به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، هر تمدنی میتواند تفکر انسان را شکل دهد و سبک زندگی نیز روبنای هر تفکری به شمار میرود. متاسفانه دنیای امروز به گونهای شده که آداب و رسوم غرب در تمام لایههای زندگی ایرانی ـ اسلامی وارد شده است و در واقع غرب، ماهیت تفکر خویش را از طریق سبک زندگی به جوامع اسلامی وارد کرده و بر شیوه و سبک زندگی اسلامی سایه افکنده است.
از این رو بر آن شدیم تا در گفتوگو با «شهریار زرشناس» عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، مؤلف کتاب «نگاهی کوتاه به تاریخچه روشنفکری در ایران»، آسیبها و چالشهای فرا روی سبک زندگی غربی را تبیین کنیم.
زرشناس در این گفتوگو ضمن نام بردن از 5 ویژگی سبک زندگی غربی، دگرگونی در حداقل 10 رشته علوم انسانی کشور را تنها راه گریز از سبک زندگی غربی میداند که مشروح آن در پی میآید.
** با تحقق هر افقی از تاریخ، تمدن و جامعهای نو شکل میگیرد
* لطفاً در ابتدا ضمن ارائه تعریف جامعی از سبک زندگی، ریشه و تاریخچه لایفاستایل غربی را تبیین کنید.
ـ مسئله سبک زندگی، گرچه ممکن است به لحاظ مفهومی در چند دهه اخیر باب شده و یا در کشور ما در چند سال اخیر مطرح شده باشد لذا اگر بخواهیم به لحاظ معنایی به آن بنگریم چیز جدیدی نیست. هر افق تاریخی که تحقق پیدا میکند در ذیل این عالم تاریخی، تمدنها و در ذیل هر تمدنی، جامعهای شکل میگیرد و به تبع هر عالم تاریخی، ممیزها، مؤلفهای وجودی و ماهوی هست که سبکهایی از زندگی را پدید میآورد و همگی در ذیل یک پارادایم قرار میگیرند.
مثلاً اگر نگاهی به یونان باستان داشته باشیم؛ در یونان باستان حداقل دو تمدن اسپارتی و آتنی داریم که در عین تفاوت، شباهتهای فراوانی با هم دارند و تمام آنها در ذیل عالم تاریخی قرار میگیرند که عالم «یونان باستان» است و همگی یک مدل خاصی برای زندگی دارند که بسته به جامعه یا دولتشهر یونانی اعم از اسپارتی و یونانی، تفاوتهای اندکی با هم دارند.
این سبکهای زندگی در عالمی که به آن تعلق دارند، ریشه دارند عالم غربی مدرن نیز وقتی محقق شد طبیعی است که نمیتواند با آن الگو، مدل و نحوه زندگی غرب قرون وسطایی و یا تمدنهای شرقی زندگی کند از اینرو به تبع ظهور جدیدی که ایجاد شده، نحوه زندگی جدیدی پدید میآید. اگر توجه داشته باشیم هر دوره تاریخی که ظهور میکند به تعبیر دیگری میتوان گفت انسان جدیدی و یا عالم جدیدی ظهور میکند.
بنابراین وقتی عالم و آدم، متفاوت میشوند همه شئون زندگی هم متفاوت خواهد شد و وقتی همه شئون زندگی تغییر میکند از آن به تغییر در سبک زندگی و به قول غربیها «لایفاستایل» تعبیر میشود و این یک پایه و اساس کلی است.
** قلمرو ارزشی انسان در سبک زندگی غربی از عالم معنا و آخرت به دنیای صرف منتقل میشود
*مهمترین شاخصهای سبک زندگی غربی چیست؟
ـ غرب مدرن یک عالم تاریخی جدیدی است که یک مدل و نحوه زندگی کردنی را به همراه آورده است که خصیصه اصلی این نحوه زندگی، اومانیستی و سکولاریستی بودن آن است و چون اساساً به نفی حضور و حیات دین، حداقل به عنوان یک امر کلیدی و به عنوان یک مرکز ثقل میاندیشد؛ لذا بنای آن این است که یک زندگی دنیوی و سکولاری را بیافریند از اینرو اینکه این عالم، انسانی دارد که براساس مؤلفههای وجودی خویش مبنی بر سودجویی، قدرت طلبی و لذتطلبی رفتار میکند همچنین دارای نظام مناسبات اقتصادی است که این نظام اصالتاً سرمایهسالارانه است حال چه سرمایهدار باشد یا نباشد اما سرمایه سالارانه است و در عین حال اخلاقیات متناسب با آن را نیز اعمال میکند.
اگر نگاهی به غرب مدرن داشته باشیم به لحاظ مفهوم جزئیتر «لایفاستایل» و یا به مفهوم جزئیتر، سبک زندگی نیز دارای تصوراتی است به طور مثال؛ سبک زندگی دوره ویکتوریایی در بخش عمده قرن 19 با آن سبک زندگی که بعد از جنگ جهانی اول در عالم غرب مدرن حاکم میشود تفاوتهایی دارد و یا اگر جزئیتر بنگریم آنچه که بعد از سال 1380 میلادی و بعد از ورود عالم غرب مدرن به فازی که بنده از آن به «مدینه بحران زده پسامدرن» یاد میکنم از آن زمان تا حدودی مدل سبک زندگی تغییر میکند. لذا همه اینها در ذیل یک کلیتی هستند اگر چه سبک زندگی ویکتوریایی بعد از جنگ جهانی اول و این دو با سبک زندگی بعد از ورود غرب مدرن به فاز «مدینه بحرانزده پسامدرن» در دهه 1380 میلادی به بعد با هم متفاوت است و یا اینکه تمام اینها با سبک زندگی رنسانسی به لحاظ جزئی و مفهومی تفاوتهایی با هم دارند اما تمام آنها در ذیل یک پارادایم کلی هستند که آن پارادایم کلی، مؤلفههای مشخصی مبنی بر سکولاریستی و اومانیستی بودن دارد.
در واقع انسان قلمرو معنایی و ارزشی خویش را از عالم معنا و عالم آخرت به عالم دنیای صرف منتقل میکند یعنی اگر نگاهی کوتاه به مسئله تعریف انسان و اخلاق داشته باشیم در قرون وسطی این را میتوان فهمید، قبل از قرون وسطی اگرچه به جرأت میتوان گفت که عالم، عالم دینی نیست اما میبینیم تعریفی که از انسان و رابطهاش با ثروت وجود دارد این گونه است که انسان باید در حدی کار کند که نیاز خود و خانوادهاش را برطرف کند و بیشتر از آن را یا کار نکند و یا به عبادت بپردازد و یا اگر کاری میکند ماحصل آن را انفاق کند با این نگاه، تفاوت مدلها مشخص میشود.
** خانواده گریزی، مصرف گرایی و تنوعطلبی شدید از خصیصههای اصلی سبک زندگی مدرن به شمار میرود
* آیا این نکته که «پرداختن یک سویه به سبک زندگی بدون تغییر تفکر مدرن فایدهای ندارد» صحیح است؟
ـ سبک زندگی مدرن، به ویژه آنگونهای که از نیم قرن بیستم به خصوص از دهه 80 حاکم شده چند مؤلفه دارد:
1- عالم مدرن، اساساً فرد انگارانه است عالم فرد انگار عالمی است که تعلقات اجتماعی و خانوادگی را نمیتواند بپذیرد پس سبک زندگی مدرن، سبکی است که اقتصاد و پول، مسئله اصلی انسان میشود بدین معنا که سبک زندگی مدرن پول محور است؛ همانطور که میتوان گفت در عالم مدرن، انسان در ذیل پول تعریف میشود.
2- فرد انگاری موجب میشود که انسان تدریجاً یا خانوادهگریز و یا خانواده ستیز شود لذا در ابتدای امر، فرد از خانواده گسترده و فامیلی دور شده و به سوی خانواده هستهای میآید سپس از خانواده هستهای نیز تدریجاً دور شده و به سمت تجرد تمام عیار سیر میکند و این چیزی است که مطابق با آمار در عالم غرب مدرن مشاهده میشود.
3- سومین ویژگی انسان مدرن و این سبک زندگی، مصرفگرایی شدید است اساساً این خصیصه مربوط به نیمه دوم قرن بیستم است و چون سرمایهداری وارد فاز تولید انبوه شد از اوائل قرن بیستم به بعد فرهنگ مصرف، جانشین فرهنگ امساک انباشت شده است و این به جزئی از لایفاستایل در زندگی مدرن شده است.
4- دسته چهارم، حضور سرعت شتابزدهای است که یک اضطراب زمان را ایجاد میکند و اضطراب ساعت یک حالت مکانیکی در روابط انسانها ایجاد میکند همچنین تغییر مدلهای غذایی از دیگر ویژگی سبک زندگی مدرن است عناصری مانند پول، اشتغال، اضطراب زمان، خانوادهگریزی مدل غذایی انسان را نیز تغییر داده و به سوی مدلهای فستفودی و غذاهای بیرونی سوق میدهد از این رو کمپانیهای غذا دخالت کرده و الگوهای غذایی را ارائه میدهند.
5-ویژگی بعدی سبک زندگی لایفاستایل، تنوعطلبی شدید است این مدل زندگی براساس فرد تنها تعریف میشود و نه براساس فرد در خانواده و اجتماع به صورت پیوسته بلکه انسان فقط به صورت اتمی است که براساس نیازهای خود، به سمت یک اتم و یا یک انسان دیگر میرود و سپس به همان غار تنهایی خویش باز میگردد که این موضوع به تعطیلی روابط میانجامد.
* بعضیها معتقدند نمیتوان تفکر مدرن داشت اما سبک زندگی مدرن نداشت، نظر شما در این خصوص چیست؟
ـ طبیعی است وقتی عالم ما عالم مدرن است، نمیتوان سبک زندگی مدرن را از بین برد سبک زندگی، تبعی از عالمی است که در آن ظهور میکند به طوری که هر عالمی با خودش یک سبک زندگی میآورد و حتی هر عالمی در دورههای فرعی خویش لایفاستایلهای فرعی دارد، غرب مدرن که بیش از 500 سال قدمت دارد چندین مدل سبک زندگی فرعی وجود دارد که تحت یک لایفاستایل اصلی قرار میگیرد. از جمله اینکه لایفاستایل رنسانسی، ویکتوریایی. در همین قرن بیستم ما دو سبک زندگی داریم؛ لایفاستایلی که از 1904 و لایف استایلی که از 1980 به بعد شکل میگیرد که رجوع تمام اینها به آن صورت مثالی مدرن است که از همان رنسانس، عناصر اصلی آن پدید آمد در واقع میتوان آن را پارادایم سبک زندگی مدرن دانست که رجوع تمام اینها به عالم مدرن است.
**وقتی تمام اقتضائات وجودی تحقق «لایفاستایل» را داریم دیگر نمیتوان گفت چرا سبک زندگی مدرن درحال گسترش است
*چرا سبک زندگی مدرن درحال گسترش است؟
ـ به چند دلیل واضح، سبک زندگی مدرن خصوصا از نوع مدرن غربزده «مدینه بحرانزده پسامدرن» گسترش مییابد:
ابتدا اینکه فرهنگ مدرن در جامعه ما گسترش پیدا کرده و آن هم به دلیل اقتصاد سرمایهداری مدرن ما است، در عالم غرب مدرن، اقتصاد رکن اصلی است لذا انسان مدرن در ذیل پول تعریف میشود پس با این وجود، انسانی مدرن است که ذیل پول باشد؛ بنابراین وقتی عالم مدرن در جایی محقق شود به میزان، درجه و مرتبهای که حاصل شود با خودش لایفاستایل مدرن را نیز خواهد آورد اما این با لایفاستایلهای مدرنی که جامعه دارد بر سر ستیز قرار میگیرد.
اجتماع ما یک طبقه سرمایه سکولار و یک طبقه متوسط مدرن دارد که این طبقه متوسط، محدوده وسیعی را تشکیل میدهد که اگر نگوییم بزرگترین طبقه است، حداقل یکی از اصلیترین طبقههای جامعه است. فرهنگ حاکم بر نظام دانشگاهی ما اساسا مدرنیستی است اقتصاد ما اقتصاد سرمایهداری مدرن، منتها از نوع سرمایهداری درجه 2 و وابسته است که تولیدی و سرمایهای نبوده بلکه شبه مدرن است.
بنابراین وقتی تمام اقتضائات وجودی تحقق «لایفاستایل» را داریم از جمله؛ نظام دانشگاهی، آموزشی، معماری و شهری ما تا حدود زیادی این گونه است از این رو طبیعی است که مابقی اقتضائات نیز به دنبال این موارد شکل میگیرد پس تا زمانی که ما در این شرایط هستیم، نمیتوان گفت چرا سبک زندگی مدرن درحال گسترش است.
علت گسترش آن همان مسئله تهاجم فرهنگی، سیطره نظام سرمایهداری، گسترش فرهنگ سکولار مدرن از طریق نظام آموزش دانشگاهی ما درحوزه علوم انسانی است این عوامل در 30 سال گذشته فعالانه تأثیر گذاشته و ساختارهای اجتماعی، طبقاتی و بافت اجتماعی کشور را تا حدود زیادی تغییر دادهاند که به تبع آن «لایفاستایل» نیز عوض میشود.
**تغییر ساختارهای اقتصادی و فرهنگی به دگرگونیهای انقلابی نیاز دارد
*آیا راهگریزی از این نوع سبک زندگی وجود دارد؟ و ما میتوانیم وضعیت را تغییر دهیم؟
ـ بله کاملا میشود تغییر داد اما این مسئله نیازمند عزم جدی و تفکر است؛ راهحل آن این است که ابتدا باید سیستم اقتصاد سرمایهداری را اگر هم نابود نمیکنیم به شدت محدود کرد، گام دوم؛ تغییر فضای فرهنگی آکادمیک و نظام دانشگاهی است البته نه با حرف و شعار و نه با اقدامات بیاثری مانند: جدا کردن دختر و پسر! لذا تا زمانی که علوم انسانی دانشگاهی ما همچنان علم سیاست مدرن را آموزش داده و تئوریهای دکتر «کاتوزیان»، دکتر «بشریه» و «سید جواد طباطبایی» در نظام دانشگاهی ما درس داده میشود و اکثر اساتید ما سخنان آنها را تکرار کرده و یا مقلد آنها هستند اگر میان دختران پسران دیوار هم بکشیم مسئله عوض نمیشود! از این رو به سمت کارهای سطحی رفتن، فقط بحران را زیاد میکند.
کار جدی آن است که واقعا به طور زیربنایی، نظام آموزش دانشگاهی را حداقل 10 تا 12 رشته در علومانسانی دگرگون کنیم که علیرغم تمام حرفهاییهایی که زده شده این کار صورت نگرفته است! نظام درسی دانشگاهی ما در رشته علوم سیاسی، روانشناسی، جامعهشناسی و اقتصاد چقدر تغییر کرده است؟ -اگر نمیتوانید برای آن کتاب و استاد تهیه کنید لااقل آن را محدود یا تعطیل کنید- لذا وحی منزل نیست که ما میخواهیم بر اساس همین سیستم، فکر و عمل کنیم. متأسفانه نه تنها هیچ کاری در این زمینه انجام نمیدهیم بلکه فقط بحث میکنیم. بنابراین وقتی ذهن جوان مدرن، ناشی از علوم انسانی سکولار در جامعه وارد شد و از طرف دیگر اقتصاد ما نیز که سرمایهداری بلکه شبه مدرن است همچنین شهرداری ما نیز معماری شهری را به شکل مدرن میسازد این همه معماری بر اساس معماری فراماسونری، هرمی، ابلیسک و ... در شهر وجود دارد.
وقتی مجموع اینها شکل میگیرد چگونه میتوان ساختارها را عوض کرد. ما تمام ساختارهای مقوّم نظام مدرن را تقویت کرده و سپس میگوئیم چرا سبک زندگی تغییر یافت؟ تغییر ساختارهای اقتصادی و فرهنگی به دگرگونیهای انقلابی نیاز دارد که این یک دگرگونی سطحی نیست اگر این دو مورد تغییر کند بسیاری از مشکلات حل خواهد شد و به تبع اینها لازم است نظام معماری و شهرسازی تغییر کرده، نظام طب سنتی احیا شود وقتی این موارد تغییر کند خود به خود تأثیراتش را بر مقولاتی مانند؛ ازدواج، نظام خانواده و روابط انسانی خواهد گذاشت و خود به خود دگرگونیهایی را در اخلاق اجتماعی و فردی پدید میآورد و در این زمان، آموزشها میتوانند مؤثر باشند. اما وقتی یک انسانی را میآوریم که تمام وجوه مدرن را به او آموزش داده و او را به یک انسان مدرن تبدیل میکنیم آن هم نه انسانی که مدرنیته را بشناسد بلکه با آن به شکل سطحی و شبه مدرن آشناست و در واقع او را مقلّد، شیفته و مرعوب تربیت میکنیم لذا دراین زمان آموزش اخلاق تأثیری بر روی او نخواهد گذاشت چرا که او اخلاق مدرن را فراگرفته است و اخلاق دینی را نمیتواند بپذیرد.
وقتی «سمت» که انتشارات کتابهای درسی دانشگاهی ماست، کتاب دکتر حاتم قادری را به عنوان کتاب درسی علوم سیاسی منتشر میکند یا کتاب ادبیات درسی نیز که یک سری ترویج روشنفکران سکولار است، چه انتظاری میتوان داشت دانشجویی که از دانشگاه فارغالتحصیل میشود مخاطب «مهرنامه» نبوده و مخاطب نشریه دینی باشد؟!
خب ما این آدم را اینگونه بار میآوریم و سپس میگوییم چرا «لایفاستایل» تغییر کرد؟ ما باید به عناصر اقتصاد و فرهنگ به صورت جدی توجه کرده و آن را با فضای سیاسی همگام کنیم چون فقط فضای سیاسی ما تا حدود زیادی اسلامی است البته نه تمام عیار، اما فضای فرهنگی و اقتصادی ما دینی نیست و وقتی این دو را با سیاست تنظیم کنیم، بالتبع تحول در شرایط اجتماعی نیز به وجود میآید و وقتی این شرایط به وجود آمد، زمینه تغییر «لایفاستایل» خود به خود به وجود میآید.
گفتوگو: سمیه نبی