بولتن نیوز : مباحث مطرح شده در این گزارش و مطالب شماره های قبلی و بعدی آن دلیلی بر نفی دانش و آگاهی برخی از افرادی که از آنها نام برده شده نیست بلکه مقاله اخیر بر این نکته تاکید دارد که اولا چرا نشریاتی مانند << ماهنامه مهر نامه>> تنها و به شکلی گزینشی سعی بر آن دارد که از روشنفکران و نویسندگانی استفاده کنند که بیشتر آنها دانش آموخته غربند و تفکر اکثر آنها متاثر است از علوم انسانی غربی و شرق کمونیستی. دوما هدف از انتخاب گزینشی چنین افرادی چیست و سیاستگذاران این گونه نشرییات چه چیزی را و با چه ابزاری می خواهند به خوانندگان خود القاء کنند. سوم اینکه در نهایت، چرا و چگونه باید به سمتی برویم تا بتوانیم علوم انسانی ای منطبق با فرهنگ و آیین اسلامی و ایرانی داشته باشیم. دانشی که برگرفته از فرهنگ و مذهب ما باشد و علاوه بر پاسخ دادن به ذهن کنجکاو دانش پژوهان جوانی که در جستجوی ایده الی برای آینده و رشد و نمو ارزشهای برتر در جامعه اسلامی خود هستند، بتواند نمودی باشد از آنچه آموزه های دینی ما به ما آموخته و توان مواجهه ما با علوم انسانی برگرفته از آکادمیها و فلاسفه غربی و شرق کمونیستی را افزایش دهد.
در بخش سوم از گزارشهای مربوط به عدم انطباق علوم انسانی فعلی با مبانی اسلام به موضوع استفاده از ابزار سفسته و آشفتگی ذهن و تناقص های آن با باورهای فرهنگی و اسلامی در ایران می پردازیم و سعی داریم که بگوییم علوم انسانی در اسلام ابزاری برای روشن کردن حقیقت و رسیدن به کمال انسانی و تعالی به سوی اوج آفرینش بشر است اما علوم حال حاضر برگرفته شده از تفکرات متفکرین غربی در علوم انسانی برای رسین به نتیجه نه تنها به هیچ اصولی پایبند نیست بلکه اصول اولیه حاکم بر وجدان را نیز به زیر پا می گذارد و به واقع اینکه در این تفکر؛ هدف وسیله را توجیه می کند.
به طور مثال در شماره 21 اردیبهشت 91مهر نامه به موضوعی تحت عنوان "سرانجام، مصدق که بود؟!" پرداخته شده است. نگارنده این مطلب با بیان اینکه صاحب نظران مختلف سالها است در رابطه با این موضوع که مصدق که بود؟ و شخصیت و عملکردش را چگونه می توان ارزیابی کرد. می افزاید در دو دهه اخیر در میان روشنفکران ایرانی چنان آرای ضد و نقیضی درباره مصدق مطرح شده است که خواننده جست و جو گر را گیج و مبهوت می کند و او را با سوالی مواجه می سازد که به همت صاحب نظران ایرانی به سوالی مرد افکن بدل شده است.
وی در ادامه می گوید یکی از مسائلی که مخاطبان رسانه های روشنفکر با ان مواجه اند این است که چگونه آرای متنوع و گاه متضاد صاحب نظران و روشنفکران ایرانی را در باب موضوعی واحد، فهم و هضم کنند؟ و در این خصوص گفتگوی مهرنامه با سه استاد درباره مصدق را روشی می داند برای حل این پیچیدگی. به نظر وی در این نقد و بررسی و روش خاص، مهرنامه دنبال پاسخی برای این پرسش است که " مصدق پوپولیست بود یا دموکرات؟" و برای وارسی این موضوع در سه گفت و گوی سعی دارد روشی را به کار بندد تا به نتیجه مشخصی برسد و خواننده را از سر درگمی و گیجی برهاند.!!
به قول خود نگارنده، وی سعی دارد در این مقاله، با مقایسه سه گفتار با موضوع واحد – روش ساده ای را مورد استفاده قرار داده و از طریق مقایسه متون واجد موضوع مشترک، همگرایی ها و واگراییهای گفتارها و نظرات را نمایان ساخته و با چند پوشش مشترک و قرارد دادن آنها در جدولهای ساده به نقطه ای واحد رسیده و به کشف شخصیت روان شناسانه و تاریخی و سیاسی مصدق نایل شود.
نگاهی سطحی به سه متنی که از سوی نگارنده مقاله در تبیین شخصیت مصدق مورد استفاده قرار گرفته است حاکی از آن است که وی با زیرکی خاصی با استفاده از گفتارهای مختلف سه شخص صاحب نظر، سعی بر آن دارد که در ابتدا با استفاده از نظرات مختلف گل چین شده حقانیت خود را در بی طرفی به اثبات رساند و در ادامه می بینیم که با گیج کردن خواننده هدف (از ابتدا قرار بود از گیج و مبهوت کردن خواننده جلوگیری شود و هدف از نوشتن این مقاله به گفته نگارنده این بوده است) و با سمت و سو دادن و حذف یک به یک دو صاحب نظری که از اول برای گرم کردن بحث ( روش قورباغه پخته) مورد استفاده قرار گرفته اند، سعی می کند نظر شخصی خود را به خواننده القا کند.
نگارنده مقاله "سرانجام، مصدق که بود؟!" همواره و در لابلای هر گفتاری که از "موحد"، "صنعتی" و "قادری" در رابطه با مصدق آورده می شود با ورود به سخنان ایشان هدف واحدی را دنبال کرده و با فشار به ذهن مخاطب سعی بر القاء ذهنیان خود و جاری کردن آنچه مد نظر وی است، دارد .
وی در نهایت و پس از عبور از موانع مختلف گفتارهای کارشناسانی که وارد بحث مصدق کرده است و در چرخشی کاملا آشکار نسبت به آنچه در ابتدای مقاله قول داده بود، می نویسد: در این مقاله، قصد ما ابتدا به ساکن بررسی صحت و سقم مدعیان سه صاحب سخن نبود! بلکه اعتبار یابی هر یک از این گفتار ها از طریق سنجش و مقایسه ای انها بود. و با داوری شخصی و یکجانبه در موضوعات متن سخنان "موحد"؛ در مقام یک مورخ، "صنعتی" در مقام یک روان شناس و "قادری"به عنوان استاد علوم انسانی به این نتیجه می رسد که تنها متن "موحد" از انسجام بالا و از قوت روش شناختی لازم برای اثبات شخصیت مصدق بر خوردار است.
وی نتیجه میگیرد؛ متن "صنعتی" بیشترین تناقض گویی و کمترین انسجام را دارد و از نظر روش شناختی نیز چندان معتبر نیست!. متن قادری نیز واجد تناقضات و ناهم خوانی های جدی است و فاقد روش اندیشی است!.
البته جالب اینجاست که نگارنده مقاله بعد از القای آنچه باید القا میشد، سوال می کند؛ به راستی، "بالاخره مصدق که بود؟" "نماد دموکراسی"، "پوپولیست" و "نه پوپولیست و نه دمکرات"، " نه آزادی خواه و نه مستبد؟!" به غایت هوشیار، فعال، کار آمد و موثر یا با احساسات و اسیر تمنیات ناخود آگاه و منفعل و ناکار آمد و نالایق؟ و نتیجه می گیرد؟! " پاسخی که در باره او خواهم گفت این است، حرف کیلویی چند؟"
وی ادامه می دهد، "نمی توانیم انتظار داشته باشیم همه یکسان بیانداشید و سخن بگویند، دعوت به سکون یا کم گویی به بهانه عدم برخورد داری از تخصص و صلاحیت نیز در جامعه ای که صدا و سخن همواره توسط ارباب قدرت رصد و محدود شده است ممکن است در بادی امر دعوتی حکیمانه جلوه کند.اما قطعاً دعوتی روشنفکرانه نیست. لاجرم، راه حل همانا دعوت اهل نظر به روش اندیشی در گفتار است!"
"وی سپس با آوردن سخنانی پراکنده و نامشخص می افزاید: با خود می اندیشم اگر قرار بود برای هر جمله ای که بر زبان ما جاری می شد، مورد پرسش و چون و چرا قرا می گفتیم، چقدر کم و با چه دشواری و جان کندنی سخن می گفتیم. و من خیلی طولانی سخن گفته ام!"
مهرنامه در این مقاله, در چند محور مختلف و بدون یک ساختار مشخص و واحد تنها با نقض گفتار های دو صاحب نظر دیگر و تاکید بر نظر <<مصدق در نگاه یک مورخ از زبان موحد>>، "مصدق را نماد دموکراسی در میان ایرانیان، مصدق را شجاع، مسئول، حساب گر و اهل ایستادگی بر مواضع معرفی کرده که نه منفعلانه بلکه حسابگرانه و هشیارانه رفتار می کرد". همچنین در ادامه شاهکار ادبی خود، در رابطه با مصدق اینگونه بیان می کند که "مصدقی که موحد از آن نام می برد "نه موجودی خارق العاده یا اسطوره ای بلکه انسانی صاحب فضیلت، مسئول ، آگاه ، وطن پرست آزادی خواه، دمکرات، شجاع و بر حسب تفسیر خاص خودش قانون مدار است؛ و البته اشتباه می کند."
به واقع اینکه از روشی که در این مقاله به کار رفته و از نتیجه گیری و تعبیرات به کار رفته در آن در خصوص مصدق، تنها به یک مقصد می توان رسید و آن اینکه استخفرالله : مصدق خداست و تنها با یک درجه تنزل مقام!
نتیجه دیگری که از این مقاله می توان گرفت آن است که در این کشور زیاد نمی شود صحبت کرد و باب سخن برای روشن فکران بسته است؛ البته مشخص نیست که اگر اینگونه است چطور نگارنده مقاله توانسته به روشهای مختلف هر چه می خواهد بر زبان براند و گفته هایش را به خوانندان خود القاء کند.
مشخص نیست که چرا در ایران اسلامی، هر شخص حقیقی و حقوقی برای مخفی کردن ناتوانیهای خود و پر مهتوی نشان دادن گفته ها و نوشته های خود، متوصل می شود به فشار دولت و حکومت و ارباب قدرت و از این قبیل و سعی می کند با پررنگ کردن وزنه محدودیت و با استفاده از جذابیتهای ضد بودن با حکومتها (البته در تمام دنیا این موضوع منجر به جذب مخاطب می شود) که همواره در وجود همه انسانها نهفته است خود را بزرگ و بالنده نشان دهد.
ای کاش نگارنده <<سر انجام، مصدق که بود؟! بود>> به جای رفتن در مسیری پر پیچ و خم برای گفتن نظرات خود، با مردم روراست بود و به یکباره نظر مثبت خود را در خصوص مصدق اعلام می کرد. نه اینکه ناتوانی خود را بر دوش "نظام محدودیتهای جاری در سخن گفتن روشنفرکان به خاطر رصد و محدود شدن از سوی ارباب قدرت " بی اندازد. و ای کاش ماهنامه "مهر ایران" هم این مقاله را به عنوان سخن نخست خود در" مهرنامه شماره 21 " منتشر نمی کرد. ماهنامه ای که می تواند با کمی دقت بیشتر و با استفاده از علوم انسانی منطبق با فرهنگ ایرانی و بر گرفته از علوم اسلامی، مانعی باشد مستحکم در مقابل ناتوانی های اندیشه جوانان ما در تقابل با علوم انسانی منتج شده از غرب و سوسیالیسم.
به هر حال اینکه در دو شماره قبلی از نقد علوم انسانی برگرفته از سوسیالیسم و غرب، سعی بر آن شد تا بیشتر به چرایی اختلاف های عمیق بین اندیشه و علوم انسانی در تمدنهای اسالامی و به خصوص ایران با تمدن ها غربی پرداخته شود و در این شماره نیز کوشیدیم تا به نوع نگرش و استفاده ها از علوم منتج شده از غرب در ادبیات کشورمان بپردازیم. ادبیاتی که امروز بر بخشی از جامعه روشنفکری و ادبی ما حاکم است و برخی سعی دارند تا با هر ابزاری از قبیله سفسته و شفته کردن ذهن، به مقصد نهایی خود که همانان برپایی تفکری بر پایه فلسفه منسوخ شده غربی و کمونیستی است دست یابند و به خصوص به دانشجویان آن چیزی را که مد نظر دارند القا کنند.
اما سخن ما با بخشهایی که به جهت نداشتن ایده و تفکرات جدید منطبق با اسلام و فرهنگ ایرانی به هر چیز برای نشر حفظییات خود چنگ می زنند این است که برای فردایی بهتر نیاز به راستی است و صداقت. سفسته و فلسفه چینی برای باطل نشان دادن یک حق و حق نشان دادن یک باطل چیزی نیست که در اسلام و فرهنگ ایران جایگاهی داشته باشد. استفاده از ادبیات آشفتگی ذهن برای گم کردن ناتوانی های ساختاری در علوم انسانی غربی هرگز نخواهد توانست به سر منزل مقصود نایل شود و برای همین است که ادبیات ما با ادبیات علوم انسانی و فرهنگ ما با تمدن غربی فرسنگها فاصله دارد.
علوم انسانی غرب به خاطر همین توصل و تاکید بر دروغپردازیها و وعده برای دست یافتن به رویاهای کاذب است که در پایداری خانواده و دست یافتن به یک جامعه آرمانی ناموفق عمل کرده و به این سبب است که باید با بازگشت به اصل خویش و استفاده از ریشه های اسلامی به دنبال راهی باشیم برای رشد و توسعه ادبیات علوم انسانی منطبق با فرهنگ ایرانی.