهی فقه میکند که البته لازم است ولی کافی نیست و در ایام و مناسبتها به طور لجام گسیخته و بی برنامهای برنامههای مذهبی کلیشهای پخش میکند و در سایر اوقات برنامههای صداوسیمای جمهوری اسلامی چندان تفاوتی از لحاظ محتوا با برنامههای رسانههای غیر دینی ندارد، تنها نوع پوشش مجریان زن است که میتواند وجه تمایز این برنامهها باشد و دیگر هیچ.
محتوای برنامههای عادی خالی از اندیشهی اسلام، دینی که 98 درصد مردم کشور بدان اعتقاد دارند و دغدغهی اصلی زندگی بیشتر این جمعیت است، این که در اول بخشهای خبری به فرستادن سلام بر رسول اکرم(صلیاللهعلیهوآله) قناعت کنند یا چند دقیقه مانده به اذان برنامههای عادی تعطیل شود و بعد اذان هم نماز جماعت یکی از علما پخش شود، هویت دینی به یک رسانه نمیبخشد. دین میبایست در بطن برنامهها به عنوان ایدئولوژی و گفتمان حاکم آن برنامه حضور داشته باشد نه به عنوان زینتی برای جدول پخش شبکه.
تأسف انگیزتر این که جای برنامههایی که به دغدغههای زندگی روزمرهی مردم بپردازد، در بین همین اندک برنامههای مذهبی خالی است. برنامههایی که روزانه از رسانهی ملی پخش میشود به جز چند مورد اندک و به جز شبکهی معارف رادیو، به مباحثی اولیه که قبل از احکام و امور فقهی مورد نیاز یک فرد مسلمان است، نمیپردازند. امروزه حتی جوانهایی که در خانوادههای مذهبی بزرگ شدهاند، علیرغم نیاز شدید و پرسشهای فراوان، از علم توحید و معاد و سایر اصول دین بیبهرهاند چرا که نهاد آموزش و پرورش و آموزش عمومی که همان رسانه است، به این مباحث نمیپردازد، البته نهاد آموزش به صورت محدود این کار را میکند اما برای مسألهای به این وسعت، یک واحد درسی در دانشگاه و چند بخش در کتابهای دینی و معارف در مدارس کافی نیست. علم توحید، مادر علوم و مبنای اندیشه و زندگی هر کس است و بی شک جذابترین موضوع برای هر فرد است.
چندین و چند شبکهی کلیسای خانگی و شبکهی متعلق به وهابیت و انجمن حجتیه که هر روز نیز به تعدادشان افزوده میشود، حاصل بیجواب ماندن این سؤالها و برآورده نشدن این نیازهاست، در این میان جذب جوانان شیعه به کلیساهای خانگی فاجعهای بزرگ است، فاجعهای که زیر گوش مسؤولین بیتفاوت به مسألهی فطرت بشری در حال رخ دادن است.
انحرافی به نام انتخاب بین بد و بدتر
اندیشهای که چند سالی است وارد گفتمان مسؤولین فرهنگی شده و معلوم نیست با چه پایه و اساسی همه برای توجیه فعالیتهای خود بدان دست مییازند، جملهی معروف «بین بد و بدتر، بد را انتخاب کردیم» است. قبول کردن و تکرار کردن این جمله و البته عمل کردن به آن، نشانهی عدم درک صحیح مسؤولین از انقلاب اسلامی و اندیشهی حاکم بر این انقلاب یعنی اسلام ناب محمدی است. به کار بردن این جمله توسط مسؤولین و سیاستگذاران رسانهای مستلزم این پیش فرض است که اندیشهی حق به خودی خود جذابیت ندارد و در برخی موارد اندیشهی باطل جذابیت دارد و مخاطب به طرف آن گرایش بیشتری دارد و ما برای این که مخاطب را از رفتن به سمت باطل باز داریم، ملغمهای از حق و باطل که باطل کامل نیست را انتخاب کرده و به مخاطب ارائه کردیم. مثال معروفش هم ورود موسیقی مبتذل پاپ و برخی سریال و برنامههای به اصطلاح عامه پسند به رسانهی ملی است که مورد مخالفت علما و صاحب نظران دینی قرار میگیرد ولی با این اندیشه از آن دفاع میشود.
این تصور، تصوری جاهلانه و محصول عدم شناخت حقیقت دین و انسان است. دین و اخلاق کلاسیک که منطبق با آموزههای دینی است، بر اساس فطرت انسان بوده و با آن همخوانی کامل دارد، اگر باطل، شهوات و لذتهای باطل جذابیتی دارد، جذابیت اکتسابی و عرضی است در حالی که جذابیت حق، جذابیت ذاتی و غیر اکتسابی است. بدون شک تکیه بر این جذابیت ذاتی در برنامهسازی به مراتب جذابیت قدرتمندتری دارد و چقدر ساده لوحانه است اگر بخواهیم برای جذاب کردن حق از جذابیت باطل کمک بگیریم، از طرف دیگر وقتی حق به باطل آلوده شود، جذابیت فطری خود را از دست میدهد چرا که دیگر حق نیست و خلوص خود را از دست داده و از طرف دیگر چون باطل کامل هم نیست، آن جذابیت شهوانی و حیوانی را هم ندارد. بنابرین تلبیس حق به باطل نه تنها در افزایش جذابیت ناکام است بلکه آن جذابیت قبلی را هم از دست داده و بیشتر دافعه ایجاد میکند، این تصور که موسیقی مدرن غربی برای جوانان جذاب است یا این که اضافه کردن جذابیت زنانه در برنامههای نمایشی میتواند قشر جوان را جذب کند، تصوری حاکی از ناآگاهی و کج فهمی از هنر و رسانه است، تصوری که به سکهی رایج رسانهی ملی تبدیل شده و سریالها و برنامههایی که به ترویج روابط دختر و پسر و اباحهگری، پوچی و مصرفگرایی میپردازند هر روز بیشتر از دیروز تولید و پخش میشود. برنامههایی که نه از لحاظ میزان جذابیت شهوانی قابل مقایسه با تولیدات شبکههای غربی هستند و نه از لحاظ تکنیکی.
اگر از همان سالهای نخستین پیروزی انقلاب با یک برنامهریزی درست و استفاده از نخبگان و صاحب نظران و هنرمندان مسلمان، برنامهسازی و سیاستگذاری رسانهی ملی بر اساس فرهنگ ناب اسلام و بدون کمترین التقاطی فعالیت میکرد، هم نسل جدید با چنین رسانهای انس میگرفت و هم آن بیداری فطری که در جامعه توسط انقلاب و اندیشههای حضرت امام خمینی ایجاد شده بود، مشمول گذر زمان نمیشد. بدون شک اسلام ناب با همهی جزییاتش جذابیتی دارد فراتر از جلوهگریها و خود فروشیهای رسانهای غرب، جذابیتی که میتواند یهودی زادهای را از آن سوی دنیا به ایران بکشاند، اگر میشود صدای صمیمی «صادق آهنگران» نسلی را که گوششان از صدای خوانندههای جاز و راک قبل از انقلاب انباشته شده بود به جبههها بکشاند، پس میشد با موسیقی بومی ایرانی - اسلامی که سرشار از پرستش، توحید و مدح ائمهی اطهار است، این بیداری فطری را نگه داشت و نه تنها جامعهی ایران بلکه تمام دنیا را در سیطرهی ارزشهای اخلاقی درآورد.
مسؤولین و سیاستگذاران صداوسیما بدترین برداشت و استفاده را از نظریههای فقها دربارهی اسلام کردند و آن این بود که علما در جواب استفتا به بیان حلال و حرام اکتفا میکنند، وقتی از آنها سؤال میشود که موسیقی پاپ حرام است یا نه، به هیچ وجه به حرام بودنش فتوا نمیدهند، حرام بودن یک چیز است و سازگاری با ارزشهای اسلامی، چیزی دیگر، فرق مکروه و حرام همین است. حرام ناظر به آخرت است و مکروه ناظر به دنیا، موسیقیای که در لحظه ممکن است حرام نباشد در طولانی مدت ممکن است جامعه را به سوی ارزشهای غیر الهی بکشاند و آسیبهای روانی به جامعه بزند. سیاستگذاران رسانهی ملی نیز به همین ظاهر حلال بودن اکتفا کرده و در سالهای اخیر بدون توجه به عواقب فرهنگی محصولات رسانههای غربی را چه در موسیقی و چه فیلم و ... به وفور به خورد افکار جامعهی ایرانی میدهند، حال نسلی که با ذائقهی غربی پرورش یابد وقتی عصر ماهواره فرا رسید دیگر بین رسانهی ملی و شبکههای ماهوارهای از لحاظ ارزش گذاری ذهنی تفاوتی قائل نخواهد بود.(*)
*حسین امیری؛ پژوهشگر