دیکتاتوری رسانهای گروههای اقلیت ضدانقلاب اگرچه به دلیل آگاهی و بصیرت مردم و همچنین برخورد مناسب و قاطع مسئولان در عرصه سیاسی مدتهاست که به حاشیه رفته اما این فضای اختناق اکنون وارد فضای فرهنگی ایران شده و عرصه را به ویژه در زمینه هنر هفتم بر دلسوزان انقلاب اسلامی تنگ کرده است.
به گزارش رجانیوز، تسلط یک گروه اندک و انگشتشمار بر تمام رسانههای سینمایی کشور – از رسانههای مکتوب و مجلات و روزنامهها تا سایتها و خبرگزاریهای اینترنتی – سبب شده تا جریان هنری انقلاب اسلامی به شدت تحت سانسور و بایکوت خبری باشد؛ مسالهای که به طور ویژه درباره فیلم «قلادههای طلا» مشاهده شد و علامت سوالی جدی را مقابل اذهان مخاطبان سینما قرار داد.
اما این رویکرد خفقانآمیز تنها منحصر به چند نشریه و ماجرای فیلم قلادههای طلا نیست؛ بلکه جریان موسوم به روشنفکری در سینمای ایران با چیدمان نیروهای رسانهای خود در ارکان اصلی رسانههای خبری دولتی و خصوصی، نوعی فضای غیرواقعی و مسموم در این زمینه ایجاد کردهاند که تنها نام افراد و رویکرد سیاسی آنها سبب تایید یا تکذیب آنها میشود؛ داستانی که حکایت تبلیغات بسیار پررنگ و عجیب فیلم جدید داریوش مهرجویی موید آن است.
«نارنجیپوش» به حق یک فیلم سفارشی، ضعیف و سرگردان و بیهدف است که محتوا و حرفی که میخواهد بیان کند را هم آنقدر ضعیف و بد بر روی پرده آورده که فقط باعث خنده تمسخرآمیز مخاطب و نه تاثیرگذاری بر او میشود. پریشانی فیلمنامه «نارنجیپوش» که در میان تقدیس یک عرفان کاذب و تقبیح غربگرایی با طعم تحقیر وضعیت زنان در ایران در نوسان است و البته یک ویژگی خاص دارد و آن هم نوشته شدن توسط همسر کارگردان است، در کنار بازی بسیار ضعیف و اغراقشده حامد بهداد که الحق بیشتر به بازی در یک نمایش روحوضی و تئاتر خیابانی دست چندم شبیه است تا یک فیلم سینمایی با داعیه حرفهایگری، رسما «نارنجیپوش» را تا حد یک اثر تجربی که توسط یک کارآموز جوان ساخته شده، پایین آورده است.
با این حال و با وجود ضعفهای فراوان این فیلم، تبلیغات بسیار فراوانی از سوی جریان رسانهای مذکور برای پررنگ کردن و تبلیغ برای فروش بیشتر آن صورت گرفته؛ تا جایی که حتی سینما آزادی تهران در خیابان شهید بهشتی و سینما پردیس ملت چند روز به محل تجمع نارنجیپوشان زحمتکش شهر تبدیل شده بود تا با داریوش مهرجویی عکس بیندازند و برای فیلمی رپرتاژ بروند که اساسا ارتباط مشخصی با آنان نداشت و تنها یک روایت کاریکاتوری از فعالیت رفتگران پایتخت بود.
رسانههای این جریان هم بارها و بارها تیتر یک خود را به این فیلم اختصاص دادند و با انتشار مطالب متعدد در تایید و تقدیس این فیلم، مردم را به تماشای «این شاهکار» فراخواندند؛ رویکردی که با توجه به ضعف فیلم تنها یک دلیل داشت: نام کارگردان این فیلم، داریوش مهرجویی بود؛ نه ابوالقاسم طالبی یا جمال شورجه یا...
هر منتقد منصفی تایید میکند که از لحاظ فنی و هنر سینمایی، قلادههای طلا نه تنها چیزی از نارنجیپوش کم نداشت بلکه به جرات میتوان گفت یک سر و گردن بالاتر از آن قرار داشت و بسیار حرفهایتر و خوشساخت تر از نارنجیپوش بود اما به دلیل قدرت نفوذ و تاثیر جریان روشنفکری در بدنه رسانههای سینمایی کشور، یکی با بیمهری و حتی دعوت به تحریم گسترده روبرو شد و دیگری تا حد شاهکار نامیده شدن بالا رفت و تبلیغ شد.
مطمئنا اگر «نارنجیپوش» را کسی غیر از داریوش مهرجویی ساخته بود، با شدیدترین واکنشها و نقدها روبرو میشد اما اکنون اینچنین مورد تایید و تشویق قرار میگیرد. در واقع مهم نیست محتوای یک اثر سینمایی چیست و چگونه به آن پرداخته شده، بلکه این رسانههای جریان نامطلوب فرهنگی هستند که با توجه به تمایلات سیاسی خود بر روی فیلمهای سینمایی ارزشگذاری میکنند و برای نمایش یا عدم نمایش فیلمها فضاسازی خبری انجام میدهند.
و اما نکته مهم آنجاست که نگاهی به میزان اقبال و فروش این دو فیلم بخوبی تایید می کند که فضای رسانه ای تاثیر چندانی بر اقبال یا عدم اقبال مردم به سینما ندارد و مردم اجناس موجود در بازار را نه از روی تبلیغات رنگ و لعاب دار که از روی کیفیت آن به خوبی تشخیص داده و انتخاب می کنند.
یادآوری این نکته نیز حائل اهمیت است که در زمان برگزاری جشنواره فیلم فجر سال گذشته هم اکران «قلادههای طلا» طبق برنامه اعلام شده صورت نگرفت و چندین بار به تعویق افتاد و نهایتا درنیمه شب بامداد مجوز اکران در برج میلاد گرفت اما هیچکدام ازاین اعمال محدودیتها از توفیق بیسابقه آن در جشنواره نکاست و اهالی هنر و سینما و اهالی رسانه اقبالی گسترده از خود به نمایش گذاشتند تا این فیلم پرمخاطبترین فیلم جشنواره فجر شود؛ مسالهای که با تبلیغات فراوان برای نارنجیپوش توسط رسانهها صورت نگرفت.